تبليغ - صفحه 355

8 / 6

اثر تن دادن امام عليه السلام به داورى

۴۸۴.السنن الكبرىـ به نقل از شَعبى ـ :على بن ابى طالب عليه السلام به بازار رفت و ناگهان به مسيحى اى برخورد كه زرهى را مى فروخت . على ، زره را شناخت و گفت : «اين ، زره من است و ميان من و تو ، قاضى مسلمانان ، داورى كند» .
در آن روز ، قاضى مسلمانان ، شُرَيح بود كه على عليه السلام او را به قضاوت ، منصوب كرده بود . شريح ، هنگامى كه امير مؤمنان را ديد ، از جايگاه قضاوت برخاست و على را بر جاى خود نشاند و شريح ، در برابر او و در كنار مرد مسيحى نشست .
على عليه السلام به او گفت : «هان ، اى شريح ! اگر طرف دعواى من مسلمان بود ، با او در جايگاه دعوا مى نشستم ؛ امّا من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : با آنان (مسيحيان) مصافحه نكنيد و به آنان ، ابتدا به سلام نكنيد ... و آنان را تحقير كنيد ، چنان كه خداوند ، آنان را تحقير كرده است . اى شريح ! ميان من و او داورى كن» .
شريح گفت : بفرماييد ، اى امير مؤمنان !
على گفت : «اين ، زره من است كه مدّتى است گم شده است» .
شريح گفت : اى مسيحى ! تو چه مى گويى ؟
مسيحى گفت : من امير مؤمنان را تكذيب نمى كنم ؛ امّا زره ، زره من است .
شريح [به على عليه السلام ] گفت : طبق رأى من ، زره از دست او خارج نمى شود . آيا بيّنه اى دارى ؟
على گفت : شريح ، درست مى گويد .
مسيحى گفت : امّا من گواهى مى دهم كه اين ، احكامِ پيامبران است كه خليفه مسلمانان ، نزد قاضى خود مى آيد و قاضى او ، عليه او داورى مى كند . اى امير مؤمنان ! سوگند به خدا ، اين ، زره توست . من در پىِ سپاه ، به دنبال تو بودم كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم . شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، رسول خداست .
على گفت : «حال كه اسلام آورده اى ، زره از آنِ تو باشد» و اسب گران بهايى نيز به او بخشيد .

صفحه از 424