تبليغ - صفحه 357

8 / 7

تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اش

۴۸۵.الكافىـ به نقل از زكريّا بن ابراهيم ـ :من مسيحى بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم . آن گاه نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم : من بر دين مسيح بوده ام كه حال ، اسلام آورده ام .
فرمود : «در اسلام چه ديده اى ؟» .
گفتم : اين ، سخن خداوند عز و جل كه : «تو ، نه كتاب را مى شناختى و نه ايمان را؛ ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه را بخواهيم ، با آن هدايت مى كنيم» .
فرمود : «به راستى خداوند ، تو را هدايت كرده است» و آن گاه سه بار فرمود : «خداوندا! او را هدايت كن» وافزود : «هر چه مى خواهى ، بپرس ، اى فرزندم !» .
گفتم : پدر و مادرم و خانواده ام مسيحى هستند و مادرم نابيناست . من با آنها هستم و در ظرف هاى آنان غذا مى خورم ؟
فرمود : «آيا گوشت خوك مى خورند ؟» .
گفتم : نه و به خوك ، دست نمى زنند .
فرمود : «باكى نيست . مراقب مادرت باش و به او نيكى كن ، و اگر از دنيا رفت ، او را به ديگرى وا مگذار . تو خود ، كار [تدفين] او را به عهده بگير و به كسى نگو كه نزد من آمده اى ، تا آن كه ـ إن شاء اللّه ـ در مِنا نزد من آيى» .
در مِنا نزد ايشان رفتم و مردم ، چنان دور ايشان جمع بودند كه گويا او معلّم خُردسالان است . اين شخص از او مى پرسيد و آن شخص از او مى پرسيد .
هنگامى كه به كوفه رسيدم ، به مادرم محبّت كردم و خودم به او غذا مى دادم و جامه و سرش را از شپش ، پاك مى كردم و به او خدمت مى نمودم . مادرم به من گفت : اى پسركم ! تو وقتى بر دين من بودى ، اين چنين با من رفتار نمى كردى . اين ، چه رفتارى است كه پس از مهاجرتت و پذيرش اسلام در تو مى بينم ؟
گفتم : مردى از فرزندان پيامبرمان ، مرا به اين رفتار ، فرمان داده است .
مادرم گفت : آيا اين شخص ، خود ، پيامبر است ؟
گفتم : نه ؛ بلكه پسر پيامبر است .
گفت : پسركم ! اين شخص ، پيامبر است و اين از وصاياى پيامبران است .
گفتم : مادر ! پس از پيامبر ما ، پيامبرى نيست ؛ بلكه او فرزند پيامبر است .
گفت : فرزندم ! دين تو ، بهترين دين است . آن را بر من عرضه كن . من آن دين را بر او عرضه كردم و او اسلام را پذيرفت و [مسائل] دين را به او آموختم . او نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشا را خواند . آن گاه در شب به او عارضه اى روى كرد . گفت : اى فرزندم ! آنچه را به من آموختى ، دوباره برايم باز گو .
من دوباره برايش بازگو كردم . او به آن ، اقرار كرد و از دنيا رفت . صبح هنگام ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم .

صفحه از 424