موضع پيامبر در برابر آينده رسالت - صفحه 6

دشمن، اين همه را دريافته بود. پس با تمام كوشش و توان در برابر آن ايستاد و تا آخرين رمق، جنگيد و چون نبردِ رويارو را بى ثمر ديد ، به توطئه هاى گوناگون دست زد . اين همه، براى كسانى كه اندك شناختى از تاريخ اسلام داشته باشند، روشن است.
اكنون با آن همه رويارويى و درگيرى با يهود و قبايل مشرك و... ، ۱ آيا مى توان تصوّر كرد كه آنان آرام گرفته بودند و ديگر با اسلام ، كارى نداشتند؟! آيا براى سياستمدارى هوشمند و آگاه، معقول است كه اين همه را ناديده انگارد و بدون داشتن هيچ طرح و برنامه اى براى حركت نوپايش، بگذارد و بگذرد؟! آيا مى توان پيامبر خدا را پيشوايى تصوّر كرد كه پس از آن همه درگيرى، بر اين باور بوده است كه امّتش چنان صلابتى يافته اند كه ديگر نبايد نسبت به آنها هراسى داشت و چنان سربه راه شده اند كه ديگر خطرى بر سرِ راه نخواهند داشت؟!

پيش فرض دوم : بى اعتنايى نسبت به آينده

اين سخن ، بدين معناست كه باور داشته باشيم كه پيامبر خدا ، خطر را احساس مى كرد وموقعيّت آينده را به خوبى درمى يافت ؛ امّا مسئوليّت و رسالتش را با فرجام زندگى اش تمام شده تلقّى مى كرد و از آن جا كه خود در ميان مردم نبود و خطرى شخص او را تهديد نمى كرد و نيز از آن جا كه آنچه احتمالاً به وقوع مى پيوست، با منافع شخصى وى ـ العياذ باللّه ـ در تضاد نبود، مردم را به خود وا نهاد و هيچ گونه طرحى را براى آينده نيفكند و...!
آيا مى توان چنين تصوّرى را براى سياستمدارى واقع نگر ، انسانى هوشمند و تلاشگرى آن سان، در ذهن پروراند؟!

1.ر . ك : المواجهة مع رسول اللّه ، باب اوّل، فصل چهارم و پنجم.

صفحه از 14