1
تفسير نورٌ علي نور ج1

[مقدمه علامه شعرانى]

شرح حال مؤلّف و تأليف او

سپاس خداوند را كه نعمتش از شماره افزون است و شكرش از حدّ قدرت ما بيرون، به حجاب عزّت از ادراك عقل دور و به لطف و رحمت به بندگان نزديك، رهنماى خرد، كلام اوست و آرامش دل پيام او و رامش جان، ذكرِ نام او. به عجز خويش اقرار داريم كه نتوانيم شكر نعمت او گزاريم. اگر دست ما نگيرد همگى از دست برويم و اگر پاى ما استوار ندارد جملگى از پاى درآييم. اوست كه به حكمتْ اين جهان را بيافريد و انسان را خليفه خود گردانيد و جهان را بدو سپرد و كليد خرد به دست او داد كه از گنج هستى راز بگشايد و به قدر طاقت بشرى از سرّ حكمت او آگاه گردد. كه فرمود: «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»۱ و فرمود: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الاْءِنْسان
* عَلَّمَهُ الْبَيانَ»۲
.
از او توفيق طاعت خواهيم و صدق نيّت و مزيد قربت. به مقرّبان درگاه او توسل جوييم كه هاديان راهند و برگزيدگان اِله؛ أعني محمد مصطفى و خاندان پاك او. درود نامعدود بر روانشان باد مِن الآن إلى يوم التَّناد وهَدانا بهم إلى سَبيل الإرشاد و جَعَلَنا مِن خِيار مَواليهم الأمجاد. هركس خرد را به كار بندد و به نظر خرده‏بين در آسمان و زمين نگرد، داند كه اين دستگاه با عظمت به خود پديد نيامده و به بخت و اتفاق موجود نگشته، آنكه آن را آفريد بيهوده نيافريد. جهان را غايتى است كه سوى آن جهان است و مقصودى كه به جانب آن روان، انسان را كمالى است و سعادتى و خداى از او چيزى خواسته و براى او وظايفى مقرر كرده است. اگر انسان، معلول آب و خاك و باد بود و عاقبت و معاد او فنا و فساد، از عذاب آخرت ايمن بود و در دنيا آزاد؛ امّا عالم ديگرى است كه مبدأ حيات و خرد و فكر است و ما از آن عالميم و بايد بدان جا بازگرديم، ناچار ما را توشه راه بايد و كالايى كه در آن جهان به كار آيد و اگر خداى تعالى پيغمبران نفرستاده بود و مردم را راه ننموده، نمى‏دانستيم براى حيات باقى چه بايد آماده ساخت و به چه عمل بايد پرداخت؟ انسان عاقل اگر همه نعمت و ثروت و دولت اين جهان را براى خويش فراهم ببيند، امّا نداند پس از مرگ مآل او چيست، آيا فانى مى‏شود يا باز زنده است به زندگى ديگر و آيا در آن جهان سعيد است يا شقى، اين نعمت بر او ناگوار باشد، مانند كسى كه مى‏برندش به جايى و نمى‏داند براى نعمت و منصب مى‏برند يا شكنجه و عذاب و كشتن و نابود كردن.
اى خواننده عزيز! زنهار به هوش باش تا بيهوده عمر تلف نكنى و فريب شهوت نخورى و از آخرت باز نمانى. كلام الهى را راهنماى خودگير و آن را موجب سعادت خود شمار، از خداى بخواهيم كه ما و تو را در راه خير استوار دارد و از انحراف و ضلالت حفظ كند، بحقّ محمد و آله.
انسان را چه لازم‏تر از آنكه پيام الهى را بخواند و مقصود خداوند را بداند، اراده او را درباره خود دريابد، بكوشد تا مراد الهى را انجام دهد؛ پس هيچ چيز براى ما لازم‏تر از فهم قرآن نيست كه پيام خداست و معجزه پيغمبر و راهنماى معاد و تكليف انسان در اين جهان. آرامش دل آن گاه است كه بدانيم خدا از ما خشنود است و اراده او را انجام داده‏ايم و اضطراب خاطر آن وقت كه ندانيم چه مى‏كنيم و به كجا مى‏رويم. پس خواننده اين كتاب هر كس هست بداند كه اگر از قرآن و ياد خدا اعراض كند و نداند پس از مرگ مآل او به چيست، لذت و ثروت و دولت دنيا بر او گوارا نبود و پيوسته در غم و اندوه باشد كه «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»۳ .
بارى، از تفاسير قرآن كه طايفه محقّه شيعه اثنا عشريه نوشته‏اند به عربى كتاب مجمع البيان مشهورتر است و در فارسى كتاب منهج الصادقين و تفسير شيخ ابوالفتوح رازى (عليه الرحمه)؛ و چون كتب سابقين را بى تعليق حواشى و توضيح مطالبْ خواندن و دانستن دشوار است كه اصطلاحات هر زمان چيز ديگر است و علوم متداول در هر عصر مختلف و فكر و استعداد مردم متباين، لغات و عبارات كه در زمانى متداول و معروف است در عهد ديگر غير مألوف است و علوم و اصطلاحاتىِ هر عصرى رايج بوده، در عهد ديگر متروك. ما چندى پيش تعليقاتى بر كتاب مجمع البيان نوشتيم كه اكثر آنها با نسخه مصحّح به طبع رسيده و مرغوب گرديد، اهل علم بدان اقبال نمودند. و خواستيم تفسير فارسى نيز با حواشى و تعليقات و توضيحات منتشر گردد تا عامّه مردم از آن بهره‏مند شوند، ابتدا بر تفسير منهج الصادقين توضيحاتى افزوديم بيشتر در اصول مبدأ و معاد و رفع شبهات و توجيه مبهمات، بحمداللّه به طبع رسيد و در خاطر اهل نظر مطبوع افتاد. اميد است اين بنده را ذُخرى باشد و اجرى و خواننده را تنبّهى و ذكرى، دوستان را راهنماى مسائل و عقده گشاى مشاكل، و التوفيق من الله.
اكنون از خداى توفيق مى‏خواهم تا تفسير شيخ ابوالفتوح رازى را هم به قدر مقدور تصحيح كرده و اشعار آن را معرب و ترجمه نماييم و پاره‏اى نكات و تحقيقات دينى و ادبى و تاريخى به رسم تعليق بر كتاب بيفزاييم و اميدواريم كه به توفيق حق در اين امر خير به بيش از آنچه همّت ماست نايل شويم. و پيش از شروع مختصرى از شرح حال مؤلّف اين تفسير، شيخ ابوالفتوح (عليه الرحمه) و مزاياى اين كتاب بياوريم؛ چون مردم عهد ما به تاريخ رجال علم، بيش از خود علم توجّه دارند؛ چنان كه از فهم فلسفه عدول كرده به تاريخ فلسفه مى‏پردازند. اگر آن را هم دشوار ديدند و از تفكر در اقوال و عقايد و ادلّه و احتجاجات عاجز گشتند از تاريخ فلسفه اعراض و به تاريخ فلاسفه و حفظ اسامى كتب اكتفا كنند و اين كه در كدام كتابخانه چه نسخه از فلان كتاب موجود است و طول و عرض كتاب چقدر است و اگر اين زحمت را هم درخور توانايى خويش نديدند به دست آوردن مدارك علم و دانشنامه قناعت مى‏كنند و همچنين تاريخ ادبيات و تاريخ ادوار فقه و تاريخ نجوم و غير آن. و امّا طلاّب مدارس قديم به علم بيشتر توجّه داشتند و از تاريخ علم، بلكه از تاريخ علما و اسامى آنان آگاه نبودند، و ميان اين افراط و تفريط حدّ وسطى اختيار بايد كرد كه خيرالأمور أوساطها.
بارى، اينك شرح حال مؤلّف به اندازه‏اى كه دسترس بدان يافتم:

1.بقره (۲): ۳۱.

2.رحمن (۵۵): ۱ـ۳.

3.طه (۲۰): ۱۲۴.


تفسير نورٌ علي نور ج1
  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 57753
صفحه از 724
پرینت  ارسال به