نكاتي درباره حديث عنوان بصري از امام صادق(ع) - صفحه 3

مسجد پيامبر شده، سلامى داده، بازگشتم. فرداى آن روز به حرم پيامبر رفته، دو ركعت نماز گزاردم و پس از نمازْ دست به دعا برداشتم و گفتم: خدايا، خداوندا! از تو مى خواهم كه قلب جعفر را با من مهربان كنى، و آن قدر از علم وى بهره مندم سازى كه به راه راست هدايت شوم. بعد، غمگين به سوى خانه خود رفتم و به جهت محبتى كه از جعفر در دل داشتم، ديگر نزد مالك نرفتم، و جز براى نماز واجب از خانه بيرون نيامدم. سرانجام صبرم به پايان رسيد و دلم تنگ شد.
در اين وقت - كه بعد از نماز عصر بود - لباس پوشيده، به قصد ديدار جعفر بيرون رفتم. چون به در خانه اش رسيدم، اجازه خواستم. خادمى بيرون آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: عرض سلام بر شريف. گفت: او در محراب خود به نماز ايستاده است. من نيز در مقابل در خانه اش نشستم.
طولى نكشيد كه خادم بيرون آمد و گفت: به بركت خدا، داخل شو. من وارد شده، سلام كردم. او جواب سلام مرا داده، فرمود: «بنشين؛ خدا تو را رحمت كند.» نشستم، و او مدتى سر به زير انداخت، سپس سر برداشت و فرمود: «كنيه ات چيست؟» گفتم: ابوعبداللّه. فرمود: «اى ابو عبداللّه، خداوند تو را بر كنيه ات ثابت كند و تو را توفيق دهد! چه مى خواهى؟» در دل گفتم: اگر در اين سلام و زيارت مرا جز اين دعا بهره اى نباشد، برايم بسيار است.
او دوباره سر برداشت و فرمود: «چه سؤالى دارى؟» گفتم: از خدا خواسته ام تا دلت را با من مهربان گرداند و از دانش تو بهره مندم سازد، و اميدوارم كه خداوند دعايم را درباره شما مستجاب كرده باشد. فرمود: «اى ابا عبدالله، دانش با دانشجويى به دست نمى آيد، بلكه نورى است كه خداوند آن را در دل هر كس كه هدايتش را بخواهد قرار مى دهد. پس اگر طالب علم هستى، اول در وجود خود به دنبال حقيقت عبوديت باش، و با به كار بستن علم آن را بجوى، و از خدا طلب فهم كن تا تو را بفهماند.»
گفتم: اى شريف، فرمود: «بگو: اى ابا عبداللّه.» گفتم: اى ابا عبداللّه، حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود: «سه چيز است: اينكه بنده خدا در آنچه خداوند به او ارزانى

صفحه از 28