جُستاري درباره حديث«القَدَريّةُ مَجوسُ هذه الاُمة» - صفحه 31

جُستارى درباره حديثِ«اَلْقَدَريّةُ مَجْوسُ هذهِ الاُمة»

سيد مجتبى آقايى

سرآغاز

راقم اين سطور را چندى است كه شوقِ كاوشى نوين در حديث بر دل افتاده و اين انديشه بر سَرَش در جنبش است كه چنين ميراث سترگى را دستاوردهايى بيش از آنچه تا كنون - و از شيوه هاى سنتى محقق شده، ممكن است. اين شوق و جنبش، از آن رو به پيدايى آمد كه ديده شد در دستمايه هاى تاريخ نگاران و پژوهندگانِ اديان، حديث نه آن جايگاه دارد كه بايد. يعنى ايشان هنوز حديث را به سانِ ديگر گواهى هاى بازمانده از اعصارِ پيشين نمى بينند و آن را همچنان منحصر در حوزه فقه يا اخلاق مى شمارند.
ژرفاى اين سخن را روشن كنم: در ميانِ همه آنچه اش مى توان ميراثِ كهنِ فرهنگِ اسلامى ناميد، حديث اين ويژگى را دارد كه نه پيامِ ايزدى است و نه برساخته انسان هايى عادى. و با اين همه، از آن هر دو، نشانى با خود دارد؛ زيرا، كلامِ مينوىِ كسانى است بركنار از هر گناه و لغزش و پليدى، پس به ناگزير سپندينه است؛ اما چون از گزندِ حيله ورزىِ جاعلان و فراموشكارىِ راويان و بدفهمىِ نيوشندگان در امان نمانده، لاجرم

صفحه از 49