تاريخ مندي در نصوص ديني - صفحه 44

تاريخمندى در نصوص دينى

سيدمحمدعلى ايازى

مقدمه

گفتمان تاريخمندى با هرمنوتيك شلاير ماخر به منصه ظهور رسيد. شلايرماخر از هرمنوتيك به مثابه هنر فهميدنْ سخن مى گفت كه همواره با خطر بدفهمى مواجه است. او دغدغه خود را - كه تفسير متن دائماً با موانع و خطراتى در رسيدن به مقصود گوينده مواجه است - كتمان نمى كرد. فهم نصوص از ناحيه عواملى به شدت تهديد مى شود كه يكى از آنها فاصله افتادن ميان متن و تفسير آن و ديگرى گزينش زبان معين است؛ چون انتخاب زبان يك ظرف خالى نيست كه فهم آن در هر زمانى يكسان باشد. ۱
اين نكته را نبايد از ياد ببريم كه زبان، مهم ترين ابزار يك قوم در فهم به حساب مى آيد و بر اين اساس نمى توان درباره هيچ زبانى جدا از فرهنگ و واقعيات خاص تاريخى و جغرافيايى آن سخن گفت.
به همين لحاظ و از چند سو، يك متن به وسيله تاريخ خود احاطه شده و فهم آن منوط به برهنه كردن از اين لباسهاست.
نظريه تاريخمندى، گرچه در فلسفه غرب به لحاظ مسائل فهمْ برجسته شده و مورد تأكيد قرار گرفته و به ابعاد ديگرى متوجه گرديد، اما در ميان انديشمندان اسلامى در شكل بومى خود تعبير و تفسير شد و با بيان عده اى در قالب روش تفسير قرآن، سنت و ميراث اسلامى عينى تر و ملموس تر مورد بحث و بررسى قرار گرفت؛ به عنوان نمونه، ابو زيد در كتاب النص، السلطة و الحقيقة با عنوان «التاريخية المفهوم الملتبس» ۲ در آغاز، به تاريخمندى در تفسير وجودى قرآن مى پردازد و مى گويد:
در مبنا بايد بپذيريم كه قرآن از صفات فعلى خداوند است و لذا حادث است. از اين رو، افعال به عالم ممكن تعلق دارند و افعال به دليل پيوندى كه با ممكن تاريخى دارند، همواره در افق تاريخ خواهند بود و پديده اى تاريخى است. ۳
حسن حنفى از نويسندگان مصرى با زبان ديگر، تاريخى بودن نصوص دينى را با ذكر علايم و شواهدى مطرح كرد. او از تاريخ به عنوان واقعيات گريزناپذير ياد مى كند و پيوند وحى را با همين واقعيات در امور زير مى داند:
1 . الفاظى كه در وحى استعمال شده و گوياى بشرى بودن واژگان وحى و در سطح نازل مردم بيان شده است؛
2 . اسباب نزول خاصى كه بيانگر نكاتى از واقعيتهاى اجتماعى و مفسر وحى از پايين به بالاست؛
3 . به هم پيچيدگى كلام وحى با سخنان مردم در بسيارى از مواردى كه قرآنْ طبقات و اشخاص مختلف را مورد خطاب قرار مى دهد يا كلمات آنان را نقل مى كند؛
4 . تحقيق وحى در برهه اى از تاريخ و جغرافياى معين؛
5 . درگيريهاى اجتماعى كه قرآن نسبت به آنها موضع گيرى مى كند؛ مثل آنچه درباره دختركشى، ظهار يا عقب انداختن ماههاى حرام آمده يا مسائلى كه در برخورد كافران با مستمندان ذكر شده است؛
6 . پيوند رسالت و تبليغ، مانند پيوند وحى و واقعيات عصر پيامبر، گوياى تاريخمندى است؛
7 . فراز و نشيب داشتن احكام و ارائه شدن در يك قالب زمان بندى شده، مثل مراحل حكم تحريم خمر. ۴
در مرحله اى روشن تر، محمد مفتاح در دينامية النص مسئله دخالت مقتضيات زمان و مكان و شرايط نزول را در فهم نص مطرح كرد. وى آنچه را كه قرآن پژوهان در اسباب نزول و ضرورت توجه به آن مطرح نمودند، در شكل گسترده اى در تمام آيات قرآن، هرچند سبب نزولى نداشته باشد، عنوان كرد و ارتباط ميان نص قرآنى با شرايط احكام، فرهنگ، عادات پيشين و حال زمان نزول را به عنوان امورى از تاريخمندى مورد توجه قرار داد و از آن به عنوان علايق خارجى ياد كرد. به همين دليل، در تحليل نص، امورى چون توجه به مقاصد كلام، گوينده، شنونده، شرايط و موقعيت نزول را ضرورى دانست. ۵
مرحوم امام خمينى(ره) در اواخر حيات خود در نقد اجتهاد مصطلح و براى پاسخگويى به مسائل اين جهانى و اداره جامعه، نگاه منجمدانه به نص را ناكافى خواند و عالمان را به دخالت دادن عنصر زمان و مكان در فرايند اجتهاد و استنباط حكم از نصوص دينى دعوت كرد. ۶
از هيچ كدام از سخنان اين گروه استفاده نمى شود كه مفهوم تاريخمندى قرآن و حديث به معناى نفى قدسيت و غير الهى بودن قرآن يا غير قابل استفاده بودن سنت است يا اصل عموميت دلالت و جاودانگى اسلام و نصوص دينى با نظريه تاريخمندى ويران مى شود و نص دينى براى عصرهاى ديگر پيامى ندارد، و يا دخالت دادن عنصر زمان و مكان در فهمْ به معناى نسبى شدن مطلق فهم نص و عدم استقرار كلام است.
آنچه در نظر اين گروه، اهميت و حساسيت دارد، راههاى نزديك شدن به مقصود پيام سخن است كه ابرهاى متراكمى آن را احاطه كرده و لازم است مفسران اين ابرها را كنار بزنند و موانع شناخت را در نظر بگيرند و با توجه به تواناييها و استعدادها و شناخت شرايط و بازسازى موقعيت نزول و فضاشناسى عصر نزول به اين مقصود نزديك شوند و به ظاهر نص بسنده نكنند.
به هر حال، نخستين پرسشى كه در گفتمان تاريخمندى مطرح است، اين است كه آيا نص دينى، با تركيب ويژه اى كه دارد، معنايى را با خود به همراه دارد كه از نشانه هاى لفظى استفاده مى شود و اين ما هستيم و اين نشانه ها، و يا نص دينى در ظرف تاريخى و شرايط خاصِ مخاطبان القا شده و كسى كه مى خواهد پيام آنها را دريابد، افزون بر نشانه هاى لفظى و يا حتى غير لفظى، براى فهم پيام به موقعيت تاريخى واژه ها و دلالت آنها و پرسمان مخاطبان و شرايط ويژه آنان توجه كند؟
از زاويه اى ديگر هم مى توان به سراغ نظريه تاريخمندى رفت و پرسيد كه آيا نصوص دينى خطاب به انسان فطرى و فرا تاريخى است و صرف نظر از شرايط، مشكلات، ظرف تكليف و موقعيت انجام، به انسان خطاب شده و از او انجام تكاليف طلب شده است يا اينكه به انسان، با در نظر گرفتن ظرف خصوصيات و موقعيت تاريخى و جغرافيايى آن تكليف شده است؟
اين سؤال را به گونه اى ديگر هم مى توان مطرح كرد و آن اينكه آيا آنچه در نصوص دينى آمده فراتاريخى بيان شده و هيچ گونه صبغه تاريخى و جغرافيايى ندارد، يا اينكه خواه ناخواه زبان و ادبيات و موقعيت زمانى و مكانى وضع شريعت گونه اى از رنگ تاريخ را به خود گرفته و احكام تاريخمند شده است؟
البته اين پيش فرض مورد قبول است و انسان، از آن جهت كه انسان است و فطرت و ماهيت انسانى معين و ثابتى دارد، مخاطب احكام الهى است، نه انسانى كه تاريخى است و در جامعه خاصى زندگى مى كند و بستر تحولات ذهنى و اجتماعى و سياسى قرار مى گيرد. با اين وجود، اين سؤال مطرح است كه اين كار چگونه و با چه زبانى انجام مى شود؟
البته اين پيش فرض - كه احكام فراتاريخى هستند - شايد نسبت به احكام عبادى چندان مشكل آفرين نباشد، اما در عرصه احكام معاملات و جزاييات و در بستر احكام سياسى و اجتماعى، مشكل آفرين و در برخى هنگامها تعجب برانگيز به نظر مى رسد. همچنين انتخاب واژه ها و كلمات، در خطاب به افرادى كه در عصر خاصى زندگى مى كنند و مفاهيمْ جلوه معينى دارد ، اين نظريه را تقويت مى كند و پژوهش در متن را دشوار مى نمايد.
حال اگر فرض اول را بپذيريم، ديگر نمى توانيم هيچ گونه تصرفى در احكام اجتماعى و سياسى بكنيم و بايد همانها را در قالب و ظرف مخصوصى به همه زمانها و مكانها تسرى بدهيم و نمى توانيم بگوييم پيامبر كه اين سخن را گفته، در اين شرايط گفته يا مسلمانى كه اين پرسش را كرده، در اين موقعيت خاص اجتماعى و فرهنگى قرار داشته و در مضيقه يا در شرايط جنگى بوده است و اينكه برخى بلوغ دختر را در نُه سالگى گفته اند، رواياتش ناظر به شرايط و احوال جزيرة العرب بوده كه معمولاً در اين سن عادت مى شده اند. همان گونه كه گذشت ، موارد فوق با فرض اول قابل قبول نيست. ۷
همچنين بعضى گفته اند كه در اسلام انتخابات نيست. آنچه بوده، بيعت بوده و مسئله را بر اين فرض گرفته اند كه صرف نظر از موقعيت قبيله اى و شرايط جغرافيايى عربستان، حكومت بر اساس قبول خاص، در جامعه قبيله اى است. ۸
يا گفته اند كه ما در اسلام تفكيك قوا نداريم و همه قدرتها بايد به حاكم ختم شود و اگر كسى آن را بگويد، كفر گفته است. ۹ همه اين پيش فرض را گرفته اند كه آنچه در نصوص دينى آمده و در آن عصر عمل مى شده، فراتاريخى بوده و در گفته ها و رفتارها هيچ گونه شرايط و موقعيت تاريخى و جغرافيايى لحاظ نشده است و مخاطب اين احكام انسان فطرى، صرف نظر از موقعيت تاريخى جغرافيايى و علمى است.
اما اگر گفتيم، آنچه در نصوص آمده، خواه ناخواه تاريخمند است و اين مطالب براى انسان تاريخى بيان شده است، ۱۰ آن گاه لازم مى آيد كه بررسى كنيم كه چه دسته از اين احكام، فراتاريخى و چه دسته تاريخى است و در احكام تاريخى، گوهر آنها كدام است و آنها كه لباس و رنگ پذيرفته اند، چه وصفى دارند و بهترين راه و روش براى تجريد تاريخ از نصوص چيست؟

1.براى تفصيل اين بحث ر.ك: درآمدى بر هرمنوتيك، احمد واعظى، ص ۲۶ - ۲۹.

2.النص، السلطة و الحقيقة، نصر حامد ابوزيد، بيروت، ص ۶۷ .

3.مجله نقد و نظر، شماره ۱۲، ص ۳۳۶ - ۳۴۰، ترجمه همين فصل، محمدتقى كرمى.

4.الإسلام و الحداثة (مجموعه مقالات)، حسن حنفى، ص ۱۳۲ - ۱۵۵.

5.دينامية النص تنظير و انجاز، محمد مفتاح، ص ۱۹۲، بيروت: المركز الثقافى العربى، چاپ دوم، ۱۹۹۰م.

6.صحيفه نور، ج ۲۱، ص ۲۸۹ (منشور روحانيت). تعبير ايشان اين است: زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند (۳ / ۱۲ / ۱۳۶۷) .

7.بلوغ دختران، مهدى مهريزى، ص ۸۱ ، ۱۲۵ ، ۲۰۳ ، ۲۵۵ و ۲۶۳ .

8.رساله درس، سيد محمود هاشمى، تاريخ ۲۸/۸/۷۶ ، انتشارات روابط عمومى مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى؛ همچنين كتاب جمهوريت و انقلاب اسلامى.

9.وظيفه فرد مسلمان در احياى حكومت اسلامى، سيد محمدحسين تهرانى، ص ۱۴۹ - ۱۵۰.

10.آقاى پورامينى (محمدامين الامينى) در مقاله «دور الزمان و المكان على ضوء السنة و السيرة» در مجموعه آثار كنگره بررسى مبانى فقهى حضرت امام خمينى، ج ۱، ص ۳۶۶ - ۳۹۸ به رواياتى اشاره كرده اند كه گوياى اين نكته است كه معصوم از حكمى اعراض مى كند به اين دليل كه شرايط عوض شده و موقعيت زمانى امر ديگرى را ايجاب مى كند.

صفحه از 70