209
ميزان الحكمه ج 08

أمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ * وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» . ۱

التّفسير:

قوله تعالى : «أ فَحَسِبْتُمْ أ نَّما خَلَقْناكُم عَبَثا ـ إلى قوله ـ رَبُّ العَرشِ الكَريمِ» : بعد ما بيّن ما سيستقبلهم من أحوال الموت ، ثمّ اللَّبث فِي البرزخ ، ثمّ البعث بما فيه من الحساب و الجزاء ، وبّخهم على حسبانهم أ نّهم لا يُبعَثون ؛ فإنّ فيه جرأة على اللّه بنسبة العبث إليه ، ثمّ أشار إلى برهان العبث .
فقوله : «أ فَحَسِبْتُمْ ......... » إلخ معناه : فإذا كان الأمر على ما أخبرناكم ـ مِن تحسّركم عند معاينة الموت ثمّ اللبث فِي القبور ثمّ البعث فالحساب و الجزاء ـ فهل تظنّون أنّما خلقناكم عبثا : تَحيون و تموتون من غير غاية باقية في خلقكم و أنّكم إلينا لا ترجعون ؟
و قوله : «فَتَعالَى اللّهُ المَلِكُ الحَقُّ لا إلهَ إلاّ هُوَ رَبُّ العَرشِ الكَريمِ»۲ إشارة إلى برهان يُثبت البعث ، و يدفع قولهم بالنفي في صورة التنزيه ؛ فإنّه تعالى وصف نفسه في كلمة التنزيه بالأوصاف الأربعة : أنّه ملك ، و أنّه حقّ ، و أنّه لا إله إلاّ هو ، و أنّه ربّ العرش الكريم . فله أن يحكم بما شاء من بدءٍ و عَودٍ و حياةٍ و موت و رزق ، نافذا حكمه ماضيا أمره لملكه ، و ما يصدر عنه من حكم فإنّه لا يكون إلاّ حقّاً ، فإنّه حقّ و لا يصدر عن الحقّ بما هو حقّ إلاّ حقّ دون أن يكون عبثا باطلاً .
ثمّ لمّا أمكن أن يتصوّر أنّ معه مصدر حكم آخر يحكم بما يبطل به حكمه وصفه بأنّه لا إله ـ أي لا معبود ـ إلاّ هو ، و الإله معبود لربوبيّته ، فإذن لا إله غيره فهو ربّ العرش الكريم ـ عرش العالم ـ الذي هو مجتمع أزمّة الاُمور ، و منه يصدر الأحكام و الأوامر الجارية فيه .
فتلخّص : أنّه هو الذي يصدر عنه كلّ حكم ، و يوجد منه كلّ شيء ، و لا يحكم إلاّ بحقّ ، و لا يفعل إلاّ حقّا ، فللأشياء رجوع إليه و بقاء به و إلاّ لكانت عبثاً باطلة و لا عبث فِي الخلق و لا باطل فِي الصنع .
و الدليل على اتّصافه بالأوصاف الأربعة كونه تعالى هو اللّه الموجود لذاته الموجد لغيره . ۳
قوله تعالى : «وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الأرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ......... » إلى آخر الآية : لمّا انتهى الكلام إلى ذكر يوم الحساب عطف عنان البيان عليه فاحتجّ عليه بحجّتين : إحداهما ما ساقه في هذه الآية بقوله : «وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ ......... » إلخ و هو احتجاج من طريق الغايات ؛ إذ لو لم يكن خلق السماء و الأرض و ما بينهما ـ و هي اُمور مخلوقة مؤجّلة توجد و تفنى ـ مؤدّيا إلى غاية ثابتة باقية غير مؤجّلة كان باطلاً ، و الباطل بمعنى ما لا غاية له ممتنع التحقّق في الأعيان . على أنّه مستحيل من الحكيم ، و لا ريب في حكمته تعالى .
و ربّما اُطلق الباطل و اُريد به اللعب ، و لو كان المراد ذلك كانت الآية في معنى قوله : «وَ ما خَلَقْنا السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ * ما خَلَقْناهُما إلاّ بِالحَقِّ» . ۴
و قيل : الآية عطف على ما قبلها بحسب المعنى ، كأنّه قيل : و لا تتّبع الهوى لأنّه يكون سببا لضلالك ، و لأنّه تعالى لم يخلق العالَم لأجل اتّباع الهوى و هو الباطل ، بل خلقه للتوحيد و متابعة الشرع .
و فيه : أنّ الآية التالية : «أمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ كَالمُفسِدينَ في الأرضِ ......... » إلخ لا تلائم هذا المعنى .
و قوله تعالى : «ذلكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَروا مِنَ النّارِ» أي : خلق العالم باطلاً لا غاية له ، و انتفاء يوم الحساب الذي يظهر فيه ما ينتجه حساب الاُمور ، ظنّ الذين كفروا بالمعاد ، فويل لهم من عذاب النار .
قوله تعالى : «أمْ نَجْعَلُ الَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ في الأرْضِ أمْ نَجْعَلُ المُتَّقينَ كَالْفُجّارِ» هذه هي الحجّة الثانية على المعاد ، و تقريرها : أنّ للإنسان كسائر الأنواع كمالاً بالضرورة ، و كمال الإنسان هو خروجه في جانبَي العلم و العمل من القوّة إلى الفعل بأن يعتقد الاعتقادات الحقّة و يعمل الأعمال الصالحة اللتين يهديه إليهما فطرته الصحيحة ، و هما الإيمان بالحقّ و العمل الصالح اللذين بهما يصلح المجتمع الإنسانيّ الذي في الأرض .
فالذين آمنوا و عملوا الصالحات ـ وهم المتّقون ـ هم الكاملون من الإنسان ، و المفسدون في الأرض بفساد اعتقادهم و عملهم ـ وهم الفجّار ـ هم الناقصون الخاسرون في إنسانيّتهم حقيقةً ، و مقتضى هذا الكمال و النقص أن يكون بإزاء الكمال حياة سعيدة و عيش طيّب ، و بإزاء خلافه خلاف ذلك . و من المعلوم أنّ هذه الحياة الدنيا التي يشتركان فيها هي تحت سيطرة الأسباب و العوامل المادّيّة ، و نسبتها إلى الكامل و الناقص و المؤمن و الكافر على السواء ، فمن أجاد العمل و وافقته الأسباب المادّيّة فاز بطيب العيش ، و من كان على خلاف ذلك لزمه الشقاء و ضنك المعيشة .
فلو كانت الحياة مقصورة على هذه الحياة الدنيويّة التي نسبتها إلى الفريقَين على السواء ، و لم تكن هناك حياة تختصّ بكلّ منهما و تناسب حاله ، كان ذلك منافيا للعناية الإلهيّة بإيصال كلّ ذي حقّ حقّه و إعطاء المقتضيات ما تقتضيه .
و إن شئت فقل : تسوية بين الفريقين و إلغاء ما يقتضيه صلاح هذا و فساد ذلك خلاف عدله تعالى .
و الآية ـ كما ترى ـ لا تنفي استواء حال المؤمن و الكافر ، و إنّما قرّرت المقابلة بين من آمن و عمل صالحا و بين من لم يكن كذلك سواء كان غير مؤمن أو مؤمنا غير صالح ؛ و لذا أتت بالمقابلة ثانيا بين المتّقين و الفجّار . ۵

«آيا آنان كه مرتكب بديها مى شوند مى پندارند آنان را در شمار كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهايى شايسته كرده اند؟ و آيا زندگى و مرگشان يكسان است؟ چه بد داورى مى كنند. و خدا آسمانها و زمين را به حق بيافريد تا هر كسى را برابر كارى كه كرده است پاداش دهد و به آنان ستم نشود».

تفسير :

گفته خداوند متعال كه فرمود : «آيا پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريديم ـ تا آن جا كه ـ خداوندگار عرش گران پايه» : بعد از آن كه خداوند آنچه را كفّار با آن رو به رو خواهند شد،از احوال مرگ و سپس درنگ در برزخ و بعد از آن برانگيخته شدن براى حسابرسى و كيفر، توضيح داد، آنان را به خاطر اين پندارشان كه برانگيخته نخواهند شد توبيخ مى كند؛ چرا كه در اين پندار گستاخى كردن بر خدا و نسبت دادن كار بيهوده به اوست. بعد از اين توبيخ به برهان عبث اشاره مى فرمايد . آيه «آيا پنداشتيد ......... » به اين معناست : با آن كه شما را از حسرت خوردن در هنگام مشاهده مرگ و سپس درنگ در گورها و بعد برانگيخته شدن براى حساب و پاداش آگاه ساختيم، آيا باز هم گمان مى بريد كه شما را بيهوده آفريديم و بدون آن كه هدف جاودانى در آفرينش شما باشد زندگى مى كنيد و مى ميريد و همه چيز تمام مى شود و به سوى ما باز نمى گرديد؟
آيه «پس، برتر است خداوند مالكِ برحق. خدايى جز او نيست. خداوندگار عرش گران پايه است»، اشاره به برهانى دارد كه از طريق تنزيه [خدا از كار عبث ]رستاخيز را اثبات و عقيده آنها را در انكار بعث ردّ مى كند. خداوند متعال خود را در يك جمله تنزيهى با چهار وصف توصيف مى كند :
فرمانرواست، حق است، هيچ خدايى جز او نيست و خداوندگارِ عرش گران پايه است. بنا بر اين، چون فرمانرواى حقيقى است هر حكمى درباره هر چيزى براند، چه ايجاد باشد، چه برگرداندن، چه مرگ باشد و چه زندگى و رزق، حكمش نافذ و فرمانش روان است و هر حكمى صادر كند، جز حق نيست؛ زيرا او حق است و از حق، از آن جهت كه حق است، جز حق سر نمى زند و از بطلان و بيهودگى مبرّاست.
از آن جا كه ممكن است تصوّر شود در كنار خدا مصدر حكم ديگرى هم باشد، كه با صدور حكم، حكم خدا را باطل و بى اثر سازد، لذا خود را به صفت يگانگى و اين كه هيچ خدايى ـ يعنى معبودى ـ جز او نيست موصوف ساخت؛ زيرا «اله» به اين جهت «معبود» است كه داراى ربوبيّت است؛ بنا بر اين هيچ خدايى جز او نيست و او خداوندگار عرش گران پايه ـ عرش عالم ـ است و زمام امور همه در دست او است و احكام و فرمانهاى جارىِ در آن، از او سر مى زند.
چكيده سخن اين كه: خداوند است كه هر حكمى از او صادر مى شود و هر چيزى از ناحيه او هستى مى گيرد و او جز به حق، حكم صادر نمى كند و جز حقّ، كارى انجام نمى دهد. بنا بر اين، موجودات همگى به سوى او برمى گردند و به وجود او باقيند و گرنه بيهوده و پوچ بودند، در صورتى كه بيهودگى و پوچى در آفرينش و صنع خدا راه ندارد.
دليل اين كه خداوند به آن اوصاف چهارگانه متّصف مى باشد اين است كه او خدايى است كه هستى، ذاتى اوست و هستى بخشِ غير خود است.
آيه : «و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست به باطل نيافريديم ......... » تا آخر آيه ؛ چون سخن، به روز حسابرسى رسيد، رشته توضيح را متوجّه آن ساخت و در اثبات آن دو دليل اقامه فرمود : يكى از آن دو، همين است كه در اين آيه «و ما آسمان ......... » مطرح شده و از طريق غايت داشتن موجودات، استدلال مى كند. چه، اگر آفرينش آسمان و زمين و آنچه ميان آنهاست ـ كه براى زمانى معيّن آفريده و سپس نابود مى شوند ـ به يك غايتِ ثابت و پايدار و هميشگى نمى انجاميد، كارى باطل بود و باطل، به معناى آنچه هدف و فرجامى ندارد، در موجودات عالم تحقّق پذير نيست. چنين كارى از حكيم سر نمى زند و در حكيم بودن خداوند متعال هم شكّى نيست.
گاهى اوقات از به كار بردن واژه «باطل» لعب و بازى اراده مى شود. اگر در اين آيه هم مراد از باطل همين معنا باشد، در آن صورت آيه مورد بحث، به معناى اين آيه است : «و ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم. ما آن دو را جز به حق خلق نكرديم».
به قولى اين آيه به حسب معنا، عطف بر آيه پيش از خود است. پس گويا گفته شده است : از هواى نفس پيروى مكن؛ زيرا موجب گمراهى تو مى شود، و زيرا خداوند متعال جهان را براى پيروى از هوا، كه باطل و نادرست مى باشد، نيافريده بلكه به خاطر توحيد و پيروى از شرع، خلقش كرده است.
اما اين سخن، استوار نمى نمايد؛ زيرا آيه بعد، يعنى « آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، همانند فساد كنندگان در زمين قرار دهيم ......... » با معناى گفته شده سازگار نيست.
آيه «اين گمان كسانى است كه كافر شدند، پس واى بر كافران از آتش» : يعنى اين كه جهان به باطل آفريده شده و غايتى ندارد و منتفى بودن روز حساب، كه در آن نتيجه محاسبه اعمال آشكار مى شود، گمان كسانى است كه معاد را باور ندارند. پس واى بر آنها از عذاب آتش دوزخ.
آيه «آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، مانند كسانى قرار دهيم كه در زمين فساد كردند؟ آيا پرهيزگاران را چون بدكاران قرار دهيم؟» استدلال دوم است بر اثبات معاد، بدين شرح كه انسان نيز همانند ديگر انواع موجودات مى تواند به كمال برسد و كمال آدمى به اين است كه در علم و عمل از قوّه به فعليّت برسد، به اين ترتيب كه اعتقادات درست پيدا كند و كارهاى نيك و شايسته انجام دهد ؛ دو چيزى كه فطرت درست و سالم آدمى، وى را به سوى آنها راهنمايى مى كند. و همين ايمان به حق و انجام كارهاى شايسته است كه موجب اصلاح و درستىِ جامعه انسانى در روى زمين مى شوند.
بنا بر اين، كسانى كه ايمان آورند و كارهاى نيك انجام دهند ـ يعنى همان پرهيزگاران ـ انسان كامل هستند و تباهكاران در روى زمين به سبب فاسد بودن اعتقاد و عملشان ـ يعنى بدكاران ـ همان كسانى اند كه از لحاظ انسانيّتشان براستى ناقص و زيان ديده اند. مقتضاى اين كمال و نقص آن است كه به ازاى كمال، حياتى سعادتمندانه و زندگى اى خوش وجود داشته باشد و به ازاى نقص و عدم كمال، حيات و زندگى اى ضدّ آن. پيداست كه اين زندگى دنيا كه هر دو گروه ـ كاملان و ناقصان ـ در آن مشتركند زير نفوذ اسباب و عوامل مادّى است و از اين نظر براى فردِ كامل و ناقص و مؤمن و كافر يكسان مى باشد. لذا كسى كه كار نيك انجام دهد و عوامل و اسباب مادى نيز با او سازگارى نشان دهد، به زندگى خوش و سعادتمندانه اى دست مى يابد و هر كس خلاف آن باشد، بدبختى و زندگى تنگ و ناگوار دامنگيرش مى شود.
اگر زندگى، به همين زندگى دنيوى كه براى هر دو گروه نسبت يكسان دارد، محدود و منحصر باشد و زندگى ديگرى وجود نداشته باشد، كه متناسب با حال و روز هر يك به آنها اختصاص يابد، در آن صورت اين امر با عنايت الهى در رساندن هر صاحب حقّى به حقّش و دادن مقتضيات اعمال به افراد منافات خواهد داشت.
به عبارت ديگر : با هر دو گروه به يكسان عمل كردن و ناديده گرفتن آنچه پاكى اين و ناپاكى آن اقتضا مى كند، برخلاف عدالت خداوند متعال است.
اما اين آيه ـ همچنان كه ملاحظه مى شود ـ به نفىِ يكسان بودن حال مؤمن و كافر نمى پردازد، بلكه به مقابله و مقايسه ميان كسى كه ايمان آورَد و عمل صالح كند و كسى كه چنين نيست، خواه غير مؤمن باشد يا مؤمنِ نا صالح باشد، مى پردازد. به همين دليل دوباره پرهيزگاران را در مقابل بدكاران قرار مى دهد.

1.الجاثية : ۲۱ ، ۲۲.

2.المؤمنون : ۱۱۶ .

3.الميزان في تفسير القرآن : ۱۵/۷۲ ـ ۷۳.

4.الدخان : ۳۸ ، ۳۹ .

5.الميزان في تفسير القرآن : ۱۷/۱۹۶ و ۱۹۷.


ميزان الحكمه ج 08
208

الحديث :

۱۴۵۵۸.رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهـ لَمّا سُئلَ عَن وَجهِ تَسمِيَةِ القِيامَةِ ـ: لِأنَّ فيها قِيامَ الخَلقِ لِلحِسابِ . ۱

۱۴۵۵۹.الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلامـ مِن مَواعِظِهِ ـ: اِعلَمْ يَا بنَ آدَمَ أنَّ مِن وَراءِ هذا أعظَمَ و أفظَعَ و أوجَعَ لِلقُلوبِ يَومَ القِيامَةِ ، ذلكَ يَومٌ مَجموعٌ لَهُ النّاسُ و ذلكَ يَومٌ مَشهودٌ ، يَجمَعُ اللّهُ فيهِ الأوَّلينَ و الآخِرينَ . ۲

(انظر) بحار الأنوار : 7 / 4ب 4. المحجّة البيضاء : 8 / 329.

2923

الدَّليلُ الأوَّلُ لإِثباتِ المَعادِ

الكتاب :

أ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثا وَأنَّكُمْ إلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» . ۳

وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الْأرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ * أمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأرْضِ أمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» . ۴

حديث :

۱۴۵۵۸.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهـ در پاسخ به سؤال از علّت نامگذارى قيامت ـفرمود : زيرا در آن روز خلايق براى حسابرسى قيام مى كنند (بر مى خيزند).

۱۴۵۵۹.امام زين العابدين عليه السلامـ در موعظه هاى خود ـفرمود : بدان اى پسر آدم كه در پس امروز روزى بزرگتر و ترسناكتر و درد آورتر براى دلهاست و آن روز قيامت است. در آن روز مردم گرد آورده مى شوند و در آن روز همگان حاضر گرديده مى شوند. در آن روز خداوند اولين و آخرين خلايق را جمع مى كند.

2923

دليل اول براى اثبات معاد

قرآن :

«آيا پنداشتيد كه ما شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمى گرديد؟».

«ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست به باطل نيافريده ايم. اين گمان كسانى است كه كافر شده اند و واى بر كافران از آتش. آيا كسانى را كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند همانند فساد كنندگان در زمين قرار دهيم؟ آيا پرهيزگاران را چون بدكاران قرار دهيم؟».

1.علل الشرائع : ۴۷۰/۳۳ .

2.الكافي : ۸/۷۳/۲۹ .

3.المؤمنون : ۱۱۵.

4.ص : ۲۷ ، ۲۸.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 08
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 547001
صفحه از 632
پرینت  ارسال به