391
ميزان الحكمه ج 08

الحديث :

۱۵۰۲۴.تفسير القمّيـ في قَولِهِ تَعالى :«هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ . . .»ـ: سببُ نزولِ ذلك أنّهُ كانَ بالمدينةِ ثلاثةُ أبطُنٍ من اليهودِ : بنو النَّضيرِ ، و قُريظَةُ ، و قَينُقاعُ ، و كانَ بَينَهُم و بينَ رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَهدٌ و مُدَّةٌ فَنَقَضوا عَهدَهُم ، و كانَ سببُ ذلِكَ من بني النَّضيرِ في نقضِ عَهدِهِم ، أنّهُ أتاهُم رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَستَسلِفُهُم دِيَّةَ رَجُلينِ قَتلَهُما رجلٌ من أصحابهِ غِيلَةً ـ يعني يَستَقرِضُ ـ و كانَ قصَدَ كعبَ بنَ الأشرَفِ ، فَلمَّا دخلَ صلى الله عليه و آله على كَعبٍ قال : مَرحَبا يا أبا القاسِمِ و أهلاً! و قامَ كأَنَّهُ يَضَعْ لَهُ الطَّعامَ ، و حدَّثَ نفسَهُ أن يَقتُلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله و يَتبَعَ أصحابَهُ ، فَنزلَ جَبرَئيلُ عليه السلام فأخبرَهُ بِذلِكَ ، فَرجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى المدينَةِ ، و قال لِمُحمَّدِ بنِ مَسلَمَةَ الأَنصارِيِّ : اذهَب إلى بني النَّضيرِ فَأخبِرهُم أنَّ اللّهَ عَزَّ و جَلَّ قد أخبَرني بِما هَمَمتُم بهِ مِنَ الغدرِ فَإمَّا أن تَخرُجوا مِن بَلَدِنا ، و إمّا أن تَأذَنوا بِحَربٍ ، فقالوا ؛ نَخرُجُ مِن بلادِكَ ، فَبَعثَ إليهِم عَبدُ اللّهِ بنُ أُبَيّ : ألاّ تَخرُجوا و تُقِيموا و تُنابِذوا مُحَمَّدا الحربَ ؛ فإنِّي أنصُرُكُم أنا وَ قَومي و حُلَفائي ، فَإن خَرَجتُم خَرَجتُ مَعَكُم ، و إن قاتَلتُم قاتَلتُ مَعَكُم ، فَأقاموا و أَصلَحوا حُصونَهُم و تهيَّؤوا لِلقتالِ ، و بَعَثوا إلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله : إنَّا لا نَخرُجُ فاصنَع ما أنتَ صانِعٌ.
فقامَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و كبَّرَ و كَبَّرَ أصحابُهُ ، و قالَ لِأميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : تقدَّم إلى بني النَّضيرِ . فَأخَذ أميرُ المُؤمنينَ عليه السلام الرَّايَةَ و تقدَّمَ ، و جاء رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و أحاطَ بحِصِنهِم ، و غدرَ بِهِم عبدُ اللّهِ بن اُبَيّ ، و كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا ظهَرَ بِمُقَدَّمِ بُيوتِهِم حَصَّنوا ما يَليهِم و خَرَّبوا ما يَليهِ ، و كانَ الرَّجلُ مِنهم مِمَّن كانَ لَهُ بيتٌ حَسَنٌ خرَّبه .
و قد كان رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمرَ بِقَطعَ نَخلِهِم فَجَزعوا مِن ذلِكَ و قالوا : يا محمّدُ ، إنَّ اللّهَ يأمُرُكَ بالفَسادِ؟ إنْ كانَ لكَ هذا فَخُذهُ ، و إن كانَ لما فلا تَقطَعهُ ، فلما كان بعدَ ذلِكَ قالوا : يا مُحمّدُ ، نَخرُجُ من بلادِكَ و أعطِنا مالَنا ، فقال صلى الله عليه و آله : لا ، و لكن تَخرُجونَ و لكُم ما حَمَلتِ الإبلُ ، فلم يَقبَلوا ذلِكَ فَبقَوا أيّاما .
ثمَّ قالوا : نَخرُجُ و لنا ما حَمَلتِ الإبلُ ، فقال صلى الله عليه و آله : لا ، و ليكن تخرُجونَ و لا يَحمِلُ أحَدٌ مِنكُم شَيئا ، فَمَن وجَدنا مَعهُ شَيئا من ذلِكَ قَتَلناهُ ، فَخرَجوا على ذلِكَ و وقَعَ قومٌ مِنهُم إلى فدَكٍ و وادي القُرى ، و خرَجَ مِنهُم قومٌ إلى الشَّامِ فأنزلَ اللّهُ فيهم : «هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِـن دِيَـارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَـا ظَنَنتُـمْ أَن يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَـاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ـ إلى قوله ـ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» ، و أنزلَ اللّهُ عَلَيهِ فيما عابوهُ من قَطعِ النَّخلِ : «مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِىَ الْفاسِقِينَ ـ إلى قولِهِ ـ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» ، و أنزلَ اللّهُ علَيهِ في عَبدِ اللّهِ بنِ أُبَيّ و أصحابِهِ : «أَ لَمْ تَرَ إِلَـى الَّـذِينَ نَافَقُـوا يَقُولُـونَ لإِخْوانِهِـمُ الَّذِينَ كَفَـرُوا مِـنْ أَهْـلِ الْكِتـابِ لَـئـنْ أُخْرِجْتُـمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ ـ إلى قوله ـ ثُمَّ لاَ يُنصَرُونَ » . ۱

حديث :

۱۵۰۲۴.تفسير القمّىـ درباره قول خداوند متعال «اوست كسى كه از ميان اهل كتاب ، كسانى را كه كفر ورزيدند [از مدينه ]بيرون كرد . . .» ـ: سبب نزول آيات سوره حشر آنست كه در مدينه سه گروه از يهود ، زندگى مى كردند: بنو نضير ، قريظه ، و قينقاع .
بين اين طايفه ها و پيامبر خدا پيمانى وجود داشت كه آنان پيمانشان را شكستند و آنچه باعث پيمان شكنى ايشان شد اين بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سراغ بنى نضير رفت تا براى پرداخت ديه دو نفرى كه توسط يكى از ياران پيامبر به قتل رسيده بودند ، تقاضاى وام كند . از اين رو تصميم گرفت نزد كعب بن اشرف برود . هنگامى كه پيامبر بر كعب ابن اشرف وارد شد ، كعب اظهار داشت : اى ابو القاسم! خوش آمدى و برخاست و چنان وانمود كرد كه مى خواهد براى پيامبر غذا بياورد ، در حالي كه در باطن قصد كشتن پيامبر خدا و يارانش را داشت . در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و پيامبر را از جريان آگاه ساخت ، پيامبر به سوى مدينه بازگشت و به محمّد بن مسلمه انصارى فرمود : به سوى بنى نضير حركت كن و به آنان خبر بده كه خداوند متعال مرا از تصميم نيرنگ آلود شما آگاه ساخته است، بنا بر اين يا از شهر ما خارج شويد و يا اعلام جنگ نماييد .
آنان هم گفتند : از شهرهاى شما بيرون مى رويم . در اين هنگام عبد اللّه بن اُبىّ به آنان پيام داد كه بيرون نرويد بلكه بمانيد و با محمّد جنگ كنيد و من به كمك قومم و هم پيمانانم شما را يارى مى كنيم و اگر خارج شديد ، من هم با شما خارج مى شوم و اگر جنگيديد من نيز همراه شما مى جنگم. [بنى نضير ]مقاومت كرده ، دژهاى خود را بازسازى نمودند و براى نبرد آماده شدند و به پيامبر صلى الله عليه و آله پيغام دادند كه : ما خارج نمى شويم ، پس هر كارى كه مى خواهى انجام بده.
پيامبر خدا ايستاد و تكبير گفت و ياران آن حضرت نيز تكبير گفتند . سپس به امير المؤمنين فرمود: به سوى بنى نضير پيش رو . امير المؤمنين پرچم را گرفت و پيش رفت و پس از مدتى پيامبر خدا آمد و قلعه آنان را محاصره نمود . از طرفى ديگر عبد اللّه بن اُبى نيز به يهوديان خيانت كرد .
هنگامى كه پيامبر به خانه هاى آغازين آنان نزديك شد ، يهوديان در خانه هايى كه پشت سرشان قرار داشت سنگر گرفتند و خانه هاى نزديك پيامبر را خراب كردند و مردى از ايشان كه خانه اى نيكو داشت ، خانه اش را خراب كرد [تا به دست مسلمانان نيفتد ]همچنين پيامبر نيز دستور قطع درختان خرما را صادر فرمود و يهوديان از اين كار ناآرام گرديده ، گفتند : اى محمّد! آيا خدا به تو دستور فساد داده است؟ اگر اين درختان خرما براى توست آنان را بگير و اگر براى ماست پس آنها را قطع نكن .
پس از اين جريان يهوديان گفتند : اى محمّد! ما از شهرهاى تو خارج مى شويم و تو نيز دارايى هايمان را به ما ببخش ، پيامبر فرمود : خير ، ولى شما مى توانيد بيرون برويد و به اندازه يك بار شتر از اموالتان را با خود ببريد . يهوديان نپذيرفتند و چند روزى باقى ماندند آنگاه گفتند : ما بيرون مى رويم و به اندازه همان يك بار شتر از اموال خود مى بريم . اما پيامبر فرمود : خير ، بلكه بايد بيرون برويد و احدى از شما نبايد چيزى با خود حمل كند ، پس اگر همراه كسى چيزى بيابيم ، او را خواهيم كشت .
پس يهوديان به همان گونه ـ كه پيامبر فرموده بود ـ خارج شدند و گروهى از ايشان به سوى «فدك» و «وادى القرى» رفته و عده اى ديگر نيز به سوى شام رهسپار شدند . و خداوند متعال در مورد آنان چنين نازل فرمود : «اوست كه كافران اهل كتاب (يهوديان بنى نضير) را از خانه و كاشانه شان در آغاز هنگامه رهسپارى انبوه آواره كرد ، گمان نمى برديد كه بيرون روند ، و [خودشان هم ]گمان مى كردند كه دژهايشان بازدارنده آنان در برابر امر و عقوبت الهى است و امر الهى از جايى كه گمانش را نمى بردند بر آنان فرود آمد ـ تا ـ بي گمان خداوند سخت كيفر است».
و خداوند درباره قطع كردن درختان خرما كه آنان ايراد مى گرفتند اين آيه را نازل فرمود : «هر چه از درختان خرما بريديد يا آن را ايستاده با ريشه هايش باقى گذارديد ، همه به اذن الهى بود تا نافرمانان را خوار بدارد ـ تا ـ پروردگارا! تويى كه رئوف و مهربانى» و خداوند درباره عبد اللّه بن اُبى و يارانش چنين نازل كرد : «آيا ننگريسته اى كسانى را كه نفاق ورزيدند به دوستانشان از اهل كتاب كه كفر ورزيدند ، گفتند: اگر شما رانده شويد ، ما نيز همراه شما بيرون مى آييم ـ تا ـ سپس از هيچ كس يارى نيابند» .

1.تفسير القمّي : ۲/۳۵۸ .


ميزان الحكمه ج 08
390

۱۵۰۲۳.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :لَمّا انجَلى الناسُ عَن رسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يومَ اُحُدٍ نَظَرتُ فِي القَتلى فلَم أرَ رسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فقلتُ : و اللّهِ ما كانَ لِيَفِرَّ و ما أراهُ فِي القَتلى ، و لكن أرَى اللّهَ غَضِبَ علَينا بما صَنَعنا فَرَفَعَ نَبِيَّهُ ، فما فِيَّ خيرٌ مِن أن اُقاتِلَ حتّى اُقتَلَ ، فَكَسَرتُ جَفنَ سَيفِي ، ثُمّ حَمَلتُ علَى القَومِ فَأفرَجُوا لي ، فإذا أنا برسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَهُم . ۱

(انظر) بحار الأنوار : 20 / 14 باب 12.
كنز العمّال : 10 / 378 ، 424.

3004

غَزوَةُ بَنِي النَّضيرِ

الكتاب :

هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُوْلِي الْأَبْصارِ» . ۲

(انظر) الحشر : 11 ـ 17.

۱۵۰۲۳.امام على عليه السلام :در جنگ احد هنگامى كه مردم از گردِ پيامبر خدا پراكنده شدند، من در ميان كشتگان نگاه كردم، اما پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را نديدم. با خود گفتم : به خدا قسم او اهل فرار نبود و در ميان كشته ها هم نمى بينمش. فكر مى كنم خداوند از اين رفتار ما به خشم آمده و پيامبرش را به آسمان برده است. پس، وجود من ديگر بى فايده است و بايد بجنگم تا كشته شوم.لذا غلاف شمشيرم را شكستم و به دشمن حمله كردم و آنان از برابر من دور شدند و ناگاه ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان آنهاست.

3004

جنگ بنى نضير

قرآن :

«اوست آن خدايى كه نخستين بار كسانى از اهل كتاب را كه كافر بودند از خانه هايشان بيرون راند و شما نمى پنداشتيد كه بيرون روند. آنها نيز مى پنداشتند حصارهايشان را توان آن هست كه در برابر خدا نگه دارشان باشد. خدا از سويى كه گمانش نمى بردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افكند، چنان كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان خراب مى كردند. پس اى اهل بصيرت! عبرت گيريد».

1.كنز العمّال : ۳۰۰۲۷.

2.الحشر : ۲.

  • نام منبع :
    ميزان الحكمه ج 08
    سایر پدیدآورندگان :
    شیخی، حمید رضا
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    هفتم
تعداد بازدید : 545107
صفحه از 632
پرینت  ارسال به