شرح دعاي صباح (شوشتري) - صفحه 199

أي :بل يقولون ،وقال سيبويه :أم بمعنى الاستفهام لقوله تعالى : ] « أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ »۱ أي : أتريدون ، يا أم متّصله است ؛ چون قبل از او همزه استفهام واقع شده .
و در بعض نسخ ، بدل عَلِقْتُ ، « عَقَلْتُ » واقع شده ، و عقل به معنى بندِ گردن است و عاقل را از آن اخذ كرده اند ؛ زيرا كه خود را از ارتكاب قبيح و ناشايست ، بند مى كند و باز مى دارد .
و معنى اسباب و حَبل گذشت ؛ يعنى : بلكه در آويخته ام يا بند كرده ام به راه هاى ريسمان هاى محكم تو كه در نهايتِ اِحكام است و موصِل است به مطالب و آرزوها ، مگر هنگامى كه دور گردانيده مرا گناهان من از خانه وِصال كه عبارت از خلوتْ سراى وصول به جناب مولا باشد و قطع تعلّق از ماسِوا .

[ تحقيق معنى وصال ]

هرگاه شخصى را اهتمام بسيار به چيزى تعلّق پذيرد و محبّت او در ضميرش جاى گيرد ، جز مقصود در ساحت ضمير و فضاى سينه / 172 / نبيند و هر چه بيند دوست پندارد و هر چه گويد ، دوست گويد و هر چه شنود ، دوست شنود و پيوسته طوطىِ زبان و هزار دستانِ جِنان به نواى او نواسنج و مدام در درياى اشتياق وصال مستغرق لُجّه « مَنْ أحَبَّ شَيئاً يُكثِرُ ذِكْرَهُ » باشد . هرگاه نقد مجازى كه در معرض زوال و نقصان و محل تغيّر و زيان است ، بر اين گونه اعتبار پذيرد ، چرا نشايد كه با دوست و مُنعِم حقيقى ، پيوسته حال بر اين منوال باشد و اين سعادت را غنيمت شمارد كه مبادا گوهر فرصت از دست رفته، چهره حسرت و ندامت در آئينه دلها نمايش پذيرد؟
و وقتى به خانه وصال مى رسد كه ظاهر خود را به شريعت حقّه و به متابعت ائمه هدا و سنن مصطفى پاكيزه گردانَد و باطن خود را از ملكات رديّه و اخلاق دَنيّه مبرّا سازد و نَفْس را به علوم حَقّه متّصف گردانَد و از خواهش هاى نفْسانى خالى شود ، و به غير جناب مقدّس الهى و تحصيل رضاى او ـ جلّ شأنه ـ امرى منظور خود نسازد و ارادت خود را تابع مشيت حق ـ جلّ جلاله ـ گردانَد و دامن از لوث دنياى دنى

1.سوره بقره ، آيه ۱۰۸ .

صفحه از 231