95
خاطره‌های آموزنده

1 / 24

توسّل به امام عصر علیه السلام

در دیداری که در تاریخ 8/1/1391 با آیة الله سیّد جعفر سیّدان در مشهد داشتم، چند خاطره تعریف کردند، از جمله این که فرمودند: در سال دومی که برای منبر به تهران رفته بودم _ یعنی قاعدتاً پنجاه و سه سال قبل _ ، شاید آن وقت بیست و پنج سال داشتم، هوسم این شده بود که منبرم مفید، مؤثر، حکیمانه، متناسب با مقتضای حال باشد. برای پیر، جوان، دانشجو و ... و از طرفی بدون مطالعه قبلی! نه این که مطالعه نکنم، ولی آن منبر مطالعه خاص لازم نداشته باشد.
عصر جمعه‌ای بود. رفتم مسجد ارک، درب مسجد باز بود و مسجد، خلوت. تنها یک نفر در آن حضور داشت. دو رکعت نماز امام زمان علیه السلام خواندم (همان نمازی که یکصد بار ایاک نعبد و ایاک نستعین دارد) بعد، گفتم: آقا! می‌خواهم منبرم مفید باشد (با همان خصوصیات).
در آن وقت، من و آقای آقا شیخ علی اصغر مروارید با هم در قُلهک در مسجد آقای سید عباس مشکوری که عرب بود، منبر می‌رفتیم. پای منبر نشسته بودم، استکان چای دستم بود که چای بخورم، مردم هم نشسته بودند، شخصی، تقریباً 45 ساله، عبا بر دوش، عرق چین بر سر، آمد کنار من در دست چپم نشست و گفت: آقای سیّدان! دوست دارید منبرت مفید، مؤثر، حکیمانه و هر کجا متناسب آن جا باشد، مثل برقی که هر جا متناسبِ آن جا، کار می‌کند ... و بی مطالعه؟!


خاطره‌های آموزنده
94

گفتم: چه قدر بود؟
گفت: صد تومان.
صد تومان هم به او دادم.
پیرزنی به نام بی‌بی فاطمه آمد، گریه می‌کرد. پول او را هم زده بودند. به او هم یکصد تومان دادم.
آن سال برای رفتن به عراق هم اجازه دادند؛ امّا گفتند هر کس می‌خواهد عراق برود، باید صد تومان بدهد. دویست تومان هم برای خودم و رفیقم برای رفتن به عراق دادم!
این شد ششصد تومان، علاوه بر همه مخارج دیگری که در مکه و مدینه و عراق داشتیم.
در نجف، به دیدن آقای سیستانی۱ رفتم. پس از احوال‌پرسی، از او پرسیدم: پول می‌خواهی؟ چیزی نمی‌گفت. با اصرار من معلوم شد که ایشان سیصد تومان مقروض است. سیصد تومان هم به ایشان دادم!
برگشتیم مشهد. حسین آقا [پسرم] گفت: آقاجان! پول‌ها [یی که گذاشته بودی] تمام شد و چهل تومان کم داشتیم، قرض کردم.
گفتم: از صندوق امام زمان علیه السلام، این هم چهل تومان! در این جا، آن پول، تمام شد!

1.. آیة الله سیدعلی [بن محمّد باقر] سیستانی (متولّد ۱۳۰۹ ش)، از مراجع تقلید فعلی که آن‌ سال‌ها برای تحصیل، از مشهد به نجف رفته بود و آقای درافشان، عموزادۀ ایشان می‌شود.

  • نام منبع :
    خاطره‌های آموزنده
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 326342
صفحه از 371
پرینت  ارسال به