1.مشخّصات كتابشناختى مقاله، چنين است: Michael Cook, The Opponents of the Writing of Tradition in Early Islam, Arabica, Tome XLIV , Fascicule ۴ , Octobre ۱۹۹۷(Leiden). «عربيكا» مجلّه است فرانسه ـ انگليسى ويژه پژوهشهاى عربى ـ اسلامى كه آن را انتشاراتBrill (ناشر دايرة المعارف اسـلام) در شهـر «ليدن» هلند، منتشر مى كند و مديريت آن بـا محمد ارغون (M. M. ARKOUN) است.و.
2.ويرايش علمى اين ترجمه را آقاى اسماعيل نعمت اللهى به عهده داشته اند.
3.ابن جوزى، الحثّ على حفظ العلم و ذكر كبار الحفّاظ، بيروت، ۱۹۸۵؛ نيز نگاه كنيد توصيف اين كتاب را در: M.Weisweiler, Istanbuler Handschriftenstudien Zur arabischen Traditions literatur, Istanbul, ۱۹۳۷, pp.۱۹۹f, no. ۱۴۹. مايلم كلمه Tradition [با T بزرگ.م.] را براى حديث به طوركلى،و tradition [با t كوچك.م.] را براى يكايك احاديث به كار برم.
4.شما هم مثل ويسويلر(Weisweiler)، به جاى «عزيز» و «فقد» در چاپ بيروت، به ترتيب؛ «عزير» و «فقرأ» بخوانيد.
5.ابن جوزى، الحثّ، ص۱۱، س۱۰ Weisweiler, Istanbuler Handschriftenstudien, pp.۱۹۹f.
6.عنصر قوّت حافظه را به مثل مى توان در پيوند دو انديشه يافت: يكى هرگز ننوشتن حديث و ديگرى هرگز درخواست نكردن تكرار حديث. به عنوان مثال، نك:[ابن] عبدالبرّ، جامع بيان العلم، قاهره، بى تا، ج۱، ص۶۷، س۱۸ و ۲۱. (از اين پس، اين كتاب،«جامع» خوانده مى شود و همه ارجاع ها به جلد نخست است مگر آنكه جلدهاى ديگر ذكر شود)؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، به تصحيح ا.سخو و ديگران، ليدن، ۲۱ ـ ۱۹۰۴، ج۶، ص۱۷۴، س۴(اين كتاب از اين پس«طبقات» خوانده مى شود)؛ دارمى، سنن، به كوشش ع.هـ.يمانى، مدينه، ۱۹۶۶، ش۴۵۹(اين كتاب از اين پس«سنن» ناميده مى شود). اينكه حديث ها بايد براى اشخاص كند ذهن تكرار شود، به هيچ روى يك مسئله اعتقادى نيست.
7.اين نكته را ابن السيد البطليوسى در: انصاف، به كوشش م.ر. الدايه، دمشق، ۱۹۷۴، ص۲۰۲، س۲، به روشنى بيان كرده است. نويسنده در سال ۵۲۱هجرى در گذشت.
8.مقايسه كنيد با: N. Abbott, Studies in Arabic literary papyri, Chicago and London, ۱۹۵۷ - ۷۲, II, p.۲
9.مقايسه كنيد با موضعى كه در: F. Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leyden, ۱۹۶۷, I, pp.۵۵, ۶۰, ۷۹ اتّخاذ شده است.
10.جاحظ، حيوان، به كوشش ع.م. هارون، قاهره، ۴۵ ـ ۱۹۳۸، ج۱، ص۴۷، س۸.
11.همان، ص۴۱، س۶. اين دو ارجاع را مرهون البرت ارزى(Albert Arazy) هستم. براى اطلاع از نظاير ارجاع دوم، نك: پايين، بند۱۱۵، پانوشت۵۲۲.
12.ابو سعيد دارمى، النقد على بشر المريسى، به كوشش م.ح. الفقى، زير عنوان «ردّ الإمام الدّارمى عثمان بن سعيد، على بشر المريسى العنيد»، قاهره، ۱۳۵۸، ص۱۲۹، س۱۵.
13.همان، ص۱۲۹ ـ ۱۳۲.
14.ابن عدى، كامل، بيروت،۱۹۸۴، ص۳۸، س۱۴
15.نك: پايين، بند۱۱، پانوشت۵۰
16.ابو زرعة الدمشقى، تاريخ، به كوشش ش.ن. القوچانى، دمشق، بى تا، ص۴۶۷، ش۱۲۰۳؛ جامع، ص۷۵، س۲۳
17.ابن ابى يعلى، طبقات الحنابلة، به كوشش م.ح.الفقى، قاهره، ۱۹۵۲، ج۱، ص۳۴۸، س۱.
18.ابن رجب، الذيل على طبقات الحنابلة، به كوشش م.ح. الفقى، قاهره،۳- ۱۹۵۲، ج۲، ص۳۶۸، س۱۱؛ ابن رجب، به درست يا خطا، اين نظريه را از آن خود ابن طوفى مى داند.
19.ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به كوشش و.م. عباس، بيروت و رياض، ۱۹۸۸، ج۲، ص۱۷۲، ش۱۹۰۴، و ج۳، ص۱۹۵، ش۴۸۴۰(اين كتاب، از اين پس«علل» خوانده مى شود).
20.اين همزيستى و تبعاتش(براى تاريخ نقلى بخش اعظم ادبيات صدر اسلام) را گ.شولر(G. Schoeler) در يك سلسله مقالات در مجله Der Islam بررسى كرده است. خلاصه اى از يافته هايش را مى توان در اين دو اثر وى يافت: Die Frage der schriftlichen oder mündlichen überlie ferung der Wissenschaften im frühen Islam”, Der Islam, ۶۲, ۱۹۸۵, pp. .۲۱۰, ۲۲۴-۶ Weiteres zur Frage der schriftlichen oder mündlichen überlieferung der Wissenschaften im Islam”, Der Islam, ۶۶, ۱۹۸۹, pp. .۳۸f, ۶۷ نن تا زمان سيوطى(م.۹۱۱) يافتن احاديث از منابع شفاهى هنوز تفنّن محدّث بود؛ اما حديث هايى كه او بدين شيوه به دست مى آورد، شاهكار يك گرد آورنده بود، نه شگرد خودش. نك: E. M. Sartain, Jalal al-din al-Suyüti, Cambridge, ۱۹۷۵, I, p. ۳۱.
21.Abbot, Studies, II, pp. ۵۳, ۸۰f, ۱۸۴, ۱۹۶.
22.F. Sezgin, Buharinin Kaynaklan hakkunda arastirmalar, Istanbul, ۱۹۵۶, p. ۱۴.
23.همو، Geschichte به ويژه .I.p.۶۰
24.A. Sprenger, “On the origin and progress of writing down historical facts among the Musalmans”, Journo of the Asiatic Society of Bengal, ۲۵, ۱۸۵۶ ه ويژه pp.۳۷۹-۸۱ نيز: همو، Ueber das Truditions wesen bei den Arabern”, Zeitschri der Deutschen Morgenlündischen Gesellschaft, ۱۰, ۱۸۵۶, pp.۴f“.
25.I. Goldziher, Muhammedanische Studien, Halle, ۱۸۸۹-۹۰, II, p. ۱۹۴; و مقايسه كنيد با: همان، P.۹، جايى كه روشن است گلدزيهر از سستى اين«حقيقت ها» آگاه بوده است. در اينجا و در زير، من هنگام نقل از اين اثر، از ترجمه انگليسى آن: (Muslim Studies, London, ۱۹۶۷-۷۱) استفاده كرده ام.
26.البته اين به نسبت انتقادى ناسپاسانه است: گلدزيهر بود كه در همين پژوهش بحث كرد كه«بايد در حديث، بازتابى از گرايش هايى را ديد كه در مراحل پيشرفته تر تحوّل جامعه پديد آمد»(همان،P.۵).
27.افزون بر آثار آبوت(Abbott) و سزگين(Sezgin) كه در بالا، بند۲، پانوشت هاى۶ به بعد ياد شد، بنگريد به: م.ع. الخطيب، اصول الحديث، لبنان، ۱۹۶۷، ص۸۶ ـ ۱۳۹، به ويژه ص۱۸۵ به بعد؛ M. M. Azmi, Studies in early Hadith literature, Beirut, ۱۹۶۸. كه نسخه عربى آن نيز يافت مى شود(م.م. الاعظمى، دراسة فى الحديث النبوى، رياض، بى تا). به نظر مى رسد كه اين دانشمندان با انـدك احتمال، با وانسبرو همداستان بوده اند.(مقايسه كنيد با: J. Wansbrough, The sectarian milieu, Oxford, ۱۹۷۸, pp. ۸۰f.) ؛ نيز مقايسه كنيد با: جدلگرى نورالدين عتر در اين مسئله عليه خاورشناسان(منهج النقد فى علوم الحديث، بيروت، بى تا، ص۳ ـ ۴۱)، و G. H. A. Juynboll, The authenticity of the tradition literature: discussions in modern Egypt, Leyden, ۱۹۶۹, pp, ۴۷-۵۴. اخيرا نويسنده اى شيعى كتابى بسيار اساسى از اين دست منتشر كرده است(م.ر. الحسينى الجلالى، تدوين السنة الشريفة، قم،۱۴۱۳؛ حسين مدرّسى توجه مرا به اين كتاب جلب كرد).
28.Sezgin, Geschichte, I, p. ۵۳. اصطلاح«خرافه» را گلدزيهر به بحث كشاند؛ با وجود اين، لحن جدلگرى سزگين عليه او، از ميزان اختلاف نظر واقعى آنها بر سر حديث مكتوب، تصويرى مبالغه آميز به دست مى دهد(نك: G. Stauth, Die überlieferung des Korankommentars Mugahid b. Gabrs, Giessen, ۱۹۶۹, p. ۵۵; G. Schoeler, “Mündliche Thora und Hadit: überlieferung, Schreibverbot, Redaktion”, Der Islam, ۶۶, ۱۹۸۹, p. ۲۱۴ نن
۷ـ مشكل موضع سزگين، اين نظريه اوست كه«كتب» و مشتقّات آن، هنگامى كه در حديث هايى مى آيند كه عليه نگارش حديث است، نبايد به مفهوم ساده«نگاشتن» در نظر گرفته شود. به نظر او، آنها بر نگارش حديث فى نفسه دلالت ندارند؛ بلكه صرفا بر نقل مكتوب آن بدون انجام تشريفات ويژه دلالت دارند. نك: مقدمه سزگين بر فصل دوم جلد اول Geschichte و به ويژه:I. pp. ۶۱, ۷۴, ۲۸۱.
29.Schoeler, “Mündliche Thora”, pp. ۲۲۸f.
30.سنن، شماره ۴۸۷.
31.اين انتقادات، بر نظريات مندرج در آثار اوليه سزگين وارد نيست(مقايسه كنيد با اثر وى Buhari’nin Kajnaklarü, p. ۱۷، جايى كه وى از hadislerin jazüjla tesbitine muhalefet سخن مى گويد).
32.مقايسه كنيد با: پايين، بندهاى ۱۰۳ ـ ۱۰۵.
33.كهن ترين مدارك دالّ بر وجود حديث مكتوب را كه در پاپيروس هاى مصرى بر جاى مانده، آبوت در جلد دوم كتاب Studies گرد آورده است. آبوت تاريخ هيچ كدام آنها را پيش از نيمه دوم سده دوم نمى داند. كهن ترين مدرك او در اين زمينه(شماره۲) بخشى از موطّأ مالك(م.۱۷۹) است. اما در زمينه تفسير، تاريخ يك بخش(شماره۱) را ميانه سده دوم مى داند؛ اما دلايل او براى تعيين اين تاريخ، ادبى است(و در حقيقت، به هيچ روى قانع كننده نيست)، نه بر اساس كتيبه شناسى(همان: pp. ۹۷, ۱۰۱) ـ نكته اى كه فان اس(Van Ess) در آوردن اين سند عليه وانسبرو(Wansbrough) به آن توجهى نمى كند. (J. Van Ess, review of J. Wansbrough, Quranic Studies, Oxford, ۱۹۷۷, in Bibliotheca Orientalis, ۳۵, ۱۹۷۸, cols ۳۵۲f).
34.اين پيش نويس را مدتها پيش آدريان براكت(Adrian Brockett)، و در همين اواخر نيمراد هورويتز(Nimrod Hurvitz) خواندند. حتى يك پيش نويس كهن تر را در اواخر دهه هفتاد، جان برتان(John Burton)، پاتريسيا كرون(Patricia Crona)، مناخيم كيستر(Menahem Kister)، اتان كلبرگ(Etan Kohlberg)، و فرانك استوارت(Frank Stewart) خواندند. من از همه ايشان براى خاطر نظرياتى كه اظهار كردند، سپاسگزارم. به گونه اى اساسى مرهون فريتز زيمرمن(Fritz Zimmermann) هستم كه نخستين بار منبع اصلى يى(شماره يك در بند بعد) را كه اين پژوهش بر پايه آن استوار است، به من معرفى كرد.
35.نتيجه[كه در پايان تحقيق خواهد آمد.م.]، يك نسخه بررسى شده از نظريّاتى است كه من در جمع بندى در جلسه نهايى كنفرانس اظهار داشتم. بحث تبديل حديث شفاهى يهودى به حديث مكتوب(فصل سوم، بخش۴)، بخشى از بيانات مرا در پاريس تشكيل نداد؛ اين بحث، اساس سخنان كوتاهى بود كه در كنفرانسى درباره موضوع«پل زدن ميان دنياى اسلام و يهوديت» كه به افتخار ويليام برينر(William Brinner) در باركلى كمى بعد در همان ماه برگزار شد، ايراد گرديد. از مارك كهن(Mark Kohen)، كريستين هيس(Christine Hayes)، گيدن ليبسن(Gideon Libson) و آورم اودوويچ(Avrom Udovitch) به سبب يارى سخاوتمندانه شان به جنبه هاى يهودايى اين مطالعه، سپاسگزارم.
36.(نك: بالا، پانوشت۲۷) ۳۶. Shoeler, Mundliche Thora رساله اى چاپ نشده به قلم كيستر(M. J.Kister) به ششمين سمينار بين المللى درباره موضوع«از جاهليت تا اسلام» كه در سپتامبر۱۹۹۳ در اورشليم برپا شد، ارائه گرديد و مشتمل است بر بحثى مشبع در باب نظريه هاى مربوط به كتابت حديث؛ من سخت مرهون مايكل لكر(Michael Lecker) هستم كه نسخه اى از آن را در اختيارم گذاشت.
37.اين شكل ادبى، يك Sitz im Leben در آن كنفرانس داشت كه شولر هم در آن شركت داشت. من سخت مرهون او هستم، به سبب نظراتى كه درباره سخنرانى من اظهار كرد و مرجع هاى بيشترى كه پس از آن براى من فراهم ساخت.
38.خطيب بغدادى، تقييد العلم، به كوشش ى. العشّ، دمشق،۱۹۴۹(از اين پس، اين اثر«تقييد» خوانده مى شود). متأسفانه العشّ حديث ها را شماره گذارى نمى كند؛ اما هريك از آنها را در پاراگرافى مستقل مى آورد. مناسب آن است كه به اينها به شكل صc۷۹ اشاره شود. ۷۹شماره صفحه و c نشانگر پاراگراف سوم از ابتداى آن صفحه است.
39.Sprenger, “Origin and progress”. pp. ۳۰۴-۲۶.
40.نك: بالا، بند۲، پانوشت۴. احاديث مربوط، بيشتر در:جامع، ج۱، ص۶۳ ـ ۷۷ يافت مى شود.
41.نك: بالا بند۲، پانوشت۴
42.نك: بالا، بند۴، پانوشت۱۷. احاديث، شماره گذارى شده اند.
43.نك: بالا، بند۲، پانوشت۴. اين چاپ در دو مجلّد است؛ اما حديث ها به طور مسلسل شماره گذارى شده اند. حديث هاى مربوط، در: سنن، ج۱،ص۹۸ ـ ۱۰۷(شماره هاى۴۵۶ ـ ۵۱۷) هستند.
44.ابو خيثمه، كتاب العلم، به كوشش م.ن. آلبانى، دمشق، بى تا. اين كتاب، همراه با سه اثر كوتاه ديگر كه نخستين آنها«كتاب الايمان» ابن ابى شيبه است، به چاپ رسيده است. از حسنين ربيعه(Hassanein Rabie) به سبب فراهم كردن نسخه اى براى من سپاسگزارم؛ نسخه اى كه به تمامى اطلاعات كتاب شناختى آن وافى نيست. حديث هاى شماره گذارى شده اند.
45.ابن ابى شيبه، مصنّف، به كوشش ك.ى. الحوت، بيروت، ۱۹۸۹. حديث ها شماره گذارى شده اند. احاديث مربوط در: ج۵، ص۳۰۱ به بعد و ۳۱۳ ـ ۳۱۵ آمده اند.
46.رامهرمزى، المحدّث الفاصل، به كوشش م.ع. الخطيب، بيروت، ۱۹۷۱. حديث ها شماره گذارى شده اند. احاديث مربوط، در ص۳۶۳ ـ ۴۰۲ آمده اند.
47.نك: بالا، بند۳، پانوشت۱۴. احاديث شماره گذارى شده اند.
48.فسوى، المعرفة والتاريخ، به كوشش ا.ض. العمرى، بغداد، ۶ ـ ۱۹۷۴
49.براى ديدن مثال هايى از بحث هاى بعدى درباره اين مسئله، نك: قاضى عياض(م.۵۴۴)، الإلماع الى معرفة اصول الرواية و تقييد السماع، به كوشش ا.صقر، قاهره و تونس، ۱۹۷۰، ص۱۴۶ ـ ۱۴۹؛ ابن الصلاح الشهرزورى(م.۶۴۳)، علوم الحديث، به كوشش ن.عتر، دمشق، ۱۹۸۴، ص۱۸۱ ـ ۱۸۳؛ سخاوى(م.۹۰۲)، فتح المغيث، به كوشش ع.ح. على، بى جا، ۱۹۹۲، ج۳، ص۲۹ ـ ۳۹.
50.مثلا محدّثى امامى كه از[امام] محمدباقر(م.۱۱۴) درخواست مى كند كه حديثى بر او املا كند، با اين پرسش مورد سرزنش قرار مى گيرد كه«اى مردم كوفه، قدرت حفظ شما كجاست؟». آن گاه محدّث مزبور توضيح مى دهد كه«مى خواهم حديث را بنويسم تا كسى نتواند آن را رد كند(ابن بابويه، من لايحضره الفقيه، به كوشش ع. ا. غفّارى، قم. ۱۴۰۴، ج۳، ص۳۳۱، شماره ۴۱۸۲؛ طوسى، استبصار، به كوشش، ح، الموسوى الخرسان، نجف، ۷ ـ ۱۹۵۶، ج۴، ص۸۵، شماره۳۲۵؛ همو، تهذيب الاحكام، به كوشش ح. الموسوى الخرسان، تهران، ۱۳۹۰، ج۹، ص۶۹، شماره ۲۹۳). در اينجا ردّپايى از مفهوم كهنه ناشايستگى كتابت حديث، كه در ميان اهل سنت وجود داشت، به چشم نمى خورد. نيز مقايسه كنيد با: حسينى جلالى، تدوين، ص۱۶۰، بند ۲، و منابعى كه در آنجا ذكر شده است.
51.مثلا در مورد حديث ياد شده در پايين، بند۳۳، پانوشت۱۴۹، ممكن است عنصر رجوليت، نكته اصلى حديث باشد و اشاره به كتاب، در درجه دوم يا اتفاقى باشد؛زيرا همه آنچه ما داريم، قالب هايى است كه در آنها نكته دوم پديدار مى شود. حديثى كه در پايين، بند ۱۳۲، پانوشت۶۱۲ ذكر شده، ممكن است ضدّ حديث سرگرم كننده اى باشد كه به اين مجموعه مباحث تعلق داشته، يا به تمامى نامربوط باشد؛ زيرا نمونه هايى هست كه در آنجا حديثى به اين عنوان كه متعلق به آن اختلاف نظر است به ما عرضه مى شود، اما شايد متعلق به آن نباشد(نك: پايين، بند۶۹، و بند۱۲۷، پانوشت۵۷۹).