پژوهشى در باره شخصيت مادر امام مهدي عليه السّلام

پژوهشى در باره شخصيت مادر امام مهدي عليه السّلام

به نقل و نقد گزارش هايى كه در باره مادر امام مهدى عليه السلام در منابع روايى و تاريخى آمده، مى پردازيم...

پيش از بررسى گزارش هاى مرتبط با شخصيت مادر امام مهدى عليه السلام، توجّه به اين نكته ضرورى است كه پيشگويى هاى مكرّر اهل بيت عليهم السلام از انقلاب جهانى توسّط فرزند امام عسكرى عليه السلام موجب گرديد كه دستگاه خلافت به شدّت، آن امام را تحت مراقبت قرار دهد تا راه هر گونه خطر احتمالى را از ناحيه فرزنددار شدن ايشان مسدود نمايد.

برخى از گزارش ها حاكى اند كه پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام، يكى از كنيزان ايشان ادّعاى باردار بودن نموده و تا ثابت شدن درست نبودن ادّعايش، مدّتى تحت نظر مأموران حكومت بوده است.[۱]

در چنين فضايى، طبيعى است كه اصول پنهانكارى در مورد هويت مادر امام مهدى عليه السلام و چگونگى ولادت ايشان، مورد توجّه جدّى قرار گيرد و در نتيجه، گزارش دقيقى در اين باره در اختيار ما نباشد.

اكنون با توجّه به اين مقدّمه به نقل و نقد گزارش هايى كه در باره مادر امام مهدى عليه السلام در منابع روايى و تاريخى آمده، مى پردازيم:

يك . نام هاى مادر امام عليه السلام

مادر بزرگوار امام مهدى عليه السلام با نام هاى نرجس،[۲]سوسن،[۳]صيقل[۴](/ صقيل) ،[۵]ريحانه،[۶]مريم ،[۷]حكيمه[۸]و مَليكه ياد شده است[۹]كه نرجس، مشهورترينِ آنهاست و در متون متعدّدى گزارش شده است. بسيارى از اين الفاظ مى توانند ناظر به القابى باشند كه ايشان به افتخار زادن امام مهدى عليه السلام بِدان متصف شده است، نه آن كه دقيقاً مطابق اصطلاح، «اسم» باشند (يعنى همه آنها «اسم» مصطلح نيستند).

صيقل يا صقيل، وصفى است كه به سبب وجود نور امام مهدى عليه السلام در وجود او يا به سبب درخشندگى و نورانى بودن چهره، بِدان متّصف شده است.

مَليكه نيز مى تواند وصفى باشد كه بر اساس اين كه ملك زاده رومى بوده، بدو داده شده است. در برخى از گزارش ها، مليكه نام او قبل از اسارت شمرده شده است[۱۰]كه در صورت پذيرش اين گزارش ها بايد گفت : مليكه ترجمه عربى نام اصلى او بوده است؛ چون مليكه واژه اى عربى است، در حالى كه خاندان او به زبان رومى سخن مى گفته اند. اين نام، همچنين مى تواند مُعرّبِ نام رومى «مِليكا» باشد.

حكيمه نيز اشاره به كمال ذكاوت و عقل و درايت است و بانوان صاحب شخصيت و داراى عقل و رأى و نظر و كرامت را عقيله و حكيمه مى نامند.

سوسن، ريحانه و مريم، از نام هايى هستند كه به وصف خاصّى اشاره ندارند و مى توانند نام اصلى تلقّى شوند، چنان كه هر سه و همچنين نرجس، نام گل هستند. اين متون اگر اشاره به نام ديگر نرجس خاتون داشته باشند، مقبول اند وگر نه با متون قبل، معارض خواهند بود .

گفتنى است با وجود آن كه مطابق با رسم اعراب ، مردان و زنان معمولاً كنيه نيز داشته اند، امّا كنيه خاصّى براى نرجس ذكر نشده و تنها در برخى متون، وى با وصف «اُمّ القائم» توصيف گرديده، كه بيش از آن كه اشاره به كنيه باشد، ناظر به توصيف ايشان به عنوان مادر امام مهدى عليه السلام است .

دو . نياكان مادر امام عليه السلام

خبر دقيق، مستند و قابل اعتمادى از نياكان مادر امام مهدى عليه السلام در دست نيست و اكثر قريب به اتّفاق متونى كه به مادر ايشان اشاره كرده اند، وى را كنيز شمرده اند، چه متونى كه او را كنيز حكيمه خاتون معرّفى كرده اند و چه متونى كه به اسير رومى بودنش اشاره دارند. توصيف امام مهدى عليه السلام به «ابن خيرة الإماء»[۱۱]و يا «ابن سيّدة الإماء»[۱۲]به صراحت، بر كنيز بودن نرجس دلالت دارد و شكّى در كنيز بودن او باقى نمى گذارد.

تنها متن مخالف، گزارشى از شهيد اوّل در كتاب الدروس است، كه در آن، پس از نقل قول مشهور در باره نام نرجس عبارت:«وَقيلَ : مَريَمُ بِنتُ زَيدٍ العَلَوِيَّةُ »[۱۳]آمده و مادر امام مهدى عليه السلام مريم ناميده و سيّد علوى دانسته شده است. طبيعى است كه چنين شخصيتى نمى تواند كنيز باشد .

روشن است كه اين گزارش ضعيف - كه نقل كننده آن نيز آن را تأييد ننموده و با لفظ «قيل» از آن ياد كرده است - نمى تواند در مقابل گزارش هاى فراوانى قرار گيرد كه وى را كنيز شمرده اند.

به گفته محدّث بحرانى، علّامه مجلسى در باره اين متن گفته است :

إنّ القول بكونها مريم بنت زيد العلويّة فى نهاية الضعف.[۱۴]

ادّعاى اين كه او ، مريم دختر زيد علوى است ، در نهايت ضعف است .

از سوى ديگر، كنيز بودن مادر امام مهدى عليه السلام امرى پذيرفتنى است، چنان كه مادر برخى ديگر از امامان نيز كنيز بوده اند.

امّا اين كه نرجس، قبل از ازدواج با امام عسكرى عليه السلام، كنيز عمّه ايشان بوده يا نه، مطلبى ديگر و قابل بررسى است . در برخى از متون، وى كنيز حكيمه، عمّه امام عسكرى عليه السلام ، خوانده شده است.

در نقلى از حكيمه آمده است :

كانَت لى جارِيَةٌ يُقالُ لَها : نَرجِسُ.[۱۵]

كنيزى داشتم كه به او نرجس مى گفتند.

در گزارش مشابه ديگر آمده است :

إنَّهُ كانَت عِندى صَبِيَّةٌ يُقالُ لَها : نَرجِسُ ، وَ كُنتُ اُرَبّيها من بَينِ الجَوارى، وَ لا يَلى تَربِيَتَها غَيرى .[۱۶]

دخترى به نام نرگس نزدم بود كه از ميان كنيزان، تربيت او را به عهده گرفته بودم و كس ديگرى تربيت او را به عهده نداشت .

گزارش ديگر، اين گونه است :

رُوِىَ أنَّ بَعضَ أخَواتِ أبِى الحَسَنِ عليه السلام كانَت لَها جارِيَةٌ رَبَّتها تُسَمّى  نَرجِسَ.[۱۷]

روايت شده كه يكى از خواهران امام هادى عليه السلام، كنيزى به نام نرگس داشت كه او را تحت نظر خود پرورده بود.

نويسنده كتاب عيون المعجزات نيز آورده است :

قَرَأتُ في كُتُبٍ كَثيرَةٍ بِرواياتٍ كَثيرَةٍ صَحيحَةٍ أنَّهُ كانَ لَحكيمَةَ بِنتِ أبي جَعفَرٍ مُحَمّدِ بنِ عَليٍّ عليهما السلام جاريَةٌ وُلِدَت في بَيتِها و رَبَّتها و كانَت تُسمّى نَرجِسَ .[۱۸]

در كتاب هاى بسيار ، روايات زياد صحيح السندى را خواندم كه حكيمه دختر امام جواد عليه السلام كنيزى داشت كه در خانه او (حكيمه) زاده و بزرگ شده و او را نرجس نام گذارى كرده بود .

همچنين علّامه مجلسى نيز به نقل از بعضى مؤلّفات اصحاب آورده است :

قالَ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام: دَخَلتُ عَلى عَمّاتي فَرَأيتُ جاريَةً مِن جَواريهِنَّ قَد زُيِّنَت تُسمّى نَرجِسَ .[۱۹]

امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: بر عمّه هايم وارد شدم و يكى از كنيزان آنها را - كه نرگس ناميده مى شد - ، آراسته ديدم .

در باره اين مجموعه از گزارش ها مى گوييم :

۱ . اين مجموعه در مقايسه با آراى ديگر، از استوارى بيشترى برخوردار است. در عين حال، متون آن در حدّى نيستند كه اعتماد كامل انسان را موجب شوند و اسناد هيچ يك از آنها تمام نيست تا بتوان بر مبناى وثوق سندى، بدان معترف شد.

۲ . اين متون با گزارش ديگرى كه مليكه را اسير رومىِ خريدارى شده توسّط امام هادى عليه السلام مى شمارند، منافات دارند.

آيا مادر امام عليه السلام، نواده پادشاه روم بوده است ؟

گزارش مفصّلى به نقل از بشر بن سليمان برده فروش، جريان مليكه دختر يشوعا و نوه قيصر روم را بيان كرده است. اين گزارش اثبات مى كند كه امام مهدى عليه السلام علاوه بر شرافت نسبى از جانب پدر، از طرف مادر نيز شرافت داشته و نسب او را به پادشاه روم و جناب شمعون (وصىّ حضرت عيسى عليه السلام) مى رساند.[۲۰]بيان شرافت نَسَبى از جانب مادر در گزارش شهربانو، مادر امام زين العابدين عليه السلام، نيز مشاهده مى شود.

در باره اين گزارش، نكاتى را مى توان مطرح كرد :

۱ . اين گزارش در مصادر كهن شيعى همچون: كمال الدين، الغيبةى طوسى و دلائل الإمامة نقل شده كه حاكى از شهرت آن در سده چهارم و پنجم هجرى و نقل آن در كتاب هاى نسبتاً مشهور مدرسه حديثى قم و بغداد است. اين، بيانگر آن است كه اين گزارش در آن دوره، متنى مقبول شمرده مى شده است.

۲ . طريق شيخ صدوق با سه واسطه به محمّد بن بحر شيبانى مى رسد. در طريق ديگر، مؤلّف كتاب دلائل الإمامة با يك واسطه و شيخ طوسى با دو واسطه آن را از محمّد بن بحر شيبانى گزارش كرده اند.[۲۱]

۳. با وجود آن كه شيخ صدوق مى توانسته اين متن را بدون واسطه و يا با يك واسطه از محمّد بن بحر شيبانى نقل كند؛ ولى آن را با سه واسطه نقل كرده است، در حالى كه شيخ طوسى - كه دو طبقه از شيخ صدوق متأخّر است - ، آن را با دو واسطه نقل نموده و اين تفاوت، بسيار عجيب است.

شايد دورى جغرافيايى محمّد بن بحر شيبانى از سرزمين رى و شهرهاى مشهور حديثى، موجب وجود اين واسطه ها در سند باشد.

۴ . همه افراد موجود در سند بجز محمّد بن بحر (راوى اوّل)، مجهول يا مهمل هستند كه نشانه ضعف رجالى آنها و در نتيجه ضعف اين سند است.

۵ . محمّد بن بحر شيبانى (راوى اوّل) نيز به غلو متّهم شده و در كتاب هاى رجالى، مورد بحث قرار گرفته است. برآيند حاصل از تحقيقات رجالى، توثيق واعتبار او را اثبات نمى كند.[۲۲]او فردى پرروايت و از معاريف حديثى هم نيست.

۶ . بشر بن سليمان، راوى اصلى واقعه، نيز مجهول است.

۷ .با توجّه به مطالب گفته شده، سند اين روايت معتبر و مورد وثوق و اعتماد نيست؛ ولى دليلى بر انكار آن نيز وجود ندارد.

۸ . برخى اين شبهه را مطرح كرده اند كه: در سال هاى جوانىِ امام عسكرى عليه السلام، جنگى فراگير بين مسلمانان و روميان رخ نداده است كه منجر به اسير شدن آنان و بويژه نوه پادشاه روم گردد.[۲۳]

اين اشكال وارد نيست؛ زيرا در بين سال هاى ۲۴۵ - ۲۵۴، جنگ ها و درگيرى هاى متفاوتى بين مسلمانان و روميان گزارش شده است. در كتاب هاى الكامل فى التاريخ و تاريخ ابن خلدون نيز اين گزارش ها به چشم مى آيند.[۲۴]دو درگيرى مهم در سال هاى ۲۴۹ و ۲۵۳ هجرى، از جمله رخدادهايى اند كه مى توانند زمينه ساز موضوع اسارت شمارى از روميان باشند.

گفتنى است ظاهر گزارش موجود در كمال الدين نوشته شيخ صدوق و الغيبة تأليف شيخ طوسى، آن است كه نرجس خاتون، ناشناس از قصر فرار كرده و خود رادر معرض اسير شدن قرار داده و در حالى كه هيچ كس از راز او با خبر نبوده، همانند يك شهروند عادى رومى، اسير شده است.

۹ . پرداخت داستان گونه و عدم همگونى با شيوه متون حديثى، موجب كاهش اعتماد بر اين متن مى گردد.

۱۰ . نتيجه آن است كه گزارش شاه زاده رومى، ضعيف است و نمى تواند مبناى پذيرش قرار گيرد؛ ولى دليلى بر مجعول بودن آن نيز وجود ندارد.[۲۵]

۱۱ . در متن مربوط به اسير رومى آمده است كه امام هادى عليه السلام پس از خريد كنيز، او را در اختيار حكيمه قرار داد تا مسائل و معارف و آداب شرعى را بدو بياموزد. اين جا سؤالى مطرح مى شود كه: آيا مى توان گزارش هاى مربوط به «جاريه حكيمه» را بر اين معنا حمل كرد و بين دو گروه از گزارش ها جمع نمود ؟[۲۶]

پاسخ، آن است كه اين جمع، صحيح نيست؛ زيرا:

الف. در برخى گزارش ها تصريح شده كه او در خانه حكيمه متولّد شده است. بنا بر اين نمى تواند كنيزى رومى دانسته شود كه صرفاً براى آموزش احكام شرعى به خانه حكيمه آمده است .

ب. در تمام اين متون، تصريح شده است كه امام عسكرى عليه السلام از ديدن و يافتن او در خانه عمّه خويش متعجّب شده و سپس حكيمه با گرفتن اجازه از امام هادى عليه السلام آن بانو را به خانه امام فرستاده است، در حالى كه طبق گزارشِ كنيز رومى خريدارى شده توسّط امام هادى عليه السلام، اين مطالب توجيهى نخواهد داشت.

۱۲ . روشن است كه كنيز عادى و معمولى بودن نرجس و يا نوه پادشاه روم بودن وى، تأثيرى در كرامت و بزرگوارى او نخواهد داشت؛ زيرا تمامى شرافت نرجس، در آن است كه مادر امام مهدى عليه السلام است . اين ويژگى - كه با هيچ ويژگى ديگرى قابل مقايسه نيست - موجب شد كه حكيمه خاتون - كه دختر امام ، خواهر امام و عمّه امام بوده است - نيز او را احترام كند و حتّى پاى او را ببوسد.[۲۷]


[۱]زمان وفات امام عسكرى عليه السلام كه نزديك شد ، ايشان [به عثمان بن سعيد] دستور داد كه شيعيان را گرد آورد و به آنها اطلاع داد كه پس از خود، زمام امر امامت، به دست فرزندش است و ابو محمّد عثمان بن سعيد عمرى ، وكيل ، رابط و سفير او در ميان شيعيان خواهد بود و هر كس كه با وى (امام مهدى) كار دارد ، همان طور كه در زمان حيات امام [عسكرى ] به ابو محمّد مراجعه مى كرده ، بايد به او رجوع كند . بعد هم كنيزهاى خود را تحويل وى داد .

وقتى امام عسكرى عليه السلام در گذشت ، برادر ايشان ، جعفر ، سخن گفت و براى خود ادّعاى امامت كرد و وجهى را براى معتمد فرستاد كه آوازه اش پيچيد؛ امّا معتمد توجّهى به وى نكرد .

وزير معتمد به جعفر گفت : متوكّل و ديگران در پى نابودى راز برادرت بودند؛ امّا برايشان ممكن نشد. پس ، تو هر چه در توان دارى ، پيروان او را جذب كن .

وقتى جعفر به اهدافش دست نيافت ، در باره كنيزان برادرش سعايت كرد و گفت : در ميان اين كنيزها ، كنيز باردارى وجود دارد كه اگر بچّه اش را به دنيا بياورد ، دولت شما با دست او از بين مى رود .

معتمد به دنبال عثمان بن سعيد فرستاد و به او دستور داد كه كنيزها را به خانه قاضى يا كسانى ببرد تا آنها كنيزها را بررسى و اعلام كنند كه بچّه دار نيستند. عثمان آنها را تحويل قاضى داد و قاضى، آنان را به مدّت يك سال نزد خود نگاه داشت و بعد از آن كه چيزى به دست نياورد، آنها را به عثمان برگرداند . پسر مورد نظر، شش سال - و گفته اند : پنج سال ، و بلكه چهار سال - پيش متولّد شده بود و پدرش او را به شيعيان خود نشان داده و معرّفى كرده و گفته بود كه اين ، همان پسر مورد نظر است . وقتى عثمان بن سعيد، كنيزها را تحويل گرفت ، مادر امام زمان عليه السلام هم در ميان آنها بود و آنها را به بغداد برد (المقنع فى الإمامة،عبيد اللَّه بن عبد اللَّه اسدآبادى: ص ۱۴۶).

گفتنى است كه اين جريان، سبب طولانى شدن زمان و كم رنگ شدن حساسيت دستگاه حاكم شد. به نظر مى رسد كه اين اقدام، عامدانه و براى حفاظت از مادر امام مهدى عليه السلام صورت گرفته باشد (ر.ك: كمال الدين: ص ۴۷۴ ح ۲۵و دلائل الإمامة: ص ۴۲۴).

[۲]. در تاريخ قم، «نرگس» آمده است. (ر . ك : ص ۱۷۰ ح ۳۰۸ - ۳۱۰ و ص ۱۷۲ ح ۳۱۲ و ۳۱۴ و ص ۱۷۴ ح ۳۱۵ و ۳۱۷ و كمال الدين : ص ۴۲۴ ح ۱ و ص ۴۲۶ ح ۲ و ص ۴۳۲ ح ۱۲ و الغيبة ، طوسى : ص ۲۳۹ ح ۲۰۷ و مجموعة نفيسة (تاريخ الأئمّة) : ص ۶۲ و ۴۴ (تاريخ مواليد الأئمّة) و دلائل الإمامة : ص ۴۹۹ ح ۴۹۰ و إعلام الورى  : ج ۲ ص ۲۱۵ و روضة الواعظين : ص ۲۹۲) .

[۳]. ر . ك : ص ۱۷۲ ح ۳۱۲ و ص ۱۷۴ ح ۳۱۵ و الغيبة ، طوسى : ص ۲۳۵ ح ۲۰۴ و مجموعة نفيسة (تاريخ الأئمة) : ص ۲۶ و(تاريخ مواليد الأئمة): ص ۴۴ و روضة الواعظين : ص ۲۹۲ .

[۴]. مجموعة نفيسة (تاريخ مواليد الأئمّة) : ص ۴۴ ، روضة الواعظين : ص ۲۹۲ .

[۵]. ر . ك : ص ۱۷۰ ح ۳۱۱ - ۳۱۵ و ص ۳۴۱ ح ۴۲۶ و همين دانش نامه: ج ۵ ص ۳۰ ح ۷۷۸ و ص ۵۱ ح ۷۸۸ و كمال الدين : ص ۴۷۴ ح ۲۵ و الغيبة ، طوسى : ص ۲۷۲ ح ۲۳۷ و دلائل الإمامة : ص ۴۲۴ .

[۶]. ر . ك : ص ۱۷۴ ح ۳۱۵ و روضة الواعظين : ص ۲۹۲ .

[۷]. ر . ك : ص ۱۷۲ ح ۳۱۴ .

[۸]. ر . ك : ص ۱۷۲ ح ۳۱۲ و ۳۱۳ و ص ۱۷۴ ح ۳۱۶ و مجموعة نفيسة (تاريخ الأئمّة) : ص ۲۶ .

[۹]. ر . ك : ص ۱۷۴ ح ۳۱۷ و ص ۱۷۸ ح ۳۲۳. برخى منابع اهل سنّت، نام مادر ايشان را «خمط» ذكر كرده اند (وفيات الأعيان: ج ۴ ص ۷۶)؛ ولى در منابع شيعى، پشتوانه اى براى آن يافت نشد .

[۱۰]ر.ك: ص ۱۷۸ ح ۳۲۳. در دلائل الإمامة (ص ۴۹۳ ح ۴۸۸) آمده است: من مليكه ، دختر يسوعان بن

[۱۱]ر.ك : ص ۱۷۴ ح ۳۱۸ وص ۱۷۶ ح ۳۱۹ و ح ۳۲۱ .

[۱۲]ر.ك : ص ۱۵۴ ح ۳۰۲ و ص ۲۱۴ ح ۳۳۹ .

[۱۳]ر.ك : ص ۱۷۲ ح ۳۱۴ .

[۱۴]الحدائق الناضرة: ج ۱۷ ص ۴۴۰ .

[۱۵]ر.ك : ص ۲۳۴ ح ۳۴۵ .

[۱۶]ر.ك : ص ۲۴۸ ح ۳۴۸ .

[۱۷]ر.ك : ص ۱۷۸ ح ۳۲۲ .

[۱۸]عيون المعجزات: ص ۱۲۷ . نيز، ر.ك : همين دانش نامه ص ۱۷۹ پانوشت ح ۳۲۲ .

[۱۹]بحار الأنوار: ج ۵۱ ص ۲۴. نيز، ر.ك : الهداية الكبرى : ص ۳۵۴ .

[۲۰]ر.ك: ص ۱۷۸ ح ۳۲۳ .

[۲۱]سند كمال الدين (ص ۴۱۷ ح ۱) اين گونه است : حدّثنا محمّد بن علىّ بن حاتم النوفلى ، قال : حدّثنا أبو العبّاس أحمد بن عيسى الوشّاء البغدادى ، قال : حدّثنا أحمد بن طاهر القمّى ، قال : حدّثنا أبو الحسين محمّد بن بحر الشيبانى.

سند شيخ طوسى در الغيبة (ص ۲۰۸ ح ۱۷۸) چنين است : أخبرنى جماعة عن أبى المفضّل الشيبانى عن أبى الحسين محمّد بن بحر بن سهل الشيبانى الرهنى قال : قال بشر بن سليمان النخّاس.

و در كتاب دلائل الإمامة (ص ۴۸۹ ح ۴۸۸) هم بدين صورت آمده : حدّثنا أبو المفضّل محمّد بن عبد اللَّه بن المطّلب الشيبانى سنة خمس و ثمانين و ثلاثمائة، قال : حدّثنا أبو الحسين محمّد بن بحر الرهنى الشيبانى، قال : وردت كربلاء سنة ستّ و ثمانين و مائتين.

[۲۲]ابوالحسين، محمد بن بحر رهنى شيبانى (درگذشته پيش از سال ۳۲۰) ، اهل نرماشير كرمان و مؤلف كتابهاى متعدد مانند: البدع، التقوى، الاتّباع، الفرق بين الآل و العترة و ... است. دو تن از رجال شناسان كهن شيعه، يعنى غضائرى (رجال ابن غضائرى: ص ۹۸ ش ۱۴۷) و كشّى (رجال الكشّى: ج ۱ ص ۳۶۳) ، او را غالى خوانده اند و شيخ طوسى نيز او را متهمّ به غلوّ و تفويض دانسته (الفهرست: ص ۳۹۰، ش ۵۹۹، الرجال : ص ۴۴۷ ش ۶۳۵۶) و نجاشى درباره او گفته: «برخى از همكشيان ما ميگويند: او متمايل به غلوّ بود، اما حديثش تقريباً سالم است»، اما خود در منشأ اين قول ترديد كرده است (الفهرست ، نجاشى: ج ۲ ص ۳۰۳ ش ۱۰۴۵). اما شيخ صدوق ، در كتاب علل الشرائع (ص ۲۱۱) تعبير «رضى اللَّه عنه» را براى او به كار برده كه نشان از گونه اى مقبوليت نسبى نزد وى دارد. نكته تأمل برانگيز، نقل اندك محدثان از محمد بن بحر با وجود تأليفات فراوان - حدود پانصد كتاب (الفهرست ، طوسى: ص ۳۹۰، شماره ۵۹۹) - منسوب به اوست. براى نمونه شيخ صدوق در كتابهاى فراوان خود، رواياتى انگشت شمار از او نقل كرده كه محتواى همين گزارشها هم چندان مقبول و متعارف نمى نمايد) كتاب من لا يحضره الفقيه: ج ۳ ص ۱۰۶ ح ۳۴۲۶ و ص ۱۰۸ ح ۳۴۲۷، كمال الدين: ص ۳۵۲ ح ۵۰ و ص ۴۵۴ ح ۱۲). در ديگر كتابهاى حديثى نيز وضعيت همين گونه است . از اين رو و بر پايه مجموع قرينه ها، نمى توان به گزارشهاى محمد بن بحر رهنى، اعتماد كرد.

[۲۳]تاريخ سياسى عصر غيبت امام دوازدهم ، جاسم محمّد حسين ، ترجمه محمّدتقى آية اللهى: ص ۱۱۵ .

[۲۴]. ر.ك : تاريخ ابن خلدون: ج ۳ ص ۳۴۷ (حوادث سال ۲۴۵ و ۲۴۶)، تاريخ اليعقوبى: ج ۲ ص ۴۹۶ (حوادث سال ۲۴۹) و ص ۵۰۱ (حوادث سال ۲۵۳)، المنتظم: ج ۱۲ ص ۸ (حوادث سال ۲۴۸).

[۲۵]. حديث ضعيف ، متنى است كه صلاحيت لازم را جهت مبنا قرار گرفتن براى حكم و باور ندارد، حتّى اگر علم به عدم جعل آن داشته باشيم . در مقابل ، حديث مجعول ، متنى است كه با دلايل قطعى ، به ساخته شدن آن توسّط افراد ناآگاه و يا مغرض، حكم مى گردد .

[۲۶]كمال الدين :ص ۴۲۷ پانوشت ۱.

[۲۷]دلائل الإمامة: ص ۴۹۹ ح ۴۹۰ .