توضيحى درباره احاديثى كه به ظاهر ، قضاى غير حتمى را نفى مى كنند

توضيحى درباره احاديثى كه به ظاهر ، قضاى غير حتمى را نفى مى كنند

پاره ای احاديث ، به روشنى دلالت دارند بر اين كه قضاى الهى و مقدّرات او ، دو گونه اند : قضاى محتوم كه غير قابل تغيير است و قضاى غير محتوم كه مى تواند تغيير نمايد؛ ليكن در مقابل اين احاديث، روايات ديگرى نيز هستند كه به ظاهر ، دلالت بر نفى وجود قضاى موقوف يا غير محتوم و در نتيجه ، انحصار قضاى الهى در قضاى محتوم دارند. توضیحی در این باره.

پاره ای احاديث ، به روشنى دلالت دارند بر اين كه قضاى الهى و مقدّرات او ، دو گونه اند : قضاى محتوم كه غير قابل تغيير است و قضاى غير محتوم كه مى تواند تغيير نمايد؛ ليكن در مقابل اين احاديث، روايات ديگرى نيز هستند كه به ظاهر ، دلالت بر نفى وجود قضاى موقوف يا غير محتوم و در نتيجه ، انحصار قضاى الهى در قضاى محتوم دارند.

دسته بندى اين احاديث

اين احاديث را به چند دسته مى توان تقسيم كرد :

دسته اول ، احاديثى هستند كه تأكيد مى كنند قلم تقدير الهى ، آنچه را تا قيامت پديد مى آيد ، رقم زده و نوشته آن نيز خشك شده است (اشاره به اين كه مقدّرات الهى ، تا قيامت ، مشخّص و غير قابل تغييرند) . به اين دسته از روايات ، احاديث «جَفُّ القلم» گفته مى شود، مانند اين كه ابن عباس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه به او فرمود :

إذا سَأَلتَ فَسَلِ اللّهَ وَإذا استَعَنتَ فَاستَعِن بِاللّهِ ، فَقَد جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ فَلَو جَهَدَ الخَلائِقُ أن يَنفَعُوكَ بِشَيءٍ لَم يَكتُبهُ اللّهُ لَكَ لَم يَقدِرُوا عَلى ذلِكَ ، وَلَو جَهَدَ الخَلائِقُ أن يَضرُوكَ بِشَيءٍ لَم يَكتُبهُ اللّهُ عَلَيكَ لَم يَقدِرُوا عَلى ذلِكَ .[۱]هرگاه درخواست كردى، از خداوندْ درخواست كن و هرگاه طلب كمك كردى ، از خدا مدد بگير. قلم تقدير ، به آنچه تا قيامتْ اتفاق مى افتد، رقم خورده است. اگر همه خلايق بكوشند تا سودى به تو برسانند كه خداوند برايت تقدير نكرده، نخواهند توانست ، و اگر خلايقْ تلاش كنند كه به تو ضررى بزنند كه خداوند برايت ننوشته، نخواهند توانست .

همچنين از ابو هريره نقل شده است كه مى گويد :

قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ إنّي رَجُلٌ شَابٌ ، وَأَنَا أَخَافُ عَلى نَفسِي العَنَتَ ، وَلَا أَجِدُ ما أَتَزَوَّجُ بِهِ النّساءَ ، فَسَكَتَ عَنّي ، ثُمَّ قُلتُ مِثلَ ذلِكَ ، فَسَكَتَ عَنّي ، ثُمَّ قُلتُ مِثلَ ذلِكَ ، فَسَكَتَ عَنّي ، ثُمَّ قُلتُ مِثلَ ذلِكَ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «يا أَبا هُرَيرَةَ ، جَفَّ القَلَمُ بِمَا أَنتَ لاقٍ ، فَاختَصِ عَلَى ذلِكَ أَو ذَرْ» .[۲]گفتم : اى پيامبر خدا! من مردى جوانم و از فلاكتم نگرانم و توش و توانى براى ازدواج ندارم . پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت شد. من حرفم را تكرار كردم. باز هم پيامبر صلى الله عليه و آله ساكت ماند و بار سوم ، همان حرف را زدم . پيامبر صلى الله عليه و آله همچنان ساكت ماند تا اين كه بار چهارم گفتم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو هريره! قلم تقدير ، آنچه را تو با آن مواجه مى شوى، رقم زده است . خويشتن را اَخته كنى يا نكنى» .

و نيز از عبداللّه بن عمر ، روايت شده كه مى گويد :

سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ : «إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ خَلقَهُ في ظُلمَةٍ ، فَألقى عَلَيهِم مِن نُورِهِ ، فَمَن أَصابَهُ مِن ذلِكَ النُّورِ اهتدَى ، ومَن أخطَأَهُ ضَلَّ ، فلِذلِكَ أقُولُ : جَفَّ القَلَمُ عَلى عِلمِ اللّهِ .[۳]از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «خداوند ، مخلوقاتش را در تاريكى آفريد و نور خود را بر آنها تاباند . هر كس از آن نور برخوردار شد، هدايت گرديد و هر كس آن را گم كرد، گم راه شد. به اين جهت مى گويم : قلم تقدير ، بر اساس علم خدا رقم خورده است» .  از سُراقة بن مالك نقل شده است كه مى گويد :

قُلتُ لِرَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله : أَنَعمَلُ عَلى ما قَد جَفَّ بِهِ القَلَمُ وجَرَت بِهِ المَقادِيرُ أو لِأمرٍ مُستَقبَلٍ ؟ قال : «يَا سُرَاقَةُ! اِعمَل لِمَا جَفَّ بِهِ القَلَمُ وَجَرَت بِهِ المَقادِيرُ ، فَإِنَّ كُلًا مُيَسَّّرٌ» .[۴]به پيامبر خدا گفتم : آيا بر اساس آنچه قلمِ تقدير رقم زده و مقدّراتْ بر آن جارى شده، كارى مى كنيم و يا بر اساس [تصميم] آينده؟ فرمود: «اى سُراقه! بر اساس آنچه قلمِ تقدير رقم زده ، و مقدّراتْ جارى شده، كار كن ؛ چرا كه حقّا همه مهيّا شده اند (براى آنچه به خاطرش آفريده شده اند)» .

و نيز در كتاب علل الشرايع آمده است كه :

هبط جبرئيل عليه السلام على رسول اللّه صلى الله عليه و آله وقال : يا مُحَمَّدُ ، وَيلٌ لِوُلدِكَ مِن وُلدِ العَبّاسِ . فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَى العَبّاسِ فَقالَ : يا عَمُّ ، وَيلٌ لِوُلدي مِن وُلدِكَ ! فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أفَأَجُبُّ نَفسي ؟ قال : «جَفَّ القَلَمُ بِمَا فِيهِ» .[۵]جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفت : اى محمّد! واى به حال فرزندانت از دستِ فرزندانِ عباس . پس پيامبر صلى الله عليه و آله نزد عبّاس رفت و به او فرمود : عمو! واى به حال فرزندانِ من از دستِ فرزندانت! عبّاس گفت : اى پيامبر خدا ، آيا خودم را عقيم كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «قلم تقدير ، به اين كار ، رقم خورده است» .

دسته دوم ، احاديثى هستند كه دلالت دارند بر اين كه عدّه اى از مردم ، براى بهشتْ آفريده شده اند و عدّه اى براى دوزخ و هر يك تنها توانايى كارى را دارند كه براى آن آفريده شده اند، بدين معنا كه بهشتيان ، توفيق انجام دادن اعمالى را پيدا مى كنند كه آنها را به بهشت مى بَرد و دوزخيان ، موفّق به كارهايى مى شوند كه آنها را مستحقّ آتش دوزخ مى گردانَد، چنان كه عمران بن حصين ، روايت كرده كه :

قيلَ : يا رسول اللّه ، أعُلِمَ أهلُ الجنّة من أهلِ النارِ؟ فَقالَ : «نَعَم» ، قيلَ : فَفيمَ يَعمَلُ العامِلون؟ قالَ : «كُلٌّ مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ» .[۶]گفته شد : اى پيامبر خدا! آيا بهشتيان از جهنميان ، بازشناخته شده اند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى» . گفته شد : عمل كنندگان ، بر چه اساسى عمل مى كنند؟ فرمود : «هر كس براى آنچه به خاطرش آفريده شده ، مُهيّاست.

در سنن ابى داوود از عبداللّه بن عمر ، نقل شده است كه :

إنَّ رَجُلاً سَألَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا رَسولَ اللّهِ! فيما نَعمَلُ؟ أفي شَيءٍ قَد خَلا أو مَضى أو في شَيءٍ يُستَأنَفُ الآنَ؟ قالَ : «في شَيءٍ قَد خَلا وَمَضى» . قالَ الرَجُلُ أو بَعضُ القَومِ : فَفيمَ العَمَلُ؟ قالَ : «إنَّ أهلَ الجَنَّةِ يُيَسَّرونَ لِعَمَلِ أَهلِ الجَنَّةِ وَإِنَّ أَهلَ النّارِ يُيَسَّرونَ لِعَمَلِ أَهلِ النّارِ» .[۷]مردى از پيامبر خدا پرسيد : اى پيامبر خدا! بر چه اساسى كارى مى كنيم؟ آيا بر اساس چيزى كه مقدر شده و قطعى گرديده؟ يا چيزى كه در آينده پديد مى آيد؟ فرمود: «بر اساس چيزى كه گذشته و قطعى شده است» . همان مرد يا ديگرى گفت: در چه مسيرى عمل مى كنيم؟ فرمود: «بهشتيان، براى عمل اهل بهشتْ آماده مى شوند و جهنّميان براى عمل اهل جهنم» .

بخارى از أبى عبد الرحمان سُلَمى از امام على عليه السلام روايت كرده است كه فرمود :

كان النبي صلى الله عليه و آله في جنازة فأخذ شيئا فجعل ينكت به الأرض ، فقال : «ما مِنكُم مِن أحَدٍ إلّا وَقَد كُتِبَ مَقعَدُهُ مِن النّارِ وَمَقعَدُهُ مِن الجَنَّةِ» . قالوا : يا رسول اللّه ! أفلا نتّكل على كتابنا و ندع العمل؟ قال : «إعمَلُوا فَكُلٌّ ميَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ ، أمّا مَن كانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ فَيُيَسَّرُ لِعَمَلِ أهلِ السَّعادَةِ ، وأمّا مَن كانَ مِن أهلِ الشَّقاوَةِ فَيُيَسَّرُ لِعَمَلِ أهلِ الشَّقاوَةِ» ثُمَّ قرأ :  «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى»  .[۸]پيامبر صلى الله عليه و آله در پى جنازه اى بود . چيزى را برداشت و با آن ، زمين را كاويد و فرمود: «هيچ يك از شما نيست ، مگر اين كه جايگاهش در بهشت و يا جهنم ، مقرر شده است». گفتند: اى رسول خدا! آيا بر تكليفمان تكيه نكنيم و عمل را رها سازيم؟ فرمود: «عمل كنيد كه هر كس، براى آنچه برايش آفريده شده، مهيّاست» . هر كس از خوش بختان است، به عمل اهل خوش بختى روى مى آورد ؛ اما آن كه از بدبختان به شمار مى رود، به سوى عمل اهل بدبختى روان است». سپس اين آيه را قرائت فرمود:  «اما آن كه بخشيد و تقوا پيشه كرد و [پاداش ]نيكو را تصديق كرد ، به زودى راهش را به سوى آسانى [و خير] قرار مى دهيم، و اما كسى كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكو را تكذيب كرد ، به زودى راه دشوارى به او خواهيم نمود»  .

دسته سوم ، احاديثى هستند كه به ظاهر ، سعادت و شقاوت انسان ها را مقدَّر و مَفروغٌ عنه مى دانند و با اين حال ، باز هم توصيه به عمل مى نمايند ، با اين استدلال كه آنها كه اهل سعادت اند ، توفيق اعمالى را پيدا مى كنند كه آنها را به سعادت مقدّرشان برساند و آنها كه اهل شقاوت اند ، توفيق كارهايى را مى يابند كه آنها را به سرنوشت شومشان رهنمون مى گردد ، مانند آنچه درباره عمر بن خطّابْ نقل شده است كه :

إنّهُ قالَ لِلنَّبىٍّ صلى الله عليه و آله : يا رسول اللّه ! أرأيت ما نعمل فيه أمر مبتدع أو مبتدأ أو أمر قد فرغ منه؟ قال : «أَمْرٌ قَد فُرِغَ مِنهُ ، فَاعمَل يَابنَ الخَطّاب ، فَإنّ كُلاًّ مُيَسَّرٌ ، فَأَمّا مَن كانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ فَإنّهُ يَعمَلُ لِلسَّعادَةِ ، وَمَن كانَ مِن أهَل الشِّقاءِ فَإنَّهُ يَعمَلُ لِلشِّقاءِ» .[۹]عمر ، به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : اى پيامبر خدا ! نظرتان درباره آنچه عمل مى كنيم چيست؟ آيا نو و تازه است و يا پيش تر ، مسلّم و قطعى شده؟ فرمود: «آن عمل، پيش تر ، مسلّم و قطعى شده است. پس ـ اى پسر خطّاب ـ عمل كن، كه همه مهيّا شده اند (براى آنچه به خاطرش آفريده شده اند) . آن كه اهل خوش بختى است، براى خوش بختى مى كوشد و آن كه اهل بدبختى است، براى بدبختى كار مى كند» .

دسته چهارم ، احاديثى هستند كه مى گويند هر انسانى از نظر مادّى ، مقدّرات ويژه اى دارد و مقدار معيّنى از امكانات مادّى براى او خلق شده كه با اجمال و اعتدال در طلب روزى ، به آن خواهد رسيد و حرص و تلاش بيش از حد نيز ، چيزى بر آن نخواهد افزود ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد :

أَجمِلُوا فِي طَلَبِ الدُّنيا ؛ فِإِنَّ كُلًا مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ مِنها .[۱۰]در طلب دنيا ، به كم بسنده كنيد؛ چرا كه هر كس در همان راهى روان است كه براى آن آفريده شده است .

دسته پنجم ، احاديثى هستند كه مى گويند خداوند ، از تقدير عمل و اجل و اثر و مضجع و روزىِ همه انسان ها فارغ گرديده است و از اين رو ، هيچ كس نمى تواند از محدوده مقدّرات الهى خارج شود ، مانند آنچه از پيامبر خدا ، روايت شده كه مى فرمايد :

فَرَغَ اللّهُ إلى كُلّ عَبدٍ مِن خَمسٍ : مِن عَمَلِهِ وَأجَلِهِ وَأثَرِهِ وَمَضجَعِهِ وَرِزقِهِ ، لا يَتَعدّاهُنَّ عَبدٌ .[۱۱]خداوند ، براى هر بنده اى پنج چيز را مقرّر كرده است : عمل ، اجل ، اثر ، مرگ و روزى ! و هيچ بنده اى از آنها فراتر نمى رود .

نكاتى در تبيين اين احاديث

براى تبيين اين احاديث ، توجّه به سه نكته ضرورى است :

۱ . تعارض اين گونه احاديث با قرآن و احاديث قطعىّ الصدور

اگر مقصود از اين احاديث ، نفى آزادى انسان در ساختن سرنوشت خود و سلب اراده و مشيّت الهى در تغيير سرنوشت انسان و جهان باشد، نه تنها اين احاديثِ آحاد ، مخالف احاديث متواتر و سنّت قطعى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند ، بلكه با صريح قرآن كريم و اساسا با فلسفه بعثت انبياى الهى تعارض دارند . بنا بر اين ، بر فرض صحّتِ سندِ آنها ، باز هم مردود و غير قابل قبول خواهند بود .

۲ . عدم تعارض علم خداوند ، با اراده او و آزادى انسان

ممكن است اين روايات ، كنايه از علم ازلى خداوند متعال به امور مذكور باشند ، چنان كه در برخى از آنها[۱۲]به اين موضوع ، اشاره شده است، بدين معنا كه همه حوادثى كه براى انسان و جهان پيش خواهد آمد ، براى خداوند متعال ، معلوم است . او مى داند كه هر كس : از دنيا ، چه بهره اى خواهد داشت؟ با كه ازدواج خواهد كرد؟ چه موقعيّتى از نظر سياسى و اجتماعى خواهد داشت؟ چه كسى ظالم خواهد بود و چه كسى مظلوم؟ چه كسى خوش بخت خواهد شد و چه كسى بدبخت؟ چه كسى به بهشت خواهد رفت و چه كسى به دوزخْ راه خواهد يافت؟ و در يك جمله : خداوند متعال ، سرنوشت دنيوى و اُخروى همه انسان ها را مى داند ؛ اما نكته مهم و دقيق ، اين است كه علم خدا، علّتِ معلوم نيست ؛ بلكه تابع معلوم است و نه متبوع آن ، چنان كه اَشاعره و همفكران آنها پنداشته اند .

بنا بر اين، علم ازلى خداوند متعال ، نه با اراده و مشيّت او تعارضى دارد و نه با اراده و اختيار انسان در ساختن سرنوشت خود .

به سخن ديگر، احاديث مذكور ، مى خواهند بگويند كه خداوند متعال مى داند كه انسان با انتخاب خود ، چگونه سرنوشت خود را در دنيا و آخرتْ رقم خواهد زد، خوش بخت خواهد شد يا بدبخت، و بهشتى مى شود يا دوزخى . اين مطلب ، به روشنى در برخى احاديث آمده است . شيخ صدوق ، از پيامبر خدا روايت كرده است كه مى فرمايد :

سَبَقَ العِلمِ وجَفَّ القَلَمُ وَمَضَى القَدَرُ ، بِتَحقِيقِ الكِتابِ وَتَصدِيقِ الرُّسُل ، وَبِالسَّعادَةِ مِنَ اللّهِ عز و جل لِمَنِ آمن واتَّقى ، وَبِالشَّقاءِ لِمَن كَذَّبَ وَكَفَرَ ، وَبِوِلايَةِ اللّهِ المُؤمِنينَ وَبَراءَتِهِ مِنَ المُشرِكينَ .[۱۳]علم پيشين ، قطعى شد و قلم تقدير ، رقم زد و تقدير ، مسلّم شد به : محقَّق شدن كتاب و تصديق پيامبران و سعادتمندى اهل تقوا و نگون بختى تكذيب كننده و كافر، و به ولايت خدا بر مؤمنان و برائت خدا از مشركان .

بنا بر اين ، خشك شدن قلم تقدير ، نه تنها آزادى را از انسانْ سلب نمى كند ، بلكه به او آزادى مى دهد ؛ زيرا نوشته غير قابل تغيير آن ، آزاد بودن انسان در انتخاب راهِ خوش بختى يا بدبختى است .

آرى! قلم ديگرى وجود دارد كه وقتى خشكيد ، آزادى از انسانْ سلب مى شود و آن ، قلم تكليف است، چنان كه در حديث نبوى در توصيف مرگ ناگهانى انسان هاى تبهكار آمده است :

أما رَأَيتُم المَأخُوذينَ عَلَى العِزِّةِ وَالمُزعجينَ بَعدَ الطُمَأنِينَةِ ، الّذينَ أقامُوا عَلَى الشُبهَاتِ وَجَنَحُوا إلَى الشهَواتِ حَتّى أتَتهُم رُسُلُ رَبِّهِم فَلا ما كانُوا أمَّلُوا أدَركُوا وَلا إلى ما فاتَهُم رَجَعُوا ، قَدِمُوا عَلى ما عَمِلُوا وَنَدَمُوا عَلى ما خَلَّفُوا وَلَن يُغنِي النَّدَمُ وَقَد جَفَّ القَلَمُ ، فَرَحِمَ اللّهُ إمرَءا قَدَّمَ خَيرَا وَأنَفَقَ قَصدا وَقالَ صِدقَا وَمَلِكَ دَواعي شَهوَتِه وَلَم تَملِكهُ وَعَصى أمرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِكهُ .[۱۴]آيا آنان را كه غافلگير شدند و پريشان ، نديده ايد كه بر شب ا ايستادگى كردند و به شهوت ها متمايل شدند تا اين كه پيامبران پروردگارشان به سوى آنان آمدند . نه آنچه آرزو داشتند ، به دست آوردند و نه آنچه از دست آنها رفت، بازگشت . هر چه انجام دادند ، پيش رو ديدند و از آنچه برجاى گذاشتند، پشيمان شدند ؛ ولى هرگز پشيمانى سودى نداشت. قلم تقدير ، رقم خورده بود . رحمت خداوند بر كسى كه خيرى را پيش تر بفرستد و صادقانه انفاق نمايد و بر خواهش هايش چيره شود و خواهش ها بر او چيره نشوند و فرمان نفسش را نافرمانى كند و نفس ، مالك او نشود .

۳ . قلمرو آزادى انسان در محدوده تقدير الهى

آزاد بودن انسان در تعيين سرنوشت دنيوى و اُخروى خود، مطلق نيست ؛ بلكه در محدوده قضا و قدر الهى است ؛ زيرا هر كس بر اساس تقدير حكيمانه حضرت حق عزّوجلّ استعداد ويژه اى دارد و تنها در محدوده مقدّرات و استعدادهاى خود مى تواند از آزادى و تلاش خويش بهره گيرد، نه اين كه هر كس بتواند به هر موقعيت دلخواه مادّى يا معنوى دست يابد و آنچه در احاديث پيشين آمده كه : «كُلٌّ مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَه» ، به نظر مى رسد كه ناظر به اين نكته باشد .

آرى! هر چيزى در نظام آفرينش بر اساس تقدير حكيمانه حق تعالى ، براى هدف خاصّى آمادگى دارد كه در همان محدوده ، قابل بهره بردارى است ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد :

قَدَّرَ ما خَلَقَ فَأَحكَمَ تَقديرَهُ ، وَدَبَّرَهُ فَأَلطَفَ تَدبِيرَهُ ، وَوَجَّهَهُ لِوِجهَتِهِ فَلَم يَتَعَدَّ حُدودَ مَنزِلَتِهِ ، وَلَم يَقصُر دونَ الانتهاءِ إلى غايَتِهِ ، وَلَم يَستَصعِب إذ أمَرَ بِالمُضِيِّ عَلى إرادَتِهِ .[۱۵]آنچه آفريد ، مقدّر كرد و تقدير آن را استوار نمود و تدبيرش كرد و تدبير آن را با ظرافت به انجام رساند و آن را به سمت و سوى خودش راهنمايى كرد و از قلمرو جايگاهش تجاوز ننمود و از رسيدن به مقصدش كوتاهى نكرد و دستور به تحققش، بر اراده او ، سخت نيامد.

ابن ابى الحديد ، در تبيين اين جملات مى گويد :

مقصود امام عليه السلام اين است كه : خداوند متعال ، اشيايى را كه آفريد ، مقدّر نمود و بر حسب تقدير ، آفرينش آنها را استوار كرد و تدبير آنها را با ظرافت انجام داد ؛ يعنى آنها را ظريف ساخت و كارها را به سوى مقصدشان و حدود مقدّرشان ، رهنمون گرديد . باز را براى شكار ، اسب را براى سوارى و راندن ، شمشير را براى بريدن و قلم را بر نوشتن و فلك را براى چرخيدن و امثال اينها آفريد . اين سخن امام عليه السلام اشاره به گفته پيامبر صلى الله عليه و آله دارد كه فرمود :  «قُل كُلٌّ مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ ؛  همه مُهيّاى چيزى هستند كه براى آن آفريده شده اند»  . اين آفريده ها ، از حدود جايگاه هايى كه براى آنها مقصد قرار داده شده اند ، فراتر نمى روند .[۱۶]

انسان نيز مانند همه آفريده هاى خداوند ، نمى تواند از قلمرو مقدّرات الهى خارج شود . تنها تفاوت انسان با ساير آفريده ها اين است كه در تعيين سرنوشت خود ، در محدوده مقدّرات الهى ، آزاد است و هر سرنوشتى را انتخاب كرد ، نظام آفرينش ، ابزار رسيدن به آن را برايش فراهم خواهد ساخت :  «كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلَاءِ وَ هَـؤُلَاءِ مِنْ عَطَـآءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَـآءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا ؛[۱۷]اينان را و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مى بخشيم و عطاى پروردگارت [از كسى ]دريغ نشده است»  .


[۱]المعجم الكبير : ج ۱۱ ص ۱۷۸ ح ۱۱۵۶۰ .

[۲]صحيح البخاري : ج ۵ ص ۱۹۵۳ ح ۴۷۸۸ .

[۳]سنن الترمذي : ج ۵ ص ۲۶ ح ۲۶۴۲ .

[۴]المعجم الكبير : ج ۷ ص ۱۲۸ ح ۶۵۸۸ .

[۵]ر . ك : علل الشرائع : ج ۲ ص ۳۴۸ ح ۷ .

[۶]صحيح مسلم : ج ۸ ص ۲۰۴۱ ح ۲۶۴۹ .

[۷]سنن أبي داوود : ج ۴ ص ۲۲۴ ح ۴۶۹۶ .

[۸]صحيح البخاري : ج ۴ ص ۱۸۹۱ ح ۴۶۶۶ .

[۹]مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۵۴۸۲ .

[۱۰]مسند الشهاب : ج ۱ ص ۴۱۶ ح ۷۱۶ .

[۱۱]تاريخ دمشق : ج ۵۲ ص ۳۹۱ ح ۱۱۰۸۸ .

[۱۲]ر . ك : ص ۲۰۷ ح ۵۸۳۶ .

[۱۳]التوحيد : ص ۳۴۳ - ۳۴۴ ح ۱۳ .

[۱۴]بحارالأنوار : ج ۷۷ ص ۱۷۹ ح ۱۰ .

[۱۵]نهج البلاغة : خطبه ۹۱ .

[۱۶]شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۴۱۷ .

[۱۷]إسراء : آيه ۲۰ .