حَبّذا كربلا و آن تعظيم كز بهشت آورَد به خلق ، نسيم!
وان تنِ سر بُريده در گِل و خاك وان عزيزان ، به تيغ ، دل ها چاك
وان تن سر به خاكْ غلتيده تن بى سر ، بسى بد افتاده
وان گُزينِ همه جهان ، كُشته در گِل و خون ، تنش بياغشته
وان چنان ظالمانِ بدكردار كرده بر ظلم خويشتن ، اصرار
حُرمت دين و خاندان رسول جمله برداشته ز جهل و فضول
تيغ ها لعلگون ز خون حسين چه بود در جهان ، بَتَر زين شَين؟[۱]
زخم شمشير و نيزه و پيكان بر سر نيزه ، سر به جاى سِنان
كرده آل زياد و شمرِ لعين ابتداى چنين تبه در دين
آل ياسين ، بداده يكسر ، جان عاجز و خوار و بى كس و عطشان
مصطفى ، جامه جمله بدريده على از ديده ، خون بباريده
فاطمه ، روى را خراشيده خون بباريده ، بى حد از ديده
حسن از زخم كرده سينه كبود زينب از ديده ها برانده دو رود.[۲]
[۲]حديقة الحقيقة : ص ۲۶۶ .