حبیب بن مُظاهر اسدی که در منابع رجالی و تاریخی ، از وی با نام حبیب بن مُظهّر فَقعَسی نیز یاد شده ، از یاران خاصّ امام علی ، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بوده است ؛ بلکه به گفته ابن حجر، دوران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نیز درک کرده است .
وی در دوران حکومت امام علی علیه السلام ، یکی از اعضای «سپاه ویژه» ایشان ـ که «شُرطَةُ الخَمیس» نامیده می شد ـ ، بوده است.
مذاکرات حبیب بن مظاهر با میثم تمّار و رُشَید هَجَری در باره آینده ، نشانه آن است که آنان، از اصحاب سِرّ امام علی علیه السلام ، و برخوردار از کمالات بلند معنوی و علم مَنایا و بلایا (مرگ ها و حادثه ها) بوده اند .
وی، در زمره نخستین کسانی بود که از امام حسین علیه السلام برای آمدن به کوفه، دعوت کردند[۱]و پس از ورود مسلم علیه السلام به کوفه و قرائت نامه امام علیه السلام برای مردم کوفه ، پس از عابِس ـ که ضمن اظهار تردید در صداقت مردم کوفه ، سوگند یاد کرد که شخصا دعوت امام علیه السلام و نماینده ایشان را می پذیرد و برای رضای خدا با دشمنان آنان می جنگد تا خدا را ملاقات کند ـ ، از جا برخاست و گفت :
خداوند، تو را بیامرزد! آنچه را در نظر داشتی، با سخنی کوتاه، بیان کردی.
سپس گفت:
به خداوندی که جز او خدایی نیست، سوگند، من هم نظری همچون نظر او دارم.
پس از سخنان این دو نفر ، بیعت مردم با مُسلم بن عقیل ، آغاز شد .[۲]همچنین حبیب ، در بیعت گرفتن از مردم کوفه ، نقشی فعّال داشت .
وی پس از حضور در کربلا نیز برای جذب نیرو برای سپاه امام علیه السلام از طایفه بنی اسد[۳]و برخورد با دشمنان، تلاش های فراوانی داشت .[۴]
حبیب ، در روز عاشورا ، فرماندهی جناح چپ سپاه امام علیه السلام را به عهده داشت[۵]و از آرامش و روحیه بسیار بالایی برخوردار بود . چنان که در آستانه شهادت، شاد بود و بر اساس نقلی ، با همرزمان خود، شوخی می کرد .[۶]بُرَیر به او گفت : برادر ! الآن وقت خنده نیست .
حبیب ، پاسخ داد :
کجا برای شادمانی ، بهتر از این جا ؟ به خدا سوگند ، جز این نیست که این گروه اُوباش ، با شمشیرهایشان به ما هجوم می آورند و ما با حور العین ، هماغوش می شویم .
وی ، در حالی که این اشعار را زمزمه می کرد ، به سپاه دشمن ، حمله ور شد :
من ، حبیبم و پدرم ، مُظاهر است یکه سوار پیکارجو ، میان شعله های جنگ .
شما ، آماده تر و پُر شمارترید و ما ، وفادارتر و شکیباتر از شماییم .
ما ، حجّتی برتر و حقّی روشن تر داریم و از شما ، پرهیزگارتریم و دلیل بهتری داریم .
او همچنان رزمید تا به خیل شهدای کربلا پیوست . شهادت حبیب ، برای امام حسین علیه السلام ، بسیار ناگوار بود . لذا هنگامی که وی شهید شد ، فرمود :
من ، شهادت خود و یارانِ حمایتگرم را به حساب خدا می گذارم .
در «زیارت ناحیه مقدّسه» ، آمده است :
سلام بر حبیب بن مُظاهر اسدی !
نام وی در «زیارت رجبیه» هم آمده است .[۷]
نکته
گفتنی است که فاضل دربندی ، در کتاب أسرار الشهادة ، داستان مفصّلی را[۸]در باره ملاقات حبیب بن مُظاهر با مُسلم بن عَوسَجه در مغازه عطّاری در بازار کوفه برای خرید رنگ، همچنین نامه امام حسین علیه السلام به حبیب و دعوت از او برای یاری خود، گفتگوی حبیب با همسرش در باره رفتن به کربلا ، سخن گفتن غلام حبیب با اسب وی در خارج از کوفه، چگونگی رسیدن حبیب به کربلا و ابلاغ سلام زینب علیهاالسلام به وی هنگام ورود به کربلا، نقل کرده است که مانند بسیاری از مطالب دیگر این کتاب ، در منابع معتبر ، اثری از آنها دیده نمی شود و متأسّفانه ، بسیاری از اهل منبر و مرثیه سرایان ، آنها را نقل می کنند .
[۱]ر .ك : ج ۴ ص ۱۳ (بخش هفتم / فصل سوم / نامه كوفيان به امام عليه السلام و دعوت او به قيام).
[۲]ر. ك: ج ۴ ص ۷۳ (بخش هفتم / فصل چهارم / وارد شدن مسلم به كوفه و بيعت كوفيان با او).
[۳]ر. ك: ج ۵ ص ۴۱۷ (فصل يكم / كوشش هاى حبيب بن مظاهر براى يارى امام عليه السلام در ششم محرّم).
[۴]ر. ك: ص ۷ (فصل يكم / شب را مهلت گرفتن براى نماز و دعا و استغفار) و ص ۹۵ (فصل دوم / احتجاج هاى امام عليه السلام بر سپاه كوفه) و ص ۱۵۷ (نماز جماعت در ظهر عاشورا به امامت امام حسين عليه السلام ).
[۵]ر. ك: ص ۷۹ (فصل دوم / رويارويى لشكر هدايت و لشكر گم راهى).
[۶]ر. ك: ص ۷۳ (فصل يكم / استقبال از شهادت با روى باز).
[۷]. راجع: ص ۳۶۲ (الفصل الثالث / مسلم بن عوسجة).
[۸]ر. ك : ج ۱ ص ۱۰۱ (درآمد / كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى امام حسين عليه السلام ).