محتشم كاشانى

محتشم كاشانى

شاعر معروف قرن دهم

شمس الشعرا محتشم كاشانى ، از شاعران معروف دوره صفوى و شاعر دربار شاه طهماسب است . تاريخ تولّد او معلوم نيست . وى نخست به غزلسرايى و مديحه گويى مى پرداخت ؛ ولى بعدا به سرودن اشعار مذهبى روى آورد . او معروف ترين مرثيه سراى ايران است و تركيب بند بسيار معروفى در رثاى شهيدان كربلا دارد . غزليات او به نام نقل عشّاق معروف است . وى در سال ۹۹۶ ق ، درگذشت .

او در مورد امام علی(ع) چنین سروده است:

حيدر صفدر كه در رزم از بُن شيرِ فلك

جان بر آرد چون برآرد تيغ خونريز از نيام

ساقى كوثر كه تا ساقى نگردد در بهشت

انبيا را ز آب كوثر تَر نخواهد گشت كام

فاتح خيبر كه گر بودى زمين را حلقه اى

در زمان كَندى و افكندى در اين فيروزه فام

قاتل عنتر كه بر يك ران چو مى گردد سوار

مى فرستد خصم را سوى عدم در نيم گام

خواجه قنبر كه هندوى كمينش ماه را

خوانده چون كيوان ، غلام خويش و بدرش كرده نام

داور محشر كه تا ذاتش نگردد ملتفت

بر خلايق ، جنّت و دوزخ نيابد انقسام

ابن عمّ مصطفى ، بحر السخا ، بدر الدُجى

اصل و نسل بوالبشر ، خيرالبشر ، كهف الأنام

از تقدّم در امور مؤمنان ، نِعم الأمير

از تقدّس در صَلات قدسيان ، نِعمَ الإمام

آن كه گر تغيير اوضاع جهان خواهد شود

شرق مغرب ، غرب مشرق ، شام صبح و صبح ، شام

وان كه گر جمع نقيضين آيد او را در ضمير

آب و آتش را دهد با هم به يك دل التيام

آب پيكانش گر آيد در دل عَظم رَميم

از زمين خيزد كه : «سبحان الذى يُحيى العظام»

پشت عصيان را به ديوار عطايش اعتماد

دست طاعت را به دامان قبولش اعتصام

گز نبودى صيقل شمشير برق آيين وى

مى گرفت آيينه اسلام را زنگ ظلام

ور نكردى مهر ذاتش در طبايع ، انطباع

نور ايمان را نبودى در ضماير ، ارتسام

اى كه هر صبح از سلام ساكنان هفت چرخ

بارگاهت مى شود از شش جهت ، دارالسلام

گر نبودى راضى امرت ، به امر هيچ كس

توسن گردنكش گردون نمى گرديد رام

ور نكردى پايه عونت مدد افلاك را

اين روانِ بى ستون ، ايمن نبودى ز انهدام

آب دريا موج بر گردون زدى ، گر يافتى

قطره اى از لُجّه قدر تو با وى انضمام

بس كه دست انتقام از قوّت عدلت قوى است

لاله رنگ از خون شاهان است چنگال حِمام

از ائمّه ذات مرتاض تو ممتاز آمده

آن چنان كز اَشهُرِ اِثنا عشر ، ماه صيام

اى مقالت «مثلَ ما قال النبى خيرُ المقال»

وى كلامت بعد قرآن مبين ، خيرُ الكلام

من كجا و مِدحت معجزْ كلامى همچو تو

خاصه با اين شعر بى پرگار و نظم بى نظام؟

سويت اين ابيات سست آورده و شرمنده ام

زان كه معلوم است نزد جوهرى قدر رُخام

ليك مى خواهم به يُمن مِدحتت پيدا شود

در كلام «محتشم» ، اى شاه گردون ، احتشام

روز احباب تو نورانى الى يوم الحساب

روز اعداى تو ظلمانى الى يوم القيام.[۱]


[۱]ديوان محتشم كاشانى (به كوشش : مهر على گرگانى ، انتشارات كتابفروشى محمودى) : ص ۱۴۱ .