اصلى ترين مقدّمه اجابت دعا ، حال انقطاع و تهى كردن دل از اميد به غير خداوند متعال است و هر چه اين حال در نيايشگر تقويت شود ، دعاى او به اجابت ، نزديك تر مى گردد .
اصلى ترين مقدّمه اجابت دعا ، حال انقطاع و تهى كردن دل از اميد به غير خداوند متعال است و هر چه اين حال در نيايشگر تقويت شود ، دعاى او به اجابت ، نزديك تر مى گردد .
به سخن ديگر ، اجابت دعا ، يك شرطْ بيشتر ندارد و آن ، تحقّق حقيقت دعا از سوى دعاكننده است ؛ اما تا حال انقطاع به انسانْ دست ندهد ، حقيقت دعا تحقّق نمى يابد . از اين رو ، هنگامى كه انسان در مورد نيازى از نيازهاى خود ، بيچاره و مُضطر شود و پناهگاهى جز خداوند متعال نبيند ، دعاى او مستجاب مى گردد .
علاّمه سيّد محمّدحسين طباطبايى ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ در تبيين آيه : «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ . . .»[۱]مى فرمايد : «مراد از اجابت درمانده اى كه او را مى خوانَد، پاسخ مثبت دادن به درخواستِ دعاكنندگان و برطرف كردن نياز آنهاست . خداوند ، صفت درماندگى را آورده تا به دعا كننده ، حقيقت دعا و درخواست را يادآورى كند؛ زيرا مادام كه انسان در تنگناى درماندگى نيفتد و در رسيدن به خواستش آزادى عمل داشته باشد، درخواستش خالصانه نخواهد بود و اين ، مطلب روشنى است .
اما اين كه اجابت دعا را به دعا كردن (درخواست كردن از خدا) مشروط كرده و فرموده است : «إِذَا دَعَاهُ ؛ آن گاه كه او را بخوانَد» ، براى اشاره به اين نكته است كه در دعا بايد تنها از خداوند پاك ، طلب كرد و اين، زمانى عملى مى شود كه دعا كننده، از تمامى اسباب و علل ظاهرى دست بكشد و دلش را تنها به خداوند بپيوندد ؛ اما كسى كه دلش را تنها به اسباب و علل ظاهرى و يا به آنها و به خداوند با هم پيوند دهد، پروردگارش را نخوانده ؛ بلكه ديگرى را خوانده است .
پس هرگاه دعا كننده در دعا صادق باشد و تنها از خداوند بخواهد، خداوند والا ، خواست او را اجابت مى كند و گرفتارى اى را كه او را به درخواست و دعا واداشته، برطرف مى سازد ؛ همان گونه كه خداوند متعال فرموده است : «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ ؛[۲]مرا بخوانيد تا برايتان اجابت كنم» . در اين جا شرط اجابت را تنها دعا كردن حَقيقى قرار داده است و اين كه درخواست ، تنها بايد از خداوند عز و جلصورت بگيرد» .[۳]
علامه طباطبايى ، همچنين در تفسير جمله : «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ؛[۴]و شما را خليفگان زمين قرار داد» فرموده است : «آنچه از سياق كلام به دست مى آيد، اين است كه مراد از خلافت، خلافتى است كه خداوند در زمين براى انسان ها قرار داده تا با آن ، هرگونه كه مى خواهند ، در زمين ، دخل و تصرف و ساخت و ساز كنند ، همان گونه كه خداوند متعال فرموده است : «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً ؛[۵]و به يادآر هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود : من در زمين خليفه اى قرار مى دهم» و اين ، از آن روست كه دخل و تصرف انسان به وسيله مقام خلافت، در زمين و هر چه در آن است، مربوط به زندگى و معاش اوست . بنا بر اين، گرفتارى ـ كه انسان را به درماندگى مى افكند ، تا آن جا كه از خداوند ، برطرف شدنش را درخواست مى كند ـ ، ناگزير ، مربوط به چيزى است كه انسان از تصرّف در آن و يا بخشى از آن ، ممنوع شده است و درهاى زندگى و ماندگارى و هر چه به زندگى مربوط است و يا پاره اى از درهاى زندگى را به روى او مى بندد، و برطرف شدن آن (گرفتارى) از انسان، موجب تماميت خلافتش مى گردد .
اگر دعا و درخواست را در عبارت قرآنى : «إِذَا دَعَاهُ» ، اعم از درخواست زبانى بدانيم، اين معنا، بيشتر و بيشتر روشن مى شود ، همان طور كه از اين كلام خداوند ، روشن است : «وَءَاتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا ؛[۶]و از هر چه شما مى خواستيد، به شما داد و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد، نخواهيد توانست كه به تمامى بشماريد» و نيز : «يَسْـلُهُ مَن فِى السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضِ ؛[۷]هر كس در آسمان ها و زمين است، از او درخواست مى كند» . بنا بر اين، تمامى توانى كه براى دخل و تصرّف به انسان داده شده و روزى او شده است، خود ، نوعى برطرف كردن گرفتارىِ درمانده نيازمند، در پى درخواست اوست . پس او را خليفه قرار داد و در پى اجابت درخواست او و برطرف ساختن گرفتارى اى برآمد كه وى در آن ، در مانده است» .[۸]
[۱]نمل : آيه ۶۲ : «يا كيست كه درمانده را ـ آن گاه كه او را بخوانَد ـ اجابت مى كند و گرفتارى اش را برطرف مى سازد؟» .
[۳]الميزان في تفسير القرآن : ج ۱۵ ص ۳۸۱ .
[۸]الميزان في تفسير القرآن : ج ۱۵ ص ۳۸۳ .