سخن ابن ابى الحديد درباره دانش هاى امام علی(ع)

سخن ابن ابى الحديد درباره دانش هاى امام علی(ع)

سخنی از ابن ابى الحديد در مقدّمه شرح نهج البلاغه

ابن ابى الحديد در مقدّمه شرح نهج البلاغة مى گويد : دانستى كه شريف ترينِ دانش ها ، دانش الهى است ؛ چون ارزش دانش ، به ارزشِ دانسته شده است و آنچه در دانش الهى دانسته مى شود [ ، يعنى خداوند] ، اشرف موجودات است . بنا بر اين ، دانش الهى ، شريف ترينِ دانش هاست . دانش الهى از سخن على عليه السلام برگرفته شده ، از او نقل شده ، به او پايان مى يابد و از او شروع شده است .

معتزليان ـ كه اهل توحيد و عدل و صاحبان انديشه اند و مردم ، دانش كلام را از آنان ياد گرفته اند ـ شاگردان و ياران على عليه السلام هستند ؛ چون بزرگِ معتزله ، واصل بن عطا ، شاگرد ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد بن حنفيه است و ابو هاشم ، شاگرد پدرش و پدرش شاگرد على عليه السلام بود .

و امّا اشعريان ، آنان به ابو الحسن على بن اسماعيل بن ابى بِشْر اشعرى مى رسند و او شاگرد ابو على جُبّايى بود و ابو على ، يكى از استادان معتزله است . پس اشعريان در نهايت به استاد و معلّم معتزله ، على بن ابى طالب عليه السلام مى رسند . و امّا رسيدن اماميّه و زيديه به على عليه السلام آشكار است .

از جمله دانش ها ، دانش فقه است و او (على عليه السلام ) ، اصل و پايه فقه است و هر فقيهى در اسلام ، ريزه خوارِ خوان اوست و بهره گيرنده از فقه او .

و امّا ياران ابو حنيفه ، مثل ابو يوسف و محمّد و غير آن دو ، فقه را از ابو حنيفه گرفته اند. و امّا شافعى، نزد محمّد بن حسنْ درس خوانده كه فقه او هم به ابو حنيفه مى رسد . و امّا احمد بن حنبل ، نزد شافعى درس خوانده و فقه او هم به ابو حنيفه مى رسد . و ابو حنيفه ، خودش نزد جعفر بن محمّد عليهماالسلام درس خوانده و جعفر عليه السلام ، نزد پدرش فقه آموخته و زنجيره وار به على عليه السلام مى رسد .

و امّا مالك بن انس ، نزد ربيعة الرأى ، درس خوانده و ربيعه ، نزد عِكْرمه ، و عكرمه نزد عبد اللّه بن عبّاس ، و عبد اللّه بن عبّاس ، نزد على بن ابى طالب عليه السلام درس خوانده است . اگر خواستى ، مى توانى ريشه فقه شافعى را از طريق درس خواندن شافعى نزد مالك بن اَنَس ، به على عليه السلام برگردانى .

اين ، داستان فقهاى چهارگانه بود . و امّا فقه شيعه ، برگشت آن به على عليه السلام آشكار است و نيز فقهاى اصحابِ پيامبر خدا ، دو نفر بودند : عمر بن خطّاب و عبد اللّه بن عبّاس ، كه هر دو از على عليه السلام آموخته اند .

دانش آموختنِ ابن عبّاس نزد على عليه السلام كه آشكار است ؛ و امّا عمر ، همه مى دانند كه وى در بسيارى از مسائلى كه برايش و براى ديگر صحابيانْ دشوار بود ، به على عليه السلام رجوع مى كرد و بارها گفت : «اگر على نبود ، عُمَر هلاك مى شد» و نيز سخنش كه: «كاشْ گرفتار دشوارى اى نشوم كه ابو الحسنْ حضور نداشته باشد!» و نيز سخن ديگرش كه گفت : «در مسجد پيامبر خدا با حضور على ، هيچ كس فتوا ندهد» .

از اين روش هم منتهى شدن فقه به آن حضرت ، شناخته شد .

اهل سنّت و شيعه ، اين سخن پيامبر خدا را روايت كرده اند كه: «داورترينِ شما على است» و داورى و قضاوت ، همان فقه است . بنا بر اين ، او دين شناس ترينِ مردم بود .

و نيز همه روايت كرده اند كه چون پيامبر خدا ، على عليه السلام را به عنوان قاضى به يَمنْ گسيل كرد ، فرمود : «پروردگارا! قلبش را هدايت كن و زبانش را استوار ساز» و على عليه السلام گفت: «از آن زمان، در داورى بين دو نفر ، هرگز ترديد نكرده ام».

او كسى بود كه درباره زنى كه شش ماهه زاييد ، داورى كرد . او كسى بود كه درباره زن باردارِ زناكار ، داورى كرد . او كسى بود كه در جريان پرسشِ منبريه[۱]فرمود : «صار ثُمْنها تِسعا ؛ يك هشتم او يك نُهم مى شود» .[۲]پاسخ اين مسئله ، از چيزهايى است كه از كسى كه از تقسيم ميراث آگاهى دارد ، پس از انديشه ورزىِ طولانى و با دقّت نظر بسيار ، جاى تحسين دارد . پس چه مى توان گفت درباره كسى كه فى البداهه پاسخ داده باشد و بدون فكر كردن ، نتيجه را به دست آورده باشد .

از جمله دانش ها ، دانش تفسير قرآن است و اين دانش ، از او ريشه گرفته و شاخ و برگ يافته است و اگر به كتاب هاى تفسير رجوع كنى ، درستى اين مطلب را خواهى دانست ؛ چون بيشتر آراى تفسيرى ، از او و از ابن عبّاس است و همگان ، چگونگى همراهى ابن عبّاس با على عليه السلام و وابستگى اش به او را و اين را كه ابن عبّاس ، شاگرد و دست پرورده اوست ، مى دانند .

به ابن عبّاس گفته شد : دانش تو نسبت به دانش پسر عمويت على عليه السلام ، در چه حد است؟

پاسخ داد : چون نسبتِ قطره به اقيانوس .

و از جمله دانش ها ، دانش طريقت و حقيقت و احوال تصوّف است و اين كه در همه جهان اسلام ، ارباب اين فن به ايشان مى رسند و زنجيره با او پايان مى يابد ، امرى شناخته شده است و افرادى چون شِبْلى ، جُنَيد ، سَرى ، ابو يزيد بسطامى ، ابو محفوظ معروفِ كَرْخى و ديگران ، به اين امر ، تصريح كرده اند و به عنوان گواهى بر اين ادّعا ، خرقه اى كه تا كنون به عنوان شعار آنان معروف است و آن را با سند متّصل به آن حضرتْ نسبت مى دهند ، كافى است .

و از جمله دانش ها ، دانش نحو و قواعد زبان عربى است ، و همه مردم مى دانند كه او كسى بود كه آن را ابداع كرد و كليات و اصول آن را بر ابو الأسود دُئلى ، املا كرد كه از جمله اصول آن ، اين است كه : «همه كلمه ها ، يكى از اين سه چيزند : اسم ، فعل و حرف» ، و نيز اين كه : «كلمه به معرفه و نكره تقسيم مى شود» و يا : «تقسيم اِعراب به رفع ، نصب ، جَر و جزم» ، و اين ابتكار ، شبيه معجزه است ؛ چون توان بشر براى اين تقسيم بندى كافى نيست و نمى تواند چنين اصولى را استنباط كند .[۳]


[۱]از آن جا كه اين سؤال ، در حالى پرسيده شد كه حضرت بر منبر بود ، به «پرسش منبريه» مشهور است (ر . ك : كشف الغمّة : ج ۱ ص ۱۳۲) .

[۲]. ر. ک: دانش نامه امیرالمؤمنین(ع) ج ۱۱ ص ۴۰۵ (رياضيّات) .

[۳]. شرح نهج البلاغة: ج ۱ ص ۱۷.