امام حسین(ع) در دوران خلفای سه گانه

پرسش :

امام حسین(ع) در دوران خلفای سه گانه در چه موقعیتی بود؟



پاسخ :

امام حسین علیه السلام ۲۵ سال از عمر خویش را در دوران خلفا گذراند . ایشان در ابتدای خلافت خلیفه اوّل ، هفت ساله و در آغاز خلافت خلیفه دوم ، نُه ساله و در شروع خلافت خلیفه سوم ، نوزده ساله بود . مشخّصه های عمومی این ۲۵ سال را چنین می توان برشمرد:

۱ . احترام و اظهار علاقه خلفا به امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام و همچنین برادر بزرگ ترش امام حسن علیه السلام ، به دلیل کمالات شخصی، خانوادگی و نیز فضایل فراوانی که مردم از زبان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره آن دو ، به تکرار شنیده بودند، در جامعه اسلامی ، محبوبیت خاصّی داشتند . این مسئله و شرایط سیاسی ـ اجتماعی آن روز ، ایجاب می کرد که رهبران سیاسی آن روز برای آن دو ، احترام خاصّی قائل شوند.

خلیفه دوم ، برتری آنان بر فرزندانش را اظهار می داشت و سهم ایشان را از بیت المال ، بیش از فرزندان خود و مانند سهم پدرشان (امیر مؤمنان علیه السلام ) قرار داد.[۱]. نیز برخی مصادر تاریخی از قول ابن عبّاس آورده اند:

عمر بن خطّاب ، حسن و حسین علیهماالسلام را دوست داشت و آن دو را بر فرزندانش مقدّم می داشت .[۲]ابن کثیر ، مشابه این تعبیر را در باره عثمان آورده است:

عثمان بن عفّان به حسن و حسین علیهماالسلام احترام می گذاشت و آن دو را دوست می داشت .[۳]

۲. انزوای سیاسی

امام حسین علیه السلام مانند امام علی علیه السلام و دیگر وابستگان به اهل بیت علیهم السلام ، این دوران را به اجبار و ناخواسته در انزوا به سر می بردند و همین ، عامل محدودیت فعالیت این بزرگواران و نیز ثبت نشدن بسیاری از رخدادهای زندگی ایشان در این مدّت شد .

اینک ، نگاهی اجمالی به مواضع و فعالیت های امام حسین علیه السلام در دوران سه خلیفه خواهیم داشت:

دوران خلیفه اوّل (۱۱ ـ ۱۳ ق)[۴]

امام حسین علیه السلام در دوران خلیفه اوّل ، دوران کودکی (هفت تا نُه سالگی) را سپری می کرد ؛ ولی تلخی های فراوانی را چشید ، مانند : رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ، شهادت مظلومانه مادرش و ستم ها و بی عدالتی ها نسبت به پدرش .

در برخی مصادر تاریخی ، مطالب اعتراض آمیز امام حسین علیه السلام با زبان کودکانه اش نسبت به خلیفه اوّل ، ثبت شده است ، آن گاه که وی را بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله دید و به وی فرمود:

اِنزِل عَن مَجلِسِ أبی ![۵]از منبر پدرم ، پایین بیا ! این مطلب ، به امام حسن علیه السلام نیز نسبت داده شده است .

در این دوران ، امام علی علیه السلام از شخصیت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام برای احقاق حق ، استفاده نمود .[۶]

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة ، نامه ای را از معاویه خطاب به امام علی علیه السلام می آورد که در آن به این مطلب اشاره شده است:

دیروز را به خاطرت می آورم که خانه نشینت (همسرت) را شبانه ، سوار بر الاغ ، [این سو و آن سو] می بردی و دستانت در دست های پسرانت حسن و حسین بود ، در روزی که با ابو بکر صدّیق ، بیعت شد و هیچ یک از بدریان و پیش گامان نمانْد ، مگر این که آنان را به خود فرا خواندی و با همسرت نزد آنها رفتی و دو پسرت را واسطه آنها قرار دادی .[۷]

همین مضمون در کتاب سلیم بن قیس ، از سلمان ، نقل شده است.[۸]

دوران خلیفه دوم (۱۳ ـ ۲۳ق)[۹]

امام حسین علیه السلام در دوران خلیفه دوم ، نُه سالگی تا نوزده سالگی را می گذراند. اعتراض امام حسین علیه السلام بر خلیفه به جهت نشستن بر منبر پدرش (پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ) ، از مطالبی است که در مصادر متعدّدی نقل شده است و شواهد، نشان می دهند که این اعتراض، در آغاز خلافت خلیفه دوم بوده است .[۱۰]

و در نقلی آمده است :

هنگامی که عمر بن خطّاب ، دیوان را راه انداخت و مقرّری وضع کرد ، برای حسن و حسین علیهماالسلام ، مقرّری ای همانند مقرّری پدرشان و مجاهدان بدر قرار داد و برای هر یک ، پنج هزار درهم مقرّر نمود .[۱۱]

و از شهر بن حوشب نقل شده:

عمر ، زمانی که دیوان را راه انداخت ، با حسن و حسین علیهماالسلام آغاز کرد . او حسن را خواست و مقرّری اش را داد و او را بر دامنش ـ یا بر روی پایش ـ نشاند و پیشانی اش را بوسید و دامنش را پر کرد . آن گاه حسین را خواست و مقرّری او را هم داد و او را بر دامنش ـ یا روی پایش ـ نشاند و پیشانی اش را بوسید و دامنش را پر کرد .

عبد اللّه بن عمر گفت : آن دو را بر من مقدّم داشتی ، در حالی که من صحابی هستم و آن دو نیستند ، و من از مهاجرانم و آن دو نیستند ؟ عمر گفت : خاموش ، بی مادر! پدر آن دو ، از پدر تو و مادرشان از مادر تو بهتر است ؟[۱۲]

دوران خلیفه سوم (۲۴ ـ ۳۵ ق)[۱۳]

امام حسین علیه السلام ، بخشی از روزگار جوانی خود ، یعنی سنین ۱۹ تا ۳۱ سالگی را دردوران خلیفه سوم ، سپری کرد. حوادثی در این دوران از زندگی ایشان، در برخی منابع به ثبت رسیده که به اجمال ، عبارت اند از :

۱ . مشایعت ابو ذر ، هنگام تبعید

از قضایای به ثبت رسیده در این دوران ، اقدام امام علیه السلام در مشایعت کردن ابو ذر به هنگام تبعیدش به ربذه است ، با آن که عثمان، از این کار، منع کرده بود.

از ابن عبّاس نقل شده :

وقتی ابو ذر به ربذه[۱۴]تبعید شد ، عثمان دستور داد که در میان مردم ، جار بزنند که : هیچ کسی حق ندارد با او حرف بزند و بدرقه اش کند و دستور داد که مروان بن حکم ، او را بیرون ببرد . مروان ، ابوذر را بیرون آورد . همه از ابو ذر ، دوری کردند ، جز علی بن ابی طالب علیه السلام ، عقیل برادر علی ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، و عمّار که با او بیرون شدند تا بدرقه اش کنند .

حسن علیه السلام با ابو ذر شروع به سخن گفتن کرد . مروان به وی گفت : ای حسن! خاموش! آیا نمی دانی که امیر المؤمنین [عثمان] ، از سخن گفتن با این مرد، نهی کرده است . اگر نمی دانستی ، بدان .

علی علیه السلام به سوی مروان ، حمله ور شد و با تازیانه بر سر شتر او زد و گفت : «دور شو ، خدا به آتش بچسباندت!» . مروان ، خشمگین به سوی عثمان بازگشت و ماجرا را باز گفت ، و خشم او بر علی علیه السلام ، شعله کشید .

آن گاه حسین علیه السلام با ابو ذر حرف زد و گفت : عمو جان! خداوند متعال، توانایی دارد که آنچه را که تو می بینی ، تغییر دهد و خدا در هر روزی ، در کاری است . این قوم، دنیایشان را از تو باز داشتند و تو دینت را از آنها باز داشتی . تو چه بی نیازی از آنچه تو را باز داشتند و آنها چه محتاج اند به آنچه تو از آنها باز داشتی ! از خداوند ، برایت شکیبایی و پیروزی طلب می کنم ، و به خدا پناه ببر از آز و بی تابی ، که شکیبایی ، از دین و بزرگواری است و آز ، روزی را جلو و بی تابی ، اجل را به تأخیر نمی اندازد .[۱۵]

۲ . شرکت در چند نبرد

شرکت کردن امام حسین علیه السلام در نبرد اِفریقیه (تونس) به سال ۲۶ هجری و طبرستان به سال ۲۹ یا ۳۰ هجری و قسطنطنیه به سال ۴۸ یا ۵۲ هجری ، در برخی مصادر ، نقل شده است . از جمله ، ابن خلدون در تاریخش آورده است :

عثمان به سال ۲۵ هجری به عبد اللّه بن ابی سرح دستور داد که به جنگ در افریقیه برود و به او گفت : اگر خداوند ، پیروزی نصیبت کرد ، یک پنجمِ خمس غنائم از آنِ تو باشد . و عقبة بن نافع بن عبد القیس را امیر سپاه کرد و عبد اللّه بن نافع بن حرث را امیر سپاهی دیگر و آنها را گسیل داشت . آنان با ده ها هزار نیرو به سوی افریقیه ره سپار شدند و با مردم آن جا ، مصالحه کردند که خراج بپردازند ، و به دلیل زیادی جمعیت آن جا ، نتوانستند پیشروی کنند .

آن گاه عبد اللّه بن ابی سرح در این باره از عثمان درخواست دستور کرد و از او یاری خواست . عثمان با صحابه رایزنی کرد . آنان به وی مشورت دادند که نیروی کمکی بفرستد . او سپاهی را از مدینه تدارک دید که در میان آن ، شماری از صحابه از جمله ابن عبّاس ، ابن عمر ، ابن عمرو بن عاص ، ابن جعفر ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و ابن زبیر بودند که به سال ۲۶ هجری با عبد اللّه بن ابی سرح همراه شدند و در بَرقه ،[۱۶]عقبة بن نافع ـ که به همراه جمعی از مسلمانان بود ـ به آنها پیوست . آن گاه به سوی طرابلس [ ـ غرب] رفتند و در آن جا رومیان را غارت کردند و سپس به افریقیه بازگشتند و گروه هایی به هر سو گسیل داشتند .[۱۷]

و نیز از حنش بن مالک نقل شده :

سعید بن عاص در سال ۳۰ هجری ، از کوفه عازم جنگ در خراسان شد و همراه وی حذیفة بن یمان و تعدادی از صحابه پیامبر خدا ، و حسن و حسین علیهماالسلام و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن عمرو بن عاص و عبد اللّه بن زبیر بودند . عبد اللّه بن عامر هم از بصره عازم خراسان شده و جلوتر از سعید رسید و در نیشابور ، اردو زد . خبر ورود وی به نیشابور به سعید رسید . سعید هم در قومِس[۱۸]فرود آمد ـ و آن جا در صلح بود و حذیفه ، پس از نهاوند ، با ساکنان قومِس مصالحه کرده بود ـ . پس به جرجان آمد و با مردم آن جا در مقابل دویست هزار [سکه] ، قرارداد صلح بست . سپس به طمیسه آمد که همه اش از مازندران است ـ که شهری است در کرانه دریا ، و طُمیسه[۱۹]در مرز جُرجان است ـ . مردم آن جا چنان با او جنگیدند که نماز خوف خواند . او به حذیفه گفت : پیامبر خدا چگونه نماز خوف گزارد ؟ حذیفه به وی آموخت و سعید ، نماز خوف به جا آورد ، در حالی که آنان درگیر نبرد بودند . سعید در جنگ آن روز ، با شمشیر به دوش مردی مشرک زد که از زیر آرنجش بیرون آمد و مشرکان را محاصره کردند . آنها درخواست امان کردند و سعید به آنها امان داد که یک مرد از آنها کشته نشود . سپس دژ را فتح کردند و بجز یک مرد ، همه را کشتند ، و هر چه را در دژ بود ، تصاحب نمودند .[۲۰]

همچنین در نقلی مربوط به بعد از خلافت عثمان در زمان معاویه ، آمده است :

حسین علیه السلام بر معاویه وارد شد و به عنوان رزمنده در سپاهی که فرماندهش یزید بن معاویه بود ، عازم قسطنطنیه گردید .[۲۱]

لیکن در موضوع شرکت جستن امام حسین علیه السلام در این نبردها ، به چند نکته باید توجّه کرد :

الف ـ اگر چنین اتّفاقی افتاده بود ، جزئیات شرکت کردن امام علیه السلام در این جنگ ها ثبت می شد ؛ چرا که آنان با توجّه به موقعیت سیاسی ـ اجتماعی شان ، قطعا به عنوان یک سرباز ساده ، در جنگ ، شرکت نمی کردند .

ب ـ پذیرفتن فرماندهی افرادی مانند عبد اللّه بن ابی سَرْح و یزید از سوی امام حسین علیه السلام ، بسیار بعید است.

ج ـ در احادیث اهل بیت علیهم السلام در طول دو قرن ، هیچ اشاره ای به این حضور ، نشده است .

بنا بر این ، هرچند حضور امام حسین علیه السلام در جبهه برای دفاع از اسلام ، قابل توجیه است و نمی توان آن را صد در صد نفی کرد، لیکن قرائنی که اشاره کردیم ، بر خلاف آن، دلالت می کنند .

۳ . دفاع از عثمان ، هنگامِ در محاصره بودنش

از جمله مطالبی که به صورت مکرّر در مصادر اهل سنّت[۲۲]به ثبت رسیده، این است که امام علی علیه السلام هنگام محاصره شدن خانه عثمان ، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را برای دفاع از خلیفه به آن جا فرستاد و آنها تا پایان واقعه در آن جا حضور داشتند و در حمله محاصره کنندگان ، آسیب دیدند.

گروهی از محقّقان شیعه ، این واقعه را مورد تردید قرار داده اند، مانند : سیدِ مرتضی، علّامه عبد الحسین امینی، باقر شریف قَرَشی و سید جعفر مرتضی عاملی و... . آنچه اینان را به تردید وا داشته ، ماهیت حکومت عثمان و سیره حکومتی او و مغایرت آن با مَنش و روش امام علی علیه السلام و نیز حضور صحابه در حادثه حمله به خانه عثمان است ، گذشته از آن که اسناد برخی از نقل ها ، به سعید بن ابی سعید مَقبُری منتهی می شود که رجالیان نامداری چون ابن شیبه، واقدی و ابن حبّان گفته اند: وی در چهار سال پایان عمر ، مشاعرش را از دست داد.[۲۳]در ارتباط با این نقل ها ، به چند نکته باید توجّه کرد:

یک . نفی کلّی این واقعه با توجّه به کثرت نقل ها ، کار آسانی نیست و توجیه این رفتار از سوی امیر مؤمنان علیه السلام واضح است ؛ چرا که امام علیه السلام می خواسته با این کار ، به خاطر موضع مخالفی که نسبت به خلیفه داشت ، مورد اتّهام شرکت در قتل خلیفه قرار نگیرد و از سوی دیگر ، زمینه وقوع حوادث پرخطر را برای جامعه اسلامی از میان بردارد ؛ چرا که بهانه حوادث جَمَل، صِفّین و نهروان ، «خونخواهی خلیفه مسلمانان» بود.

دو . جزئیاتی که در برخی نقل ها آمده، مانند این که طلحه و زبیر ، فرزندانشان را برای حمایت از عثمان فرستادند یا این که امیر مؤمنان علیه السلام با امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، پس از بازگشت از خانه عثمان و کشته شدن خلیفه، تندی کرد ، به هیچ روی اعتبار ندارند. بطلان مطلب نخست ، بسیار واضح است ؛ چرا که به اتّفاق مصادر معتبر تاریخی ، طلحه و زبیر و عایشه ، از سرسخت ترین دشمنان خلیفه بودند.

بطلان مطلب دوم نیز از آن روست که با توجّه به معصوم بودن امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ، جایی برای سستی در انجام وظایف نیست تا از سوی پدر ، مورد خشم قرار گیرند، گذشته از آن که امام علی علیه السلام بارها فرمود: «کشته شدن عثمان ، نه مرا شادمان می سازد و نه اندوهگین می کند» .[۲۴]

سه . موضع امام علی علیه السلام در دفاع از خلیفه ، هیچ گاه به معنای تأیید مشروعیت حکومت خلیفه و عملکرد او در حکومتداری نیست ؛ چرا که امام علی علیه السلام بارها در دوران خلافت وی ، به تصریح و اشاره ، این تخلّفات را گوشزد نمود .[۲۵]در پایان ، یادآور می شویم که به جهت انزوای اهل بیت علیهم السلام و از جمله امام حسین علیه السلام ، اخبار اندکی از این دوران ، به ثبت رسیده است .


[۱]ر . ك : ص۲۵۳ جایگاهش نزد خلیفه .

[۲]ر . ك : ص ۳۵۷ ح ۶۶۳ .

[۳]البدایة و النهایة : ج ۸ ص ۳۶ و ۱۵۰ .

[۴]ر . ك : تاریخ الطبری : ج ۳ ص ۴۲۰ ، الطبقات الكبری : ج ۳ ص ۱۸۶ و ۲۷۴ .

[۵]ر . ك : ص ۳۳۹ ح ۶۴۷ .

[۶]ر . ك : ص ۳۳۹ (مناقشه با ابوبكر كه بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله بود) .

[۷]ر. ك: ص ۳۳۷ ح ۶۴۵.

[۸]ر. ك: ص ۳۳۷ ح ۶۴۶.

[۹]ر . ك : المعجم الكبیر : ج ۱ ص ۷۰ ش ۷۳ ، الطبقات الكبری : ج ۳ ص ۲۷۴، تاریخ الطبری: ج ۴ ص ۱۹۴ .

[۱۰]ر .ك : ص ۳۴۹ (مناقشه با عمر كه بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله بود) .

[۱۱]ر. ك: ص ۳۵۵ ح ۶۶۱ .

[۱۲]ر . ك : ص ۳۵۷ ح ۶۶۴ .

[۱۳]ر . ك : المعجم الكبیر : ج۱ ص۷۸ ش۱۰۷ ، تاریخ الطبری : ج۴ ص۱۹۳ و ۴۱۵ ، اُسد الغابة : ج۳ ص۵۸۵ .

[۱۴]ربذه از روستاهای مدینه با فاصله سه روز راه تا مدینه است . قبر ابو ذر غفاری ، در این روستاست (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۴) . نیز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پایان جلد ۵ .

[۱۵]ر . ك : ص ۳۶۷ ح ۶۷۲ .

[۱۶]بَرقه، سرزمینی در شمال لیبی امروزی است كه شهرهای بِنْ غازی و طرابلس در آن قرار دارند (ر. ك: جغرافیای تاریخی كشورهای اسلامی: ج ۲ ص ۲۳۳).

[۱۷]تاریخ ابن خلدون (العبر) : ج ۲ ص ۵۷۳ .

[۱۸]قومِس (معرّب كومش) ، سرزمینی است پهناور و شامل شهرها و درّه ها و كشتزارها كه در دامنه ف جنوبی كوهستان مازندران قرار دارد و شهر مشهورش دامغان است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۱۴) .

[۱۹]طمیسه (گُمیشان) ، شهركی است در دشت مازندران و فاصله آن تا ساری ، شش فرسنگ است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۱) .

[۲۰]تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۲۶۹ ، الكامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۲۴۸ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۱۵۴ ، تاریخ ابن خلدون : ج ۲ ص ۵۸۲ همگی تقریبا با همان الفاظ .

[۲۱]تاریخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۱۱ ، بغیة الطلب فی تاریخ حلب : ج ۸ ص ۲۵۶۲ ، البدایة والنهایة : ج ۸ ص ۱۵۱ .

[۲۲]تاریخ المدینة : ج ۴ ص ۱۳۰۴ ، تاریخ دمشق : ج ۳۹ ص ۴۱۸ ، الإمامة و السیاسة : ج ۱ ص ۵۹ . نیز ، ر . ك : همین دانش نامه : ص ۳۶۹ (فصل سوم / گزارش های جلوگیری امام علیه السلام از قتل عثمان) و دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : ج ۳ ص ۲۶۱ ـ ۲۷۳.

[۲۳]ر . ك : الشافی فی الإمامة : ج۴ ص۲۴۲ ، الغدیر : ج ۹ ص ۲۳۸ ، حیاة الإمام الحسن بن علی علیهماالسلام ، قَرَشی : ف ج ۱ ص ۲۷۹ ، الحیاة السیاسیة للإمام الحسن علیه السلام ، ص۱۴۰. نیز، ر.ك: شرح نهج البلاغة ، ابن ابی الحدید : ج ۳ ص ۸ .

[۲۴]ر . ك : الغدیر : ج ۹ ص ۶۹ .

[۲۵]در این باره، ر. ك: دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : ج ۱۴ ص ۲۳۹ ـ ۲۴۲.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت