به هر روی این دیدگاه محقق یکی از بنیادیترین پایههای اندیشه وی در برخورد با روایتهای ضعیفان است آن سان که خود نیز در دیباچه کتابش آشکارا آن را فراز آورده بود. از این رو ما را به یاد کرد نمونهها چندان نیاز نیست. در فرجام این بخش تنها یک نمونه دیگر را میآوریم و اندکی آن را میگسترانیم و میگذریم، وی درباره دو روایت چنین میگوید: «لا یقال: علی بن أبی حمزة واقفی و عمّار فطحیّ فلا یعمل بروایتهما لأنّا نقول: الوجه الذی لأجله عُمل بروایة الثقة قبول الأصحاب و انضمام القرینة لأنّه لو لا ذلک لَمَنَع العقل من العمل بخبر الثقة إذ لا وثوق بقوله و هذا المعنی موجود هنا فإنّ الأصحاب عملوا بروایة هولاء کما عملوا هناک۱ و لو قیل: فَقَدْ ردّ روایة کلّ واحدٍ منهما فی بعض المواضع قلنا: کما رَدّوا روایة الثقة فی بعض المواضع بأنّه خبر واحد،وإلّا فاعتبر کتب الأصحاب فإنّک تراها مملوءة من روایة علی المذکور و عمّار؛ علی أنّا لم نَرَمن فقهائنا مَنْ ردّ هاتین الروایتین بل عَمِل المفتین منهم بمضمونها...».۲
بر پایه آنچه گذشت سبب عمل کردن به روایت ثقه (= خبر واحد) شیوه اصحاب است. اگر اصحاب به روایت ثقة عمل نمیکردند آن روایت به خودی خود تنها گمانی بر میانگیخت و این گمان نیز سودی در پی نداشت و شایسته پیروی نبود. این همان نکته است که شیخ نیز در عدّه بر آن پای فشرده بود و آن را استوارترین دلیل برای پذیرش خبر واحد میدانست. این همگونی نشاندهنده راهیابی رگههایی از استدلالها و اندیشههای شیخ طوسی رحمه الله به آثار دانشوران اصولی پس از اوست.
گواه این سخن آن است که وی در معارج الأصول خود بسیاری از اندیشههای شیخ درباره خبر واحد و چگونگی عمل بدان را آورده است و بر آنها خردهای نگرفته است.
در سخنانی که از محقق آوردیم نکته برجسته دیگری نیز به چشم میخورد. وی بر این نکته پای میفشرد که: اصحاب در بسیار جا روایتهای کسانی از فاسد المذهبها چون علی بن أبی حمزة بطائنی و عمار ساباطی را میپذیرفتند و بدان