امام علی(ع) و در معرض کشته شدن قرار دادن خود

پرسش :

امام علی عليه السلام از شهادت خود خبر داشت، تاريخ آن را می دانست و قاتل خود را نيز می شناخت. چرا امام عليه السلام خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟ آيا او مكلّف نبود كه از قتل خود پيشگيری كند، تا امّت اسلامی از بركات وجود او بيشتر بهره ببرند؟ و آيا رفتن امام عليه السلام به مسجد در شبی كه می داند ترور خواهد شد ، افكندن نفس در مهلكه نيست؟



پاسخ :

اين پرسش درباره ساير امامان از اهل بيت عليهم السلام نيز وجود دارد كه : اگر آنان از چگونگی شهادت خود خبر داشتند، چرا از آن پيشگيری نمی كردند؟

مبادی علم امام

پيش از آن كه به پاسخ پرسش های مذكور بپردازيم، لازم است به سؤال ديگری جواب دهيم كه : اصولاً ائمه عليهم السلام از كجا می دانستند كه چگونه شهيد می شوند؟

پاسخ تفصيلی اين پرسش را در كتاب أهل البيت فی الكتاب والسنة تحت عنوان: «مبادی علومهم» آورده ايم و پاسخ اجمالی آن اين است كه مبادی دانش های متنوّع و گسترده اهل بيت عليهم السلام عبارت است از : آموزش پيامبر اسلام (كه از طريق امام علی عليه السلام به همه آنان منتقل شده است)، كتب انبيای الهی، كتاب امام علی عليه السلام ، مصحف فاطمه عليهاالسلام، كتاب جَفْر، كتاب جامعه ، و الهام.[۱]

و بر اساس متونی كه در فصل چهارم همان بخش آورده ايم، امامان اهل بيت ، از طرقی كه بدانها اشارت رفت ، آنچه را كه می خواستند بدانند ، می دانستند.

چرا امام ، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟

برای توجيه پيشگيری نكردن امامان از شهادت خود (با اين كه از آن مطّلع بودند)، پاسخ های متعددی ارائه شده است كه می توان گفت اصلی ترين آنها بدين شرح است :

۱ . عدم علم تفصيلی

پاسخ نخست اين كه هر چند اهل بيت عليهم السلام اجمالاً می دانستند چگونه شهيد می شوند ، امّا علم تفصيلی به اين موضوع نداشتند ، هرچند سبب عدم علم تفصيلی آنان ، عدم خواست آنان باشد.

اين پاسخ برخلاف ظاهر رواياتی است كه دلالت دارد ائمه عليه السلام به تفصيل از جريان شهادت خود خبر داشتند و لااقل در مورد شخص امام علی عليه السلام با آن همه متون تاريخی و حديثی كه بخشی از آن ملاحظه شد، اين توجيهْ قابل قبول نيست و شگفت از مرحوم شيخ مفيد كه می فرمايد: «اين كه امام، به وقت شهادت خويش علم داشته باشد، حديثی كه بر اين علم دلالت كند وجود ندارد»!

۲ . عدم علم در هنگام تحقّق تقدير الهی

پاسخ دوم اين است كه امامان عليهم السلام به تفصيل ، جريان شهادت خود را می دانند ؛ امّا در هنگامی كه طبق تقدير قطعی الهی بايد شهيد شوند، آن علم و اطّلاع از آنان سلب می گردد.

روايتی از امام رضا عليه السلام نقل شده كه بنا بر يك احتمال می تواند مؤيّد اين پاسخ باشد:

حسن بن جهم گويد : به حضرت رضا عليه السلام گفتم: امير مؤمنان ، قاتل خود و شبی را كه در آن به شهادت می رسد و جايی را كه در آن كشته می شود ، می دانست و سخن آن حضرت ـ وقتی صيحه اردك ها را در خانه شنيد ـ كه : «صيحه كنندگانی اند كه در پی آنها نوحه گران اند» و سخن اُم كلثوم به آن حضرت كه : «كاش نماز را امشب داخل خانه بخوانی و به ديگری دستور دهی كه با مردم نماز بخواند» و امتناع آن حضرت، و ورود و خروج مكرّر او در آن شب بدون سلاح، در حالی كه می دانست ابن ملجم ملعون او را با شمشير می كشد، همه اينها از دلايلی است كه آن حضرت نمی بايست خود را در معرض قرار می داد .

ايشان فرمود :  «ذلِكَ كانَ ، ولكِنَّهُ خُيِّرَ في تِلكَ اللَّيلَةِ لِتَمضِيَ مَقاديرُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ ؛  اينها بود ؛ ولی آن حضرت در آن شبْ مخيّر شده بود كه تقدير خدای متعال را محقّق سازد» .[۲]

در برخی از نسخه های مصدر اين حديث ، به جای كلمه «خُير (مخير شده بود)» «حُيّر (متحيّر شده بود)» آمده است . بنابراين ، احتمال سخن امام عليه السلام ، به روشنی دلالت دارد كه برای امام عليه السلام در آن لحظه حالتی پيش آمد كه تكليفی برای پيشگيری از قتل خود نداشت تا تقدير الهی جريان يابد.

۳ . امام ، مكلّف است شهادت را انتخاب كند

بی ترديد ، تقدير شهادت برای امام عليه السلام براساس حكمت بالغه الهی است و مصالح ملزمه ای دارد كه بايد تحقق پيدا كند . از اين رو ، امام عليه السلام نه تنها نبايد از آن پيشگيری نمايد ؛ بلكه با اين كه دقيقا می داند چگونه شهيد می شود ، بايد شهادت را انتخاب كند، و انتخاب شهادت با علم به وقت و چگونگی آن ، فضيلتی است كه جز پيشوايان بزرگ الهی و خواص اصحاب آنان، آن را برنمی تابند.

هر چند نديدم كسی اين پاسخ را ارائه كرده باشد ؛ امّا به نظر می رسد كه اين بهترين سخن در توجيه پيشگيری نكردن امامان اهل بيت عليهم السلام از شهادت خود با علم به چگونگی آن است كه با دلايل عقلی و نقلی[۳]نيز تأييد می شود . اكنون متن پاسخ شيخ مفيد و علّامه طباطبايی ـ رضوان اللّه تعالی عليهما ـ را برای مزيد اطلاع پژوهشگران در اين جا می آوريم.

پاسخ شيخ مفيد

علّامه مجلسی روايت كرده است كه: در كتاب المسائل العُكبَرية از شيخ مفيد سؤال شده است : نزد ما اجماعی است كه امام می داند چه خواهد شد . پس چرا امير مؤمنان به مسجد رفت، با آن كه می دانست كشته می شود و قاتل و زمان كشته شدن را هم می دانست؟ و چرا حسين بن علی عليهماالسلام به كوفه رفت، با آن كه می دانست آنان ياری اش نمی كنند و او در اين سفر كشته می شود؟ و چرا وقتی محاصره اش كردند و می دانست كه آب را به روی او بسته اند و اگر چند ذراع زمين را حفر كند ، آب می جوشد ، ولی زمين را نكَند و به ضرر خويش كمك كرد تا از تشنگی جان باخت؟ و چرا امام حسن عليه السلام با معاويه قرار داد بست و حكومت را به او سپرد، با آن كه می دانست او پيمان می شكند و به عهد خود وفا نمی كند و شيعيان پدرش را می كشد؟

شيخ مفيد جواب داد : امّا پاسخ اين كه «امام می داند چه پيش خواهد آمد»، اجماع ما بر خلاف آن است و چنين سخنی مورد اجماع شيعه نيست . اجماع شيعه بر اين است كه امام، حكم هر چه را پيش آيد ، می داند، نه آن كه به خودِ پيشامدها دانا باشد و به نحو تفصيل و جزئی بر آنها آگاه باشد . اين نكته ، اصلی را كه همه آن سؤال ها را بر آن استوار كرده، ساقط می كند. منعی نمی بينيم كه امام، با آگاهی يافتن از طريق خدای تعالی بعضی از حوادث را بداند؛ ولی اين سخن كه او همه آنچه را خواهد شد ، می داند، به اين اطلاق، قبول نداريم و گوينده اش را بر صواب نمی دانيم، چرا كه ادّعايی بدون دليل است .

سخن اين كه امير مؤمنان، قاتل و زمان شهادتش را می دانست ، خبرهای متعددی آمده كه او فی الجمله می دانست كه كشته خواهد شد و نيز قاتلش را به طور مشخّص می شناخت، امّا اين كه زمان شهادتش را بداند، دليلی بر آن نيست و اگر هم باشد، لازمه اش آن نخواهد بود كه اعتراض كنندگان می پندارند . بعيد نيست كه خداوند متعالْ او را متعبّد ساخته بوده است كه بر شهادتْ صبر كند و آماده مرگ باشد، تا بدين وسيله او را به درجات والايی برساند كه جز با شهادت نمی رسد و نيز می دانست كه با اين كار، اطاعت خدا می كند؛ اطاعتی كه اگر به جز آن هم مكلّف می شد ، آن را رد نمی كرد و امير مؤمنان با اين كار، خود را به هلاكت نيفكنده و بر كشته شدن خود كمك نكرده است، كمك كردنی كه نزد خردمندان ناپسند است .

امّا «علم امام حسين عليه السلام به اين كه كوفيان ياری اش نمی كنند»، ما يقين به اين نداريم، چون نه دليل عقلی برای آن هست، نه چيزی شنيده شده است. اگر هم علم به آن داشت، پاسخش همان پاسخی است كه در مورد علم امير مؤمنان عليه السلام به زمان شهادتش و قاتلش گفتم .

امّا اين ادعای او كه ما (شيعيان) می گوييم : «حسين عليه السلام جای آب را می دانست و می توانست آب تهيه كند»، ما چنين نمی گوييم و در هيچ روايتی هم چنين نيامده است . به علاوه ، آب طلبيدن و تلاش امام عليه السلام برای تهيه آب، برخلاف آن حكم می كند و اگر ثابت شود كه او بر جای آب آگاه بود، باز هم عقلاً ممنوع نيست كه وی متعبّد و مكلّف به ترك تلاش برای آب طلبيدن بوده است، از آن رو كه جلوگيری شده بود، همان گونه كه درباره امير مؤمنان ياد كرديم ، جز آن كه ظاهر حال، برخلاف آن است، آن سان كه پيش تر گفتيم.

سخن درباره علم امام حسن عليه السلام به سرانجامِ سپردن حكومت به معاويه، برخلاف آن است كه گذشت. در روايت است كه او به فرجام كار آگاه بود و شاهد حال هم گواه آن است، جز آن كه وی با آن كار، جلوی شتاب در كشته شدن خود و تسليم شدن يارانش را به معاويه گرفت و لطفی در آن بود كه وی تا زمان وفاتش زنده بماند و لطفی برای باقی ماندن بسياری از پيروان، خانواده و فرزندانش بود، و نيز دفع فسادی در دين كه می توانست از فسادی كه با آتش بس او پديد آمد ، بسی بزرگ تر باشد و او داناتر بود كه چه كرده است، به همان دليل كه ياد كرديم و جهات آن را بيان كرديم. (پايان كلام شيخ مفيد)

علّامه مجلسی می افزايد: سيّد مهنّا بن سنان نيز همين سؤال را از علّامه حلّی در مورد امير مؤمنان پرسيد . وی جواب داد كه : احتمال دارد او را از وقوع شهادت در آن شب خبر داده بودند؛ ولی نمی دانست در چه وقتی از آن شب يا در كجا كشته می شود و پاسخ ديگر اين كه تكليف حضرتش با تكليف ما متفاوت است . پس جايز است كه خون شريف خود را در راه خدای متعال نثار كند، همان گونه كه بر مجاهد، واجب است پايداری كند، هر چند مقاومتش به شهادت بينجامد .

پاسخ علّامه طباطبايی

علّامه سيّد محمّد حسين طباطبايی ـ رضوان اللّه تعالی عليه ـ در اين باره می فرمايد:

امام عليه السلام به حقايق جهان هستی، در هرگونه شرايطی وجود داشته باشند ، به اذن خدا واقف است ، اعم از آنها كه تحت حس قرار دارند و آنها كه بيرون از دايره حس اند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقايع آينده . دليل اين مطلب، از راه نقل ، روايات متواتری است كه در جوامع حديث شيعه مانند كتاب الكافی و بصائر الدرجات و كتب صدوق و كتاب بحار الأنوار و غير آنها ضبط شده است .

به موجب اين روايات كه به حدّ و حصر نمی آيند ، امام عليه السلام از راه موهبت الهی و نه از راه اكتساب، به همه چيز واقف و از همه چيز آگاه است و هر چه را بخواهد به اذن خدا، به ادنی توجّهی می داند ...

نكته ای كه بايد به سوی آن عطف توجّه كرد ، اين است كه اين گونه علم موهبتی به موجب ادلّه عقلی و نقلی كه آن را اثبات می كند ، قابل هيچ گونه تخلّف نيست و تغيّر نمی پذيرد و سر مويی به خطا نمی رود و به اصطلاح ، علم است به آنچه در لوح محفوظْ ثبت شده و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلّق گرفته است .

همچنين لازمه اين مطلب اين است كه هيچ گونه تكليفی به متعلَّق اين گونه علم (از آن جهت كه متعلَّق اين گونه علم و حتمی الوقوع است) تعلّق نمی گيرد و همچنين قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پيدا نمی كند؛ زيرا تكليف ، همواره از راه امكان به فعل تعلّق می گيرد و از راه اين كه فعل و تركش هر دو در اختيار مكلّف اند ، فعل يا ترك خواسته می شود ؛ و امّا از جهت ضروری الوقوع و متعلَّق قضای حتمی بودن آن ، محال است مورد تكليف قرار گيرد. مثلاً صحيح است خدا به بنده خود بفرمايد: فلان كاری كه فعل و ترك آن برای تو ممكن است و در اختيار توست ، بكن ؛ ولی محال است بفرمايد: فلان كاری را كه به موجب مشيّت تكوينی و قضای حتمی من البته تحقق خواهد يافت و برو برگرد ندارد ، بكن يا مكن؛ زيرا چنين امر و نهی ای لغو و بی اثر است .

همچنين انسان می تواند امری را كه امكان شدن و نشدن دارد ، اراده كرده ، برای خود مقصد و هدف قرار دهد و برای تحقّق دادن آن به تلاش و كوشش بپردازد؛ ولی هرگز نمی تواند امری را كه به طور يقين (بی تغيّر وتخلّف) و به طور قضای حتمی شدنی است ، اراده كند و آن را مقصد خود قرار داده ، تعقيب كند؛ زيرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان ، كم ترين تأثيری در امری كه به هر حال شدنی است و از آن جهت كه شدنی است ، ندارد .

از اين بيان روشن می شود كه:

۱ . اين علم موهبتی امام عليه السلام اثری در اعمال او و ارتباطی با «تكاليف خاصّ» او ندارد و اصولاً هر امر مفروض ، از آن جهت كه متعلَّق قضای حتمی و حتمی الوقوع است ، متعلَّق امر يا نهی يا اراده و قصد انسانی نمی شود.

آری . متعلَّق قضای حتمی و مشيّت قاطع حق تعالی همان رضا به قضای الهی است ، چنان كه سيدالشهدا عليه السلام در آخرين ساعت زندگی درميان خاك و خون می گفت: «راضی به تقدير تو و تسليم فرمان توام، كه معبودی جز تو نيست» و همچنين در خطبه ای كه هنگام بيرون آمدن از مكّه خواند ، فرمود: «رضای خدا، رضای ما خاندان است».

۲ . حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلّق قضای الهی منافاتی با اختياری بودن آن از نظر فعاليت اختياری انسان ندارد؛ زيرا قضای آسمانی به فعل (با همه چگونگی های آن) تعلّق گرفته است ، نه به مطلق فعل . مثلاً خداوند خواسته است كه انسان فلان فعل اختياری را به اختيار خود انجام دهد و در اين صورت ، تحقّق خارجی اين فعل اختياری از آن جهت كه متعلَّق خواست خداست ، حتمی و غيرقابل اجتناب است و در عين حالْ اختياری است و نسبت به انسان ، صفت امكان دارد .

۳ . اين كه ظواهر اعمال امام عليه السلام را كه قابل تطبيق به علل و اسباب ظاهری است ، نبايد دليل نداشتن اين علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت ، مانند اين كه گفته شود: اگر سيدالشهدا عليه السلام علم به واقع داشت ، چرا مُسلم را به نمايندگی خود به كوفه فرستاد؟ چرا توسط صيداوی نامه به اهل كوفه نوشت؟ چرا خود از مكّه رهسپار كوفه شد؟ چرا خود را به هلاكت انداخت و حال آن كه خدا می فرمايد:  «وَلَا تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَی التَّهْلُكَةِ ؛[۴]خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد»  ؟[۵]


[۱]ر . ك : اهل بيت در قرآن و حديث : جلد يكم / بخش چهارم / فصل سوم : مبادی علوم اهل بيت .

[۲]الكافی : ج ۱ ص ۲۵۹ ح ۴ ، بحار الأنوار : ج ۴۲ ص ۲۴۶ ح ۴۷ .

[۳]روايتی كه از حسن بن جهم از امام رضا عليه السلام نقل شد ، بنا بر آن كه «لكنّه خير» خوانده شود ، می تواند از مؤيّدات اين پاسخ باشد.

[۴]بقره ، آيه ۱۹۵ .

[۵]بررسی های اسلامی : ص ۱۶۷ـ۱۷۰ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت