مهدويّت و جهانى شدن

پرسش :

به چه دلیل حکومت حضرت مهدی(ع) جهانی می شود؟



پاسخ :

جهانى شدن در منابع دينى

در قرآن كريم و روايات اسلامى به موضوع «جامعه واحد جهانى» و «دولت واحد جهانى» اشاره شده است؛ هر چند معنا و مفهوم آن در اسلام با معنا و مفهوم غربى و امروزين آن متفاوت است. در عين حال اگر «جهانى شدن» به صورت طبيعى خود پيش برود، مى تواند زمينه ساز حكومت جهانى اى باشد كه اسلام معرّفى مى كند.

 اينك به برخى از آيات و روايات در اين باره اشاره مى كنيم:

الف - دولت جهانى در قرآن كريم

1 . «وَلَقَد كَتَبنا فِى الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِى الصّالِحُونَ .[1]

و ما بعد از تورات، در زبور داوود هم نوشتيم كه حتماً بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد».

2 . «وَعَدَ اللَّه الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِى الأَرضِ كَمَا استَخلَفَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم وَلِيُمَكِّنَنَّ لَهُم دِينَهُمُ الَّذِى ارتَضى لَهُم وَلِيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمنا... .[2]

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد؛ همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدّل مى كند...».

3 . «هَوَ الَّذِى أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدى وَدِينِ الحَقِ  لِيُظهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكُونَ .[3]

او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند» .

در روايات آمده است كه حضرت على عليه السلام هنگام تلاوت آيه بالا از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزى حاصل شده است؟ گفتند: آرى . حضرت فرمود: «نه! سوگند به كسى كه جانم به دست اوست، اين پيروزى آشكار نمى شود، مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين نماند مگر آن كه صبح و شام بانگ لا اله الا اللَّه از آن به گوش رسد».[4]

ب - دولت جهانى در احاديث

گروهى از احاديث مهدويّت گوياى آن اند كه در عصر ظهور حضرت مهدى عليه السلام ، حكومتش كل جهان را فرا خواهد گرفت و ظلم و ستم برچيده مى شود و امنيّت، علم، آبادى، بى نيازى و دين فراگير خواهد شد.[5]

جهانى شدن در دوره معاصر

جهانى شدن يكى از مباحث مهم جهان امروز است كه بسيارى از انديشمندان در باره آن سخن گفته اند. اين موضوع ابعاد و جنبه هاى مختلفى دارد و از اين رو برداشت هاى مختلف و تعاريف متعدّدى از آن ارائه شده است.

 انديشمندان در باره چرايى شكل گيرى اين پديده اختلاف نظر دارند. برخى از آنها بر اين باورند كه اين پديده بر اثر پيشرفت فن آورى ارتباطات، فشردگى مكان و زمان و آگاهى مردم نسبت به امور جهانى به وجود آمده است؛ امّا برخى ديگر بر اين باورند كه جهانى شدن از طرف استعمارگران و سرمايه داران تئوريزه شده و آمريكا در رأس آنها قرار دارد.

 گروهى از انديشمندان هم بر اين باورند كه جهانى شدن يك پديده گريزناپذير است كه نمى تواند يك پروسه يا پروژه تلقى شود؛ هر چند صاحبان قدرت و فن آورى از اين پديده بيشتر بهره مى برند و تبليغاتى را به نفع خودشان در سطح جهان گسترش مى دهند. جهانى شدن پديده اى است كه براى مقولات اجتماعى، بويژه دين اسلام و اديان ديگر، چالش ها و فرصت هايى را پديد آورده است .[6]

ديدگاه هاى شكلى جهانى شدن

به لحاظ شكلى در موضوع جهانى شدن ديدگاه هاى مختلفى وجود دارد:

1 . پروژه جهانى شدن

برخى از انديشمندان چون جان تاميلنسون، ديويد هلد، ادوارد سعيد و روژه گارودى جهانى شدن را يك پروژه غربى مى دانند. طبق اين نگرش جهانى شدن برنامه بخشى از برنامه سرمايه دارى غربى است. غربى ها درصددند كل جهان را تحت سيطره خود درآورند. جهانى شدن لباس جديدى است كه استعمارگران غربى بر برنامه استعمارى قديمشان پوشانده اند.

 در رأس اين برنامه آمريكا قرار دارد و جهانى شدن در واقع آمريكايى سازى جهان است. آمريكا و استعمار جهانى تلاش مى كنند هنجارها و ارزش هاى غربى و آمريكايى را در جهان گسترش دهند. آنها از تاريخ تلخ جنگ ها و استعمار نظامى خود عبرت گرفته و دريافته اند كه با جنگ و تهاجم نظامى و استعمارگرى نخواهند توانست بر تمام جهان تسلط پيدا كنند. بدين سبب سلطه جويى خود را با راهبُرد نوين، كه همان تهاجم فرهنگى و تبليغات است، عوض كرده اند. آنها با تهاجم فرهنگى و تبليغات گسترده، و با بهره بردارى از وسايل فناورى و ارتباطات پيشرفته، تا حدودى توانسته اند فرهنگ خود را به عنوان فرهنگ برتر به جهانيان معرّفى كنند.

 آنها نظام ليبراليستى و سرمايه دارى را الگوى جهانيان و بهترين فرهنگ ها معرّفى مى كنند، بويژه پس از فروپاشى نظام سوسياليستى و كمونيستى شوروى، تبليغات غربى ها بيشتر شد و به جهانيان ابراز كردند كه ديگر هم رديفى براى نظام سرمايه دارى نيست و تا آنجا پيش رفتند كه رسماً اعلام كردند جهان تك قطبى شده است. در مقابل اين جريان برخى از محقّقان به پا خاسته، به نقد روند جهانى سازى غربى پرداختند. تاميلنسون از اين دسته است. از ديدگاه او فرهنگ جهانى شده اى كه امروز شاهد آن هستيم؛ برخاسته از سير طبيعى يا مبتنى بر هرج ومرج نيست. جهانى شدن امروز حاصل جمع تجارب و نيازهاى بشر نيست؛ بلكه تسلّط يافتن فرهنگ غربى است كه در حال حاضر توان بيشترى دارد.[7]يعنى مى توان گفت جهانى شدن امروز از نظر اين گروه همانا جهانى سازى فرهنگ غربى است.

 روژه گارودى راجع به اين موضوع مى گويد:

 جهانى سازى نظامى است كه قدرتمندان را با ادّعاى روابط آزاد و آزادى بازار قادر مى سازد تا اصنافى از ديكتاتورى هاى ضد انسانى را به مستضعفان تحميل نمايند.[8]

او با اين بيان ، ادّعا كرده كه جهانى شدن مساوى با غربى شدن است و جهانى سازى ، همان پروژه شتاب بخشيدن به روند غربى شدن جهان است كه در نهايت به نفع آمريكا تمام مى شود. كسانى كه با روند جهانى شدن مخالف اند، اين قرائت از جهانى شدن را تأييد مى كنند. حتّى برخى از طرف داران جهانى شدن نيز، مانند فرانسيس فوكوياما و ساموئل هانتينگتون، به اين قرائت (تطابق «جهانى شدن» يا «غربى شدن جهان») ، گرايش و باور دارند. فوكوياما از نظام ليبراليستى و سرمايه دارى حمايت كرده و جهانيان را براى رسيدن به پيشرفت و رفاه، به پيروى از اين نظام دعوت كرده است. از ديدگاه او رسيدن به پيشرفتى همه جانبه فقط در سايه آن نظام ميسر است؛ زيرا نظام غربى تنها نظامى است كه مى تواند جهانى باشد. او بر اين نكته تأكيد دارد كه ليبرال دموكراسى مى تواند نقطه تكامل ايدئولوژيك و آخرين (كامل ترين) شكل حكومت بشرى باشد.[9]

 ساموئل هانتينگتون نيز معتقد است كه نظام غربى و ليبرال دموكراسى آخرين شكل حكومت بشرى است كه بر جهان حاكم مى شود. به عقيده او فرهنگ غربى تنها فرهنگى است كه در جهان غالب گشته است و جهانيان سرانجام به فرهنگ و نظام غربى گرايش پيدا مى كنند و پيشرفته مى شوند.[10]

 روشن است كه اين قرائت از جهانى شدن به هيچ وجه با مهدويّت اسلامى سازگار نيست. بسيارى از مخالفان جهانى شدن هم، در واقع منتقد همين معنا از جهانى شدن هستند. آنها در واقع با روند جهانى شدن فعلى و سلطه غربى مخالف اند، نه اين كه مخالف برقرارى نظام واحد جهانى باشند. از اين رو برخى از انديشمندان جهانى شدن را پروژه (طرح / نقشه) نمى دانند و بر اين اعتقادند كه عوامل مختلفى در ايجاد روند جهانى شدن دخيل است.

2 . فرايند جهانى شدن

برخى از انديشمندان و پژوهشگران بر اين باورند كه جهانى شدن يك فرايند (پروسه) تاريخى است كه به دنبال پيشرفت فناورى و ابزارهاى ارتباطاتى مثل تلفن، تلويزيون، ماهواره و رايانه به وجود آمده است. اين وسايل موجب آشنايى مردم جهان با فرهنگ ها، اديان و ايدئولوژى هاى ملل مختلف شده و همين آشنايى باعث توجّه بيشتر آنها به امور جهانى شده است. اين امر كم كم منجر به پديده جهانى شدن ، كه جوامع قرن 21 آن را تجربه مى كنند، شده است. در نتيجه زمينه گفتگو ميان ملل مختلف جهان در باره مسائل فرهنگى و ايدئولوژيك فراهم شده و كم كم همه به اين سمت مى روند كه يك فرهنگ يا ايدئولوژى مشترك جهانى پيدا كنند. به عبارت ديگر، پيشرفت فناورى و ارتباطاتى موجب آگاهى بيشتر مردم جهان نسبت به امور جهانى و ورود آنها به مسائل جهانى شده است .

 به اين ترتيب انسان امروزى تنها دل مشغول مسائل محلى و ملى نيست؛ بلكه او نيز به مسائل جهانى نظر دارد. جوامع امروزى آرزومند برپايى يك نظام مشترك، و ايجاد فرهنگ جديدى هستند كه مطلوب همه جوامع بشرى باشد تا از طريق آن مشكلات كلان بشرى همچون جنگ، تروريسم ، گرسنگى ، بحران بهداشت و آموزش و نيز تخريب محيط زيست از بين برود و در نتيجه، دنياى نوين و وضعيت مطلوب براى انسان فراهم شود.[11]

 با اين توضيحات روشن مى شود كه طبق اين ديدگاه جهانى شدن محصول پيشرفت فناورى و ارتباطات است كه موجب فشرده شدن زمان و مكان و نيز جهانى فكر كردن و جهانى عمل كردن بشرِ امروز شده است.[12]

3 . پديده جهانى شدن

گروهى از انديشمندان، چون آرجان آپادوريا، بر اين باورند كه روند جهانى شدن را نمى توان يك طرح (پروژه) غربى يا يك فرايند (پروسه) تاريخى دانست؛ بلكه بهتر است اين هر دو را از عوامل پيدايش پديده جهانى شدن محسوب كنيم. طبق اين نگرش، جهانى شدن محصول چند عامل است كه عبارت اند از: فناورى، ايدئولوژى، سرمايه، قوميت و رسانه هاى ارتباطى. اين عوامل در پيدايش روند جهانى شدن هر يك نقشى داشته اند. بدين سبب نمى توان آن را يك فرايند يا طرح ، چه طبيعى و چه تعمدى، تلّقى كرد؛ بلكه بعضى از آنها در شكل گيرى پديده جهانى شدن نقش بيشترى داشته اند و برخى ديگر تنها در ايجاد بخشى از اين روند نقش ايفا كرده اند.[13]

 به نظر مى رسد نظريه اين دانشمند به واقع نزديك تر باشد؛ زيرا جامعه بشرى ابتدا فرايندى از پيشرفت در فناورى و وسايل ارتباط جمعى را، كه به صورت طبيعى و خودجوش صورت گرفته، تجربه كرده و به وضعيتى رسيده است كه خود را در يك دهكده وسيع جهانى مى بيند. البتّه شكى نيست كه غربى ها نيز با سوار شدن بر اين آهنگ پرشتاب پيشرفت درصدد برآمده اند تا به اهداف خود، كه همان تسلط بر جهان است، برسند.

چالش ها و فرصت هاى جهانى شدن

جريان جهانى شدن مى تواند چالش هايى را در مقولات اجتماعى و دينى ايجاد كند؛ چنان كه مى تواند فرصت هايى را هم در اين زمينه ها فراهم آورد. اين امر در گرو چگونگى ارزيابى اين مقوله است. جهانى شدن از سويى نقش دولت و دين را در حيات اجتماعى كم رنگ مى كند، و از سوى ديگر فرصتى براى گسترش ايده هاى دينى بين جوامع جهان فراهم مى آورد. به اين ترتيب مى توان فرايند يا پديده جهانى شدن را زمينه ساز حكومت جهانى امام مهدى عليه السلام و در راستاى آن دانست؛ زيرا انطباق اسلام با فطرت و عقل در كنار پيشرفت علم و اطلاع رسانى موجب گرايش جهانيان به دين اسلام مى شود. خداوند متعال مى فرمايد:

 «وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِى إِلَى  صِرَ طِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.[14]

و كسانى كه معرفت و دانش به آنان عطا شده، مى دانند كه آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق است و به راه خداى تواناى شكست ناپذير و ستوده هدايت مى كند» .

جهانى شدن در وادى اقتصاد نيز چالش ها و فرصت هايى به همراه دارد . از اين رو برخى از انديشمندان بر اين باورند كه جهانى شدن هم زمان داراى جنبه هايى منفى و مثبت است. انديشمند شرقى «ساساكوميشو» معتقد است جهانى شدن پديده اى است كه با خود متناقض است و بر حسب رويكرد به آن، هم مولّد اختلاف، تمايزگذارى و تنوع، و هم موجد همسانى و هم جنس سازى است.[15]

 بنا بر ديدگاه وى جهانى شدن از اين جهت منفى است كه سبب بروز اختلاف و تمايز در جامعه مى شود و جوامع انسانى را به اين سمت مى كشاند كه برترى و تمايز خود را در عرصه جهان ارائه كنند. اين امر به نفع صاحبان قدرت و فناورى، و به ضرر كشورهاى در حال توسعه و جهان سوم است؛ امّا از جهتى مثبت نيز هست؛ زيرا زمينه همسانى و هم جنس سازى را در جامعه فراهم مى كند. اين امر وابسته به چگونگى رويكرد ما به جهانى شدن است. اين جاست كه پژوهشگران حوزه مهدويت معتقدند تنها جهانى شدن با الگوى اسلامى است كه مى تواند جهان را از اين چالش ها دور سازد.

ريشه هاى تاريخى جهانى شدن

بر اساس مبناى سوم (پديده بودنِ «جهانى شدن»)، ريشه هاى تاريخى جهانى شدن را مى توان در عمق تاريخ بشر يافت بنا بر ديدگاه جامعه شناسان و باستان شناسان، زندگى بشر از اجتماعات كوچك خانوادگى در جنگل ها و غارها و پناهگاه ها شروع شده و به تدريج به جمعيت هاى عشيره اى و قبيله اى و اجتماعات محدود در كنار چشمه ها و رودخانه ها تبديل شده است. اين اجتماعات كوچك بعدها تبديل به روستاها و واحدهاى كوچك شده اند و سپس شهرها تشكيل شده و به تدريج از آنها كشورها و دولت ها پديد آمده اند. بنا بر اين در مجموع زندگى بشر به سوى جهانى شدن در حركت است. يعنى هر چه به پيش مى رويم تفرقه ها كمتر، و تجمع ها بيشتر مى شود. البته اين حركت در قرون اخير سرعت بيشترى گرفته است و با بهره گيرى از وسايل جديد ارتباط جمعى حركت به سوى جهانى شدن ، باز هم شتاب بيشترى هم خواهد گرفت.

نقد مبانى فكرى جهانى سازى غربى

مهم ترين مبانى فكرى و نظرى جهانى شدن غربى، يعنى پروژه جهانى سازى كه با مبانى فكرى اسلام و انديشه مهدويّت ناسازگار است، عبارت اند از:

1. انسان محورى

بناى فكرى و نظرى تمدن غربى بر پايه انسان محورى شكل گرفته است؛ در حالى كه مهدويّت اسلامى بر پايه خدامحورى استوار است. در نظام اعتقادى انسان محور، انسان بخشى از جهان طبيعت است كه بر اساس يك فرايند مداوم پا به عرصه وجود گذاشته است. اين عقيده به شدّت متأثر از نظريه تحول طبيعى داروين است و تا آن جا پيش رفته است كه هر چيزى، حتّى فلسفه و دين را هم مشمول قانون تحوّل مى داند.

 اين طرز تفكر همچنين مى تواند به انكار آفرينش جهان و انسان توسّط خداوند بينجامد[16] و از هر گونه معنويتى به دور است و تنها نگاه مادى گرايانه به همه چيز دارد. بديهى است اين مبنا با مبناى معرفت شناختى انديشه دينى و اسلامى سر سازگارى ندارد. در نگاه اسلام، انسان و جهان مخلوق خداوند سبحان است. خداوند مجموعه اى از احكام و دستورها را براى انسان، بر اساس مصالح و مفاسد آنها وضع كرده است؛ چون او بهتر از خود انسان از مصالح و مفاسدش مطلع است. حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام نيز بر اساس خدامحورى استوار است كه هم به امور مادّى توجّه دارد و هم به مسائل معنوى.

2. سكولاريسم (جداانگارى دين از سياست و زندگى اجتماعى)

غربى ها بر جدايى دين از سياست و زندگى اجتماعى پاى مى فشارند. در حالى كه مهدويّت اسلامى مبتنى بر پيوند دين و سياست است. پيام اسلام منحصر به زندگى فردى نيست؛ بلكه شامل زندگى اجتماعى و سياسى نيز مى شود. پس اين مبناى جهانى سازى غربى هم با آموزه مهدويّت سازگارى ندارد. دين در فرهنگ اسلامى هرگز از سياست جدايى پذير نيست. انبيا و اوصياى الهى در طول تاريخ علاوه بر اصلاح زندگى فردى مردم، مأمور اصلاح زندگى اجتماعى و اقامه عدل و برانداختن ظلم نيز بوده اند. جدايى دين از سياست موجب خلأ معنوى و گرفتارى هاى انسان شده است حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام حكومتى دينى است كه احكام الهى در آن عملى مى شود.

3. ليبراليسم (آزادى بدون محدوديت)

ارمغان ليبراليسم غربى براى انسان، آزادى سياسى - اجتماعى نسبتاً نامحدودى است كه دولت و دين حق ندارند آن را از انسان بگيرند. هر كسى مى تواند با آزادى كامل خواسته هاى خود را برآورده كند، مگر آن كه آزادى او به آزادى ديگر شهروندان يا حقوق آنها لطمه اى بزند . اين امر نقش دولت و دين را در زندگى فردى و اجتماعى مردم به شدّت كاهش مى دهد و موجب شكاف طبقاتى بين جوامع انسانى مى شود.

 اين مبنا نيز با آموزه مهدويّت ناسازگار است؛ زيرا مهدويّت انسان را به فضيلت و معنويت و سعادت واقعى فرا مى خواند و آزادى انسان را در چارچوب فضيلت و معنويّت تعريف مى كند. آموزه مهدويّت در واقع منافاتى با آزادى انسان ندارد. خداوند انسان را موجودى آزاد و مختار آفريده است؛ امّا آزادى انسان به اين معنا نيست كه هر كارى بخواهد انجام دهد؛ هر چند موجب گم راهى يا سقوط معنوى ديگران شود يا به هلاكت خودش بينجامد. انسان علاوه بر آزادى سياسى - اجتماعى ، نيازمند آزادى معنوى است تا در سايه آن از هر گونه بندگى و بردگى غير خدا، از قبيل هواى نفس، قدرت ، ثروت ، شهرت ، مقام و... آزاد شود. تنها در چنين فضايى است كه هر كسى مى تواند آزادانه راه فضيلت و معنويت را طى كند؛ امّا ليبراليسم غربى اين معنا از آزادى را نپذيرفته است و به آزادى بى قيد و بند اعتقاد دارد؛ در حالى كه اين نوع از آزادى - چنان كه گفتيم - موجب ظلم و سلب آزادى برخى از انسان ها مى شود. ليبراليسم غربى، كه از مبانى جهانى سازى غربى است، با آموزه دينى و مهدويّت اسلامى سازگارى ندارد.

4. حس گرايى و تجربه گرايى

يكى از مبانى فكرى تمدّن امروز غرب ، حس گرايى است. بنا بر اين مبنا علمى يا واقعى بودن هر چيزى، از راه تجربه و حس به اثبات مى رسد؛ به عبارت ديگر مبانى فكرى غربى بر اساس حس يا عقل محض استوار است؛ در حالى كه مبانى فكرى مهدويّت، علاوه بر عقل، بر وحى و معارف وحيانى تكيه دارد. طبيعى است همين نگاه مادى گرايانه غربيان به واقعيات منجر به انكار امور ماوراء مادى (متافيزيك) شده است. از اين رو مبانى جهانى سازى غربى با مبانى مهدويّت سازگارى ندارد.

5. ديد استكبارى

جهانى سازى غربى به طور طبيعى به استثمار و استعمار جهان غير غربى مى انجامد. تسلط آنها بر فناورى هاى پيشرفته موجب استكبار آنها مى شود. از اين روست كه اكنون مدّعى رهبرى جهان هستند. در حالى كه مهدويّت اسلامى به شدّت بر گسترش عدل در تمام زمين تأكيد دارد. در فرهنگ مهدوى همه انسان ها، چه در غرب زندگى كنند چه در شرق، چه در شمال دنيا زندگى كنند و چه در جنوب، برابرند؛ همه آنها بندگان خدا هستند و غرب و شرق، يا رنگ و نژاد موجب برترى يكى بر ديگرى نمى شود.

 همچنين اگر جهانى شدن به معناى تسلط نظام سرمايه دارى بر جهان باشد، اين معنا از جهانى شدن نيز به هيچ وجه با آموزه مهدويّت سازگارى نخواهد داشت؛ زيرا سرمايه دارى غربى مبتنى بر كسب سود بيشتر است و اين منجر به ظلم بيشتر به جامعه انسانى مى شود؛ زيرا در اين وضعيّت سودها و ثروت ها فقط در اختيار سرمايه داران قرار خواهد گرفت و بسيارى ديگر از جوامع انسانى از آن محروم مى شوند. در حالى كه مهدويّت اسلامى سودها و ثروت ها را در اختيار همه جوامع انسانى مى گذارد؛ اقتصاد و سرمايه از منظر اسلام و مهدويّت صرفاً تأمين كننده نيازهاى بشر براى نيل به سعادت و رفاه دنيوى و اخروى است. اسلام مى آموزد كه خدا انسان را براى دنيا نيافريده است. سعادت واقعى انسان در جهان آخرت است و زندگى واقعى در اين جهان نيست؛ چنان كه در قرآن آمده است:

 «وَإِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِى الحَيَوَانُ لَو كانُوا يَعلَمُونَ .[17]

و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى دانستند!» .

تا اين جا روشن شد كه اگر جهانى شدن به معناى جهانى سازى غربى باشد، به هيچ وجه با آموزه مهدويّت سازگار نيست؛ امّا اگر جهانى شدن از محتواى غربى تخليه شود و به معناى همگرايى و هم بستگى جهانى باشد، كه به تشكيل حكومت واحد جهانى منتهى شود، اين معنا نه تنها با آموزه مهدويّت سازگار است، بلكه مى تواند از لوازم تشكيل حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام باشد. جهانى شدن به اين معنا مى تواند زمينه ساز تحقّق حكومت جهانى مهدوى باشد؛ زيرا تحقّق حكومت جهانى فقط بر اساس مصالح و مفاسد جوامع انسانى متصوّر است و تنها خالق انسان از اين مصالح و مفاسد آگاهى كامل دارد. پس هر كسى نمى تواند رهبرى حكومت جهانى را به عهده بگيرد. تنها كسى مى تواند چنين مسئوليت بزرگى را به عهده بگيرد كه خود را از هر چيزى جز خداوند آزاد سازد. به عبارت ديگر رهبر حكومت جهانى بايد مردى الهى و برترين بنده خدا باشد و فقط براى خدا كار كند. ويژگى هاى چنين انسانى جز بر حضرت مهدى عليه السلام ، كه در متون دينى اسلام آمده است، منطبق نيست.

امتيازات طرح اسلام

همان گونه كه اشاره شد، جهانى شدن و جهانى سازى و جهانى كردن، چنان كه اسلام معرّفى مى كند، با آنچه ديگران به تصوير كشيده و درصدد پياده كردن آن اند، فرق اساسى دارد. آنچه اسلام تصوير مى كند، از امتيازات خاصى برخوردار است كه در اين جا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

 1. حكومت جهانى اسلام، تحت رهبرى افراد صالح و وارسته و شخصيت هاى برجسته دينى، كه معصوم از خطا و تالى تلو معصوم اند، اداره مى شود و قانون خدا در آن جامعه حاكم است؛ ولى حكومت جهانى واحدى كه غرب پيشنهاد مى كند، چنان كه از مراحل ابتدايى شكل گيرى اش پيداست ، تحت نظر و اشراف زورمداران و ستمگران است.

 2. از ديد اسلام، محور تمام امور در جامعه خدا و احكام اوست؛ ولى در جهانى شدن و جهانى سازى غربى، محور امور، قوانين بشرى است.

 3. حكومت جهانى امام مهدى عليه السلام بر محور توسعه اخلاقى، اجتماعى و امنيتى استوار است؛ در حالى كه در حكومت جهانى غرب، ارزش هاى اخلاقى و معنويت هيچ محوريّتى ندارند .

 4. از ويژگى هاى حكومت جهانى امام مهدى عليه السلام توسعه علمى است؛[18] در حالى كه در عصر جهانى شدن غربى، دانش هاى پيشرفته در انحصار كشورهاى خاصى است و اين كشورها از انتقال آن دانش ها به جوامع و كشورهاى ديگر جلوگيرى مى كنند.

 5 . حكومت جهانى مهدى عليه السلام حكومتى است مبتنى بر آموزه هاى وحيانى و دينى؛ در حالى كه جهانى شدن غربى، پيامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پيشرفت در زمينه هاى سياسى، اقتصادى و فناورى، و در ارتباط با نظام سرمايه دارى و سلطه طلبى است.

 6. حكومت واحد جهانى مهدى عليه السلام ولايى است و مشروعيت خود را از خدا دارد و مردم نيز آن را پذيرفته اند؛ در حالى كه جهانى شدن غربى، مشروعيت حكومت جهانى را از ناحيه مردم مى داند؛ آن هم با هزاران فريب كارى كه در گرفتن آراى مردم به كار مى گيرد.

 7. حكومت واحد جهانى مهدى عليه السلام بر مبناى عقلانيت (حاكميت عقل) است؛ زيرا عقل انسان ها در عصر ظهور به كمال مى رسد؛ در حالى كه حكومت بر اساس جهانى سازى غربى، بر مبناى دلخواه شهروندان جهانى شكل مى گيرد. از اين روست كه در روايات آمده است كه امام زمان عليه السلام بعد از ظهورش عقل هاى مردم را كامل مى كند.[19]8 . در حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام به سبب توسعه اى كه در دانش و عقل بشر پيدا مى شود، تمامى ظرفيت هاى اقتصادى طبيعت كشف مى شود و سرمايه به وفور در اختيار مردم قرار مى گيرد و سيستم توزيع نيز درست عمل مى كند؛[20] در حالى كه در نظام هاى اقتصادى حاكم بر جهان امروز، شكاف هاى اقتصادى وحشتناكى وجود دارد.

 9. طبق كلام اميرالمؤمنين عليه السلام در حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام مؤمنان گرد او اجتماع مى كنند و اثرى از افراد فاسق و فاجر و كافر در ميان كارگزارانِ آن حكومت نيست،[21] در حالى كه در جهانى سازى غربى - چنان كه از هم اكنون ديده مى شود - ، مؤمنان واقعى امكان پيشرفت در سطوح رهبرى و مديريت را ندارند و اطراف حاكمان و قدرتمندان را افراد دنياطلب يا غير مؤمن گرفته اند.

 10. در حكومت جهانى مهدى عليه السلام ستمگران و طاغوتيان و كارگزاران نالايق ، كيفر مى شوند؛[22] زيرا حكومت ايشان بر اساس عدالت اداره مى شود؛ ولى در عصر جهانى سازى و جهانى شدن قضيه درست به عكس است؛ به جنايتكاران (نظير جرج بوش و آريل شارون) لقب «مصلح» و جايزه «صلح» مى دهند و عدالت خواهان (نظير جنبش هاى مقاومت لبنان و فلسطين) را «تروريست» مى نامند.

11. پديده جهانى شدن، هر چند به سرعت در حال گسترش و پيشروى در عرصه هاى مختلف جهانى است، در عين حال ، از جهت مبانى و اهداف و رئوس برنامه ها همچنان مبهم، نارسا و پيچيده است. ژان مارى گينو در اين باره مى گويد:

 وضعيت اجتماعات انسانى در تجربه جهانى شدن، با وضعيت شخص نابينايى قابل مقايسه است كه ناگهان بينايى اش را به دست مى آورد ... رويارويى بى واسطه فرد با جهانى شدن دنيا سكرآور است... .[23]

در حالى كه تصوير حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام به روشنى در روايات و احاديث بيان شده و ويژگى ها و ساختار كارآمد و جامع نگر اين حكومت، با نهايت دقّت ترسيم و تبيين گشته است .

 12. جهانى سازى غربى در حقيقت باعث تسلّط غرب و آمريكا در عرصه هاى سياسى و اقتصادى بر جهان است و از اين رو ناامنى و رفتارهاى خصمانه را به دنبال دارد؛ چيزى كه شايد هيچ ملّتى حاضر به پذيرش آن نباشد. در مقابل ، برنامه اصلى مهدى عليه السلام گسترش و برقرارى صلح و امنيت و آسايش، و ريشه كنى ظلم و جنگ و خونريزى از جهان است. همان گونه كه قرآن مى فرمايد، ترس مردم به امنيت و آسايش مبدّل خواهد شد: «وَلَيُبَدِلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمنا» .[24]

13. جهانى شدن از نظر فرهنگى و اجتماعى، ادّعاى نزديكى فرهنگ ها و جوامع به يكديگر را دارد؛ امّا روشن است كه بر خلاف نظر مدعيان غربى ، چنانچه روند فعلى ادامه يابد ، در جهان آينده يك پارچگى به وجود نخواهد آمد و پس از تقابلى بنيادين، تمدن ها و فرهنگ هايى نوين سر بركشيده و چهره جهان را متحول خواهند ساخت. در نتيجه برخورد و تضاد تمدن ها و فرهنگ ها جهان را آبستن التهاب، تنش و ناامنى مى كند؛ در حالى كه بر اساس احاديث پيشگويى ، در عصر ظهور مهدى عليه السلام اختلاف ها و كشمكش هاى فرهنگى و سياسى و حتّى سلطه جويى تمدن ها و فرهنگ ها كاهش چشمگيرى خواهد يافت و مردم با گزينش و انتخاب خود، آيين و فرهنگ واحدى را پذيرا خواهند شد و در سايه آن با آرامش و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد.

 

[1] انبيا: آيه 105.

[2] نور: آيه 55 .

[3] صف: آيه 9.

[4] مجمع البيان: ج 9 ص 464 ذيل آيه.

[5] براى آشنايى تفصيلى با اين روايات به جلد نهم بخش دوازدهم مراجعه كنيد.

[6] در باره اين ديدگاه ، ر . ك : اسلام و جهانى شدن ، سيّد محمّد حسينى شيرازى .

[7] چيستى جهانى شدن، فصل نامه مطالعات راهبردى: ش 3، مسلسل 13، ص 296.

[8] جهانى شدن پديده اى تاريخى است، روزنامه ابرار: 27 مرداد 1379.

[9] فرجام تاريخ و آخرين انسان فصل نامه سياست خارجى ، ش 2 و 3، 1372.

[10] نظريه برخورد تمدن ها : ص 16.

[11] سياست و مهدويّت، بهروز لك: ص 12.

[12] پديده جهانى شدن، وضعيت بشرى و تمدن اطلاعاتى، فرهنگ رجايى : ص 101 .

[13] جامعه شناسى سياسى معاصر، محمّدتقى دلفروز : ص 114.

[14] سبأ: آيه 6.

[15] مقاله پارادوكس جهانى شدن، همسانى و اختلاف، ساساكوميشو.

[16] غرب شناسى، سيّد احمد رهنمايى : ص 228.

[17] عنكبوت: آيه 64.

[18] ر . ك : ج 9 ص 233 (بخش دوازدهم / فصل سوم / گسترش مرزهاى دانش) ، بحار الأنوار : ج 52 ص 336 .

[19] ر . ك : ج 9 ص 233 (بخش دوازدهم / فصل سوم : سياست هاى فرهنگى) و نيز ص 427 .

[20] ر . ك : ج 9 ص 347 ح 1864 و 1865 ، منتخب الأثر : ص 482.

[21] تفسير العيّاشى: ج 2 ص 59 ح 49، بحار الأنوار: ج 52 ص 342 ح 90.

[22] نهج البلاغه: خطبه 138.

[23] آينده آزادى: ص 17.

[24] نور: آيه 55 . 



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت