دلايل غير نقلى بر ضرورت وجود امام مهدى(ع)

پرسش :

دلايل غير نقلى بر ضرورت وجود امام مهدى(ع) چیست؟



پاسخ :

افزون بر دلايل نقلى، كه در متن دانش نامه امام مهدى عليه السلام به تفصيل خواهد آمد، برخى محققان به دلايل غير نقلى نيز استناد كرده اند. اين دلايل شامل ادله فلسفى، كلامى، عرفانى، و تجربى - عقلى، مانند براهين لطف، فطرت، علت غايى، واسطه در فيض، امكان اشرف، عنايت، عدم تبعيض در فيض، استقراء تام، لزوم عقل بالفعل، حساب تراكم احتمالات، مظهر جامع، تجلى اعظم، و تقابل قطبين است كه در ادامه به اختصار آنها را بيان خواهيم كرد.[۱]

نكته مهم در باره اين دلايل آن است كه گذشته از اشكالاتى كه در برخى مقدمات اين براهين وجود دارد، هيچ يك از اين براهين براى اثبات «مهدويّت شخصى»، كه مدّعاى عالمان شيعه است، به كار نمى آيد. اكنون يك يك به بررسى اين ادلّه مى پردازيم.

۱ . برهان فطرت

گاهى منظور از فطرت، فطرت گرايشى، و گاهى فطرت معرفتى است. در اين جا برهان فطرت را بر اساس هر دو تفسير، تقرير مى كنيم.

تقرير اول: همه انسان ها به كمال مطلق و مبدأ هستى گرايش دارند. براى رسيدن به كمال مطلق نياز به واسطه اى داريم كه قبلاً مسير را طى كرده باشد و بتواند با هدايت تشريعى و تكوينى انسان ها را به خدا برساند. از سوى ديگر وقتى در انسان گرايشى نسبت به چيزى باشد، بايد آن چيز در خارج هم موجود باشد؛ وگرنه وجودش در انسان لغو خواهد بود.[۲]اعتقاد اقوام مختلف به منجى مى تواند شاهد وجود اين فطرت باشد.

تقرير دوم: همه انسان ها در فطرت خويش معرفتى نسبت به خداوند دارند:

كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ، يَعنى عَلَى المَعرِفَةِ بِأنَّ اللَّهَ  عزّ و جل خالِقُهُ ؛ هر مولودى بر فطرت خود، يعنى بر معرفت به اين كه خداى  عزّ و جل آفريدگار اوست، متولد مى شود.[۳]

از سوى ديگر اين معرفت مورد غفلت قرار گرفته و انسان ها توجّهى به آن ندارند. بنابراين نيازمند كسانى هستند كه آنها را به اين معرفت متذكر سازند. خود اين اشخاص هم بايد توسط خدا به اين معرفت آگاهى يافته باشند و بنا بر اين آنان كسانى جز پيامبران و امامان معصوم نيستند.[۴]اين نياز هميشگى است و شامل زمان حاضر نيز مى شود.

به برهان فطرت اين اشكال وارد است كه گرچه اين برهان اصل وجود نبى و امام را اثبات مى كند، از اثبات تعداد آنها و يا حتّى حضور و ظهور آنان در هر زمان عاجز است. مى توان گفت پس از تذكر پيامبران و امامان، اكنون عالمان و مبلّغان اين نقش را برعهده دارند و چنين وظيفه اى بر عهده امام غايب نيست.

۲ . برهان قاعده لطف

لطف چيزى است كه به گونه اى در رسيدن انسان به سعادت مفيد باشد. لطف به دو قسم «مقرِّب» و «محصِّل» تقسيم مى شود. لطفى كه با آن امكان رسيدن به سعادت و كمال، و تقرب به خدا و انجام طاعات و ترك معاصى بيشتر شود، لطف مقرّب ناميده مى شود، و لطفى كه رسيدن به اين امور بدون آن تحقّق مى يابد، لطف محصّل ناميده مى شود.[۵]

اين برهان مبتنى بر دو مقدمه است:

مقدّمه اوّل: وجود امام معصوم در همه زمان ها لطف است.

مقدّمه دوم: لطف بر خدا واجب است.

نتيجه: نصب امام بر خدا در همه زمان ها واجب است.

متكلّمان لطف را از آن رو بر خدا واجب مى دانند كه لطف باعث تحقّق غرض خدا، كه همانا رسيدن انسان ها به كمال و سعادت است، مى شود. بنا بر اين اگر خداوند به بندگان لطف نكند، نقض غرض كرده است؛ چون غرض او از آفرينش انسان متوقف بر لطف مى باشد.[۶]

اين مبناى متكلمان را مى توان به منزله سنّت رايج و اكثرى خدا پذيرفت، نه امرى كه براى رساندن همه انسان ها به سعادت ضرورى و از لحاظ عقلى واجب است. به عبارت ديگر خداوند از باب فضل لطف مى كند، نه از باب عدل. البته به هر مقدار كه غرض خداوند اثبات شود، به همان مقدار لطف در جهت رسيدن به غرض اثبات مى شود.

مرحوم نراقى نكته ديگرى دارد و مى فرمايد : لطف به شرطى واجب است كه موانع مفقود باشد و چون انسان به تمام جوانب و لوازم فعل آگاه نيست، اين قاعده كارايى ندارد.[۷]

در خصوص لطف بودن وجود امام معصوم بايد گفت : وجود امام معصومى كه اختلافات را رفع كند و دستورات خدا را بيان و مردم را رهبرى نمايد، در هر زمانى لطف است و باعث تقرب مردم به خدا مى شود و اين مطلب در همه زمان ها، از جمله زمان حاضر، صادق است.[۸]

اگر از اشكالات قاعده لطف، كه در بالا گذشت، صرف نظر كنيم، اين اشكال خودنمايى مى كند كه حضور معصوم هم مثل وجودش لطف است؛ پس چرا امام غايب است؟ البتّه مى پذيريم كه برخى آثار و بركات امام، مانند امداد مؤمنان و واسطه فيض الهى بودن و ارائه طريق به صورت تكوينى و غير مستقيم در عصر غيبت نيز جارى است. بنا بر اين استدلال فوق، قطع نظر از اشكال قاعده لطف، وجود امام غايب را اثبات مى كند؛ زيرا آثار و بركات مذكور انسان ها را به خدا و دين نزديك مى كند و مصداق لطف است؛ امّا اشكال دليل غيبت همچنان باقى است.

مى توان از مطلب مرحوم نراقى، كه ذكر شد، در اين جا استفاده كرد و گفت : هر چند حضور امام نيز مانند وجودش لطف است، با توجّه به وضعيت مردم و شرايط جهان، اين حضور ممكن است با حكمت ديگرى در تعارض باشد و از اين رو اين لطف در اين شرايط بر خدا واجب نيست؛ به گفته خواجه نصير الدين طوسى:

وُجودُه لُطْف و تَصرّفُه لُطفٌ آخر وعَدمُه منّا.[۹]

وجود امام در ميان مردم لطف است، و تصرّف او (و حضور او) لطف ديگر، و غيبت او مربوط به خود ماست.

۳ . برهان امكان اشرف

اين برهان مبتنى بر دو مقدمه است:

مقدّمه اوّل: كمالاتى كه از خداوند به موجودات پايين مى رسد، قبلاً بايد به موجود اشرف رسيده باشد تا از طريق او به ديگران برسد.

مقدّمه دوم: كمالات بسيارى به انسان ها و ديگر موجودات رسيده است.

نتيجه: پس بايد در هر زمان موجود اشرفى باشد كه واسطه فيض اين كمالات به ديگران باشد و در عصر حاضر ، امام عصر عليه السلام ، اشرف مخلوقات است.

مقدّمه اوّل، قاعده امكان اشرف است كه بر اساس آن در مراتب موجودات، ممكنِ اشرف بايد مقدم بر ممكنِ اخس باشد؛ زيرا در غير اين صورت يكى از سه اشكال زير لازم مى آيد:

۱. صدور كثير از واحد.

۲. اشرف بودن معلول از علت خويش.

۳. وجود موجودى برتر از خدا.

توضيح اين كه اگر صدور اشرف پيش از اخس رخ داده باشد، يا اين دو با هم از خدا صادر شده اند كه در اين صورت اشكال اوّل رخ مى دهد؛ يا اشرف بعد از اخس صادر شده است كه در اين حال اشكال دوم پيش مى آيد؛ يا اشرف اصلاً صادر نشده است كه در اين صورت عدم صدور اشرف بايد به سبب علّتى برتر از خدا باشد كه به اشكال سوم بر مى خورد.[۱۰]

گفتنى است هم اشكالاتى مبنايى و هم اشكالاتى بنايى متوجه اين برهان است. نظريه صدور و قاعده «الواحد لا يصدر عنه إلاّ الواحد» بديهى يا اثبات شده نيست. بنا بر آموزه خلقت در اديان الهى ، خداوند با اراده آزاد خويش ممكنات را خلق مى كند و بر اساس اين آموزه خداوند هم مى تواند اشرف و اخس را با هم خلق كند، و هم مى تواند اشرف را بعد از اخس بيافريند و هم مى تواند اصلاً اشرف را نيافريند.

البته مى توان قاعده امكان اشرف را در حدّ يك سنّت الهى پذيرفت و گفت : سنّت خدا اين است كه در آفرينش از موجودات كامل تر شروع كند؛ چنان كه در احاديث، خلقت نورىِ چهارده معصوم قبل از آفرينش موجودات ديگر آمده و در زيارات نيز، از جمله در زيارت جامعه كبيره، به «واسطه فيض» بودن ائمّه، و از جمله امام زمان عليه السلام نسبت به همه كمالات اشاره شده است.

امّا اين خلقت و اين واسطه فيض بودن ، ربطى به زندگى دنيايى آنها ندارد؛ چنان كه حيات دنيوى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، كه اشرف موجودات است، پس از بسيارى از موجودات واقع شده است و او پس از رحلتش باز هم واسطه فيض است. پس اين قاعده و سنّت، وجود امام زنده را ثابت نمى كند.

۴ . برهان ضرورت پرستش

مقدّمه اوّل: پرستش خدا عقلاً واجب است.

مقدّمه دوم: پرستش خدا بدون امام ممكن نيست.

نتيجه: وجود امام ضرورى است.

مقدّمه اول روشن است؛ زيرا عقل پس از اثبات وجود آفريدگار حكم مى كند كه از باب وجوب شكر منعم، اطاعت او واجب، و تحصيل رضاى او و اجتناب از سخطش ضرورى است، و اين به وجوب عقلى عبادت مى انجامد.

در خصوص مقدّمه دوم بايد گفت : عقل پس از اثبات لزوم عبادت خدا در مى يابد كه خود نمى تواند همه اوامر و نواهى خدا را درك كند. لذا نيازمند پيامبر خداست و پس از پيامبر نيز به امام نياز دارد. اين نياز هيچ گاه پايان نمى پذيرد و انسان ها هميشه نيازمند حجت الهى اند. بنا بر اين وجود پيامبر و امام مقدّمه انجام واجبى است كه در مقدّمه اوّل اثبات شد؛ زيرا اگر خداوند پيامبر و امام را نصب نكند، امكان تكليف واجب، يعنى عبادت را در اختيار انسان نگذاشته است، و اين يعنى تكليف بما لا يطاق، كه عقلاً قبيح است.[۱۱]

اين برهان وجود پيامبر و امام را به طور كلى اثبات مى كند؛ امّا نمى تواند وجود امام غايب را اثبات كند؛ زيرا مى توان اشكال كرد كه پيامبر و امامان حاضر احكام الهى را به انسان ها رسانده اند؛ امّا امام غايب چنين كارى نمى كند، يا اينكه اصلاً نيازى به وجود امام زنده نيست.

۵ . برهان واسطه فيض

فيض، كه به دو قسم تكوينى و تشريعى تقسيم مى شود، در سلسله علل و از مجراى كامل به ناقص مى رسد. بنا بر اين در هر زمان بايد انسان كامل باشد تا از طريق او كمالات به ديگران برسد. اين برهان در بخش فيض تكوينى به برهان امكان اشرف، و در قسمت فيض تشريعى به برهان ضرورت پرستش برمى گردد. پيش تر ادلّه و اشكالات هر دو برهان ذكر شد.

۶ . برهان علت غايى

اين برهان مبتنى بر دو مقدمه است:

مقدّمه اوّل: فعل خدا داراى هدف و غرض است؛ وگرنه فعل عبث خواهد بود.

مقدّمه دوم: هدف غايى خلقت بايد كامل ترين موجود باشد، كه مصداق آن معصومان، و در زمان حاضر، امام مهدى عليه السلام است. البته وجود موجودات ناقص نيز داراى حكمت و مصلحتى است كه علت غايى خلقت آنهاست؛ امّا نهايى ترين علّت غايى، «كامل ترين موجود» است.

نتيجه اين دو مقدمه اين است كه وجود امام عصر عليه السلام ضرورى است.

در نقد اين دليل مى توان گفت كه وجود غايت و هدف در هر فعل حكيمانه لازم است و خلقت همه موجودات داراى حكمتى است؛ امّا اين بدان معنا نيست كه هر فعل داراى مصلحت در هر زمان و دوره اى بايد موجود باشد. وجود كامل ترين فرد در دوره هاى متفاوت نيز اين هدف را برآورده مى كند. اين مطلب از طريق قاعده لطف يا برهان امكان اشرف اثبات پذير است كه قبلاً طرح و بررسى شد.

۷ . برهان نظام اصلح (عنايت)

فيلسوفان مشاء فاعليت خدا را بالعناية مى دانند و معتقدند علم به نظام اصلح (عنايت)، منشأ صدور نظام اصلح است.[۱۲]از سوى ديگر در نظام اصلح وجود انسان كامل، كه در قلّه اين نظام قرار دارد، ضرورى است.

از لحاظ مبنايى، اين برهان بر مبناى فاعليت بالعنايه فلاسفه مشاء بنا شده است. متكلمان به فاعليت بالقصد معتقدند و اراده را منشأ آفرينش مى دانند نه علم را؛ هر چند علم قبل از اراده وجود دارد.

با فرض پذيرفتن مبناى مذكور باز مى توان پرسيد : به چه دليل در نظام اصلح بايد غايب وجود داشته باشد، نه امام حاضر.

۸ . برهان عدم تبعيض در فيض

وجود امام معصوم بزرگ ترين فيض خدا به انسان هاست. از سوى ديگر تبعيض در فيض جايز نيست. پس در زمان حاضر نيز فيض وجود امام معصوم، كه همان امام زمان عليه السلام است، وجود دارد.

به اين برهان مى توان اشكال كرد كه اگر تبعيض اشكال دارد پس چرا اكنون امام مهدى عليه السلام مانند امامان ديگر حاضر نيست، و چرا خداوند سبحان موانع ظهور او را برطرف نمى كند؟ آيا اين تبعيض نيست؟ به علاوه، اين برهان بر اساس وجوب فيض و لطف سامان يافته است و از اين رو محتاج قاعده لطف است كه قبلاً به نقد آن پرداختيم.

۹ . برهان استقراء تامّ

با استقراء امّت هاى پيشين در مى يابيم كه هميشه نبى يا امام معصوم در جهان بوده است. بنا بر اين پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام نيز بايد نبى يا امام معصومى باشد كه همان امام مهدى عليه السلام است.

به اين برهان مى توان اشكال كرد كه استقراء وقتى تام است كه در همه زمان ها و مكان ها صورت گرفته باشد. حتّى اگر فرض كنيم در همه زمان هاى قبل اين گونه بوده باشد (كه نيست يا قابل اثبات نيست)، آينده كه هنوز استقراء نشده است و بدون دليل هم نمى توان حكم گذشته را به آينده تسرى داد؛ مگر اين كه به روايات وجود حجت در همه زمان ها استناد شود.

۱۰ . برهان رئيس مدينه فاضله

به اعتقاد فارابى رئيس مدينه فاضله بايد انسان كامل باشد و انسان كامل كسى است كه عقل او به فعليّت رسيده است و با عقل فعال اتصال دارد.[۱۳]مصداق چنين انسانى امام معصوم است كه در زمان ما بر امام مهدى عليه السلام انطباق مى يابد.

اين برهان را با ادبيات دينى مى توان به اين شكل مطرح كرد كه براى رشد و تعالى جامعه نيازمند حكومت دينى هستيم و كامل ترين شكل حكومت دينى، كه مى تواند به بهترين نحو انسان ها را به سوى كمال رهنمون سازد، حكومتى است كه امام معصوم در رأس آن باشد.

اشكال اين برهان اين است كه ربطى به مدعا، كه اثبات امام غايب است، ندارد؛ چون امام غايب در رأس حكومت نيست؛ بلكه امام حاضر، آن هم به شرط بسط يد و قدرت، مى تواند رياست حكومت را در دست بگيرد. از اين رو حتّى امامان پيشين عليهم السلام هم در زمان حضورشان در رأس حكومت نبوده اند. بنا بر اين جامعه آرمانى (مدينه فاضله) با واقعيت موجود تفاوت دارد.

۱۱ . برهان حساب احتمالات

شهيد سيد محمّدباقر صدر پس از ذكر دلايل نقلى، دليل عقلى براى وجود امام عصر را چنين بيان مى كند: در هفتاد سال غيبت صغرا اخبار و نامه هاى زيادى توسط نواب اربعه به مردم رسيد. اين نامه ها همه به يك خط و يك روش و يك انشا بود؛ گرچه توسط چهار نفر در طول هم ابلاغ مى شد. اين مطلب مسلم و مورد اجماع است. از سوى ديگر اين مطلب عقلاً قابل قبول نيست كه موضوع دروغى هفتاد سال مطرح شود و هيچ اشكال و شك و شبهه اى پيش نيايد. پس با حساب احتمالات اثبات مى شود كه احتمال دروغ بودن موضوع قابل اعتنا نيست.[۱۴]

اين استدلال هم تمام نيست؛ چون بسيارى از دروغ ها هستند كه قرن ها جريان داشته و اقوامى بدانها معتقد بوده اند (مثل محور بودن زمين براى خورشيد و ديگر كواكب و سيّارات). افزون بر آن، شبهه و اشكال در ميان غير شيعيان وجود داشته است و آنان ادعاى شيعيان را نپذيرفته اند.

گفتنى است كه اين دليل ضرورت امام غايب را هم اثبات نمى كند؛ بلكه با فرض وجود منقولاتى در اين باره، صحّت آن نقل ها را اثبات مى كند و در واقع تنها مؤيّدى بر دليل نقلى است.

۱۲ . برهان مظهر جامع

ابن عربى معتقد است دليل تجلى خدا اين بود كه خداوند خواست خود را در كون و مظهر جامعى كه همه كمالات را در خود دارد ببيند.[۱۵]بنابراين وجود انسان كامل در هر زمان لازم است و مصداق آن انسان كامل امام معصوم است.

اين برهان براى كسى پذيرفتنى است كه مبانى عرفانى همچون نظريه تجلّى و علّت و انگيزه تجلّى را قبول داشته باشد. افزون بر اين مى توان گفت : حتّى اگر يك انسان كامل هم تحقّق يابد، انگيزه خدا محقّق شده و ديگر ضرورتى براى تكرار نيست؛ مگر اين كه بگوييم : تكرار هم انگيزه خدا بوده است كه در اين صورت بايد دليلى براى اثبات اين انگيزه اقامه شود.

۱۳ . برهان تجلى اعظم

بر اساس مبانى عرفانى هر اسمى اقتضاى تجلى خاصى در عالم دارد. در ميان اسماء اسم اعظم كامل ترين تجلّى را خواهد داشت كه همان انسان كامل و معصوم است و در حال حاضر مصداق آن امام مهدى عليه السلام است . اين برهان به دليل قبلى باز مى گردد و همان اشكال ها به اين هم وارد است.

۱۴ . برهان تقابل الوهيت و عبوديت

خداوند در الوهيت كامل است. به مقتضاى تقابل بين الوهيت و عبوديت، و لزوم تناسب بين اين دو، بايد در عبوديت نيز كامل ترين عبد در هر زمان تجلى كند، كه مصداقش معصوم، و در زمان حاضر امام مهدى عليه السلام است.

اين برهان بيش از آن كه عقلى باشد ذوقى است؛ زيرا عقل هيچ ضرورتى نمى بيند كه اگر اله و معبود كامل و بى نقص شد، عابد نيز كامل و بى نقص باشد.

جمع بندى

در جمع بندى مجموعه ادله غير نقلى مى گوييم:

۱. همان گونه كه در طرح هر يك از ادله اشاره شد، اين دلايل نه تنها براى اثبات منجى شخصى ناكافى اند، بلكه به كار اثبات موعود و منجى نوعى نيز نمى آيند.

۲. حتّى اگر با تساهل برخى از دلايل را براى اثبات موعود نوعى كافى بدانيم، هيچ يك دلالتى بر اثبات امام مهدى عليه السلام به عنوان منجى موعود ندارد.

۳. هيچ يك از اين ادله نمى تواند غيبت امام مهدى عليه السلام را توجيه كند و حداكثر مثبت امام حاضر است.

۴. برخى از دلايل تنها ناظر به امام مبسوط اليد است؛ در حالى كه چنين بسط يدى حتّى در دوره حضور ائمه پيشين نيز تحقّق نيافته است.

۵ . اين دلايل ذوقى و مطابق با علاقه هاى شيعيان جمع آورى و تنظيم شده اند و مبنا يا معيار عقلى و يا عقلايى غير قابل خدشه ندارند. از اين رو براى فيلسوفان و متكلمان غير شيعى موجب الزام عقلى نمى شوند.

۶. با اغماض و تسامح مى توان برخى از اين دلايل را مؤيّد ادلّه نقلى دانست و در كنار روايات بدان استدلال كرد.

۷. تكيه گاه عمده و اصلى در اثبات امامت امام مهدى عليه السلام و مهدويّت شخصى، دلايل متواتر و متقن نقلى است كه در اين دانش نامه به تفصيل مطرح شده و مورد بررسى قرار گرفته است.


[۱]ر.ك: وجود امام مهدى عليه السلام در پرتو عقل، على اصغر رضوانى، خط امان در ولايت صاحب الزمان، امامى كاشانى.

[۲]در باره تقريرهاى ديگر برهان فطرت ر.ك: خط امان در ولايت صاحب الزمان عليه السلام : ج ۱ ص ۸۷ ، وجود امام مهدى عليه السلام در پرتو عقل: ص ۳۴ - ۳۷.

[۳]التوحيد، صدوق: ص ۳۳۱ ح ۹.

[۴]امير المؤمنين عليه السلام در باره فلسفه بعثت مى فرمايد: «لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ؛ تا پيمان فطرت را به مردم ابلاغ كنند و نعمت هاى فراموش شده الهى را به آنان گوشزد نمايند». (نهج البلاغه: خطبه اول).

[۵]ر.ك: كشف المراد: ص ۳۲۴ - ۳۲۵.

[۶]ر.ك: همان: ص ۳۲۵.

[۷]ر.ك: خط امان در ولايت صاحب الزمان: ص ۱۶۶.

[۸]ر.ك: همان: ص ۳۶۲.

[۹]كشف المراد: ص ۳۸۹.

[۱۰]ر.ك: اسفار: ج ۷ ص ۲۴۵ - ۲۴۶، نهاية الحكمه: ص ۳۲۰، قواعد كلّى فلسفى در فلسفه اسلامى: ج ۱ ص ۲۰۱ .

[۱۱]گفتنى است اشاره اى به اين برهان در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است. «إنَّ العاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذى جَعَلَهُ اللَّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً، وأنَّ لَهُ طاعَةً، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إلَيهِ إلاّ بِالعِلمِ وطَلَبِهِ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعَقلِهِ إن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ والأَدَبِ الَّذى لا قِوامَ لَهُ إلاّ بِهِ؛ خردمند به دليلِ خردى كه خداوند آن را پايه زندگى و زيور و وسيله رهيابى وى ساخته، مى داند كه خدا حق است و اوست پرورنده وى، و مى داند كه آفريدگارِ وى را خوشامد و بدآمدى است و طاعتى دارد و معصيتى كه تنها خردش نمى تواند آنها را در يابد، و مى داند كه جز با دانش و طلب آن [از طريق پيامبران ]، بدان نمى رسد و اگر با دانش خود بدان دست نيابد، از خرد خود بهره نمى برد. پس بر خردمند است كه طلب دانش كند و ادب بياموزد كه بى آن نمى تواند پايدار بماند» (ر.ك: الكافى: ج ۱ ص ۲۹ ح ۳۴).

[۱۲]ر.ك: الاشارات و التنبيهات، ابن سينا: ج ۳ ص ۳۱۸. لازم به ذكر است كه فيلسوفان اشراق، كه به فاعليت بالرضا قائل اند و فيلسوفان حكمت متعاليه، كه معتقد به فاعليت بالتجلى اند، نيز جهان را نظام اصلح مى دانند. در باره اقسام فاعليت ، ر.ك: نهاية الحكمة: ص ۱۷۲.

[۱۳]ر.ك: سياست مدنيّه، فارابى، ترجمه سيّد جعفر سجادى: ص ۱۹۲.

[۱۴]ر.ك: سخنى پيرامون حضرت مهدى عليه السلام از شهيد صدر، نور مهدى ص ۴۱ - ۳۶.

[۱۵]ر.ك: فصوص الحكم، ابن عربى، فص حكمة الهية فى كلمة آدمية.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت