مسجد جمکران و امام مهدی(ع)

پرسش :

انتساب مسجد جمکران به امام مهدی(ع) چقدر قابل اعتماد است؟



پاسخ :

1. مسجد در فرهنگ اسلامى، از جايگاه ويژه اى برخوردار است و به عنوان «خانه خدا» و «آشيانه مؤمن»، شناخته مى شود. تكريم و احترام آن، لازم و بى ادبى نسبت بدان ناروا و ناپسند است. تنجيس آن حرام است و افراد جُنُب و حائض نمى توانند به آن وارد شوند. از اين رو، ساخت مسجد، و رفت و آمد به آن، مورد تأكيد پيشوايان دينى ما قرار گرفته است.[1]

 2. عبادت خداوند به هر شكل و قالب، بويژه خواندن نماز و قرائت قرآن در هر مكان و زمانى مطلوب است و اين مطلوبيت، در مكان ها و زمان هاى خاص افزايش مى يابد. عبادت كردن در مساجد، و زمان هاى ويژه مذهبى (مانند جمعه و ماه مبارك رمضان)، ثواب چند برابر پيدا مى كند.

 3. مكانى كه در شهر قم به نام مسجد جمكران و منسوب به امام زمان عليه السلام وجود دارد، جدا از مستندات تاريخى و صحّت و سُقم آن بر اساس دو مقدمه ياد شده به عنوان خانه خدا و محلّ انجام دادن عبادات دينى، قابل تكريم و احترام است، و رفت و آمد بدانجا و خواندن نماز و انجام دادن عبادات مذهبى در آن مطلوب است و براى اين مقدار، نيازى به داشتن سند موثّق تاريخى نيست.

 اينك پس از اين مقدّمه، نگاهى تاريخى به اين مكان و مستندات آن مى افكنيم.

 در برخى از منابع تاريخى و حديثى چنين آمده كه در سال 393 ق، شخصى به نام حسن بن مسلم جمكرانى از جانب امام زمان عليه السلام مأمور به ساختن اين مسجد مى شود. چنان كه مأمور مى شود تا مردم را براى رفت و آمد به اين مكان، تشويق و ترغيب كند.

گزارش آغاز بنا

تفصيل اين داستان بر اساس كتاب جنة المأوى حاجى نورى چنين است:

 شيخ فاضل حسن بن محمّد بن حسن قمّى، معاصر صدوق در تاريخ قم نقل كرده از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحقّ و اليقين از مصنّفات شيخ ابى جعفر محمّد بن بابويه قمى به اين عبارت باب «بناى مسجد جمكران از قول حضرت امام محمّد مهدى - عليه صلوات اللَّه الرحمن - »، سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام عليه السلام اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسن بن مثله جمكرانى - رحمة اللَّه عليه - مى گويد كه: من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلاث و تسعين در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى مردم به در سراى من آمدند نصفى از شب گذشته، مرا بيدار كردند گفتند: برخيز و طلب امام محمّد مهدى صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - را اجابت كن كه تو را مى خواند. حسن گفت: من برخاستم به هم بر آمدم و آماده شدم گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم. آواز آمد كه: «هو ما كان قميصك؛ پيراهن به بر مكن كه از تو نيست». دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم، آواز آمد كه «ليس ذلك منك فخذ سراويلك؛ يعنى آن سراويل كه برگرفتى، از تو نيست؛ از آنِ خود بر گير». آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشيدم و طلب كليد در سراى كردم، آواز آمد كه: «الباب مفتوح». چون به در سراى آمدم، جماعتى بزرگان را ديدم سلام كردم. جواب دادند و ترحيب كردند (مرحبا گفتند). مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است. چون نيك بنگريدم، تختى ديدم نهاده و فرشى نيكو بر آن تخت گسترده و بالش هاى نيكو نهاده و جوانى سى ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده و پيرى پيش او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين برگرد او نماز مى كنند. بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر بود پس آن پير مرا نشاند و امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و گفت: «برو و حسن مثله را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين مى كنى و مى كارى و ما خراب مى كنيم و پنج سال است كه زراعت مى كنى و امسال ديگر باره باز گرفتى و عمارتش مى كنى و رخصت نيست كه تو در اين زمين، ديگر باره زراعت كنى. بايد هر انتفاع كه از اين زمين بر گرفته اى، رد كنى تا بدين موضع، مسجد بنا كنند و بگو اين حسن مسلم را كه اين، زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو با زمين خود گرفتى و خداى عزّ و جلّ دو پسر جوان از تو باز ستد و تو تنبيه نشدى و اگر نه چنين كنى، آزار وى به تو رسد آنچه تو آگاه نباشى».

 حسن مثله گفت: يا سيدى و مولاى! مرا در اين نشانى بايد كه جماعت، سخن بى نشان و حجّت نشنوند و قول مرا مصدّق ندارند.

 گفت: «علامت ما اين جا بكنيم تا تصديق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار و به نزديك سيّد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناى مسجد بنهند و باقى وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ماست بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله، وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند. و مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع، و عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگذارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتى يكبار "الحمد للَّه" و هفت بار "قل هو اللَّه احد" و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان عليه السلام بگذارند بر اين نسق: چون فاتحه خواند به «اياك نعبد و اياك نستعين» رسد، صد بار بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در ركعت دويّم نيز به همين طريق بگذارد و تسبيح در ركوع و سجود، هفت بار بگويد و چون نماز تمام كرده باشد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام و چون از تسبيح فارغ شود، سر به سجده نهد و صدبار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد» و اين نقل، از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه: «فمن صلّاهما فكأنّما صلّى فى البيت العتيق؛ يعنى هر كه اين دو ركعت نماز بگذارد، همچنين باشد كه دو ركعت نماز در كعبه گذارده باشد».

 حسن مثله جمكرانى گفت كه: من چون اين سخن بشنيدم، گفتم با خويشتن كه گويا اين موضع است كه مى پندارى: «انما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان» و اشارت بدان جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت كرد كه برو. من بيامدم. چون پاره اى راه بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند: بُزى در گله جعفر كاشانى راعى است. بايد آن بز را بخرى. اگر مردم ده بها نهند، بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بدهى و آن بز را بياورى و بدين موضع بكشى فردا شب. آن گاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علتى داشته باشد سخت، انفاق كنى كه حق تعالى همه را شفا دهد و بُز ابلق [است ] و موى هاى بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانى (كذو الدرهم) سياه و سفيد همچون درم ها پس رفتم. مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اين جاييم اگر بر هفت روز حمل كنى، دليل كند بر شب قدر كه بيست و سيم است و اگر بر هفتاد حمل كنى، شب بيست و پنجم ذى القعدة الحرام بود و روز بزرگوارى است.

 پس حسن مثله گفت: من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگذاردم و نزديك على المنذر آمدم و آن احوال با وى بگفتم. او با من بيامد رفتم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت باللَّه نشان و علامتى كه امام عليه السلام مرا گفت، يكى اين است كه زنجيرها و ميخ ها اينجا ظاهر است. پس به نزديك سيد ابوالحسن الرضا شديم. چون به در سراى وى برسيديم، خدم و حشم وى را ديديم كه مرا گفتند از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار توست. تو از جمكرانى؟ گفتم: بلى. من در حال به درون رفتم و سلام كردم و خدمت كردم. جواب نيكو داد و اعزاز كرد و مرا به تمكين نشاند و پيش از آن كه من حديث كنم، مرا گفت: «اى حسن مثله! من خفته بودم در خواب شخصى مرا گفت: حسن مثله، نام مردى از جمكران پيش تو آيد بامداد بايد آنچه گويد سخن او را مصدّق دارى و بر قول او اعتماد كنى كه سخن او سخن ماست. بايد كه قول او را رد نگردانى». از خواب بيدار شدم تا اين ساعت منتظر تو بودم.

حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت، در حال بفرمود تا اسب ها را زين برنهادند و بيرون آوردند و سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گلّه بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مى آمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت كه بها به وى دهد و بز را بياورد. جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديده ام و در گله من نبوده است، الّا امروز كه مى بينم و هر چند كه مى خواهم كه اين بز را بگيرم، ميسّر نمى شود و اكنون كه پيش آمد، پس بز را همچنان كه سيّد فرموده بود در آن جايگاه آوردند و بكشتند و سيّد ابوالحسن الرضا بدين وضع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب بپوشانيدند و سيّد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخ ها را به قم برد و در سراى خود گذاشت. همه بيماران و صاحب علّتان مى رفتند و خود را در زنجير مى ماليدند. خداى تعالى شفاى عاجل مى داد و خوش مى شدند و ابو الحسن محمّد بن حيدر گويد كه به استفاضه شنيدم كه سيّد ابو الحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم و بعد از آن فرزندى از آنِ وى را بيمارى نازل شد و وى در خانه شد و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخ ها را نيافتند. اين است مختصرى از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد.

منابع گزارش

منابعى كه امروزه در اختيارند و اين گزارش را روايت كرده اند، عبارت اند از:

 1. جنّة المأوى [2] و نجم الثاقب،[3] حاجى حسين محدّث نورى (م 1320 ق) .

 محدّث نورى، در اين دو كتاب، اين حديث را از مخطوطات سيّد نعمة اللَّه جزايرى نقل مى كند[4] كه وى آن را از ترجمه فارسى تاريخ قم و تاريخ قم، آن را از كتاب مونس الحزين فى معرفة الحق و اليقين شيخ صدوق روايت كرده است.

 2. أنوار المشعشعين فى تاريخ قم و القميين،[5] شيخ محمّد كچويى (م 1335 ق).

 نويسنده، اين حديث را از كتاب خلاصة البلدان نوشته سيّد محمّد بن محمّد بن هاشم رضوى قمى و وى آن را از مونس الحزين شيخ صدوق روايت كرده است.

 به جز اين دو منبع، مصدر مكتوب كهن ديگرى در اختيار نيست كه اين گزارش در آن ثبت شده باشد. ساير آثار، از اين دو كتاب نقل كرده اند و بدانها نسبت مى دهند.

 اينك چند نكته در اين زمينه مطرح مى شود:

يك. بررسى منابع گزارش

1. كتابى از شيخ صدوق به نام مونس الحزين موجود نيست؛ بلكه در كتب فهارس نيز چنين اثرى به شيخ صدوق منسوب نشده است مگر آن كه مراد از اين كتاب ، مونس الحزين نگاشته ابن فتّال نيشابورى باشد.[6]

 2. كتاب تاريخ قم به زبان عربى بوده و نويسنده اش حسن بن محمّد بن حسن قمّى معاصر شيخ صدوق است. متن اصلى اين كتاب موجود نيست.

 3. تاريخ قم در سال 865 ق توسط حسن بن على بن حسن عبد الملك قمّى به فارسى ترجمه شده كه اينك موجود است؛ ولكن تنها چند فصل آن به جاى مانده است و داستان جمكران در متن حاضر، موجود نيست. البته به سبب نقص كتاب ، نمى توان ادّعاى عدم وجود داستان جمكران در كلّ كتاب را مطرح كرد .

 4. دست خطهاى سيّد نعمت اللَّه جزايرى از تاريخ قم كه محدّث نورى از آن نقل كرده، مفقود است و اين داستان در آثار فراوان حديثى سيّد نعمت اللَّه جزايرى كه اينك در دسترس است، وجود ندارد.

 5. كتاب خلاصة البلدان سيّد محمّد رضوى نيز مفقود است و معلوم نيست وى به چه سندى اين داستان را از كتاب مونس الحزين نقل كرده است.

دو. بررسى محتواى گزارش

1. در اين گزارش، سال وقوع داستان، 393 ق ذكر شده است و داستان از كتاب شيخ صدوق كه در سال 381 ق فوت كرده منقول است؛ يعنى وقوع داستان، دوازده سال پس از فوت نويسنده كتاب مونس الحزين است.[7]

 2. نكته مبهم داستان اين است كه روشن نيست اين ماجرا در رؤيا و خواب اتفاق افتاده است يا در بيدارى! و چون چند نوبت زبان گزارش عوض شده، نمى توان به درستى، آن را مشخّص كرد.

 متن اصلى عربى بوده و سپس به فارسى ترجمه شده و مجدداً تعريب شده و در كتب ياد شده منقول است.

 3. در اين حديث، نام اصلى امام زمان عليه السلام ذكر شده است با آن كه شيخ صدوق بنا بر كتاب كمال الدين ذكر نام را در عصر غيبت، حرام مى داند.[8]

 4. در برخى نسخه ها شبِ ديدار، چهارشنبه نقل شده است؛ ولى در برخى ديگر، مذكور نيست.

سه. موارد ديگر

1. جاى تعجّب است كه اعمال مسجد جمكران در هيچ يك از كتب ادعيه و مزار كهن، از قبيل: كامل الزيارات، مصباح المتهجّد، و كتب سيّد ابن طاووس، كفعمى و ابن فهد حلّى مذكور نيست و حتّى شيخ عبّاس قمّى، آن را در اصل مفاتيح الجنان نياورده؛ بلكه در ملحقات (باقيات الصالحات) آورده است كه اينك در حواشى مفاتيح الجنان جاى دارد.

 2. همچنين محدّثان بزرگى چون علّامه مجلسى و سيّد هاشم بَحرانى در كتب خود - كه دايرة المعارف حديث شيعه اند - به اين روايت اشاره اى ندارند.

 3. نيز نام اين مسجد در كتب كهن تاريخى بويژه در كتاب نقض عبدالجليل رازى (ق 6ق) كه به گزارش مساجد و مدارس قم اهتمام داشته، موجود نيست. اوّلين گزارشى كه از اين مسجد در دست ماست، مربوط به نسخه اى از كتاب خلاصة التواريخ است كه نويسنده در ضمن وقايع سال 986ق، نوشته است:

 مير ميران... چهار پنج ماه در قريه لنجرود (لنگرود) كه تا شهر [قم ] دو فرسخ راه است ماند و در بعضى ايّام در مقام با احترام حضرت امام صاحب العصر و الزمان معتكف گشت.[9]

از اين گزارش معلوم مى شود كه در اواخر سده دهم هجرى، اين مكان به نام مقام امام زمان عليه السلام مطرح بوده است.

4. راوى داستان، حسن بن مثله است كه در كتب رجال و تراجم، شرح حالى از او نيامده است و احوالش معلوم نيست.

 بر اساس مطالب يادشده، از نظر تاريخى نمى توان اين داستان را تأييد كرد و جالب آن است كه تنها كتيبه به جاى مانده از ساخت مسجد، به سال 1167ق برمى گردد كه در قالب شعرى به نام آقا على اكبر، بانى ساخت يا تعمير مسجد، موجود است.[10]

 با اين همه، چند نكته را نبايد از نظر دور داشت:

 1. خواندن نماز تحيت و نيز خواندن نماز امام زمان عليه السلام [11] در اين مكان به عنوان مسجد، نه تنها منعى در آن نيست، بلكه فى حد نفسه، مطلوب است.

 برخى از بزرگان شيعه نيز بر همين بُعد تأكيد داشته اند. آية اللَّه مكارم شيرازى از مراجع تقليد فرموده اند:

 من تعجب مى كنم از كسانى كه باز هم در باره مسجد جمكران منفى بافى مى كنند. ما مى گوييم حسن بن مثله جمكرانى اى بود يا نبود؛ امّا مسجدى هست كه نام امام زمان در آن برده مى شود و عبادتى هست كه عبوديت خالص است؛ صد مرتبه «اياك نعبد و اياك نستعين»، چنين عبادتى چنان جذابيتى ايجاد كرده كه هفته اى صدها هزار نفر و در ايام مخصوص، ميليون ها نفر به اين مكان مى روند.

كدام عقل اجازه مى دهد كه با اين چنين مركز مؤثّرى مخالفت كنند؟ بخصوص كه آن مسئله تاريخى در خواب نبوده و در بيدارى اتفاق افتاده. اين مسئله را علماى بزرگ تأييد كرده اند و مخالفت كنندگان نبايد در مقابل علما بِايستند.[12]

در عين حال، بر پرهيز از خرافه و سوء استفاده نيز تأكيد كرده اند:

 ... منتها مراقب باشيد خرافات را با آن نياميزند. من شنيده ام لابه لاى اين زوّار، افراد فرصت طلبى مى آيند، يكى خود را مأمور امام زمان معرفى مى كند، يكى مى گويد نايب خاصّم. ديگرى بشارت ظهور مى دهد و مردم را گول مى زنند و سركيسه مى كنند.[13]

2. رفت و آمد برخى از علماى گذشته چون فيض كاشانى (م 1091ق) و فرزندش، و نيز شيخ بهايى (م 1031ق) و محمّدتقى مجلسى (م 1070ق) به اين مسجد و در دوران معاصر رفت و آمد تعدادى از مراجع و علما به اين مكان، قابل توجّه است و مى تواند مستند مطلوبيت انجام يافتن چنين عمل عبادى اى قرار گيرد.[14]

 آية اللَّه صافى گلپايگانى فرموده اند:

 علما و بزرگان ما همه به مسجد جمكران افتخار مى كردند. مرحوم پدرم - رحمت اللَّه عليه - پياده به مسجد جمكران مى رفتند. در آن زمان، اسب بود و بعضى به ايشان اصرار مى كردند كه شما سوار بشويد. مى گفتند: من مى خواهم پياده باشم. اين كار را با كيفيت خاصّى انجام مى دادند.[15]

و نيز فرموده اند:

 من افتخار مى كنم كه خادم اين مسجد باشم.[16]

3. معجزات و كراماتى كه در اين سال ها در اين مكان به وقوع پيوسته نيز مى تواند شاهدى بر توجّه امام زمان عليه السلام به اين مسجد و اين مكان باشد.[17]

آية اللَّه شبيرى، از اين منظر به مسجد جمكران نگريسته و فرموده است:

 اگر كسى در مسئله تاريخ مسجد ايجاد شبهه كند، قضاياى مستقيم و متواتر يقينى اى را كه خيلى از افراد با رفتن به آن جا و توسّل پيدا كردن، مشكلات مهمشان حل شده، نمى تواند انكار كند.

 اين مسجد، مكانى است كه اوليا و مقدّسين و رجال معنوى، ساليان دراز در آن جا توسّل به شخص اوّل فعلى عالم داشته اند. بنا بر اين، مسجد جمكران قطعاً مورد عنايت خداوند است و طبيعى است كه مشكلات در آن جا حل شود. ما مى دانيم كه خيلى از افراد به حسب ظاهر، مشكلات لاينحل داشتند و آن جا رفتند و مشكلشان حل شده است.

 امام خمينى رحمه اللَّه بيمارى اى داشتند كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر مى رسيد، و هنوز اين خبر بين مردم منتشر نشده بود. پسر دايى ما دكتر ولايى براى رسيدگى، با يكى از وزرا آمدند و گفت: «حال ايشان وخيم است». كسى هم نمى دانست كه ايشان مريض شده اند. ما با يكى از رفقا گفتيم كه «بايد برويم مسجد جمكران براى توسّل». رفتيم و الحمدللَّه خطرى كه احتمال نجات از آن بعيد به نظر مى آمد، حل شد. به هر حال، ما تجربه اى اين چنين در باره مسجد جمكران داريم. اشخاص ديگر هم تجربه هاى مختلفى دارند[18] .[19]

 

[1] ر.ك: ميزان الحكمة: ج 5 ص 2390 - 2401. نيز، براى آگاهى بيشتر از فضيلت و جايگاه مسجد در فرهنگ اسلامى، ر.ك: فرهنگ نامه مسجد.

[2] جنّة المأوى: ص 47، بحار الأنوار: ج 53 ص 234.

[3] نجم الثاقب: ص 212 - 215.

[4] گر چه وى در كتاب كلمه طيّبه همين داستان را از بياض ابو الشرف محمّدمهدى بن على نقى حسينى قمى، معروف به «توحيد»، خطيب و واعظ قم (زنده در 1116ق) نقل كرده است.

[5] أنوار المشعشعين: ج 1 ص 543 .

[6] گفتنى است ابن فتّال نيشابورى (م 508ق) (صاحب روضة الواعظين) كتابى به نام مونس الحزين داشته (كه البته اكنون مفقود است) و احتمال دارد نام ايشان با ابن بابويه صدوق اشتباه شده باشد و در حقيقت، ابن فتّال منبع اصلى باشد. در اين صورت، بسيارى اشكالات از جمله اشكال بالا و اشكال شماره 1 و 3 در بحث محتواى روايت، از ميان مى رود .

[7] برخى از محقّقان، از جمله آية اللَّه شبيرى زنجانى، به اين ايراد پاسخ داده و گفته اند كه شايد در اين نقل، تسعين با سبعين، اشتباه شده است؛ يعنى نقل كتاب تاريخ قم 373قمرى بوده است كه شش سال قبل از فوت شيخ صدوق مى شود (ماهنامه پاسدار اسلام: ش 385 - 386 ص 20) .

[8] ر . ك : كمال الدين : ج 2 ص 648 .

[9] ر.ك: ديروز و امروز قم: ص 191 (به نقل از: خلاصة التواريخ: ج 2 ص 1019).

[10] ر. ك: گنجينه آثار قم: ج 2 ص 307.

[11] در باره اين نماز حاجت، ر. ك: ج 6 ص 249.

[12] ماهنامه پاسدار اسلام : ش شماره 385 - 386 ص 20 .

[13] همان جا.

[14] در پاورقى كتاب تاريخ قم با تحقيق: محمّدرضا انصارى قمى (ص 113) ، دست نوشته علم الهدى فرزند فيض كاشانى (م 1091ق) اين گونه آمده است :

 «في سنة 1081 در جوار والد، مولانا حجّة اللَّه فى العالمين - روحى فداه - مشرّف شديم به حرم اهل بيت - صلوات اللَّه عليهم - ، و بعد مشرّف شديم به زيارت مسجد مقدّس جمكران كه از مضافات قم المشرفة مى باشد . حقيرِ فقير شنيدم از والد مكرّم - روحى فداه - كه مولانا شيخ محمّد بهاء الدين عاملى - عطّر اللَّه مرقده - و مولانا حضرت علّامه آخوند ملّا محمّدتقى مجلسى - عطّر اللَّه مضجعه - به اين مكان مقدّس مشرف مى شدند».

[15] ماهنامه پاسدار اسلام : ش 385 - 386 ص 21 .

[16] همان جا .

[17] ر . ك : ج 5 ص 277 (بخش ششم / فصل پنجم / تشرف آقاى عبدالرحيم بلورساز) .

[18] ماهنامه پاسدار اسلام : ش 385 - 386 ص 20 .

[19] آية اللَّه حاج آقا رضا بهاء الدينى رحمه اللَّه در پاسخ به اين سؤال كه «نظر شما درباره مسجد جمكرن چيست؟»، فرمود : «چيزى كه من خود ديده ام اين است كه قريب ده بار در مُحاذات آن ، حال من تغيير كرده و ناراحتى ها برطرف شده است». همچنين آية اللَّه بهجت رحمه اللَّه كرامت شگفتى در باره اين مسجد نقل كرده اند. براى آگاهى بيشتر، ر.ك: زمزم عرفان ص 292 (امداد غيبى در تعمير مسجد جمكران). 



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت