راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى

پرسش :

راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى چیست؟



پاسخ :

حركت انسان به سوى كمال مطلق ، بدين سان آغاز مى گردد :

يك . ياد خدا

نخستين گام در اين سير و سلوك ، ياد خداست . امام على عليه السلام درباره نقش ياد خدا در سازندگى انسان مى فرمايد :

أصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ .[۱]اساس سامان يافتن دل ، اشتغال آن به ياد خداست . ياد خدا ، در واقع ، رمز خودسازى است ؛ چرا كه به تدريج ، انسان را از خودِ حيوانى تهى مى كند و دل را از رذايل اخلاقى پاك مى گرداند و آن را براى پذيرش نور يقين ، آماده مى سازد. در متون اسلامى ، نقشِ سرنوشت ساز يادِ خدا در سازندگى انسان ، به تفصيلْ مورد توجّه قرار گرفته است. در اين جا براى نمونه ، به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم :

دسته اوّل ، رواياتى كه بر نقش ذكر در آفت زدايى و سالم سازى قلب تأكيد دارند ، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده است :

ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّيطانِ .[۲]ياد كردنِ خدا ، راندن شيطان است . ذِكرُ اللّهِ رَأسُ مالِ كُلِّ مُؤمِنٍ ، ورِبحُهُ السلام ةُ مِنَ الشَّيطانِ .[۳]ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن است و سود آن ، به سلامت ماندن از شيطان است . ذِكرُ اللّهِ دَواءُ أعلالِ النُّفوس .[۴]ياد خدا ، دواى دردهاى جان هاست . يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وذِكرُهُ شِفاءٌ .[۵]اى آن كه نامش دواست و يادش شفا !

دسته دوم ، احاديثى كه ياد خدا را موجب شرح صدر و نورانى شدن دل و انديشه ، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى معرفى مى كنند ، مانند سخنان امام على عليه السلام در اين باره :

إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جلاءً لِلقُلوبِ ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرةِ ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العِشوَةِ ، وتَنقادُ بهِ بَعدَ المُعانَدَةِ .[۶]خداى سبحان ، ذكر را جلاى دل ها كرد كه [گوش] پس از سنگينى ، بدان مى شنود و [ديده ]پس از نابينايى ، بدان مى بيند و پس از لجاجت ، با آن [در برابر خدا] رام مى شود. دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ .[۷]مداومت بر ذكر ، دل و انديشه را نورانى مى كند. مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الصَّلاحِ .[۸]دوام ذكر ، خوراك جان ها و كليد درستى است.

دسته سوم ، احاديثى كه معرفت خدا و انس با خدا و محبت او را ثمره ياد خدا مى دانند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است :

مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ عز و جل أَحَبَّهُ اللّهُ .[۹]هر كس خدا را فراوان ياد كند ، خداوند [ نيز] او را دوست خواهد داشت .

و امام على عليه السلام فرموده است :

الذِّكرُ مِفتاحُ الأُنسِ .[۱۰]ذكر ، كليد اُنس است.

بنا بر اين ، ياد خدا در گام اوّل سلوك ، آينه دل را از زنگارهاى اخلاق و اعمال ناشايسته پاك مى كند و در گام دوم ، با نورانى ساختنِ آن ، زمينه را براى انعكاس معارف شهودى در آن و دستيابى به معرفت و محبت خدا ، فراهم مى سازد.

با عنايت به آثار و بركات ياد خدا و نقش كليدىِ آن در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه در جاىْ جاى قرآن كريم و احاديث اسلامى ، بر كثرت ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد شده است :

«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا .[۱۱]اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد» .

«فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ.[۱۲]و چون نماز را تمام كرديد ، ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده [و در هر حال] ، خدا را ياد كنيد» .

«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ .[۱۳]آنان كه ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ، خدا را ياد مى كنند» .

امام صادق عليه السلام فرمود :

ما مِن شَيء إِلاّ ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إِلَيه ، إِلاَّ الذِّكر فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إِلَيهِ .[۱۴]هيچ چيزى نيست جز آن كه حدّى دارد كه بدان منتهى مى شود ، جز ياد [خدا ]كه حد نهايتى ندارد . سپس آن حضرت اين آيه را خواند :

«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا . اى مؤمنان! خدا را فراوان ياد كنيد» .

درباره نقش ذكر در سازندگى انسان ، توجّه به چند نكته ضرورى است :

۱ . تداوم ذكر

آنچه موجب ظهور آثار ذكر در پيراستگى و آراستگىِ قلب و رسيدن به معرفت شهودى است ، تداوم ذكر است ؛ چنان كه در شمارى از نصوصى كه گذشت ، بدان تصريح شده است . شايد ذكر «خروج از ظلمات و ورود به عالم نور» در سوره احزاب ، پس از «امر به كثرت ذكر» ، به همين دليل باشد :

«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّـلُمَـتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا .[۱۵]اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد و صبح و شام ، او را تسبيح گوييد. اوست كه با فرشتگانش بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاريكى ها ، به سوى نور بيرون ببرد و با مؤمنان ، هماره مهربان است» .

بنا بر اين ، ذكرى كه تداوم نداشته باشد و بر قلب غلبه نكند ، نمى تواند در مسير معرفت شهودى ، نقش ايفا كند .

فقيه و محدّث بزرگ ، فيض كاشانى رحمه الله ، در رساله زاد السالك ، در پاسخ به نامه يكى از طلاب علوم دينى ، درباره كيفيت سلوك راه حق ، ۲۵ رهنمود ارائه كرده و در رهنمود هجدهم گفته است :

قدرى از اذكار و دعوات [ را] وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه ، و اگر تواند كه [در] اكثر اوقات ، زبان را مشغول ذكر حق دارد ـ و اگر چه جوارح ، در كارهاى ديگر مصروف باشد ـ ، زهى سعادت !

از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان ، در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلاّ اللّه »؛ [حتى] اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى رفته اند ، الى غير ذلك .[۱۶]چه اين ، ممدّ ومعاونى قوى است هر سالك را ، و اگر ذكر قلبى را نيز مقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى ، فتوح بسيار رو مى دهد . [پس] تا مى تواند ، سعى نمايد كه دم به دم ، متذكّر حق مى بوده باشد تا غافل نشود كه هيچ امرى ، به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق ـ سبحانه ـ به معاصى .[۱۷]

۲ . كامل ترين مصاديق ذكر

نماز ، كامل ترين مصداق ذكر است و آيه شريف زير ، به همين نكته ظريف اشاره دارد :

«أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى .[۱۸]نماز را براى ياد من برپا دار» .

نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) ، انجام شود ، در گام اوّل ، همه زشتى ها و پليدى ها را از انسان دور مى كند و او را به صفت تقوا متّصف مى سازد و در گام دوم ، سالك را به بساط معرفت شهودى و قرب و محبت الهى مى رساند ؛ چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله«نور معرفت»[۱۹]را از بركات نماز مى شمارد ، و امام على عليه السلام نماز را نردبان عروج جان براى رسيدن به خدا[۲۰]و زيارت او معرفى مى كند .

۳ . حقيقت ذكر

نكته ديگر ، اين كه حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر حق تعالى است . از اين رو ، ذكر زبانى ، بدون توجّه قلبى ، اثر چندانى در نورانيت دل نخواهد داشت. نشانه توجّه قلبى انسان به آفريدگار جهان نيز مسئوليت شناسى در همه زمينه هاست .

ذكرِ به اين معنا و بويژه تداوم آن ، بسيار دشوار است ، چنان كه امام صادق عليه السلام در معرفىِ سخت ترين چيزهايى كه خدا بر خلقش واجب كرده است ، به يكى از ياران خود مى فرمايد :

ألا أُخبِرُكَ بِأَشَدِّ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلى خَلقِهِ ؟ قُلتُ : بَلى . قالَ : إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، ومُؤاساتُكَ أخاكَ ، وذِكرُ اللّهِ في كُلِّ مَوطِنٍ . أما إنّي لا أقولُ : سُبحانَ اللّهِ ، وَالحَمدُ للّهِِ ، ولا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، واللّهُ أكبَرُ ، وإن كانَ هذا مِن ذاكَ ، ولكِن ذِكرُ اللّهِ ـ جَلَّ وعَزَّ ـ في كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلى مَعصِيَةٍ .[۲۱]آيا تو را از سخت ترين واجباتى كه خدا بر خلقش واجب كرده آگاه نكنم؟

گفتم : چرا .

فرمود : انصاف دادنت به مردم از جانب خودت ، و سهيم كردن برادرت [در مال و دارايى ات ]و ذكر خدا در هر جا ؛ امّا بدان كه مقصود من از ذكر ، «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه واللّه اكبر» نيست ، اگر چه اينها هم ذكر هستند ؛ بلكه مقصود ، ياد كردن خداى عز و جل در هر جايى است كه آهنگ طاعت يا معصيت مى كنى .

۴ . شرط بهره گيرى از ذكر

يكى از شرايط مهم پذيرفته شدن نماز و بهره گيرى از بركات آن ـ كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده ـ زكات است . لذا قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات ، دعوت مى كند .

امام رضا عليه السلام در اين باره مى فرمايد :

إنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٍ بِها ثَلاثَةٌ أُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولم يُزَكِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ... .[۲۲]خداى عز و جل به سه چيز فرمان داده كه سه چيز هم همراه آنهاست: به نماز و [همراهش] زكات ، فرمان داده و از اين رو ، هر كس نماز بگزارد و زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته نمى شود.

نقش پرداختن زكات در بهره گيرى از آثار نماز ، تا آن جاست كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد :

لاصَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ .[۲۳]آن كه زكات ندهد ، نمازى ندارد .

گفتنى است كه زكات ، در مفهوم عامّ آن ، شامل مطلق حقوق مالى ، اعم از واجب و مستحب است . لذا امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤالى درباره زكات ظاهرى و باطنى فرمود :

أمَّا الظّاهِرَةُ فَفي كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ وعشرونَ ، وأمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أَخيكَ بِما هُوَ أَحوَجُ إِلَيهِ[۲۴]مِنكَ .[۲۵]زكات آشكار ، در هر هزار درهم ، بيست و پنج درهم است؛ امّا زكات باطنى (حقيقى) ، آن است كه چيزى را كه برادرت بدان نيازمندتر است ، براى خود ، نگاه ندارى .

بنا بر اين ، مى توان گفت كه مطلق احسان به خلق و گره گشايى از كار مردم براى خدا ، شرط بهره گيرىِ كامل از بركات مطلق ذكر و در رأس آن ، نماز است .

دو . رعايت آداب غذا خوردن

اشاره كرديم كه ياد خداوند عز و جل غذاى جان است . هر چه اين خوراكْ بيشتر به روح برسد ، نيروى روح ، بيشتر مى شود و صفا و نورانيت دل ، افزون تر مى گردد ؛ به عكسِ غذاهاى مادّى كه هر چه بيشتر انسان از آن مصرف كند ، براى جسم و جانش زيانبارتر است و اكتفا به قدر ضرورت در خوردن ، سلامت جسم و جان انسان را تضمين مى كند .

درباره نقش خوردن در سير و سلوك و معرفت شناسى ، روايات اسلامى را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد :

۱ . غذاى حلال و نورانيّت دل

دسته اوّل ، شامل رواياتى است كه تصريح مى كنند خوردنِ غذاى حلال ، موجب صفاى دل و نورانيت آن مى شود ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است :

مَن أكَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ ورَقَّ .[۲۶]هر كه از حلال بخورد ، دلش صفا مى يابد و نازك مى شود . مَن أكَلَ الحَلالَ أربَعينَ يَوما ، نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ ، وأَجرى يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ .[۲۷]هر كس چهل روز حلال بخورد ، خدا دلش را نورانى مى كند و چشمه هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد .

۲ . كم خوردن و نورانيت دل

دسته دوم ، رواياتى هستند كه كم خوردن و گرسنگى را مايه نورانى شدن دل ، معرفى مى كنند ؛ مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آلهروايت شده است :

إذا أقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ مُلِئَ جَوفُهُ نورا» .[۲۸]چون انسان از خوراكش بكاهد ، درونش پر از نور مى شود. نورُ الحِكمَةِ الجوعُ .[۲۹]نور حكمت ، [در] گرسنگى است.

۳ . نقش روزه دارى در معرفت شهودى

دسته سوم : روايات ، روزه دارى را سبب رسيدن انسان به درجه يقين مى شناسانند ؛ مانند آنچه در حديث معراج آمده است :

الصَّومُ يورِثُ الحِكمَةَ ، وَالحِكمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ ، وَالمَعرِفَةُ تورِثُ اليَقينَ .[۳۰]روزه ، حكمت مى آورد و حكمت ، معرفت مى آورد و معرفت ، يقين.

شايان گفتن است كه يقين ، بالاترين مرتبه ايمان ، و همان معرفت شهودى است .

۴ . انگيزه الهى در خوردن و نورانيت دل

دسته چهارم روايات ، به داشتنِ انگيزه الهى در همه كارها ، از جمله خوردن ، توصيه مى كنند؛ مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه در توصيه به ابو ذر فرمود :

يا أَبا ذَرٍّ لِيَكُن لَكَ في كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ ، حَتَّى فِي النَّومِ وَالأَكلِ .[۳۱]اى ابو ذر! بايد در هر چيزى ، نيت نيكو داشته باشى ، حتّى در خوابيدن و خوردن.

اخلاص در همه كارها ، موجب نورانى شدن ديده بصيرت است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده :

عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ .[۳۲]به گاه حصول اخلاص ، ديده ها نورانى مى شوند.

هر گاه چنين مرتبه اى از اخلاص ، چهل روز تداوم يابد ، دل ، چنان نورانى مى گردد و به معارف حقيقى و ناب دست مى يابد كه چشمه هاى حكمت ، از زبان صاحب دل ، جارى مى شوند . پيامبر خدا در اين باره مى فرمايد :

ما أَخلَصَ عَبدٌ للّهِِ عز و جل أَربَعينَ صَباحا إِلاّ جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ .[۳۳]هيچ بنده اى ، چهل روز براى خدا اخلاص نورزيد ، مگر آن كه چشمه هاى حكمت ، از دلش بر زبانش سرازير شد .

و اگر سالك ، در اين چهل روز ، روزه دار باشد ، بى ترديدْ رسيدن به مقصد ، نزديك تر خواهد بود ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :

مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعينَ صَباحا ، يَأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نهارَهُ ، قائِما لَيلَهُ ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ .[۳۴]هر كس چهل روز براى خدا اخلاص بورزد ، حلال بخورد و روزه بگيرد و شب زنده دارى كند ، خداوند سبحان ، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى سازد .

سه . ولايت اهل بيت

راه توحيد و سلوك به سوى معرفت شهودى و كمال مطلق ، راهى است بس دشوار و در آن ، راهزنانِ بسيار . پيمودن اين راه ، بدون راهنمايى و دستگيرى رهبرانِ به مقصد رسيده و مصون از خطا ـ كه همان پيامبر خدا و خاندان او عليهم السلام هستند ـ خطرناك ، بلكه غير ممكن است . در اين باره ، توجّه به سه نكته حائز اهميت است :

۱ . نقش اهل بيت در خداشناسى

بر پايه احاديثى كه ملاحظه شد ، اهل بيت ، ابواب معرفت خدا و راه رسيدن به رضوان اللّه هستند و اين ، بدان معناست كه تنها آنها با معارف اسلام ناب آشنايند و بر اساس آموزه هاى وحى ، مى توانند آفريدگار حقيقىِ جهان را به مردم معرّفى كنند و آنان را تا رسيدن به بالاترين مراتب توحيد ، هدايت نمايند . در زيارت جامعه مروى از امام هادى عليه السلام خطاب به آنان مى گوييم :

بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا» .[۳۵]به ولايت شما ، خداوند ، معارف دينمان را به ما آموخت .

۲ . نقش اهل بيت در هدايت باطنى انسان

بررسى دقيق متون دينى اسلام در زمينه امامت و رهبرى ، نشان مى دهد كه نقش امامان اهل بيت و به طور كلى ، انسان كامل در هر عصرى ـ كه امام آن عصر ناميده مى شود ـ در هدايت انسان ها ، فراتر از نماياندنِ راه كمال مطلق دارند ؛ بلكه امام ، افزون بر هدايت عام ، افراد مستعد را در پيمودن راه و رساندن به مقصد نيز همراهى مى كند ؛ بدين معنا كه روح انسان هاى مستعد ، به طور تكوينى در پرتو انوار باطنى امام پرورش مى يابد و به سوى كمال مطلق ره مى سپارد.

كلينى رحمه الله ، در كتاب ارجمند الكافى ، در بابى كه آن را «امامان ، نور خدايند» ناميده ، شش روايت آورده است كه در آنها كلمه «نور» در شمارى از آيات قرآن كريم ، به امامان اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است . از جمله ، روايتى را از ابو خالد كابلى نقل كرده كه مى گويد : از امام باقر عليه السلام درباره اين آيه شريف پرسيدم كه مى فرمايد :

«فَـئامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا .[۳۶]به خدا و فرستاده اش و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان بياوريد» .

امام عليه السلام در پاسخ فرمود :

النّورُ وَاللّهِ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إِلى يَومِ القِيامَةِ ، وهُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ الَّذي أُنزِلَ ، وهُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ فِي السَّماواتِ وفِي الأَرضِ ، وَاللّهِ يا أبا خالِدٍ لَنورُ الإِمامِ في قُلوبِ المُؤمِنينَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضيئَةِ بِالنَّهارِ؛ وهُم وَاللّهِ يُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنينَ ، ويَحجُبُ اللّهُ عز و جل نورَهُم عَمَّن يَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم؛ وَاللّهِ يا أبا خالِدٍ لا يُحِبُّنا عَبدٌ ويَتَوَلاّنا حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ ... .[۳۷]به خدا سوگند كه تا روز قيامت ، نور ، امامان از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند . به خدا سوگند ، آنان همان نورِ فرو فرستاده شده اند . به خدا سوگند ، آنان نور آسمان ها و زمين اند. اى ابو خالد ! به خدا سوگند ، نور امام در دل هاى مؤمنان ، از خورشيد فروزانِ روز ، تابناك تر است . به خدا سوگند ، آنان دل هاى مؤمنان را روشن مى دارند و خدا نور آنان را از هر كس كه بخواهد ، باز مى دارد تا دل هايشان تاريك شود. اى ابو خالد! به خدا سوگند ، هيچ بنده اى با ما دوستى نمى ورزد و ولايت ما را نمى پذيرد ، جز آن كه خداوند ، دلش را پاك مى سازد.

بر پايه اين سخن ، امام به سانِ مهرى تابان است كه فروزنده تر از خورشيد محسوس ، بر باطنِ نامحسوس جهان ، نورْافشانى مى كند و به ملكوت آسمان ها و زمين و ضمير انسان هاى با ايمان ، روشنايى مى بخشد . اين نور ، نه تنها راه سير و سلوك را به آنان مى نماياند ، بلكه تا رسيدن به مقصد ، سالك را همراهى مى كند .

به سخن ديگر ، چنان كه خورشيد محسوس ، افزون بر روشنايى ، تكوينا در تكامل مادى انسان مؤثّر است ، خورشيد معنوى امام نيز علاوه بر راهنمايى تشريعى ، تكوينا در تكامل معنوى انسان ، تأثير دارد .

قرآن كريم ، واژه «امام» را بر كسى اطلاق مى كند كه به درجات قرب رسيده و سالار كاروان ولايت مداران شده و ارتباط انسان را با اين حقيقت ، نگاه داشته است. امام ، كسى است كه خداى سبحان ، او را براى پيش گامى در طريق ولايت برگزيده و هموست كه مهار هدايت معنوى را در دست گرفته است. همه پرتوهاى تابناك ولايت ـ كه بر دل بندگان مى تابد ـ بارقه هاى برخاسته از منبع نور امام و هديه هاى پراكنده و عطيه هاى متّصل به درياى بى كرانه او هستند .[۳۸]

علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى رحمه الله در اين باره مى گويد :

به طور خلاصه ، امام ، هدايتگرى است كه با نور هدايت ملكوتى اى كه همراه دارد ، ره مى نمايد . پس حقيقت امامت ، گونه اى ولايت بر اَعمال مردم است و هدايت او ، به معناى رساندن ايشان به مقصود و با فرمان الهى است ، نه فقط ارائه طريق كه شأن پيامبر و فرستادگان الهى و هر مؤمنى است كه با نصيحت و اندرز نيكو ، به سوى خدا هدايت مى كند .[۳۹]

به بيان ديگر ، هدايت باطنى و نورانيتى كه بر اثر انجام دادن تكاليف الهى ، براى انسان فراهم مى آيد ، از طريق انسان كامل و امام ، به او افاضه مى شود[۴۰]و از اين رو ، بدون ارتباط معنوى با او ، اعمال صالح نمى توانند نقش خود را در تكامل انسان ايفا كنند و بدين جهت ، ولايت اهل بيت عليهم السلام ، شرط قبولى اعمال شمرده شده است ، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آلهمى فرمايد :

وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا لَو أَنَّ رَجُلاً لَقِيَ اللّهَ بِعَمَلِ سَبعينَ نَبِيّا ثُمَّ لَم يَأتِ بِوِلايَةِ أُولِي الأَمرِ مِنّا أهلَ البَيتِ ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً .[۴۱]سوگند به خدايى كه مرا به حق به نبوّت بر انگيخت ، اگر مردى با عمل هفتاد پيامبر ، از خدا پروا بدارد ، امّا در ولايت صاحبان امر ـ كه از ما اهل بيت اند ـ درنيايد ، خداوند از او هيچ [عمل واجب و يا مستحبى را] نمى پذيرد. و در زيارت «جامعه» ، روايت شده از امام هادى عليه السلام مى خوانيم :

وبِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ .[۴۲]و به موالات شما ، اعمال واجب پذيرفته مى شوند ، و مودّت شما واجب است.

بارى ، به بركت ولايت اهل بيت عليهم السلام و اطاعت آنان ، سالك مى تواند به بالاترين مراتب توحيد و معرفت شهودى دست يابد ، چنان كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد :

مَن سَرَّهُ أَن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، ويَنظُرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ ، وَليَتَبَرّأ مِن عَدُوِّهِم .[۴۳]آن كه او را خوش آيد كه بدون پرده به خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد ، بايد ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و از دشمنان ايشان ، بيزارى جويد.

۳ . نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت

درباره نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسى ، اين نكته نيز قابل توجّه است كه در شمارى از روايات ـ چنان كه ملاحظه گرديد[۴۴]ـ تأكيد شده كه معرفت خداوند عز و جلجز از طريق شناخت اهل بيت عليهم السلام ممكن نيست و از سوى ديگر ، در برخى احاديث آمده كه شناخت اهل بيت عليهم السلام ، متأخر از شناخت خداست . در دعايى كه امام صادق عليه السلام به زُراره آموخت ، مى خوانيم :

اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني .[۴۵]خدايا! خودت را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت. خدايا ! پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت. خدايا ! حجّت خود را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از دينم گم راه خواهم شد.

از اين روشن تر ، سخن امير مؤمنان است ، وقتى رئيس نصارا از ايشان پرسيد : خدا را به محمّد شناختى و يا محمّد را به خدا ؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمود :

ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولكنِ عَرَفتُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِاللّهِ ... .[۴۶]خدا را به محمّد صلى الله عليه و آله نشناختم؛ بلكه محمّد را به خدا شناختم.

بنا بر اين ، چگونه مى توان بين اين دو دسته روايت ، جمع كرد؟

پاسخ ، اين است كه اين احاديث ، حاكى از نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلام است. از يك سو ، شناخت پيامبر خدا و خاندان او ـ چنان كه در حديث اخير آمده ـ فرع خداشناسى است ؛ زيرا تا وجود خدا اثبات نشود ، نبوّت معنا پيدا نمى كند ، و از سوى ديگر ، تا پيامبران ، مردم را به خداشناسى دعوت نكنند و زمينه تفكّر در براهين توحيد را در جامعه فراهم نسازند ، كسى در صدد شناخت خداوند عز و جل بر نخواهد آمد . وانگهى ـ چنان كه توضيح داديم ـ دستيابى به درجات بالاى خداشناسى ، جز از طريق رهنمودهاى پيامبر صلى الله عليه و آلهو اهل بيت عليهم السلام امكان پذير نيست .

بر اين اساس ، تعارضى ميان دو دسته روايتى كه اشاره شد ، وجود ندارد : بدين ترتيب كه نخست پيامبران و اوصياى آنان ، مردم را به خداشناسى برپايه برهان دعوت مى كنند . پس از اين كه مردم با خدا آشنا شدند ، عقل ، آنان را به پيروى از فرستادگان خدا و رهبران الهى فرا مى خوانَد و پيشوايان دينى ، زمينه را براى رشد و تعالى انسان و رسيدن او به بالاترين مراتب خداشناسى فراهم مى سازند .

چهار . استمداد از خداوند متعال

چهارمين دستور كار براى سلوك الى اللّه ، نيايش و يارى خواستن از خداوند متعال است. دعا ، در رساندن سالك به مقصد ، هم طريقيت دارد و هم موضوعيت . طريقيت دارد ، چون مايه توفيق يافتن انسان براى انجام دادن ساير برنامه هاى سلوك است ، و موضوعيت دارد ، چون خود ، مغز عبادت[۴۷]است .

حتى مى توان گفت كه اگر دعا با شرايط آن انجام شود ، يكى از نزديك ترين راه ها و شايد نزديك ترين راه براى رسيدن به مقصد است؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد :

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ .[۴۸]و چون بندگانم از تو درباره من پرسيدند ، [به آنان بگو كه] من نزديكم و نداى دعا كننده را چون مرا بخواند ، پاسخ مى دهم. پس [ بندگانم ]دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند ، شايد كه راه يابند» .

از اين رو ، انبيا و اولياى خدا ، براى دعا و مناجات با خدا اهمّيت ويژه اى قائل بودند و بيش از ديگران ، از خداوند متعال استمداد مى كردند. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريف : «إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَأَوَّ هٌ حَلِيمٌ ؛ بى گمان ، ابراهيم ، اَوّاه و بردبار بود» ، مى فرمايد :

الأوّاهُ هُوَ الدَّعّاءُ .[۴۹]اَوّاه ، يعنى بسيار دعا كننده.

و نيز امام صادق عليه السلام در مورد جدش امام على عليه السلام روايت كرده است :

كانَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً دَعّاءً .[۵۰]امير مؤمنان ، انسانى پردعا بود.

در مورد اين دستور ، دو نكته ، حائز اهميت است :

۱ . نيايش در كنار تلاش

نكته اوّل ، اين كه دعا در كنار تلاش و به كارگيرىِ همه توان براى انجام دادن ساير دستورهايى كه بدان اشاره شد ، ثمر مى دهد ؛ بلكه بدون مجاهدت ، حقيقت دعا تحقق پيدا نمى كند . لذا امام رضا عليه السلام ضمن حديثى تأكيد مى فرمايد :

مَن سَأَلَ اللّهَ التَّوفيقَ ولَم يَجتَهِد فَقَدِ استَهزَأَ بِنَفسِهِ .[۵۱]هر كه از خدا توفيق جويد ، ولى تلاش نورزد ، خود را مسخره كرده است.

۲ . مهم ترين شرايط دعا

استجابت دعا، شرايطى دارد كه در روايات اسلامى، به تفصيل ذكر شده اند ؛[۵۲]اما مهم ترينِ آنها ، اخلاص ، مطابقت قلب و زبان و بويژه انقطاع (قطع اميد) از اسباب[۵۳]و توجّه كامل به حق تعالى است ؛ بلكه شرايط ديگر، در واقع، مقدّمه تحقّق اين حالت براى نيايشگر است ، چنان كه نقل شده است كه پيامبر خدا در پاسخ كسى كه اسم اعظم خدا را مى جُست تا دعايش اجابت شود، فرمود :

كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ وَادعُهُ بِأَيِّ اسمٍ شِئتَ .[۵۴]هر نامى از نام هاى خداوند ، اعظم است . پس دلت را از غير او خالى بدار و او را با هر نامى كه خواستى، صدا بزن. بهترين عامل انقطاع از غير خدا ، عشق و محبّت اوست . كيمياى محبت، چنان سالك را به خدا جذب مى كند كه پيوند جانش را از هر چه جز اوست، مى بُرَد و هر چه محبّت بيشتر گردد، حالت انقطاع از غير و اتّصال به معدن عظمت، افزون تر مى گردد.

پنج . احياى عقل و ميراندن نفس

با به كار بستن رهنمودهاى چهارگانه اى كه شرح آن گذشت ، به تدريجْ قواى عقلانىِ «سالك الى اللّه » رشد مى كند و هوس هاى حيوانى، در او مى ميرند تا آن كه به اين نقطه مى رسد كه امير مؤمنان در وصف او مى فرمايد :

قَد أَحيا عَقلَهُ ، وأَماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، ولَطُفَ غَليظُهُ ، وبَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ وسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السلام ةِ ، ودارِ الإقامَةِ ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ في قَرارِ الأَمنِ وَالرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ ، وأَرضى رَبَّهُ .[۵۵]عقلِ خود را زنده كرده و نفسِ خود را ميرانده است ؛ تا جايى كه درشتى هايش نازك و زمختى هايش لطيف گشته اند و برقى فروزان و تابناك، برايش درخشيدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به درِ سلامت و سراى اقامت كشانده اند و ثابتْ قدم و با كمال اطمينان ، در جايگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش به كار برده و خدايش را خشنود ساخته، جاى گرفته است.

بارى ، اى خداى منّان و مهربان ! به حرمت انبيا و اوليا و به حقّ محمّد صلى الله عليه و آله و خاندان او ، تو را سوگند مى دهم كه به اين قلمْ شكسته بينوا و بى آزرم نيز توفيق تلاش براى سلوك به سوى خودت عنايت كن ، و حلاوت معرفت حقيقىِ خويش را به او بچشان ، و او را از سرزنش تندِ: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ»[۵۶]در امان بدار ، و در دنيا و آخرت، رسوايش مساز .

خدايا! مرا از كسانى قرار بده كه در طلبت، جدّيت كردند و پا پَس نكشيدند و راه تو را پيمودند و كج نشدند و در رسيدن، به تو اعتماد كردند تا رسيدند و دل هايشان، از محبّت تو سيراب شد و جان هايشان، به معرفت تو انس گرفت و هيچ كس، راهزن ايشان نگشت و از رسيدن به آنچه از تو آرزو داشتند ، جلوى آنان نگرفت . پس آنان، در آنچه جان هايشان بدان شيفته بود، جاودان اند و دهشت بزرگ ، آنان را اندوهناك نمى سازد و فرشتگان، با آنان ديدار مى كنند [و مى گويند] : اين، همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد.


[۱]غرر الحكم : ح ۳۰۸۳ .

[۲]البداية والنهاية : ج ۱ ص ۶۴ ؛ غرر الحكم : ح ۵۱۶۲ .

[۳]غرر الحكم : ح۵۱۷۱ .

[۴]غرر الحكم : ح ۵۱۶۹ .

[۵]مصباح المتهجّد : ص ۳۶۱ ، الإقبال : ج ۳ ص ۳۳۷ ، المصباح للكفعمي : ص ۷۴۴ ، بحار الأنوار : ج ۹۰ ص ۶۲ ح ۳ .

[۶]نهج البلاغة : خطبه ۲۲۲ .

[۷]غرر الحكم : ح ۵۱۴۴ .

[۸]غرر الحكم : ح ۹۸۳۲ .

[۹]الكافي : ج ۲ ص ۵۰۰ ح ۳ عن داوود بن سرحان عن الإمام الصادق عليه السلام ، الزهد ، للحسين بن سعيد: ص۵۵ ح ۱۴۸ عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج ۹۳ ص ۱۶۰ ح ۳۹ .

[۱۰]غرر الحكم : ح ۵۴۱ ، عيون الحكم والمواعظ : ص ۴۰ ح ۸۸۶ .

[۱۱]احزاب : آيه ۴۱ .

[۱۲]نساء : آيه ۱۰۳ .

[۱۳]آل عمران : آيه ۱۹۱ .

[۱۴]الكافى : ج ۲ ص ۴۹۸ ح ۱ ، عدة الداعي : ص ۲۳۳ كلاهما عن ابن القدّاح .

[۱۵]احزاب : آيه ۴۱ ـ ۴۳ .

[۱۶]متن حديث ، از امام صادق عليه السلام بدين شرح است : «وكانَ أبى كَثير الذِّكرِ لَقَد كُنتُ أمشى مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ ولَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّهِ وكُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ : لا إلهَ إلاَّ اللّهُ؛ پدرم بسيار ذكرْ گو بود . در كنارش راه مى رفتم و او ياد خدا مى كرد ، با او سر سفره مى نشستم و او ياد خدا مى كرد ، با مردم سخن مى گفت ، ولى اين كار ، وى را از ياد خدا باز نمى داشت و [همواره] مى ديدم كه زبانش بركامش مى خورد و مى گويد : لا اله إلاّ اللّه » (الكافى: ج ۲ ص ۴۹۸) .

[۱۷]ده رساله ، فيض كاشانى ، به اهتمام: رسول جعفريان ، چاپ نشاط ، ۱۳۷۱ .

[۱۸]طه : آيه ۱۴ .

[۱۹]ر . ك : ص ۴۰۷ ح ۳۶۴۷ .

[۲۰]ر . ك : ص ۴۰۹ ح ۳۶۴۹ .

[۲۱]الكافى : ج ۲ ص ۱۴۵ ح ۸ ، معاني الأخبار : ص ۱۹۳ ح ۳ كلاهما عن الحسن البزّاز ، بحار الأنوار : ج ۷۵ ص ۳۴ ح ۲۹ .

[۲۲]الخصال : ص ۱۵۶ ح ۱۹۶ ، عيون أخبار الرضا : ج ۱ ص ۲۵۸ ح ۱۳ كلاهما عن الحارث بن الدلهاث عن أبيه ، كشف الغمّة : ج ۳ ص ۸۳ ، بحار الأنوار : ج ۹۶ ص ۱۲ ح ۱۷ .

[۲۳]دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۲۴۷ ، مشكاة الأنوار : ص ۹۶ ح ۲۱۲ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج ۹۶ ص ۲۹ ح ۵۷ .

[۲۴]فى المصدر : «إليك» ، وهو تصحيف .

[۲۵]الكافي : ج ۳ ص ۵۰۰ ح ۱۳ ، معانى الأخبار : ص ۱۵۳ ح ۱ ، أعلام الدين : ص ۱۲۶ كلّها عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج ۹۶ ص ۳۹ ح ۱۰ .

[۲۶]مجمع البحرين : ج ۱ ص ۴۴۷ .

[۲۷]إحياء العلوم الدين : ج ۲ ص ۱۳۴ ، المغنى عن حمل الأسفار : ج ۱ ص ۴۳۵ ح ۱۶۵۲ .

[۲۸]الفردوس : ج ۱ ص ۲۹۰ ح ۱۱۳۸ عن أبي هريرة ، نيز ، ر . ك : المعجم الأوسط : ج ۵ ص ۲۲۹ ح ۵۱۶۵ و تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۲۲۹ و الدعوات : ص ۷۷ ح ۱۸۷ .

[۲۹]تاريخ دمشق : ج ۱۹ ص ۴۴۷ ح ۴۵۴۶ ، كنزالعمّال : ج ۱۵ ص ۸۷۵ ح ۴۳۴۷۹ ؛ مكارم الأخلاق : ج ۱ ص ۳۲۰ ح ۱۰۲۴ ، بحار الأنوار : ج ۶۶ ص ۳۳۱ ح ۷ .

[۳۰]ر . ك : ص ۴۱۱ ح ۳۶۵۱ .

[۳۱]مكارم الأخلاق : ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۶۶۱ ، أعلام الدين : ص ۱۹۵ ، بحار الأنوار : ج ۷۷ ص ۸۲ ح ۳ .

[۳۲]غرر الحكم : ح ۶۲۱۱ .

[۳۳]ر . ك : عيون أخبار الرضا : ج ۲ ص ۶۹ ح ۳۲۱ .

[۳۴]ر . ك : مسند زيد : ص ۳۸۴ .

[۳۵]تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۱۰۰ ح ۱۷۷ ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۲ ص ۶۱۶ ح ۳۲۱۳ كلاهما عن موسى بن عبداللّه النخعيّ ، عيون أخبار الرضا : ج ۲ ص ۲۷۷ ح ۱ ، المزار الكبير : ص ۵۳۳ كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، بحار الأنوار : ج ۱۰۲ ص ۱۳۲ ح ۴ .

[۳۶]تغابن : آيه ۸ .

[۳۷]الكافى : ج ۱ ص ۱۹۴ ح ۱ ، تفسير القمّي : ج ۲ ص ۳۷۱ ، مختصر بصائر الدرجات : ص ۹۶ ، تأويل الآيات : ج ۲ ص ۶۹۶ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۳۰۸ ح ۵ .

[۳۸]خلافت و ولايت ، محمدتقى شريعتى : ص ۳۸۰ .

[۳۹]الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱ ص ۲۷۲ . نيز ، ر . ك : ترجمه تفسير الميزان : ج ۱ ص ۳۷۵ .

[۴۰]براى توضيح بيشتر ، ر . ك: رهبرى در اسلام : ص ۲۳ (رهبرى باطنى).

[۴۱]أمالى ، مفيد : ص ۱۱۵ ح ۸ ، بحار الأنوار : ج ۲۷ ص ۱۹۲ ح ۴۹ .

[۴۲]ر . ك : ص ۴۴۳ .

[۴۳]ر . ك : ص ۴۲۳ ح ۳۶۷۱ .

[۴۴]ر . ك : ص ۵۹ (اهل بيت) و ۴۱۹ (ولايت اهل بيت) .

[۴۵]ر . ك : ص ۴۲۸ ح ۳۶۸۲ .

[۴۶]ر . ك : ص ۲۸ ح ۳۳۳۷ .

[۴۷]پيامبر خدا مى فرمايد : «الدعاء مُخّ العبادة» (سنن الترمذي : ج ۵ ص ۴۵۶ ح ۳۳۷۱ ، كنزالعمّال : ج ۲ ص ۶۲ ح ۳۱۱۴ ؛ الدعوات : ص ۱۸ ح ۸ ، بحار الأنوار : ج ۹۳ ص ۳۰۰) .

[۴۸]بقره : آيه ۱۸۶ .

[۴۹]الكافي : ج ۲ ص ۴۶۶ ح ۱ ، عدّة الداعي : ص ۳۳ كلاهما عن زراره ، بحار الأنوار : ج ۹۳ ص ۲۹۹ .

[۵۰]الكافى : ج۲ ص۴۶۸ ح۸ ، عدّة الداعي: ص۳۳ كلاهما عن ابن القدّاح، بحار الأنوار: ج۹۳ ص۳۰۴ ح۳۹ .

[۵۱]كنزالفوائد : ج ۱ ص ۳۳۰ عن أيوب بن نوح ، معدن الجواهر : ص ۵۹ ، بحار الأنوار : ج ۷۸ ص ۳۵۶ .

[۵۲]ر . ك : ميزان الحكمة : باب ۱۱۹۷ (شرايط استجابت دعا) .

[۵۳]ر . ك : ج ۵ ص ۱۶۱ ح ۴۰۲۵ .

[۵۴]ر . ك : ج ۵ ص ۲۰۷ ح ۴۰۷۲ .

[۵۵]نهج البلاغة : خطبه ۲۲۰ ، بحار الأنوار : ج ۶۹ ص ۳۱۶ ح ۳۴ .

[۵۶]«چرا چيزى مى گوييد كه نمى كنيد ؟!»



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت