زنان در ماجرای کربلا نقش مثبت و مهمی داشتند که در اینجا به آن پرداخته می شود.
حضور[۱]و نقش زنان در حادثه كربلا، از اين منظر، شايسته بررسى و تحليل است كه عاشورا نمايشى عينى از آموزه هاى اسلامى در دشوارترين شرايط است و در ضمن آن مى توان از توانمندى، نقش و ابعاد وجودى زن آگاه شد.
موضوع زنان و عاشورا، در نيم قرن اخير، از زمانى كه «زن» در دنياى مدرن، مطرح و به حقوق و نقش او توجّه گرديد، مورد اهتمام انديشمندان شيعى قرار گرفته است. اين انديشمندان، به معرّفى زنان برجسته دينى و احياى نام آنها پرداختند تا با نشان دادن الگوى دينى، از جذب زنان مسلمان به فضاى مبتذل غربى جلوگيرى كنند. شايد بتوان گفت استاد شهيد مرتضى مطهّرى، نخستين انديشمند شيعى است كه به طور جدّى به نقش زنان در حادثه عاشورا پرداخته است. وى در كتاب حماسه حسينى، نهضت عاشورا را نهضتى مذكّر ـ مؤنّث (مردانه ـ زنانه) مى داند و مى گويد:
تاريخ كربلا، يك تاريخ و حادثه مذكّر ـ مؤنّث است. حادثه اى است كه مرد و زن، هر دو، در آن نقش دارند ؛ ولى مرد، در مدار خودش و زن، در مدار خودش. معجزه اسلام اينهاست. مى خواهد دنياى امروز بپذيرد، مى خواهد... نپذيرد ؛ آينده خواهد پذيرفت. ابا عبد اللّه(ع) اهل بيت خودش را حركت مى دهد براى اين كه در اين تاريخ عظيم، رسالتى را انجام دهند ؛ براى اين كه نقش مستقيمى در ساختن اين تاريخ عظيم داشته باشند با قافله سالارى زينب عليهاالسلام، بدون آن كه از مدار خودشان خارج بشوند.[۲]
پس از اين سخنان، باب نگارش در باره اين موضوع در ميان نويسندگان شيعى گشوده مى شود و كتاب ها و مقالات بسيارى در اين موضوع به چاپ مى رسند.[۳]
از جمله موضوعاتى كه شايسته بررسى و تحليل در شهادت نامه امام حسين(ع) است، نقش زنان در حادثه كربلاست. گرچه متون مرتبط با زنان به صورت پراكنده در اين شهادت نامه آمده اند، ليكن تحليل آنها با در نظر گرفتن همه آنها در كنار هم، چيزى است كه در اين نوشتار، بدان پرداخته مى شود.
نخست، مطالبى را كه مى توانند به عنوان مقدّمه و نيز تحليل كلّى قلمداد گردند، مى آوريم و سپس متون مربوط به زنان را به اجمال گزارش مى كنيم:
الف ـ مقدّمه و تحليل
يك. بررسى نقش زنان در حادثه عاشورا را نمى توان به آن تعداد زنانى محدود كرد كه در كاروان امام حسين(ع) به كربلا رفته اند ؛ بلكه زنان بسيارى، پيش از وقوع حادثه عاشورا و نيز پس از آن در شهرهاى مختلف (مانند: مدينه، كوفه، شام و بصره)، به گونه اى نقش آفرينى داشته اند.
با اين نگاه كلّى، شمار عناوين اين زنان به سى و شش رسيده است كه با توجّه به كلّى بودن برخى از عنوان ها، قهرا عدد افراد، بسيار بيشتر از اين خواهد بود.
دو. يكى از مباحث قابل توجّه در اين موضوع، بررسى نقش زنان پس از حادثه كربلا در ادوار تاريخى است. در اين بررسى، اين محورها بايد بررسى و تحليل شوند:
۱. برگزارى مجالس عزادارى و روضه از سوى زنان ؛[۴]
۲. ساخت حسينيّه و تكايا توسّط زنان ؛
۳. موقوفات زنان براى برپايى مجالس روضه ؛
۴. اشعار زنان در باره عاشورا ؛
۵. تأليفات زنان در باره حادثه عاشورا ؛
۶. خطابه ها و سخنرانى هاى زنان در باره عاشورا.
اين موضوع از دايره اين نوشتار، خارج است ؛ ولى جاى پرداختن جدّى بدان، خالى است.
سه. يكى از محورهاى بحث در مورد نقش زنان در حادثه عاشورا، نشان دادن زاويه ها و عرصه هاى نقش آفرينى زنان است. اين مطلب را مى توان با اين پرسش ها مطرح كرد: نقش اجتماعى و سياسى زنان در آن روزگار، چه اندازه بوده است؟ آيا اگر حادثه كربلا بدون حضور زنان شكل مى گرفت، همان اثرى را داشت كه اينك دارد ؟ در جامعه آن روز، از حضور زنان، چه برداشتى مطرح بوده است؟ و چه نوع فعّاليتى از زنان، سر زده است؟
به نظر مى رسد با تحليل رفتار و گفتار زنان عاشورايى، مى توان نقش زنان را در حادثه كربلا، بدين ترتيب بيان نمود:
۱. پيام رسانى
خطبه هاى زينب عليهاالسلام، اُمّ كلثوم و فاطمه بنت الحسين و گفتگوهاى آنان با مردم در مسير بازگشت، و نيز روايت وقايع كربلا توسّط زنان، در زمره نقش پيام رسانى آنان، تفسير مى شود.
۲. مشاركت در نبرد
در حادثه كربلا، زنانى در نبرد حضور داشته اند كه گاه بر دشمن آسيب رسانده اند و گاه توسّط دشمن، آسيب ديده يا به شهادت رسيده اند. بانوى شهيد اُمّ وَهْب همسر عبد اللّه بن عمر كلبى، دختر عبد اللّه بن عفيف، زنى از طايفه بكر بن وائل و بانوى شهيد اسماء همسر مختار، از اين دسته زنان اند.
۳. روحيّه بخشى
در حادثه كربلا مادران، خواهران و همسرانى را مى بينيم كه با تشويق مردان خود و دلدارى دادن به آنها، آنان را به نبرد تشويق كرده و يا آنان را به ميدان كارزار فرستاده اند. از جمله اين زنان، دُلهُم همسر زهير، دختر عبد اللّه بن عفيف و نيز مادر عمرو بن جُناده را مى توان نام برد.
۴. توبيخ و سرزنش ستمكاران
در تاريخ كربلا، زنانى هستند كه مردانشان را ـ كه در جبهه تاريكى و ظلم بوده اند ـ، مورد توبيخ و سرزنش قرار داده و از رفتار آنان ابراز تنفّر و انزجار كرده اند و يا هرگز روى خوش به آن مردان، نشان نداده اند. مرجانه مادر ابن زياد، همسر خولى، هند همسر يزيد، عاتكه دختر يزيد، امّ عبد اللّه همسر مالك بن نُسَير، اسماء همسر وليد بن عُتبه (والى مدينه) و نوار همسر يا خواهر كعب (قاتل بُرير)، از جمله اين زنان اند.
۵. پناه دادن و يارى دادن به ياران امام حسين(ع)
پيش از وقوع حادثه كربلا و پس از آن، در تاريخ، نام زنانى مى درخشد كه با حمايت و پناه دادن، جبهه حسينيان را تقويت كرده اند، زنانى مانند: طَوعه كه به مسلم پناه داد و ماريه از طايفه عبد القيس كه خانه اش محلّ تجمّع و گفتگوى طرفداران امام حسين(ع) در بصره بود و زنى كه دو كودك از اهل بيت امام(ع) را پناه داد.
۶. مديريت
نقش زينب عليهاالسلام در حادثه كربلا بويژه پس از ظهر عاشورا، نماد يك مديريت موفّق در شرايط بسيار بحرانى است. اوست كه با درايت و تدبير عالى خود، كاروانِ آسيب ديده و مصيبت زده و بى خانمان را با عزّت، شكيبايى و بردبارى، مديريت مى كند تا به مدينه مى رساند. شايد سخن نقل شده از امام زين العابدين(ع) در باره عمّه اش كه: «تو به لطف خدا، عالِمى هستى كه از ديگران دانش نياموخته اى، و فهميده اى هستى كه لازم نيست ديگران به تو بفهمانند»،[۵]نشان قدردانى ايشان در برابر اين مديريت افتخارآميز باشد.
۷. عمق بخشيدن به بُعد عاطفى و اندوهبار كربلا
برگزارى مجالس سوگوارى پس از حادثه عاشورا توسّط زنان و نيز به سوگ نشستن و مرثيه خواندن را مى توان يكى از عوامل ماندگارى عاشورا در خاطره ها و يادها بر شمرد.
آنچه در باره اُمّ البنين، رَباب، اُمّ لقمان دختر عقيل، زنان بنى هاشم، زنان خاندان يزيد و معاويه، زنان اهل كوفه و زنان مدينه در تاريخ مى خوانيم، با اين بيان قابل تفسير و تحليل است.
چهار. يكى از مباحث قابل طرح در مورد نقش زنان در حادثه عاشورا ـ كه در روزگار ما بسيار حائز اهمّيت است ـ، تحليل جنسيتى نقش زنان و مردان است. با اين زاويه نگاه به مسئله، بايد به چنين پرسش هايى پاسخ دهيم كه: آيا زنى در جناح دشمن عليه كربلائيان نقش ايفا كرده است؟ آيا زنى از رفتن امام حسين(ع) به كربلا ممانعت كرده، آن گونه كه در باره برخى از مردان چون محمّد حنفيّه گزارش شده است؟ مخالفت زنان و مردان چگونه بوده است؟ آيا در نحوه نگاه زنان و مردان به حادثه عاشورا، شهادت، اسارت، بازتاب ها، قيام عليه ظلم و...، تفاوتى ديده مى شود؟
نكته جالب توجّه، آن است كه گرچه مردان در دو جبهه نور و ظلمت، حضور داشته و در هر دو جبهه نقش آفريده اند، ليكن زنان عموما در جبهه نور، نقش مثبت ايفا كرده اند و به نقطه تاريكى در گزارش هاى مربوط به زنان بر نمى خوريم. اين دريافت مى تواند در نقد پاره اى از ديدگاه هاى منفى در باب زنان كه آنان را منشأ همه شرور و فتنه ها مى دانند، به كار گرفته شود.
ب ـ متون تاريخى مربوط به زنان
با توجّه به اين كه تقريبا تمام متون مربوط به زنان، در شهادت نامه امام حسين(ع) به تفصيل وجود دارد، اكنون با اشاره و اِجمال، به عملكرد اين بانوان مى پردازيم (ابتدا زنان منسوب به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سپس ديگر زنان، با ترتيب الفبايى):
۱. اُمّ البنين
فاطمه كِلابى، مادر چهار شيرمرد از فرزندان امير مؤمنان(ع)، يعنى: عبّاس و سه برادر ديگرش و مشهور به «اُمّ البنين» است. در مقاتل الطالبيّين آمده است:
اُمّ البنين ـ كه مادر چهار برادرِ كشته شده بود ـ به بقيع مى رفت و در آن جا، اندوهگين ترين و سوزناك ترين مرثيه سرايى ها را براى پسرانش انجام مى داد. مردم، نزد او گِرد مى آمدند و به آن مرثيه ها گوش فرا مى دادند. مروان هم از جمله كسانى بود كه به بقيع مى آمد. او به مرثيه اُمّ البنين، گوش مى داد و مى گريست.[۶]
۲. اُمّ سلمه
اُمّ سلمه، همسر بزرگوار پيامبر صلى الله عليه و آله كه رابطه عاطفى عميقى با اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله داشت، در قيام امام حسين(ع)، رازدار قيام و شهادت ايشان بود. پيامبر صلى الله عليه و آله قطعه اى از خاك كربلا را به وى داده بود و خبر داده بود كه هر گاه اين تربت تبديل به خون شد، حسين شهيد شده است.[۷]
اُمّ سلمه قبل از حركت، سخنانى با امام(ع) داشت[۸]و روز عاشورا، از طريق ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله در خواب و نيز خون شدن خاكى از كربلا كه در نزدش بود، از شهادت امام(ع) آگاهى يافت. او از اوّلين به سوگ نشستگان براى سالار شهيدان است.[۹]
۳. اُمّ كلثوم، دختر امام على(ع)
در بسيارى از وقايع حماسه كربلا و پس از آن، نام اُمّ كلثوم آمده است.[۱۰]در باره اين كه اُمّ كلثومِ حاضر در واقعه كربلا، همان زينب عليهاالسلام است يا دختر ديگر امام على(ع) و فاطمه عليهاالسلام، يا دختر امير مؤمنان(ع) از غير فاطمه عليهاالسلام، نظر قاطعى نمى توان ابراز كرد.
۴. رَباب، همسر امام حسين(ع)
رباب، همسر باوفاى امام حسين(ع) و مادر سكينه و عبد اللّه بن الحسين (كودكى كه در آغوش امام(ع) به شهادت رسيد) است. علاقه امام به وى، از شعرى كه براى او و سكينه سروده، آشكار مى شود:
لَعَمرُكَ إنَّنى لاَُحِبُّ دارا
تُضَيِّفُها سُكَينَةُ وَ الرَّبابُ
اُحِبُّهُما وَ أبذُلُ بَعدُ مالى
وَ لَيس لِلائِمى فيها عِتابُ
به جانت سوگند، من خانه اى را دوست دارم
كه سَكينه و رَباب، در آن، پذيرايى كنند.
من آن دو را دوست دارم و دارايى ام را [براى آنها] مى دهم
و سرزنشگرم را ياراى سرزنش نيست.
رباب را زنى زيبا، خردمند، بافضيلت و شاعر گفته اند و او كه شاهد شهادت شوهر، فرزند و ديگر نزديكان خويش بود، تنها يك سال پس از واقعه عاشورا زنده بود و در اين مدّت، زير هيچ سايه اى نرفت و برخى گفته اند كه در اين مدّت، بر سرِ مزار امام(ع) به سوگ نشست. در نقلى آمده كه در جواب خواستگارانش گفت: نمى خواهم پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، پدرشوهرى برگزينم.
خانه وى توسّط فرماندار يزيد در مدينه تخريب شد. رَباب، مرثيه هاى جان گدازى در رثاى امام حسين(ع) سروده است، از جمله:
آن كه نورى پرتوافشان بوده است
اكنون، كشته دفن ناشده كربلاست.
نواده پيامبر ! خدا تو را از سوى ما جزاى نيكو دهد!
[تو] از زيان وزن اعمال [در قيامت]، دور گشته اى.
تو براى من كوهى سخت بودى كه به آن، پناه مى بردم
و تو با رحمت و ديندارى، با ما مصاحبت مى كردى.
[پس از تو] چه كسى براى يتيمان باشد و چه كسى براى درخواست كنندگان؟
و چه كسى نياز را برطرف كند و مسكينان، به چه كسى پناه برند؟
به خدا سوگند، پس از تو با هيچ كس ديگرى ازدواج نخواهم كرد
تا آن كه ميان شن و گِل، مدفون و ناپيدا شوم.[۱۱]
۵. رُقَيّه، دختر امام حسين(ع)
در باره وى، مقاله عالمانه اى در همين دانش نامه آمده است.[۱۲]
۶. زنان بنى عقيل
دختران عقيل ـ كه شهيدان گران قدرى از بنى عقيل را در كوفه و كربلا تقديم كرده بودند ـ، مرثيه تكان دهنده اى هنگام بازگشت اسيران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه داشتند. در الإرشاد مفيد، آمده است:
اُمّ لقمان، دختر عقيل بن ابى طالب، وقتى خبر شهادت امام حسين(ع) را شنيد، ماتم زده بيرون آمد و خواهرانش: اُمّ هانى، اسماء، رَمْله و زينب، دختران عقيل بن ابى طالب ـ كه رحمت خدا بر آنان باد ـ با او بودند. او براى كشتگان طَف مى گريست و مى گفت:
به پيامبر صلى الله عليه و آله چه خواهيد گفت، اگر از شما بپرسد:
«شما ـ اى واپسينْ امّت ـ، چه كرديد
با نسل من و خانواده ام، پس از از دست دادن من كه برخى از آنها اسيرند و برخى در خون غلتيدند؟
من برايتان خيرخواهى كردم و اين، پاداش من نبود
كه با خويشانم، پس از من، بدرفتارى كنيد» ![۱۳]
۷. زنان بنى هاشم
زنان بنى هاشم، سال ها بر فاجعه كربلا گريستند و نقش مهمّى در پاسداشت ياد و راه شهيدان و محكوميت جنايتكاران اين حادثه داشتند. در كامل الزيارات آمده است كه امام صادق(ع) فرمود:
هيچ يك از زنان ما خضاب نكرد و روغنى استفاده ننمود و سُرمه نكشيد و شانه نزد، تا اين كه سرِ عبيد اللّه بن زياد را برايمان آوردند. ما پس از آن نيز همواره گريان بوديم.[۱۴]
در المحاسن نيز به نقل از عمر بن على بن الحسين مى گويد:
وقتى حسين بن على(ع) كشته شد، زنان بنى هاشم، لباس سياه و خشن بر تن كردند و از هيچ گرمى و سردى اى، شِكوه نمى كردند. در [موقع] سوگوارى آنان، على بن الحسين (زين العابدين(ع)) غذا تهيّه مى كرد.[۱۵]
۸. زينب كبرا عليهاالسلام
زينب عليهاالسلام از آغاز قيام امام حسين(ع)، همراه برادر شد و در تمام دوران قيام، همدل و همراه و رازدار او بود. گفتگوهاى او با امام(ع) در شب عاشورا، حضورش در كنار بدن على اكبر(ع) و سيّد الشهدا در روز عاشورا، رثاى جانسوز او در كنار قامت خونين برادر و خطاب او با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز يازدهم محرّم، از صفحات زرّين و جاودانه زندگانى سرشار از جلالت، شكيبايى و والايىِ اوست.
او پس از حادثه عاشورا، شكوهمند و استوار، سرپرستى قافله اسيران را به عهده گرفت و با شجاعت و صلابت و درايت، كار را به پايان برد.[۱۶]
۹. سكينه، دختر امام حسين(ع)
وى در كربلا، حدود نُه سال داشت و نوعروس بود و شوهرش عبد اللّه بن الحسن، در كربلا به شهادت رسيد. امام حسين(ع) به شدّت به وى علاقه داشت. اين علاقه در شعرى از امام(ع) بيان شده است.[۱۷]وى در زمره اسيران، به كوفه و شام و سپس به مدينه رفت و در آن جا زيست. او در سفر اسارت، نقشى مؤثّر داشت و اين جمله او خطاب به يزيد: «اى يزيد ! آيا دختران پيامبر خدا، بايد اسير باشند؟!»، مجلس يزيد را دگرگون ساخت.
سكينه را زنى خوش خو، ظريف، زيبا، عفيف، اهل شعر و ادب و از راويان حديث شمرده اند. بزرگان قريش و بزرگان شعر و ادب در مجلس وى حاضر مى شدند.[۱۸]
۱۰. فاطمه، دختر امام حسن(ع)
وى همسر امام زين العابدين(ع) و مادر امام باقر(ع) و مادربزرگِ ساير امامانِ اهل بيت عليهم السلام است. در باره او از امام صادق(ع) روايت شده كه:
چنان شخصيت راستگو و درست كردارى بود كه در ميان خاندان حسن(ع)، زنى چون او ديده نشده است.[۱۹]
وى از جمله راهيان سفر سخت اسارت است.[۲۰]
۱۱. فاطمه، دختر امام حسين(ع)
وى دختر بزرگ امام حسين(ع) و همسر حسن مثنّى (فرزند امام مجتبى(ع)) است. امام حسين(ع) در باره او فرموده:
او بيش از دختر ديگرم به مادرم فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبيه است.[۲۱]
همسرش در كربلا، مجروح در ميان شهدا افتاده بود و پس از پايان نبرد معلوم شد كه زنده است ؛ زيرا بستگان او در لشكر عمر سعد، مانع كشتن او شده بودند. فاطمه به عنوان اسير به كوفه و شام رفت. او روايتگر برخى حوادث مربوط به خيمه ها و مجلس يزيد است. خطبه اى در كوفه به او منسوب است.[۲۲]
۱۲. فاطمه، دختر امام على(ع)
وى كه «فاطمه صغرا» نيز ناميده شده، به همراه همسر شهيدش ابو سعيد بن عقيل در كربلا حضور داشت و سپس به سفر اسارت رفت. وى از راويان حوادث كربلاست.[۲۳]
۱۳. اسماء، همسر مختار
تاريخ اليعقوبى، سرنوشت او را چنين نقل مى كند:
مصعب بن زبير، اسماء دختر نعمان بن بشير (همسر مختار) را دستگير كرد و به او گفت: نظرت در باره مختار چيست؟ او گفت: به نظر من، او انسانى باتقوا، پاك و روزه دار بود. مصعب گفت: اى دشمن خدا! تو از كسانى هستى كه مختار را از عيب، مُبرّا مى دانى؟! سپس دستور قتل وى را داد و گردن او را زدند. او اوّلين زنى بود كه با زجر، گردنش زده شد.[۲۴]
۱۴. اسماء، همسر وليد بن عُتبه
بر اساس نقل الطبقات ابن سعد، در جلسه اى كه شوهر اسماء ـ كه والى مدينه بود ـ از امام حسين(ع) خواست كه با يزيد بيعت كند، مشاجره اى بين امام(ع) و والى مدينه در گرفت. هنگامى كه وليد به خانه رفت، همسرش او را به سبب اين كه به امام حسين(ع) بد گفته بود، سرزنش و توبيخ كرد.[۲۵]
۱۵. اُمّ عبد اللّه ، همسر مالك بن نُسَير
مالك بن نُسَير، از حمله كنندگان به امام(ع) بود. او پس از ضربه زدن به سر امام(ع)، كلاه امام را غارت كرد و آن را به خانه برد. همسرش به شدّت، از تحفه اى كه او به منزل برده بود، ابراز انزجار كرد.[۲۶]
۱۶. امّ وَهْب، همسر عبد اللّه بن عُمَير كلبى
تنها زن شهيد در كربلا، اوست. هنگامى كه همسر شجاعش قصد خود را براى پيوستن به لشكر امام(ع) اعلام كرد، وى ضمن تشويق شوهرش از وى خواست كه همراهش برود.[۲۷]در تاريخ الطبرى، ماجراى اين بانو در روز عاشورا، چنين آورده شده است:
اُمّ وَهْب، همسر او نيز عمود خيمه اى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم، فدايت باد! براى پاكانِ نسل محمّد صلى الله عليه و آله بجنگ. او نيز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان، باز گردانْد ؛ امّا زن، به لباس او چسبيد و گفت: من، تو را وا نمى نهم تا آن كه همراه تو جان بدهم. امام حسين(ع)، او را ندا داد و فرمود: «براى خانواده شما، پاداش نيكو باد ! خدا، رحمتت كند ! به نزد زنان، باز گرد و كنار آنان بنشين كه جنگ، بر زنان، واجب نيست».
اُمّ وَهْب هم به سوى زنان، باز گشت.... سپس از هر سو بر حسين(ع) و يارانش، هجوم آوردند و [عبد اللّه ] كلبى، كشته شد.... همسر كَلْبى به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت: بهشت، گوارايت باد ! شمر بن ذى الجوشن، به غلامش رستم گفت: با عمود خيمه، بر سرش بكوب. او بر سرِ آن زن كوبيد و سرش شكست و سپس همان جا، جان داد.[۲۸]
گفتنى است كه در الأمالى صدوق، از اُمّ وهبى ديگر، ماجرايى نقل شده كه شباهت ها و تفاوت هايى با نقل طبرى دارد. چنان كه برخى از محقّقان مطرح ساخته اند، ممكن است اين دو در اصل، يك نفر باشند[۲۹]كه در اين صورت، از نظر ما، نقل طبرى رجحان دارد. بخشى از نقل الأمالى صدوق، چنين است:
وَهْب بن وَهْب، به ميدان آمد. او و مادرش، مسيحى بودند كه به دست امام حسين(ع)، مسلمان شده و تا كربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب، بر اسب، سوار شد و عمود خيمه را به دست گرفت و جنگيد تا هفت يا هشت تن [از سپاه دشمن ]را كُشت و سپس اسير شد.
او را نزد عمر بن سعد ـ كه خدا لعنتش كند ـ آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوى لشكر امام حسين(ع) انداختند. مادرش، شمشير او را بر گرفت و به ميدان آمد. امام حسين(ع) به او فرمود: «اى اُمّ وَهْب ! بنشين كه خداوند، جهاد را از دوشِ زنان، برداشته است. تو و پسرت، با جدّم محمّد صلى الله عليه و آله، در بهشت خواهيد بود...».[۳۰]
در مقتل خوارزمى[۳۱]نيز سرنوشت مادر وَهْب بن وَهْب نصرانى، به مانند سرنوشتى كه طبرى براى اُمّ وَهْب همسر عبد اللّه بن عُمَير تصوير كرده، رقم مى خورد ؛ يعنى توسّط غلام شمر به شهادت مى رسد.[۳۲]
۱۷. دختر عبد اللّه بن عفيف
او هنگامى كه پدر پير و نابينا و مجاهدش، عبد اللّه بن عفيف، ابن زياد را در مسجد كوفه، به باد انتقاد گرفت و در پس آن، مأموران عبيد اللّه ، خانه اش را مورد هجوم قرار دادند، كمك كار پدرش شد. ابتدا پدر را از حمله مأموران آگاه ساخت و سپس شمشير آورد و به دست پدرش داد و از هر طرف كه نيروهاى دشمن حمله مى كردند، پدرش را آگاه مى ساخت و تا شهادت پدرش در كنار او بود.[۳۳]
۱۸. دُلْهُم، همسر زُهَير
با تشويق اين زن، شوهرش زهير ـ كه سابقه خوبى در روابطش با اهل بيت عليهم السلام نداشت ـ، به ملاقات امام حسين(ع) رفت و در ادامه از زمره ياران خاصّ امام و از شهيدان شاخص واقعه كربلا گرديد. بر اساس برخى نقل ها، او هنگام وداع با شوهرش، از او خواست كه نزد جدّ حسين(ع)، از او ياد كند.[۳۴]
۱۹. ريّا، دايه يزيد
اين زن، در كهن سالى، روايتگر برخى جنايت هاى يزيد است. در سير أعلام النبلاء، به نقل از حمزة بن يزيد آمده است:
او (رَيّا) گفت: مردى بر يزيد، وارد شد و گفت: بشارت بده كه خدا، تو را بر حسين، چيره كرد و سرش را آورده اند ! سپس سر را در تَشتى نهادند.... به او (رَيّا) گفتم: آيا يزيد با چوب دستى بر دندان هاى جلوى حسين كوبيد؟ گفت: آرى، به خدا سوگند.[۳۵]
۲۰. زنان خاندان يزيد و معاويه
اين زنان نيز عمل يزيد را تأييد نكردند و با خاندان امام حسين(ع) همدردى نمودند. از جمله در الأمالى صدوق آمده است:
زنان حسين(ع) را بر يزيد بن معاويه، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند.[۳۶]
۲۱. زنان اهل كوفه
در استقبال از اسيران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله، زنان كوفى به شدّت مى گريستند و ابراز احساسات مى نمودند. در بلاغات النساء آمده است:
حِذام يا حُذَيم اسدى گفت: سال ۶۱ [هجرى]، سال شهادت حسين(ع)، به كوفه وارد شدم. زنان كوفه را در آن زمان ديدم كه بر سر و صورت خود مى زنند و گريبان مى درند.[۳۷]
در الملهوف آمده است:
مردم، صدا به گريه و ناله و زارى بلند كردند و زنان، موهاى خود را پريشان نمودند و خاك بر سرشان ريختند و ناخن به چهره كشيدند و گونه هاى خود را خراشيدند و ناله و فرياد كردند. مردان نيز گريستند و ريش خود را كَنْدند و هيچ روزى، مرد و زن گريانى، بيشتر از آن روز، ديده نشد.[۳۸]
۲۲. زنان اهل مدينه
هنگامى كه اسيران اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله به دروازه شهر مدينه رسيدند، زنان و مردان مدينه با حزن و گريه شديد به استقبال آنها رفتند و به آنها تسليت گفتند.
سيّد ابن طاووس از بشير نقل مى كند كه:
هيچ گاه به اندازه آن روز، مرد و زن گريان، و پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، روزى تلخ تر از آن روز، براى مسلمانان نديدم.[۳۹]
۲۳. زنان روايتگرِ خبر شهادت امام حسين(ع) از پيامبر صلى الله عليه و آله
پيامبر صلى الله عليه و آله بر اساس اسرار غيبى، اخبار گوناگونى در باره شهادت امام حسين(ع) و حادثه كربلا، به افرادى ارائه كرده است. زنانى كه اين اخبار را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده و نقل كرده اند، عبارت اند از: اُمّ سلمه،[۴۰]سلمى[۴۱]همسر ابو رافع،[۴۲]زينب بنت جحش،[۴۳]صفيّه بنت عبد المطّلب[۴۴]و عايشه دختر ابو بكر.[۴۵]
۲۴. زنان منطقه كربلا
بر اساس نقل سيّد ابن طاوس، هنگامى كه اسراى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت از شام، به كربلا آمدند، چند روزى اقامه عزا كردند و از جمله كسانى كه با آنان همراهى كردند، زنان منطقه كربلا بودند.[۴۶]
۲۵. زنان همْدان، كَهلان، ربيعه و نَخَع
در مروج الذهب آمده است:
مردم كوفه (پس از مرگ يزيد) از اطاعت بنى اميّه به در رفتند و ابن زياد را از امارت خلع كردند و خواستند اميرى انتخاب كنند تا فرصت تأمّل در كار خويش داشته باشند. جمعى گفتند: «عمر بن سعد بن ابى وقّاص، شايسته اين كار است» و چون خواستند او را به امارت بگذارند، جمعى از زنان همدان و زنان كهلان و ربيعه و نخع آمدند و فريادزنان و گريه كنان وارد مسجد شدند و مصيبت حسين(ع) را ياد كردند و مى گفتند: «براى عمر بن سعد، همين بس نبود كه حسين را كشت؟! اكنون مى خواهد در كوفه امير ما شود!؟». مردم كوفه نيز بگريستند و از امارت عمر، منصرف شدند. كسانى كه بيشتر از همه تلاش كردند، زنان همدان بودند ؛ زيرا على(ع) به همدانيان علاقه داشت و آنها را بر ديگران ترجيح مى داد. همو مى فرمايد: اگر من دربان بهشت بودم، به مردم همدان مى گفتم: «به سلامت وارد شويد!» و نيز مى فرمايد: «من هَمْدانيان را آماده كردم و آنها حِمْيَريان را آماده كردند».[۴۷]
۲۶. زنى از اهل كوفه
در باره اين زن ـ كه نامش مشخّص نيست ـ، چنين عملكردى در كوفه گزارش شده است:
زنى از كوفيان بر بالاى بام آمد و پرسيد: شما از كدام اسيران هستيد؟
گفتند: ما اسيرانِ خاندان محمّديم.
آن زن از بام، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه جمع كرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.[۴۸]
۲۷. زنى از طايفه بكر بن وائل
در باره وى در دفاع از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله، چنين آمده است:
حميد بن مسلم گفته است: ديدم كه زنى از بنى بكر بن وائل، همراه همسرش، ميان ياران عمر بن سعد بود و هنگامى كه ديد مردم به زنان حسين(ع) در خيمه هايشان هجوم برده اند و اموال آنان را بر مى دارند، او نيز شمشيرى گرفت و به سوى خيمه ها آمد و گفت: «اى خاندان بكر بن وائل ! آيا اموال دختران پيامبر خدا تاراج مى شود [و شما كارى نمى كنيد]؟! حكومت، جز از آنِ خدا نيست. براى خونخواهى پيامبر خدا [به پا خيزيد] !» ؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جايگاهش باز گرداند.[۴۹]
۲۸. زنى كه دو كودك اهل بيتِ پيامبر صلى الله عليه و آله را پناه داد
نام اين بانو كه دو كودك از اهل بيتِ پيامبر صلى الله عليه و آله را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود، مشخّص نيست. الطبقات ابن سعد، او را همسر عبد اللّه بن قُطبه طايى (از لشكريان عمر سعد) و الأمالى صدوق، او را پيرزنى معرّفى مى كند. منابع مشهور، دو كودك را فرزندان عبد اللّه بن جعفر دانسته اند و الأمالى صدوق، آن دو را فرزندان مسلم معرّفى مى كند.[۵۰]
۲۹. طَوعه
طَوعه، زن شجاعى است كه مسلم را در شرايط سخت و سنگينى كه حتّى يارانش وى را در كوفه تنها گذاشته بودند، پناه داد، از او پذيرايى نمود و از عواقب آن نهراسيد.[۵۱]
۳۰. عاتكه دختر يزيد
در أنساب الأشراف، چنين آمده است:
يزيد، سر حسين(ع) را براى زنانش فرستاد و دخترش عاتكه ـ كه بعدها، مادر يزيد بن عبد الملك شد ـ، آن را گرفت و شست و روغن ماليد و خوش بويش كرد.
يزيد به او گفت: اين، چه كارى است ؟
گفت: سر پسرعمويم را آشفته و پريشان برايم فرستادى. آن را مرتّب و خوش بو كردم.[۵۲]
۳۱. ماريه، از طايفه عبد القيس
ماريه، زنى شيعه است كه در جوّ نامناسب بصره ـ كه با اهل بيت عليهم السلام ميانه اى نداشتند ـ خانه اش مدّتى محلّ تجمّع و گفتگوى طرفداران امام حسين(ع) بوده است. ثمره اين تجمّع، حركت سه نفر (يزيد بن ثبيت و دو پسرش عبد اللّه و عبيد اللّه ) به مكّه و همراه شدن با قافله شهيدان كربلا بود.[۵۳]
۳۲. مرجانه، مادر ابن زياد
اين زن، فرزندش را به خاطر كشته شدن امام(ع)، توبيخ نمود.[۵۴]
۳۳. نوار، همسر يا خواهر كعب (قاتل بُرَير)
طبرى، چنين آورده است:
هنگامى كه كعب بن جابر (قاتل بُرَير) باز گشت، همسرش (يا خواهرش) نَوار دختر جابر، به او گفت: دشمنان فرزند فاطمه را يارى دادى و بزرگ قاريان را كُشتى؟! كار فجيعى انجام دادى. به خدا سوگند، ديگر هيچ گاه، حتّى يك كلمه هم با تو سخن نمى گويم ![۵۵]
۳۴. نوار حَضرَمى، همسر خولى
هنگامى كه خولى، سر امام(ع) را به خانه آورد و زير تشتى نهاد، همسرش با او درگير شد و با اعتراض، او را ترك كرد. چه بسا همين كار، چشم بصيرت اين بانو را باز نمود و اسرارى را شهود كرد. طبرى چنين نقل مى كند:
حسين(ع) كشته شد و سرش را همان روز با خولى بن يزيد و حُمَيد بن مسلم اَزدى به سوى عبيد اللّه بن زياد فرستادند. خولى، آن را آورد و خواست به كاخ برود كه درِ آن را بسته ديد. به خانه اش رفت و سر را زير تَشتى در خانه شان گذاشت. او دو زن داشت: زنى از بنى اسد و زن ديگرى از قبيله حضرميان به نام نوار، دختر مالك بن عقرب. آن شب، نوبت زن حضرمى بود.
هشام گفت: پدرم برايم گفت كه نوار، دختر مالك، برايش گفته است: خولى، سر حسين را آورد و آن را زير تَشتى در خانه نهاد. آن گاه داخل خانه شد و به بسترش رفت. به او گفتم: چه خبر ؟ چه نزد خود دارى ؟
گفت: ثروت روزگار را آورده ام. اين، سر حسين است كه همراه تو در خانه است!
گفتم: واى بر تو! مردم، طلا و نقره مى آورند و تو سر فرزند پيامبر خدا را مى آورى؟! نه ـ به خدا سوگند ـ، سر من و سر تو در يك اتاق، گرد هم نمى آيند.
از بسترم برخاستم و به بخش ديگر خانه رفتم. آن گاه، زن اسدى اش را نزد خود فرا خواند و من نشستم و نظاره مى كردم. به خدا سوگند، پيوسته به ستون نورى كه از آسمان تا تَشت مى درخشيد، نگاه مى كردم و پرندگانى سپيد را گرداگرد آن، بال زنان ديدم.
چون صبح شد، [خولى] سر را براى عبيد اللّه بن زياد برد.[۵۶]
اين زن، كينه خولى را در دل گرفت، تا آن كه مختار روى كار آمد و مأمورانش براى دستگيرى خولى آمدند. اين زن با اشاره، مخفيگاه خولى را نشان داد و آنان نيز او را دستگير كرده، به سزاى عملش رساندند.[۵۷]
۳۵. همسر و مادر شهيد
اين زن فداكار، پس از آن كه شوهرش در ركاب امام حسين(ع) به شهادت رسيد، فرزند جوانش را به ميدان فرستاد. بخشى از نقل خوارزمى، چنين است:
پس از او (عمرو بن جُناده)، جوانى بيرون آمد. پدر او در نبرد، شهيد شده بود ؛ ولى مادرش نزدش بود. مادر به او گفت: فرزند عزيزم ! به ميدان برو و پيشِ روى فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بجنگ تا كشته شوى.
او گفت: چنين مى كنم !
حسين(ع) فرمود: «اين، جوانى است كه پدرش شهيد شده است. شايد مادرش از به ميدان آمدنش [براى نبرد]، خشنود نباشد».
آن جوان گفت: اى فرزند پيامبر خدا ! مادرم به من فرمان داده است [كه به ميدان بيايم]....
در ادامه نقل هم آمده كه چون سر پسرش را به سوى او افكندند، آن را به سوى دشمن افكند و سپس خود نيز عمودى در دست گرفت و به دشمن حمله نمود. خوارزمى در آخر، آورده است:
حسين(ع) فرمان داد تا او را [از ميدانْ] باز گردانند و آن گاه برايش دعا كرد.[۵۸]
۳۶. هند، همسر يزيد
وى از جمله افرادى بود كه يزيد را به خاطر كشتن امام(ع)، توبيخ نمود.[۵۹]
[۱]. اين فصل ، با همكارى فاضل ارجمند ، جناب آقاى مهدى مهريزى نگارش يافته است .
[۲]. حماسه حسينى : ص ۴۰۸ .
[۳]. در اين زمينه ، ر . ك : ماهيت انسانى قيام امام حسين : ص ۷۸ ـ ۸۲ .
[۴]. در اين باره ، ر . ك : مقالات : «زنان و تعزيه» ، غلامرضا گلى زواره پيام زن : ش ۱۰۸ ، فروردين ۱۳۸۰ وش ۱۰۹ ، اردى بهشت ۱۳۸۰ ، «زنان و نقش مجالس سوگوارى در دوره قاجاريّه» ، رضا رمضان نرگسى (پيام زن : ش ۱۳۲ ، ۱۳۸۱) ، «گزارشى از حضور زنان در مجالس عزادارى» ، اصغر فروغى (پيام زن : ش ۱۴۴ ، ۱۳۸۲) و . . . .
[۵]. ر . ك : ج ۸ ص ۱۱۹ (بخش نهم / فصل ششم : سخنرانى زينب عليهاالسلام در ميان كوفيان) .
[۶]. ر . ك : ص ۲۴۶ و ج ۹ ص ۴۲۴ ح ۲۷۲۸ .
[۷]. ر . ك : ج ۳ ص ۱۹۱ (بخش ششم / فصل دوم / خبر دادن به امّ سلمه از شهادت او) .
[۸]. ر . ك : ج ۴ ص ۴۱۳ ( بخش هفتم / فصل ششم : مخالفان رفتن امام عليه السلامبه سمت عراق / اُمّ سلمه) .
[۹]. ر . ك : ج ۳ ص ۲۱۱ (بخش ششم / فصل دوم / نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى ريزد ، بهپيامبر صلى الله عليه و آله) و ج ۷ ص ۳۳۱ ( بخش نهم / فصل دوم / رؤياى اُمّ سلمه) .
[۱۰]. براى نمونه ، ر . ك : تاريخ بلعمى : ج ۴ ص ۷۰۱ ؛ كامل بهايى : ص ۳۰۲ با صرف نظر از اعتبار گزارش ها . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۶ ص ۴۵ (بخش هشتم / فصل يكم / حال زينب عليهاالسلام در شب عاشورا) و ج ۸ ص ۱۳۹ (بخش نهم / فصل ششم / سخنرانى امّ كلثوم در ميان كوفيان) و ص ۲۱۱ (اسيران زن بنى هاشم / امّ كلثوم ، دختر امير مؤمنان) و ص ۲۴۵ (فصل هفتم / ورود خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله به دمشق) .
[۱۱]. براى ديدن اين گزارش ها ر . ك : ج ۱ ص ۲۸۳ بخش يكم / فصل پنجم / رباب و ج ۸ ص ۲۱۳ (بخش نهم/ فصل ششم / اسيران زن بنى هاشم / رباب ، همسر امام حسين عليه السلام) .
[۱۲]. ر . ك : ج ۱ ص ۳۸۴ (پژوهشى در باره انتساب رقيّه به امام حسين عليه السلام) .
[۱۳]. ر . ك : ج ۱۵ ص ۴۶۷ و ج ۹ ص ۴۱۹ ح ۲۷۲۵ و ج ۱۰ ص ۲۴۹ ح ۲۹۰۱ و ح ۲۹۰۲ .
[۱۴]. كامل الزيارات : ص ۱۶۷ ح ۲۱۹ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۹ ص ۴۲۶ ح ۲۷۳۱ .
[۱۵]. المحاسن : ج ۲ ص ۱۹۵ ح ۱۵۶۴ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۹ ص ۴۲۹ ح ۲۷۳۷ .
[۱۶]. ر . ك : ج ۸ ص ۲۰۷ (بخش نهم / فصل ششم / اسيران زن بنى هاشم / زينب كبرا عليهاالسلامدختر امير مؤمنان) .
[۱۷]. ر . ك : ص ۳۱۶ (رباب ، همسر امام حسين عليه السلام) .
[۱۸]. ر . ك : ج ۱ ص ۳۶۳ بخش يكم / فصل ششم / سكينه .
[۱۹]. الكافى : ج ۱ ص ۴۶۹ ح ۱ .
[۲۰]. ر . ك : ج ۸ ص ۲۰۷ (بخش نهم / فصل ششم / اسيران زن بنى هاشم / فاطمه دختر امام حسن عليه السلام) .
[۲۱]. ر . ك : ج ۱ ص ۳۵۴ ح ۲۱۲ .
[۲۲]. ر . ك : ج ۱ ص ۳۵۰ (بخش يكم / فصل ششم / فاطمه) .
[۲۳]. ر . ك : ج ۸ ص ۲۱۱ (بخش نهم / فصل ششم / اسيران زن بنى هاشم / فاطمه دختر امام على عليه السلام) وص ۲۷۱(فصل هفتم / خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله در زندان يزيد) و ص ۳۷۷ (فصل هشتم / آماده شدن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آلهبراى بازگشت به مدينه) .
[۲۴]. تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۶۴ .
[۲۵]. الطبقات الكبرى الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۲ ، تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۴ ، تاريخ دمشق :ج ۱۴ ص ۲۰۶ ، بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۰۷ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۳ ص ۳۹۱ (بخش هفتم / فصل يكم / رخدادهاى ميان امام عليه السلام و وليد براى بيعت گرفتن) .
[۲۶]. ر . ك : ج ۹ ص ۱۲۹ (بخش دهم / فصل سوم / همسر مالك بن نسير) و ص ۲۸۵ (فصل ششم / همسر مالكبن نسير) .
[۲۷]. ر . ك : ج ۶ ص ۳۳۳ (بخش هشتم / فصل سوم / عبد اللّه بن عمير كلبى) .
[۲۸]. ر . ك : ج ۱۵ ص ۲۲۷ و ص ۲۴۵ و ج ۶ ص ۳۳۶ ح ۱۷۲۸ .
[۲۹]. ر . ك : قاموس الرجال : ج ۱۰ ص ۴۴۸ و ۴۵۰ و ۴۵۶ ، سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا ، نجمى : ص ۱۹۵ .
[۳۰]. الأمالى ، صدوق : ص ۲۲۵ ح ۲۳۹ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۶ ص ۳۸۳ ح ۱۷۵۱ .
[۳۱]. مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۲ ص ۱۲ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۶ ص ۳۸۶ ح ۱۷۵۴ .
[۳۲]. ر . ك : ج ۶ ص ۳۸۰ (بخش هشتم / فصل سوم / وهب بن وهب) .
[۳۳]. ر . ك : ج ۸ ص ۱۷۳ (بخش نهم / فصل ششم / ايستادگى عبد اللّه بن عفيف در برابر ابن زياد و به شهادترسيدنش) .
[۳۴]. ر . ك : ج ۵ ص ۱۷۵ (بخش هفتم / فصل هفتم / دعوت امام عليه السلام از زهير بن قَين براى يارى كردن او در منزل زرود) .
[۳۵]. سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۳۱۹ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۸ ص ۵۵ بخش نهم / فصل چهارم /دمشق .
[۳۶]. الأمالى ، صدوق : ص ۲۳۰ ح ۲۴۲ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۸ ص ۳۶۳ بخش نهم / فصل هشتم /دادن اجازه عزادارى براى شهيدان .
[۳۷]. بلاغات النساء : ص ۳۷ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۸ ص ۱۱۴ ح ۲۲۷۲ .
[۳۸]. ر . ك : ص ۱۱۵ و ج ۸ ص ۱۱۳ (بخش نهم / فصل ششم / چگونگى ورود خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله به كوفه) .
[۳۹]. ر . ك : ص ۱۵۳ و ج ۸ ص ۴۰۳ (بخش نهم / فصل هشتم /بازگشت خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه) .
[۴۰]. ر . ك : ج ۳ ص ۱۹۱ (بخش ششم / فصل دوم / خبر دادن به اُمّ سلمه از شهادت او) و ص ۱۹۹ (فصل دوم / پيشگويى در باره مكان شهادت او / سرزمين كربلا) وص ۲۰۷ (سرزمين عراق) وص ۲۱۱ (نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى ريزد ، به پيامبر صلى الله عليه و آله) .
[۴۱]. در متون ، نام «اسماء بنت عميس» آمده است ؛ ولى همچنان كه در دانش نامه امام حسين عليه السلام ج ۱ ص ۱۵۶ توضيح داده ايم ، اسماء در زمان صدور اين نقل ها به همراه شوهرش در حبشه بوده و در مدينه حضور نداشته و روايتگر اين نقل ها در حقيقت ، سلمى همسر ابو رافع است .
[۴۲]. ر . ك : ج ۳ ص ۱۷۹ ح ۸۰۵ و ۸۰۶ و ص ۲۲۷ ح ۸۵۸ .
[۴۳]. ر . ك : ج ۳ ص ۱۹۵ (بخش ششم / فصل دوم / خبر دادن به زينب بنت جحش از شهادت او) وص ۱۹۹ح ۸۳ .
[۴۴]. ر . ك : ج ۳ ص ۱۷۷ (بخش ششم / فصل دوم / پيشگويى در باره شهادت او ، هنگام تولّدش) .
[۴۵]. ر . ك : ج ۳ ص ۱۹۵ (بخش ششم / فصل دوم / خبر دادن به عايشه از شهادت او) و ص ۲۰۳ ( پيشگويى در باره مكان شهادت او / سرزمين طف) وص ۲۰۹ (سرزمين بابل) وص ۲۱۱ (نشان داده شدن خاكى كه خون او در آن جا مى ريزد ، به پيامبر صلى الله عليه و آله) .
[۴۶]. ر . ك : ص ۱۵۱ و ج ۸ ص ۳۸۳ ح ۲۴۴۵ .
[۴۷]. مروج الذهب : ج ۳ ص ۹۳ .
[۴۸]. ر . ك : ص ۱۰۷ و ج ۸ ص ۱۱۶ ح ۲۲۷۴ و ۲۲۷۵ .
[۴۹]. ر . ك : ص ۹۷ و ج ۷ ص ۳۱۴ ح ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ .
[۵۰]. ر . ك : ج ۸ ص ۱۸۷ (بخش نهم / فصل ششم / شهيد شدن دو نوجوان از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله) .
[۵۱]. ر . ك : ج ۴ ص ۲۴۱ (بخش هفتم / فصل چهارم / پناه بردن مسلم به خانه طوعه) .
[۵۲]. أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۱۶ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۸ ص ۳۹ بخش نهم / فصل چهارم / يزيد ،سر امام عليه السلام را براى زنانش مى فرستد .
[۵۳]. ر . ك : ج ۴ ص ۵۷ (بخش هفتم / فصل سوم / پيوستن يزيد بن نبيط و دو پسرش به امام عليه السلام) .
[۵۴]. ر . ك : ج ۹ ص ۱۲۱ (بخش دهم / فصل سوم / مادر ابن زياد) .
[۵۵]. ر . ك : ج ۱۵ ص ۲۳۳ و ج ۶ ص ۲۰۹ ح ۱۶۸۰ .
[۵۶]. ر . ك : ج ۱۵ ص ۲۸۳ و ج ۸ ص ۷ (بخش نهم / فصل چهارم / سر امام عليه السلامدر خانه خولى) .
[۵۷]. ر . ك : ج ۹ ص ۲۴۱ (بخش دهم / فصل ششم / خولى بن يزيد) .
[۵۸]. مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : ج ۲ ص ۲۱ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج ۶ ص ۳۱۵ بخش هشتم / فصلسوم / جوانى كه پدرش شهيد شده بود .
[۵۹]. ر . ك : ج ۸ ص ۳۴۷ (بخش نهم / فصل هفتم / احتجاج زنان يزيد با او) .