توضيحى در باره برخاستن پيش پاى ديگران

توضيحى در باره برخاستن پيش پاى ديگران

توضیح احاديثی که كراهت پيامبر اكرم(ص) را از برخاستن و ايستادن يارانش براى ايشان نشان مى دهد.

ظاهر[۱]احاديثی كراهت پيامبر اكرم(ص) را از برخاستن و ايستادن يارانش براى ايشان نشان مى دهد. اين حالت مى تواند از فروتنى و خاكسارى ايشان سرچشمه گرفته باشد و از اين رو نمى توان برخاستن به قصد تكريم و احترام ديگران را به گونه مطلق، ناروا دانست. بر اين پايه، گزارش هاى حاكى از برخاستن پيامبر(ص) پيش پاى جعفر بن ابى طالب در بازگشتش از حبشه[۲]و عكرمة بن ابى جهل در بازگشت از يمن ،[۳]به آسانى پذيرفته مى شوند ، چنان كه فرمان پيامبر(ص) به انصار براى برخاستن هنگام ورود سعد بن معاذ نيز پذيرفتنى مى نمايد، آن جا كه او براى داورى در باره بنى قريظه ـ كه در جنگ احزاب، خيانت كرده بودند ـ ، به مجلسى با حضور پيامبر خدا(ص) فرا خوانده شد و پيامبر(ص) فرمود :

قوموا إلى سَيِّدكُم .[۴]

پيش پاى سَرورتان برخيزيد .

بر اين پايه، نمى توان برخاستن پيش پاى بزرگان را در روزگار كنونى كه گونه اى احترام و اكرام آنان است، ناپسند دانست ؛ امرى كه در جوامع متعدّد به صورت يك ادب اجتماعى در آمده و در نگاه كلّى، كارى نيك و پسنديده مى نمايد، بويژه آن كه برخى احاديث به اين ادب ، توصيه كرده اند، مانند : آنچه آمِدى از امير مؤمنان علیه السلام نقل كرده است :

قُم عَن مَجلِسِكَ لأبيكَ وَ مُعَلِّمِكَ وَ لَو كُنتَ أميراً .[۵]

براى پدر و آموزگارت از جا برخيز ، حتّى اگر فرمان روا باشى .

از اين رو، برخى عالمان مانند شهيد اوّل، احتمال داده اند كه برخى از احاديثِ نهى كننده از قيام، ناظر به ايستادن درازمدّت نزد پادشاهان باشد و نه برخاستن به هنگام ورود شخصى بزرگوار .[۶]شهيد اوّل، خود، متن اين حديث را چنين آورده است :

من أحبّ أن يتمثّلَ لَهُ الرجالُ بين يَدَيهِ قِياما فَلْيَتَبَوّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ .[۷]

هر كس دوست داشته باشد كه مردان در برابر او دست به سينه بِاستند جايگاهش آتش است .

البتّه شهيد اوّل بر اين احتمال، پافشارى نكرده و احتمال ديگرى را مطرح كرده است. او حديثِ ياد شده را بر كسى حمل كرده كه با گردنكشى و زورگويى، خواهان برخاستن ديگران پيش پاى خود است و هر كس را كه بر نخيزد، مؤاخذه مى نمايد. از اين رو، حديث را ناظر به كسى ندانسته كه با اين كار ، در صدد دور كردن اهانت و تحقير از خود است.

به نظر مى رسد كه نمى توان مستندات در خور اعتمادى براى اثبات اين احتمال ها ارائه نمود. از اين رو مى توان دليل نهى را تشابه اين كار با شيوه احترام نهادن به پادشاهان و زورمداران متكبّر آن روزگار دانست ؛ امرى كه پيامبر اكرم(ص) ياران خويش را از آن بر حذر مى داشت و حديثِ نخستِ عنوان «اكرام تازه وارد» در همين فصل،[۸]آن را تأييد مى نمايد. هرچند مى توان روحيّه فروتنى و خاكسارى پيامبر(ص) را نيز افزود، امّا بايد توجّه داشت كه بر نخاستن پيش پاى كسى ، در آن روزگار، اهانت و تحقير به شمار نمى آمده است، و الاّ در چنين فرضى پيامبر(ص) اجازه انجام آن را نمى داده اند. مؤيّد اين معنا، جانشين كردن ادب گشودنِ جا ، به جاى برخاستن است.[۹]

نتيجه سخن

بر پايه پذيرش و تقويت وجه جمع اخير، مى توان گفت كه برخاستن براى پيامبر(ص) در روزگار صدر اسلام، شيوه درستى براى احترام نهادن نبوده است ؛ زيرا به دليل جايگاه حكمرانى و امارت پيامبر(ص) و وجود آيين برخاستن و ايستادن نزد پادشاهان و جبّاران آن روزگار، از شباهت ظاهرى اين دو، گريزى نبوده است ؛ امرى كه پيامبر(ص) با آن و ديگر جلوه هاى رفتارهاى طاغوتى مبارزه مى نمودند. امّا در باره افرادى كه اين جايگاه را ندارند و يا در روزگار يا جايى كه زورمداران، چنين رسمى ندارند، اين شباهت پديد نمى آيد و مى توان از اين عمل براى احترام نهادن به افراد بزرگ استفاده نمود.

به سخن ديگر، ملاك اصلى در رعايت اين گونه آداب و رسوم، مطابقت آنها با ارزش هاى اصلى و اصيل دين است و در جا و روزگارى كه عرف عمومى جامعه، «برخاستن» را گونه اى حرمت نهادن مى بيند و برنخاستن را مصداق اهانت مى شمرد، رعايت آن ، الزامى به نظر مى رسد .

سخن پايانى، آن كه : توجّه داشته باشيم كه «برخاستن» ، وظيفه اخلاقى افراد نشسته در مجلس است ؛ امّا تازه واردان نمى توانند آن را به عنوان يك حق مطالبه كنند. ما بايد همچون پيامبر(ص) فروتنى را ترجيح دهيم تا چنين توقّعى در ما جان نگيرد. اين، مانند مهمانى و گستراندن و جمع كردن سفره است كه از يك سو به مهمان توصيه شده در آنها كمك كند و از سويى ديگر، ميزبان از به خدمت گرفتن مهمان، نهى گرديده است، و نيز همچون سلام كردن است كه پيش دستى در آن را هم به بزرگان و هم به كوچك ترها سفارش كرده اند. اين توصيه هاى دوسويه مى توانند به كم كردن سطح انتظار هر يك از دو طرف ارتباط بينجامند و زمينه تلطيف روابط ميان فردى را فراهم آورند .


[۱]به قلم فاضل ارجمند ، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى .

[۲]عوالى اللآلى : ج ۱ ص ۴۳۴ ح ۱۳۹ .

[۳]ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۲۶۹ ح ۵۰۵۰ .

[۴]صحيح البخارى: ج ۳ ص ۱۱۰۷ ح ۲۸۷۸ .

[۵]غرر الحكم : ج ۲ ص ۱۹۱ ح ۲۳۴۱ .

[۶]ر . ك : القواعد و الفوائد : ج ۲ ص ۱۵۹ ج ۱۶۲ . نيز ، ر . ك : بحار الأنوار : ج ۷۶ ص ۳۸ ذيل ح ۳۵ .

[۷]ر . ك : المعجم الأوسط : ج ۴ ص ۲۸۲ ح ۴۲۰۸؛ الأمالى، طوسى: ص ۵۳۸ ح ۱۱۶۲، مشكاة الأنوار: ص ۳۵۸ ح ۱۱۶۵ .

[۸]ر . ك : ص ۴۳۷ ح ۲۷۴۹ .

[۹]ر . ك : ص۴۳۷ ح ۲۷۵۰ و ۲۷۵۱ .