انواع ايثار

پرسش :

ایثار چه انواعی دارد؟



پاسخ :

ايثار، عبارت است از مقدّم داشتن ديگران بر خود در تأمين نيازها و خواست ها. بنا بر اين، ايثار، انواع فراوانى دارد اما انواع ايثار كه در احاديث اسلامى آمده، عبارت است از :

الف ـ ايثار در مال

بررسى متون، نشان مى دهد كه در قرآن و حديث، بيشترين كاربرد كلمه «ايثار» و آنچه اين معنا را مى رساند، در ايثار مالى است و اين، بدان جهت است كه نيازهاى مالى، از گسترده ترين و ضرورى ترين نيازهاى انسان است.

ب ـ ايثار در جان

اهمّيت و ارزش ايثار در جان، بسى فراتر از ايثار در مال است. كمتر كسى است كه حاضر شود زندگى ديگرى را بر زندگى خود، مقدّم بدارد. حتّى فرشتگانِ برجسته اى مانند جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام، از اين نوع ايثار، تن مى زنند.[۱]در واقع، ايثار در جان، مرتبه انسان كامل است. از اين رو، ايثار امام على(ع) در ليلة المَبيت، مورد ستايش خداوند متعال قرار مى گيرد و خداوند، اين چنين در نزد فرشتگان، به آن مباهات مى كند :

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ.[۲]و كسانى از مردم، جانشان را براى به دست آوردن رضاى خدا، سودا مى كنند» .[۳]

ج ـ ايثار در دعا

يكى از نكات آموزنده در سيره اهل بيت عليهم السلام، مقدّم داشتن ديگران در دعاست. امام كاظم(ع)، از پدرانش عليهم السلام چنين روايت نموده است :

كانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام إذا دَعَت تَدعو لِلمُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ وَ لا تَدعو لِنَفسِها، فَقيلَ لَها: يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ! إنَّكِ تَدعينَ لِلنّاسِ وَ لا تَدعينَ لِنَفسِكِ ! فَقالَت: الجارُ ثُمَّ الدّارُ.[۴]فاطمه عليهاالسلام، هر گاه دعا مى كرد، براى زنان و مردان مؤمن، دعا مى كرد و براى خودش دعا نمى كرد. به ايشان گفته شد : اى دختر پيامبر خدا! شما براى مردم، دعا مى كنى و براى خودت دعا نمى كنى؟ فرمود : «اوّل، همسايه، بعد، خانه!».

پيروان برجسته اهل بيت عليهم السلام نيز از فضيلت اين نوع ايثار، برخوردار بودند.

زيد نرسى مى گويد:

كُنتُ مَعَ مُعاوِيَةَ بنِ وَهبٍ فِى المَوقِفِ وَ هُوَ يَدعو، فَتَفَقَّدتُ دُعاءَهُ، فَما رَأَيتُهُ يَدعو لِنَفسِهِ بَحَرفٍ، وَ رَأَيتُهُ يَدعو لِرَجُلٍ رَجُلٍ مِنَ الآفاقِ وَ يُسَمِّيهِم وَ يُسَمِّى آباءَهُم حَتّى أفاضَ النّاسُ.

فَقُلتُ لَهُ : يا عَمُّ! لَقَد رَأَيتُ مِنكَ عَجَبا !

قالَ : وَ مَا الَّذى أعجَبَكَ مِمّا رَأَيتَ ؟

قُلتُ : إيثارُكَ إخوانَكَ عَلى نَفسِكَ فى مِثلِ هذَا المَوضِعِ، وَ تَفَقُّدُكَ رَجُلاً رَجُلاً.

فَقالَ لى : لا تَعجَب مِن هذا يَا بنَ أخى ؛ فَإِنّى سَمِعتُ مَولاىَ وَ مَولاكَ وَ مَولى كُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ ـ وَ كانَ وَ اللّهِ سَيِّدَ مَن مَضى، وَ سَيِّدَ مَن بَقِىَ بَعدَ آبائِهِ عَلَيهِمُ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ـ وَ إلّا صَمَّتا اُذُنا مُعاوِيَةَ وَ عَمِيَتا عَيناهُ وَ لا نالَتهُ شَفاعَةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إن لَم يَكُن سَمِعتُهُ مِنهُ وَ هُوَ يَقولُ:

مَن دَعا لِأَخيهِ فى ظَهرِ الغَيبِ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الدُّنيا: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الثّانِيَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ مِئَتا ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الثّالِثَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! ولَكَ ثَلاثُمِئَةِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الرّابِعَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ أربَعُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الخامِسَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ خَمسُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّادِسَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ سِتُّمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ سَبعُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا سَأَلتَ، ثُمَّ يُناديهِ اللّهُ ـ تَبارَكَ وتَعالى ـ : أنَا الغَنِىُّ الَّذى لا أفتَقِرُ. يا عَبدَ اللّهِ! لَكَ ألفُ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ.

فَأَىُّ الخَطَرَينِ أكبَرُ يَا بنَ أخى : مَا اختَرتُهُ أنَا لِنَفسى أو ما تَأمُرُنى بِهِ ؟[۵]با معاوية بن وهب، در موقف (عرفات) بودم و او مشغول دعا كردن بود. در دعايش كنجكاوى نمودم. نديدم كه حتّى يك كلمه براى خودش دعا كند ؛ بلكه براى يكايك مسلمانان، به نام و نام پدرانشان، دعا مى كرد، تا آن كه مردم كوچيدند. به او گفتم : عمو جان! از شما چيز عجيبى ديدم.

گفت : چه ديدى كه تو را به تعجّب وا داشته است؟

گفتم : در يك چنين مكانى، برادرانت را بر خودت مقدّم مى دارى و به ياد يكايك افراد هستى !

به من گفت : از اين كار، تعجّب مكن، پسر برادرم ؛ زيرا من از مولايم و مولاى تو و مولاى همه مردان و زنان مؤمن ـ كه به خدا سوگند، آقاى گذشتگان و آقاى تمام كسانى است كه بعد از پدران بزرگوارش باقى مانده اند ـ شنيدم ـ و كر باد اين دو گوش معاويه و كور باد دو چشم او و به شفاعت محمّد صلى الله عليه و آله نرسد، اگر نشنيده باشد ـ كه فرمود : «هر كس پشت سر برادرش براى او دعا كند، فرشته اى از آسمان دنيا ندا در مى دهد : اى بنده خدا! هزار برابر اجر آنچه دعا كردى، براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان دوم، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! و دويست هزار برابر آنچه دعا كردى، براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان سوم، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! و سيصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان چهارم، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! چهارصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان پنجم، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! پانصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان ششم، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! ششصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان هفتم، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! هفتصد هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد!. آن گاه، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ به او ندا در مى دهد : منم آن غنى اى كه هرگز فقير نمى شوم. اى بنده خدا! هزار هزار برابر آنچه دعا كردى، از براى خودت باد! ».

پس، اى برادرزاده! كدام يك بهتر و بزرگ تر است : آنچه من براى خود انتخاب كردم، يا آنچه تو مرا به آن توصيه مى كنى؟

د ـ ايثار در پرسش

يكى ديگر از انواع ايثار كه در احاديث آمده، ايثار در پرسش است. از امام باقر(ع) روايت شده است :

صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِأَصحابِهِ الفَجرَ، ثُمَّ جَلَسَ مَعَهُم يُحَدِّثُهُم حَتّى طَلَعَتِ الشَّمسُ، فَجَعَلَ يَقومُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ حَتّى لَم يَبقَ مَعَهُ إلّا رَجُلانِ : أنصارِىٌّ وَ ثَقَفِىٌّ، فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد عَلِمتُ أنَّ لَكُما حاجَةً تُريدانِ أن تَسأَلانى عَنها، فَإِن شِئتُما أخبَرتُكُما بِحاجَتِكُما قَبلَ أن تَسأَلانى وَ إن شِئتُما فَاسأَلانى.

قالا: بَل تُخبِرُنا يا رَسولَ اللّهِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجلى لِلعَمى وَ أَبعَدُ مِنَ الاِرتِيابِ وَ أَثبَتُ لِلإِيمانِ.

فَقالَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله : أمّا أنتَ يا أخَا الأَنصارِ فَإِنَّكَ مِن قَومٍ يُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم وَ أَنتَ قَرَوىٌّ وَ هذَا الثَّقَفِىُّ بَدَوِىٌّ أفَتُؤثِرُهُ بِالمَسأَلَةِ؟

فَقالَ: نَعَم، قالَ: أمّا أنتَ يا أخا ثَقيف فَإِنَّكَ جِئتَ تَسأَلُنى عَن وُضوئِكَ وَ صَلاتِكَ وَ ما لَكَ فِيهما مِنَ الثَّوابِ....[۶]پيامبر خدا، نماز صبح را با اصحابش اقامه كرد و سپس با آنان به گفتگو نشست تا آن كه آفتاب زد. اصحاب، يكى پس از ديگرى خارج شدند تا جايى كه فقط دو نفر با ايشان باقى ماندند : يك نفر انصارى و مردى ثقفى. پيامبر خدا به آن دو فرمود : «مى دانم كه كارى داريد و مى خواهيد از من بپرسيد. اگر دوست داشته باشيد، پيش از آن كه شما بپرسيد، به شما بگويم كه چه مى خواهيد، و اگر دوست داريد، شما خود بپرسيد».

گفتند : خودت به ما خبر بده، اى پيامبر خدا ؛ زيرا اين كار، در از بين بردن كورى دل، مؤثّرتر و در زدودن ترديد، كارگرتر است و ايمان را استوارتر مى سازد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «امّا تو اى برادر انصارى! از قومى هستى كه ديگران را بر خويشتن، مقدّم مى دارند. تو آبادى نشين هستى و اين مرد ثقفى، بيابانگرد است. آيا در سؤال كردن، او را بر خود، مقدّم مى دارى؟».

گفت : آرى.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «امّا تو، اى مرد ثقفى ! تو آمده اى تا در باره وضو و نمازت و ثوابى كه در اين دو براى تو هست، از من سؤال كنى»....


[۱]ر . ك : ص ۱۶۱ ح ۶۶ و ص ۱۶۳ ح ۶۸ .

[۲]بقره : آيه ۲۰۷ .

[۳]ر . ك : ص ۱۶۱ (ايثار / فصل پنجم / ايثارى كه خدا به آن مباهات مى كند) .

[۴]علل الشرائع : ص ۱۸۲ ح ۲ ، روضة الواعظين : ص ۳۶۱ ، بحار الأنوار : ج ۴۳ ص ۸۲ ح ۴ . نيز ، ر . ك : دلائل الإمامة : ص ۱۵۲ ح ۶۵ ، كشف الغمّة : ج ۲ ص ۹۴ .

[۵]عدّة الداعى : ص ۱۷۱ ، الاُصول الستّة عشر : ص ۴۴ ، الدعوات : ص ۲۸۹ ح ۳۰ ، بحار الأنوار : ج ۹۳ ص ۳۹۰ .

[۶]كتاب من لايحضره الفقيه : ج ۲ ص ۲۰۲ ح ۲۱۳۸ ، الأمالى ، صدوق : ص ۴۴۱ ح ۲۲ ، الخرائج و الجرائح: ج ۲ ص ۵۱۴ ح ۲۶ ، روضة الواعظين: ص ۳۳۴ ، بحار الأنوار : ج ۹۹ ص ۳ ح ۳ ، الكافى: ج ۳ ص ۷۱ ح ۷ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت