ادلّه اثبات رجعت

پرسش :

ادلّه اثبات رجعت چیست؟



پاسخ :

براى اثبات رجعت، به چهار دليل: قرآن، احاديث، عقل و اجماع، تمسّك جسته اند. مهم ترين ادلّه رجعت، ادلّه قرآنى و حديثى است. به همين سبب، اين ادلّه را مقدّم مى داريم.

ادله قرآنى رجعت

ادلّه متعدّدى از قرآن كريم بر وقوع، و به طريق اولى بر امكان رجعت دلالت دارند كه برخى از آنها در بحث از تاريخ رجعت گذشت. البتّه براى اثبات امكان رجعت، كافى است كه به ادلّه معاد - كه در قرآن فراوان اند - مراجعه شود؛ زيرا ماهيت رجعت و معاد، يكى است و تنها ظرف آنها تفاوت دارد. بنا بر اين، قابليت قابل، وجود دارد. حال اگر كسى بدون نشان دادن هيچ تناقضى در رجعت، امكان آن را انكار مى كند، در واقع به قدرت خدا كفر ورزيده است.[۱]بنا بر اين، استبعادهاى جمعى از مخالفان، از بى خبرى است و يا از سر لجاجت.

آياتى كه به نوعى بر رجعت دلالت دارند، فراوان اند و در اين جا، تنها تعدادى را كه با صراحت بيشترى بر رجعت در آينده دلالت دارند و قابل تأويلِ ديگر نيستند، خواهيم آورد، هر چند مفسّران اهل سنّت، به دليل مخالفت جدّى با رجعت، تلاش هاى زيادى براى تأويل آنها كرده اند:

۱. «قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ.[۲]

مى گويند: پروردگارا! دو بار، ما را به مرگ رسانيدى و دو بار، ما را زنده گردانيدى. به گناهانمان اعتراف كرديم. پس آيا راه بيرون شدنى [از آتش ]هست؟».

اين آيه از دو بار مردن و زنده شدن ياد مى كند. با توجّه به اين كه مرگ، تنها در جايى معنا دارد كه پيش از آن زندگى باشد، نمى توان برخى تفاسير[۳]را كه مرگ اوّل را مربوط به نبودن قبل از خلقت معنا كرده اند، پذيرفت. جمله «أمَتَّنا»، بر اين دلالت دارد كه گوينده، هويّتى دارد و دو مرگ را درك كرده است، در حالى كه پيش از به وجود آمدن، هويّتى براى گوينده متصوّر نيست تا بگويد «أمَتَّنا». پس از بازگشت به زندگى در قيامت نيز ديگر مرگى نيست. حتّى اگر نبود قبل از خلقت را «مرگ» به حساب آوريم، امّا «ميراندن» به حساب نمى آيد؛ زيرا در ميراندن، شرط است كه فرد، قبل از مردن، زنده باشد. اين آيه، از «ميراندن» سخن مى گويد، نه از «مرگ». پس اين تفسير نمى تواند درست باشد.

سُدّى[۴]، مرگ اوّل را در دنيا و زنده شدن اوّل را در قبر مى داند كه در آن جا مورد خطاب قرار مى گيرد، سپس مى ميرد و مجدّداً در قيامت زنده مى شود. ابن كثير ضمن بيان گفته سدى، نظر ابن زيد را نيز نقل مى كند كه بر اساس آن، يك زندگى در عالم ذَر است و يكى در عالم دنيا و دو مرگ نيز در پى هر زندگى است. وى هر دو را رد مى كند و مى گويد: لازمه آنها، اين است كه سه زندگى و مرگ داشته باشند.[۵]البتّه استدلال وى مخدوش است؛ زيرا با اين حساب، سه زندگى و دو مرگ درست مى شود، نه سه مرگ؛ زيرا پس از آخرين زندگى، يعنى حيات اخروى، ديگر مرگى در كار نيست.

فخر رازى نيز از جمع زيادى از عالمان و مفسّران[۶]ياد مى كند كه معتقدند اين آيه بر اين دلالت دارد كه پس از مرگ و قبل از قيامت، زندگى ديگرى در قبر وجود دارد كه پس از آن دوباره در قبر مى ميرد.[۷]تفسير مرگ در قبر، پذيرفتنى نيست؛ زيرا قبر، جايگاه مرگ انسان است و با خود مرگ، در واقع، حيات برزخى آغاز مى شود، نه اين كه ابتدا مرده باشد و سپس حياتى ديگر پيدا كند.[۸]البتّه خود وى، اين تفسير را نمى پذيرد؛ امّا نشان مى دهد كه از منظر بسيارى از مفسّران اهل سنّت، اين آيه بر حياتى ديگر قبل از قيامت دلالت دارد. اين، نوعى رجعت است، هر چند با رجعت شيعه تفاوت دارد.

در مجموع بايد پذيرفت كه از اين آيه، سه زندگى فهميده مى شود. زندگى اوّل را بايد ملاك ساختِ «هويت انسان» دانست، كه زمينه ساز دو مرگ و دو احياى پس از مرگ مى شود. در آيه نيز ابتدا دو مرگ و پس از آن، دو احيا آمده است. بنا بر اين، تنها با پذيرش رجعت مى توان دو مرگ را به خوبى تفسير كرد. اين تفسير از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است.[۹]

۲. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الأَْشْهَادُ.[۱۰]در حقيقت، ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويده اند، در زندگى دنيا و روزى كه گواهان برپاى مى ايستند، قطعاً يارى مى كنيم».

بسيارى از فرستادگان و اولياى خداوند، در زندگى دنيا يارى نشدند. آنان، يا كشته شدند و يا به اهداف متعالى شان در زندگى دنيا دست نيافتند؛ امّا از سوى ديگر، خداوند، وعده نموده كه آنان را در دنيا و آخرت يارى كند.

مفسّران اهل سنّت در تفسير اين آيه، راه هاى مختلفى رفته اند و تأويل هاى گوناگونى ارائه كرده اند. فخر رازى ناچار شده است براى اين كه با وجود كشته شدن و شكست ظاهرى رسولان و مؤمنان، يارى شدن دنيوى آنان را درست كند، به هفت تأويل دست بزند. اين هفت تأويل، عبارت اند از: كمك شدن با حجّت و استدلال، يارى شدن با زنده ماندن نام آنان، انتقام گرفتن خون آنان، مدح و ستايش مردمان، نورانيت و يقين باطنى آنان، كوتاه بودن دولت باطل، محظورات و مشكلات پيش آمده براى آنان، به دليل اين كه موجب افزايش مقام و مرتبت آنان مى گردد.[۱۱]

غالب مفسّران اهل سنّت، يك يا چند تأويل از اين تأويلات را انتخاب كرده اند.[۱۲]برخى نيز تأويلاتى ديگر افزوده اند، از جمله: نگريستن به عاقبت كار جهان،[۱۳]اقتداى مردمان به سيره آنان[۱۴]و كفايت نصرت غالب رسولان.[۱۵]چنان كه ملاحظه مى شود، هيچ يك از اين تأويلات، در جايى كه تفسير درست و مطابق ظاهر آيه وجود دارد، پذيرفتنى نيستند. افزون بر اين، هر گونه تأويلى بايد مستند به دليل و قرينه باشد و اين مفسّران، هيچ دليلى بر تأويلات ياد شده، اقامه نكرده اند.

تنها تفسير درست بى تأويل، پذيرش رجعت آنها در آخر الزمان است كه روز نصرت حق و از بين رفتن باطل است. آيات متعدّدى با اين مضمون وجود دارند كه در آنها وعده يارى خداوند داده شده يا گفته شده كه خدا و فرستادگانش پيروز خواهند بود، كه البتّه تنها مى توان به عموميت آنها استناد كرد و به عنوان شواهد تقويت كننده استدلال از آنها بهره گرفت.[۱۶]

آيه مورد بحث، به صراحت، يارى رسولان و مؤمنان را در زندگى دنيا بيان كرده است و معناى اوّليه و روشن يارى، پيروزى و غلبه آنان بر مخالفان است. در تفسير القمّى، حديثى از امام صادق عليه السلام در توضيح آيه آمده است كه همين تفسير را مى كند و پيروزى رسولان و مؤمنان را در رجعت مى داند.[۱۷]۳. «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ.[۱۸]و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند، محشور مى گردانيم. پس آنان نگاه داشته مى شوند تا همه به هم بپيوندند».

اين آيه دلالت دارد كه گروهى از كافران، رجعت مى كنند. امام باقر عليه السلام در برابر مخالفان رجعت، اين آيه را دليلى بر وقوع رجعت در آينده مى نمايد:

قالَ لى أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يُنكِرُ أهلُ العِراقِ الرَّجعَةَ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : أما يَقرَؤونَ القُرآنَ : «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً»[۱۹]الآية.

ابو بصير گفت: امام باقر عليه السلام پرسيد: «آيا اهل عراق، رجعت را انكار مى كنند؟». گفتم: بله. فرمود: «آيا قرآن را نخوانده اند كه: (و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند، محشور مى گردانيم).

اهل سنّت اين آيه را دليل بر حشر در قيامت گرفته اند. قّمى در تفسيرش به نقل از امام صادق عليه السلام به اين گروه پاسخ مى دهد:

أيَحشُرُ اللَّهُ فِى القِيامَةِ مِن كُلِّ اُمَّةٍ فَوجاً وَ يَدَعُ الباقينَ؟ ! إنَّما آيَةُ القِيامَةِ قَولُهُ : «وَ حَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا»[۲۰].[۲۱]

يا در قيامت، گروهى از هر امّتى محشور مى شوند و بقيّه رها مى گردند؟ [چنين نيست. اين مربوط به رجعت است ] آيه قيامت، اين است: «و آنها را محشور مى كنيم و كسى از آنها بر جاى نمى ماند»[۲۲].موم مفّسران اهل سنّت، اين آيه را مربوط به حشر در قيامت دانسته اند و بدون جواب دادن به اشكال ياد شده به تفاوت ميان دو حشر ذكر شده در آيه اشاره نكرده اند.[۲۳]برخى تفسيرها در بيان تفاوت دو حشر گفته اند كه حشر عمومى (در آيه ۴۷ سوره كهف) براى همه است و حشر در آيه مورد بحث، خاصّ كافران است كه بعد از حشر كلّى اتفاق مى افتد و براى عذاب كردن آنهاست.[۲۴]

اوّلاً، چنين برداشتى از آيه، هيچ دليل و شاهدى ندارد. ثانياً، آن ديگر حشر نيست؛ زيرا در حشر به معناى لغوى، سه قيد وجود دارد: برانگيختن، جمع كردن و راندن،[۲۵]در حالى كه كافران، قبل از اين از قبور برانگيخته شده اند و دوباره برانگيخته نمى شوند و حشر مجدّد برايشان بى معنا است. در حشر به معناى اصطلاحى نيز لازم است كه جمع كردن از قبور باشد كه با تفسير ياد شده، كافران قبلاً محشور شده اند و حشر مجدّد آنها تحصيل حاصل و بى معناست.

در اين ميان، آلوسى به نقل از طبرسى در مجمع البيان، به نظريّه شيعه اشاره و آن را رد مى كند؛ امّا مى گويد: نهايت چيزى كه از اين آيه فهميده مى شود، رجعت گروهى از كافران است و جزئيات عقايد شيعه در اين باره به وسيله اين آيه اثبات نمى شود؛ بلكه تنها اصل رجعت اثبات مى گردد.[۲۶]البتّه آلوسى نگفته كه كدام مفسّر شيعى تلاش كرده تا جزئيات رجعت را با اين آيه اثبات كند، افزون بر اين كه خود وى مى گويد: طبرسى نيز تنها اصل رجعت را از آيه استفاده كرده است، نه بيشتر.[۲۷]بنا بر اين، مى توان گفت: با اين آيه اصل رجعت اثبات مى شود و جزئيات آن را احاديث بيان مى كنند.

۴. «وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكنَاهَا أَنَّهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ.[۲۸]

و بر [مردم ]شهرى كه آن را هلاك كرده ايم، بازگشتشان [به دنيا]حرام است».

مضمون آيه اين است كه رجعت براى گروه هايى از مردم جايز، امّا براى گروه هايى، حرام است؛ زيرا اگر رجعت بر همه حرام باشد، گفته نمى شود كه بر هلاك شدگان حرام است و آنان باز نخواهند گشت. از سوى ديگر نمى توان گفت كه اين آيه مخصوص قيامت است؛ زيرا در قيامت، همه باز مى گردند تا به حساب اعمالشان رسيدگى شود، چه هلاك شده و چه غير هلاك شده. بنا بر اين، تنها تفسير صحيح، اين مى شود كه بپذيريم گروهى از غير هلاك شدگان، باز خواهند گشت؛ امّا هلاك شدگان، بازگشت ندارند.

اين تفسير از امير مؤمنان عليه السلام ،[۲۹]و از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت شده است[۳۰]و اين آيه بهترين دليل بر رجعت است.

مفسّران اهل سنّت، در تفسير اين آيه چند دسته شده اند. برخى هلاك و رجوع را مطابق ظاهر آيه، مادّى و جسمانى مى دانند و در باره اين پرسش كه : «اگر رجعتى براى هيچ كس واقع نمى شود، چرا خداى متعال در اين آيه حكم عدم بازگشت را به اقوام هلاك شده، اختصاص داده است؟»، سكوت كرده اند.[۳۱]

دسته ديگر، هلاك و رجوع را معنوى در نظر گرفته اند و گفته اند: مراد، آن است كه خداوند، هلاك برخى را مقدّر كرده است؛ زيرا آنان از گناه و كفر خويش باز نمى گردند. اينان مجبور شده اند: چند تأويل و چند تقدير درست كنند كه همه آنها خلاف ظاهر آيه است.[۳۲]

دسته سوم، هر دو احتمال را داده اند.[۳۳]طبرى ضمن اشاره به نظر امام باقر عليه السلام و مسئله رجعت، احتمال دوم را ترجيح مى دهد. استدلال وى براى ترجيح احتمال دوم، اين است كه خداى متعال از كار خودش در قبال كسانى خبر مى دهد كه از پاسخ مثبت به رسولان اجتناب كرده اند، نه از هلاك كردن كسانى كه كفر ورزيده اند يا كار نيك نكرده اند.

اين استدلال، مخدوش است؛ زيرا اشكالى ندارد كه خداوند، سرنوشت كسانى را كه با رسولان مخالفت كرده اند و به آنان كفر ورزيده اند، بيان كند و بگويد: آنان رجعت نخواهند كرد. افزون بر اين، تأويل طبرى - كه به تبع عكرمه و ديگران است - ، خلاف ظاهر آيه است و دليلى بر ضرورت و جواز اين تأويل وجود ندارد.[۳۴]

۵ . «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكمْ مِنْ كتَابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جَاءَكمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكمْ إِصْرِى قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ.[۳۵]

و [ياد كن ] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس شما را فرستاده اى آمد كه آنچه را با شماست، تصديق كرد، البتّه به او ايمان بياوريد و حتماً يارى اش كنيد. [آن گاه ]فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد؟». گفتند: آرى، اقرار كرديم. فرمود: «پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم»».

اين آيه از پيمانى جدّى و مؤكّد ياد مى كند كه خدا از پيامبران گذشته گرفته و بر اساس آن بايد به رسول خدا(ص) ايمان بياورند و او را يارى دهند. خداوند، اين پيمان را با انواع تأكيدها و اقرار گرفتن و شاهد گرفتن تشديد مى كند. اين يارى هنوز به طور روشن و كامل واقع نشده است و انتظار مى رود در رجعت اتّفاق افتد و اگر اتّفاق نيفتد، با اين همه تأكيد و پافشارى بر اين پيمان، سازگار نيست.

البتّه مى توان مصاديق ضعيف ترى از يارى را در نظر گرفت كه قبلاً واقع شده باشد. مثلاً به وسيله دعوت پيروانشان به پذيرش پيامبرى كه بعد خواهد آمد،[۳۶]يا اين كه مقصود از انبيايى كه از آنها پيمان گرفته شده، خود آنها نباشند، بلكه فرزندانشان باشد.[۳۷]برخى نيز مراد از رسول را پيامبر اسلام ندانسته اند و آن را تعميم داده اند و گفته اند: هر پيامبر جديدى كه آمد، قبلى ها بايد به او ايمان بياورند و يارى اش كنند؛ امّا اين معانى با ظهور اوّليه آيه سازگار نيست و تا مجبور، نباشيم نبايد به اين تأويلات دست بزنيم، افزون بر اين كه هر تأويلى محتاج قرينه و دليل است و هيچ دليلى براى اين تأويلات ذكر نشده است.

اكثر اين مفسّران، قرائتى ديگر را نقل مى كنند كه به كلّى معنا را تغيير مى دهد. آنها به جاى لفظ «ميثاق النبيّين» از لفظ «ميثاق اُهل الكتاب» استفاده كرده اند تا ديگر نيازى به اين تأويلات نباشد؛ ولى هيچ يك آن را ترجيح نداده اند.[۳۸]

ابن كثير از امام على بن ابى طالب عليه السلام و ابن عبّاس نقل مى كند كه به نظر آنان اين آيه مى گويد كه اگر پيامبر اسلام(ص) مبعوث شد و آن انبيا زنده باشند، بايد به او ايمان آورند و يارى اش كنند.[۳۹]ظاهراً ابن كثير نمى خواهد رجعت را بپذيرد و زنده بودن ديگر پيامبران را در زمان حيات پيامبر اسلام، امرى فرضى در نظر مى گيرد؛ امّا با روايتى كه نقل مى كند، اين موضوع را روشن مى كند كه در نظر برخى صحابه امكان چنين هم زمانى اى وجود دارد. از طرف ديگر، خداوند متعال پيمانى بى خاصيت و بى مصداق از انبيا نمى گيرد، آن هم چنين پيمان غليظ و مستحكمى. اين پيمان بايد مصداق پيدا كند و مصداق آن، تنها در رجعت است. حديثِ ياد شده را تعدادى ديگر از مفسّران اهل سنّت نقل كرده اند.[۴۰]در روايت تفسير النعمانى از امير مؤمنان عليه السلام براى اثبات رجعت به چند آيه قرآن، از جمله به اين آيه استناد شده است.[۴۱]اين آيه اگر دليلى قاطع بر اثبات رجعت نباشد، دست كم تأييد آن است.

ادّله حديثى رجعت

احاديثِ نقل شده از پيامبر(ص) و اهل بيت عليهم السلام در باره رجعت، به حدّى است كه براى فردى منصف و بى تعصّب، جايى براى ترديد باقى نمى گذارد كه از منظر اسلام، رجعت، امرى حتمى و واقعى است. در كتاب هاى حديثى و تاريخى و كتاب هايى كه در باب زيارت نوشته شده اند، احاديث بسيارى هستند كه مستقيم يا نامستقيم به رجعت، اشاره دارند. اين موضوع در احاديث اهل سنّت نيز يافت مى شود.

احاديث شيعه در اين باب، چند دسته اند. برخى از آنها مربوط به اصل رجعت و برخى، مربوط به خصوصيات رجعت اند. در اين ميان، احاديث صحيح و قابل اعتماد زيادى يافت مى شوند كه به چند دسته از آنها اشاره مى شود:

۱. مشابهت اين امّت با امّت هاى پيشين. دسته اى از احاديث مى گويند: آنچه در امّت پيشين رخ داده است، عيناً در اين امّت نيز رخ مى دهد و از جمله اين امور، رجعت است.[۴۲]اگر اين احاديث از معصوم عليه السلام وارد شده باشند، به اين معنا نيستند كه تمام جزئيات زندگى آنها در اين امّت نيز پديد مى آيد؛ بلكه ظاهر اين احاديث، به امورى اشاره دارد كه به مسائل دينى مربوط اند.

۲. بيان اصل اعتقاد به رجعت. عبد اللَّه بن عطا از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه در مِنا گروهى از عراق به ديدار پدرش امام زين العابدين عليه السلام آمدند و از جنگ مردگان با زندگان پرسيدند و پدرش از اين كه اعتقاد به رجعت در ميان آنها زنده بود، شادمان گرديد و خنديد و اصل مطلب را تأييد نمود.[۴۳]

در حديثى ديگر حسن بن شاذان واسطى از امام رضا عليه السلام حكايت مى كند كه ايشان در پاسخ شكايت وى از ظلم اهل واسط، دستور به شكيبايى تا برپايى دولت حق دادند و از روزگارى گفتند كه ستمگران در آن از قبر برمى خيزند و بر صدق وعده هاى پيامبران، گواهى مى دهند.[۴۴]

۳. دو نوع مرگ. در احاديثى، براى مؤمنان، دو نوع از دنيا رفتن ترسيم شده است. در اين احاديث، با استناد به آيه: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإَِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ؛[۴۵]و اگر بميريد يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مى گرديد» ، مرگ عادى از كشته شدن، متمايز شده و براى مؤمنان، هر دو نوع مرگ، بيان گرديده است. زراره در حديثى از امام باقر عليه السلام نقل مى كند: كسى كه در راه خدا كشته شده، بايد به دنيا باز گردد تا مرگ عادى را درك كند.[۴۶]

در حديثى ديگر، صفوان بن يحيى از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه در رجعت، هر كس از مؤمنان كه در زندگى قبلى كشته شده، مى ميرد و هر كه قبلاً مرده، كشته مى شود.[۴۷]۴. ويژگى هاى رجعت كنندگان. در احاديث، تنها براى گروه هاى خاصّى، امكان بازگشت در نظر گرفته شده است. در تعداد زيادى از احاديث، رجعت، مخصوص مؤمنان خالص و كافران خالص است و ساير مؤمنان و كافران، رجعت ندارند.[۴۸]

۵ . اختيار دادن به مؤمن براى بازگشت. برخى احاديث از باخبر كردن مؤمن در قبر از ظهور امام زمان عليه السلام و اختيار دادن به او در انتخاب بازگشت به دنيا يا ماندن در برزخ حكايت دارند.[۴۹]

۶. جنگ با دجّال. ابو حمزه ثمالى در حديثى از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود: «هر كس مى خواهد با پيروان دجّال بجنگد، با كسانى بجنگد كه بر خون عثمان مى گريند يا بر اهل نهروان (خوارج) مى گريند...». و اگر مرده باشند، خداوند آنها را زنده مى كند تا دجّال را درك كنند.[۵۰]

۷. نام و نشان رجعت كنندگان. در پاره اى از احاديث، به نام و تعداد كسانى كه از برخى مناطق رجعت مى كنند، اشاره شده است. مفضّل بن عمر - كه از بزرگان اصحاب امام صادق عليه السلام است - ، از اين امام روايت كرده كه ۲۵ نفر از كوفه و هفت نفر اصحاب كهف و برخى ديگر از بزرگان مانند سلمان و تعدادى از قوم موسى عليه السلام بازگشت مى كنند. به نام برخى پيامبران نيز اشاره شده است.[۵۱]

۸ . بازگشت انبيا و اوليا. فيض بن ابى شيبه از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه با قرائت آيه: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ... » فرموده: همه انبيا از آدم به بعد، به پيامبر خدا ايمان مى آورند و به دنيا باز مى گردند و در ركاب امير مؤمنان عليه السلام خواهند جنگيد.[۵۲]

اين حديث صحيح، هم به اصل رجعت اشاره دارد و هم رجعت انبياى الهى و امير مؤمنان عليه السلام را بيان مى كند. در برخى احاديث، بر رجعت پيامبر خدا(ص) و امام على عليه السلام ، تصريح خاص شده است.[۵۳]

۹. شبهات به حقّانيت رجعت. گروهى ديگر از احاديث، به زيارت هاى امامان عليهم السلام مربوط اند. در بسيارى از زيارت نامه ها شهادت مى دهيم كه رجعت امامان عليهم السلام ، حق است و از خداوند متعال درخواست مى كنيم كه ما را نيز در رجعت آنها شريك سازد و به دنيا باز گرداند.[۵۴]۱۰. اوّلين رجعت كنندگان. برخى احاديث، اوّلين رجعت كننده را امام حسين عليه السلام معرّفى كرده اند.[۵۵]همچنين در پاره اى از احاديثِ مربوط به بازگشت انبيا و اوليا، ترتيب آمدن آنها نيز ذكر شده است.

احاديث ديگرى وجود دارند كه از مضاعف بودن عمر افراد در رجعت سخن مى گويند[۵۶]يا از تعجّب ميان جمادى و رجب به دليل ملاقات مردگان با زندگان.[۵۷]اين احاديث، ضعيف اند و ما در استدلال بر رجعت نيازى به استناد به آنها نداريم.

ساير ادلّه رجعت

بسيارى از علماى شيعه براى اثبات رجعت، از اجماع يارى گرفته اند. در اين مورد كه اعتقاد به رجعت در ميان شيعيان، بويژه در عصرهاى متقدّم، اجماعى بوده، ترديدى نيست. اين موضوع را مخالفان نيز قبول دارند؛[۵۸]امّا اين اجماع، در صورتى حجّيت دارد كه طريقى قاطع براى اثبات نظر معصوم عليه السلام باشد. با وجود ادلّه متعدد قرآنى و حديثى، نيازى به استناد به اجماع براى اثبات نظر معصوم عليه السلام باقى نمى ماند، هر چند وجود چنين اجماعى، اطمينان به وقوع رجعت را بالا مى برد و جايى براى ترديد باقى نمى گذارد.

برخى انديشمندان[۵۹]خواسته اند از آنچه در حكمت هاى رجعت گفته شد، استدلالى عقلى بر ضرورت آن بياورند. آنان سعى كرده اند كه با چينش مقدّمات چهارگانه، بگويند: موانعى براى فعليت يافتن خاصيت وجودىِ پيامبر(ص) و ائمّه اطهار عليهم السلام وجود داشته كه نمى تواند استمرار يابد؛ زيرا «القسر لا يدوم؛ قسر[۶۰]نمى تواند دائمى باشد». بنا بر اين، عقلاً بايد رجعت اتّفاق بيفتد.

اين استدلال از چند جهت مخدوش است. مى توان پرسيد: كدام دليل عقلى اثبات كرده است كه بايد خاصيت وجودى هر موجودى، فعليت پيدا كند؟ نهايت چيزى كه مى توان گفت، اين است كه ايجاد فرصت براى تكميل اين ظرفيت هاى وجودى از نظر عقلى، استحسان دارد؛ امّا نمى توان از آن ضرورت و الزام را نتيجه گرفت.

ثانياً قاعده «القسر لا يدوم» اگر درست باشد، در امور طبيعى جارى مى شود؛ امّا در امور انسانى كه با اراده هاى مردم سر و كار پيدا مى كنيم، سخن گفتن از قسر، درست نيست. آن جا قسرى در كار نيست، تا اين كه در دائمى بودن يا نبودن آن گفتگو شود.

بله، همچنان كه گفته شد، مى توان از استحسان اين امور سخن گفت؛ امّا اثبات ضرورت عقلى، نيازمند استدلالى قوى تر و مؤونه اى بيشتر است. در اين گونه امور، نيازى به تكلّف براى اثبات عقلى نيست؛ زيرا ادله محكم قرآنى و حديثى، بر امكان و وقوع رجعت وجود دارند. احاديث مربوط نيز فراتر از حدّ تواترند.


[۱]زيرا نفى امكان، يا نفى امكان ذاتى است يا نفى امكان وقوعى. اوّلى، مستلزم نشان دادن تناقض درونى است. در رجعت، هيچ تناقضى وجود ندارد. دومى، يا به دليل ناتوانى فاعل است و يا از عدم قابليت قابل. قابل در اين جا انسان است كه پس از مرگ، امكان احياى آن وجود دارد؛ زيرا به اتّفاق همه علماى اسلامى، انسان پس از مرگ، دوباره زنده خواهد شد. بنا بر اين، تنها راه نفى امكان رجعت، نفى قدرت فاعل است و اين، موجب كفر به قدرت خداست، هر چند ناآگاهانه.

[۲]غافر: آيه ۱۱.

[۳]مانند ابن مسعود، ابن عبّاس، ضحّاك، قتاده و ابو مالك. ابن كثير و تعدادى ديگر از مفسّران اهل سنّت، از اين تفسير پيروى كرده اند (تفسير ابن كثير: ج ۷ ص ۱۲۲).

[۴]اسماعيل ابن عبدالرحمن (م ۱۲۷ ه ق) يكى از مفسران قرن دوم است.

[۵]تفسير ابن كثير: ج ۷ ص ۱۲۳.

[۶]مانند: سدى، جبايى، بلخى و كسانى كه از اينها تبعيت كرده اند. تعبير فخر رازى، «كثير من مفسّرين» است.

[۷]مفاتيح الغيب: ج ۲۷ ص ۴۹۴.

[۸]حديث معروف از پيامبر خدا(ص) كه مى فرمايد: «مَن ماتَ فَقَد قامَت قِيامَتُه؛ كسى كه بميرد، قيامتش برپا شده است» (بحار الأنوار: ج ۶۱ ص ۷) نيز مؤيّد اين مطلب است.

[۹]على بن ابراهيم در باره سخن خداوند: «رَبّنا أَمَتَّنَا اثنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ ... من سبيل» مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «ذلك فى الرجعة» (تفسير القمّى: ج ۲ ص ۲۵۶).

[۱۰]غافر: آيه ۵۱ .

[۱۱]مفاتيح الغيب: ج ۲۷ ص ۵۲۳ - ۵۲۴ .

[۱۲]مانند: عبد الكريم خطيب در التفسير القرآنى للقرآن (ج ۱۲ ص ۱۲۴۶)، بروسوى در روح البيان (ج ۸ ص ۱۹۴)، مراغى در تفسير المراغى (ج ۲۴ ص ۸۲ ) ، مظهرى در التفسير المظهرى (ج ۸ ص ۲۶۴)، زحيلى در التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج (ج ۲۴ ص ۱۴۲)، حجازى در التفسير الواضح (ج ۳ ص ۳۱۰)، طنطاوى در التفسير الوسيط (ج ۱۲ ص ۲۹۸)، سورآبادى در تفسير سورآبادى (ج ۴ ص ۲۲۰۲) آل سعدى در تفسير الكريم الرحمن (ج ۱ ص ۸۹۰ )، قرطبى در الجامع لأحكام القرآن (ج ۱۵ ص ۳۲۲)، سيوطى در الدّرّ المنثور (ج ۵ ص ۳۵۲) و ديگران.

[۱۳]روح المعانى، آلوسى: ج ۲۴ ص ۷۶.

[۱۴]تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نيشابورى: ج ۶ ص ۴۰.

[۱۵]طبرى در جامع البيان: (ج ۱۲ جز ۲۴ ص ۷۴) و ابن كثير در تفسيرش (ج ۷ ص ۱۳). نكته عجيب در اين تأويل، اين است كه طبرى و ابن كثير ادّعا كرده اند كه غالب رسولان، يارى شده اند، در حالى كه اكثر آنها در حيات دنيا منزوى، كشته، بى ياور، مورد تمسخر و خلاصه شكست خورده ظاهرى بوده اند و تنها عدّه كمى از رسولان يارى شده اند و با عدّه كم نمى توان چيزى را به همه آنها نسبت داد. كافى است نگاهى به وضعيت دينى اكثر مردم جهان بيندازيم. اغلب آموزه هاى موجود اديان، به گونه اى تحريف شده در اختيار مردمان است. آموزه هاى اصلى عيسى مسيح عليه السلام در دست نيست و آنچه به نام مسيحيت تبليغ و ترويج مى شود، فاصله زيادى با آموزه هاى اسلامى دارد. اديان شرقى، دچار چندگانه پرستى يا بى خدايى هستند. يهوديت به دينى نژادپرستانه تبديل شده است. اسلام نيز دچار اختلافات فرقه اى است و از ميليون ها پيروان آن، تنها عدّه اى اندك، بر طريق حق هستند. با اين حال، چگونه مى توان ادّعاى موفّقيت غالب رسولان را داشت.

[۱۶]مانند آيه: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛ سخن ما در باره بندگان فرستاده ما سبقت يافته، كه ايشان، آرى تنها ايشان، يارى خواهند شد و به درستى كه تنها لشكريان ما، غالب اند» (صافّات: آيه ۱۷۱ - ۱۷۳) و نيز آيه: «كَتَبَ اللَّهُ لأََغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلى؛ خدا چنين نوشته كه: من و فرستادگانم به طور مسلّم غالبيم» (مجادله: آيه ۲۱).

[۱۷]«عن جميل، عن أبى عبد اللَّه عليه السلام قال: قلت [له ] : قول اللَّه تبارك و تعالى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ». قال: ذلِكَ وَاللَّهِ فِى الرَّجعَةِ ، أما عَلِمتَ أنَّ أنبِياءَ كَثيرةً لَم يُنصَروا فِى الدُّنيا وَ قُتِلوا ، وَ أَئِمَّةً مِن بَعدِهِم قُتِلوا وَ لَم يُنصَروا ، ذلِكَ فِى الرَّجعَةِ» . امام صادق عليه السلام اين آيه را مربوط به رجعت دانسته و فرموده: «آيا نمى دانى كه بسيارى از انبيا و امامان پس از آنها، يارى نشدند و كشته شدند؟ اين كار، در رجعت اتّفاق خواهد افتاد» (تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۵۸. نيز، ر.ك: همين دانش نامه: ص ۱۷ ح ۱۴۲۷ .

[۱۸]نمل: آيه ۸۳ .

[۱۹]۱ . ر . ك : ص ۷ ح ۱۴۱۷ .

[۲۰]كهف : آيه ۴۷ .

[۲۱]تفسير القمّى: ج ۱ ص ۲۴، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۵۱ .

[۲۲]در آيه بعد آمده است: «وَ عُرِضُواْ عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِدًا؛ و ايشان به صف، بر پروردگارت عرضه مى شوند [و به آنها مى فرمايد:] به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم ، [باز ]به سوى ما آمديد؛ بلكه پنداشتيد هرگز براى شما موعدى قرار نخواهيم داد».

[۲۳]از جمله: عبد الكريم خطيب در التفسير القرآنى للقرآن (ج ۱۰ ص ۲۹۴)، مراغى در تفسير المراغى (ج ۲۰ ص ۲۲)، مظهرى در التفسير المظهرى (ج ۷ ص ۱۳۵) زحيلى در التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج (ج ۲۰ ص ۳۶)، حجازى در التفسير الواضح (ج ۲ ص ۸۰۷ )، طنطاوى در التفسير الوسيط (ج ۱۰ ص ۳۵۹)، سورآبادى در تفسير سورآبادى (ج ۳ ص ۱۷۹۲)، آل سعدى در تفسير الكريم الرحمن (ج ۱ ص ۷۲۸)، قرطبى در الجامع لأحكام القرآن (ج ۱۳ ص ۲۳۸)؛ سيوطى در الدرّ المنثور (ج ۶ ص ۳۸۴)، طبرى در جامع البيان (ج ۱۱ ص ۷)، ابن كثير در تفسير ابن كثير (ج ۶ ص ۲۲۴) ابن ابى حاتم در تفسير القرآن العظيم (ج ۹ ص ۲۹۲۷) نيشابورى در تفسير غرائب القرآن (ج ۵ ص ۳۲۲) و ديگران.

[۲۴]مانند: آلوسى در روح المعانى: ج ۲۰ ص ۲۶ .

[۲۵]التحقيق فى كلمات القرآن الكريم: ج ۲ ص ۲۲۴.

[۲۶]روح المعانى: ج ۲۰ ص ۲۶.

[۲۷]روح المعانى: ج ۲۰ ص ۲۶.

[۲۸]انبيا: آيه ۹۵.

[۲۹]بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۱۸ ح ۱۴۹ (به نقل از تفسير النعمانى).

[۳۰]تفسير على بن ابراهيم با سندش به نقل از محمّد بن مسلم در باره سخن خداى متعال: «وَ حَرَ مٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ؛ و [مردم ]شهرى كه هلاكشان كردم، از بازگشتن [به دنيا ]محروم هستند» آورده است كه امام باقر عليه السلام فرمود : «هر شهرى كه خداوند، مردمش را با عذاب هلاك كند، در رجعت، باز نمى گردند».

توضيح تفسير القمّى : اين آيه از قوى ترين دليل هاى رجعت است؛ زيرا هيچ مسلمانى، منكر اين نيست كه همه مردم، روز قيامت باز مى گردند، چه [با عذاب ] هلاك شده باشند و چه نشده باشند، و آيه كه مى فرمايد: «باز نمى گردند» مقصودش رجعت است؛ زيرا همين افراد هلاك شده در قيامت باز مى گردند تا به دوزخ درآيند (ر . ك : ص ۱۱ ح ۱۴۲۱ «تفسير القمّى»).

[۳۱]مانند ابن عبّاس، فريابى، قتاده، مقاتل، ابن ابى حاتم و بيهقى (ر.ك: روح المعانى: ج ۱۷ ص ۹۱، التفسير الوسيط للقرآن الكريم: ج ۹ ص ۲۵۰ و الدرّ المنثور: ج ۵ ص ۶۷۲).

[۳۲]مانند زجاج، ابوعتبه، مجاهد، حسن و عكرمه (ر.ك: روح المعانى: ج ۱۷ ص ۹۱، التفسير الوسيط للقرآن الكريم: ج ۹ ص ۲۵۰، و الدرّ المنثور: ج ۵ ص ۶۷۲).

[۳۳]مانند آلوسى در روح المعانى (ج ۱۷ ص ۹۱)، سيوطى در الدرّ المنثور (ج ۵ ص ۶۷۲)، قرطبى در الجامع لأحكام القرآن (ج ۱۱ ص ۳۴۱)، زحيلى در تفسير الوسيط (ج ۲ ص ۱۶۱۵) و التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج (ج ۱۷ ص ۱۳۰) و سورآبادى در تفسير سورآبادى (ج ۳ ص ۱۵۸۴).

[۳۴]عجيب تر از كار طبرى، ابن كثير است كه نظر امام باقر عليه السلام را در كنار نظر ابن عبّاس و قتاده و ديگران، از جمله كسانى بر مى شمرد كه رجوع را بازگشت به دنيا قبل از روز قيامت معنا مى كنند (تفسير ابن كثير: ج ۵ ص ۳۶۶)؛ امّا پس از اين سكوت مى كند و بقيّه كلام امام باقر عليه السلام را نمى آورد كه اين آيه را دال بر رجعت گروهى ديگر از مردمان مى داند. اين جاست كه ميزان امانتدارى اين مفسّران معلوم مى شود.

[۳۵]آل عمران: آيه ۸۱.

[۳۶]اين تأويل از سوى بسيارى از مفسّران اهل سنّت ارائه شده است، از جمله، طبرى در جامع البيان (ج ۳ جزء ۳ ص ۳۳۲)، نيشابورى در تفسير غرائب القرآن (ج ۲ ص ۱۹۸)، آل سعدى در تفسير الكريم الرحمن (ج ۱ ص ۱۴۴)، ابن ابى حاتم در تفسير القرآن العظيم (ج ۲ ص ۶۹۴) و ديگران.

[۳۷]نيشابورى در تفسير غرائب القرآن (ج ۲ ص ۱۹۸) اين احتمال را مى دهد.

[۳۸]تقريباً همه تفاسير ياد شده، به اين قرائت اشاره كرده اند.

[۳۹]تفسير ابن كثير: ج ۲ ص ۵۶ .

[۴۰]مانند طبرى در جامع البيان (ج ۳ جزء ۳ ص ۳۳۲)، ابن ابى حاتم در تفسير القرآن العظيم (ج ۲ ص ۶۹۴)، سيوطى در الدرّ المنثور (ج ۲ ص ۲۵۲)، نيشابورى در تفسير غرائب القرآن (ج ۲ ص ۱۹۸) و قرطبى در الجامع لأحكام القرآن (ج ۴ ص ۱۲۵).

[۴۱]ر.ك: بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۱۸.

[۴۲]اسناد اين احاديث، چندان قوى نيستند و راويان مجهول در ميان راويان آنها وجود دارند. از جمله حديثى است كه حسن بن جهم از امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون نقل مى كند (ر.ك: عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۲۱۶ ح ۱ و بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۵۸ ح ۴۵).

[۴۳]مختصر بصائر الدرجات: ص ۲۰، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۶۷ ح ۶۲. راويان اين حديث، مورد تأييد رجاليان هستند. تنها در مورد عبد اللَّه بن عطا برخى ترديد كرده اند كه كدام است. ثانياً به دليل روايات كمى كه دارد، چندان شناخته شده نيست. البتّه هيچ گونه تضعيفى در باره هيچ يك از «عبد اللَّه بن عطا»ها نيامده است و اين تا حدّى حديث را قابل قبول مى سازد، به طورى كه اگر با ديگر شواهد تقويت شود، پذيرفتنى مى گردد.

[۴۴]الكافى: ج ۸ ص ۲۴۷ ح ۳۴۶، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۸۹ ح ۸۷ . سند اين حديث، قوى نيست؛ زيرا وثاقت محمّد بن سالم بن ابى سلمه، با وجود امامى بودن، ثابت نشده است؛ امّا در كنار ديگر روايات باب مى تواند يكى از شواهد تقويت كننده اين ديدگاه باشد.

[۴۵]آل عمران: آيه ۱۵۸.

[۴۶]ر . ك : ص ۲۳ ح ۱۴۳۱ .

[۴۷]سمعته يقول فى الرجعة: «من مات من المؤمنين قتل و من قتل منهم مات» (مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۹، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۶۵ ح ۵۹) .

[۴۸]احاديث در اين باب، بسيارند (ر.ك: مختصر بصائر الدرجات: ص ۲۴ و ۱۷۸، تفسير القمّى: ج ۲ ص ۱۳۰، دلائل الإمامة: ص ۴۴۷ ح ۴۲۴؛ بحار الأنوار: ج ۶ ص ۲۹۲ و ج ۲۵ ص ۵۱ ج ۵۳ و ص ۳۹ و ۵۳ و ۶۱ و ج ۶۲ ص ۱۹۳ - ۱۹۴).

[۴۹]از جمله روايت مفضّل بن عمر كه از امام صادق عليه السلام از احوال مردگان در زمان غيبت سؤال مى كند و ايشان پاسخ مى دهند كه هنگام ظهور از مؤمن در قبرش سؤال مى كنند كه: اى فلانى! صاحب تو ظهور كرده است. اگر مى خواهى به او ملحق شوى، بشو و اگر مى خواهى در كرامت الهى باقى بمانى، بمان»، (الغيبة، طوسى: ص ۴۵۸ ح ۴۷۰، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۹۱ ح ۹۸). اين روايت، قابل اعتماد نيست.

[۵۰]سند اين حديث قوى و راويان آن از بزرگان اصحاب اند (مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۹، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۹۰ ح ۹۲).

[۵۱]ر.ك: ص ۲۹ ح ۱۴۳۶ .

[۵۲]مختصر بصائر الدرجات: ص ۲۵، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۴۱ ح ۹ . سند اين حديث، قوى و قابل اعتماد است. راويان آن يا از اصحاب اجماع اند يا از بزرگان اصحاب امامان عليه السلام . محمّد بن سنان ظاهرى نيز بر اساس تحقيق آية اللَّه شبيرى زنجانى ثقه و قابل اعتماد است (ر.ك: نرم افزار دراية النور).

[۵۳]ر.ك: ص ۱۱ (رجعت پيامبر خدا و اهل بيت او) و ص ۱۵ (رجعت پيامبران و اوصياى آنان) و مختصر بصائر الدرجات: ص ۲۴ . اين حديث، راويانى موثّق و بلندمرتبه دارد و بكير بن اعين، آن را از امام باقر عليه السلام نقل كرده است.

[۵۴]از جمله اين احاديث، زيارت جامعه كبيره است با اين مضمون: «وَ جَعَلَنى مِمَّن يَقتَصُّ آثارَكُم، وَ يَسلُكُ سُبُلَكُم، وَ يَهتَدى بِهُداكُم وَ يُحشَرُ فى زُمرَتِكُم، وَ يَكِرُّ فى رَجعَتِكُم، وَ يُمَلَّكُ فى دَولَتِكُم، وَ يُشَرَّفُ فى عَافِيَتِكُم وَ يُمَكَّنُ فى أَيَّامِكُم، وَ تَقِرُّ عَينُهُ غَداً بِرُؤيَتِكُم؛ مرا به زمره كسانى در آورد كه در پى شما گام مى سپارند، و به راه شما مى روند، و در پرتو هدايت شما راه مى جويند، و در جمع شما محشور مى شوند، و در رجعت شما براى پيكار بر ضدّ دشمنانتان باز مى گردند، و در دولت شما به حكومت مى رسند، و در جوّى از سلامت و عافيت شما به شرف [و علوّ] مقام نائل مى شوند، و در ايّام شما عزّت [و ثبات ]مى يابند، و فردا چشمشان به ديدار شما روشن مى گردد. (ر.ك: عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۲۷۲ ح ۱).

برخى ديگر از اين زيارت ها عبارت اند از: زيارت امام حسين عليه السلام ، زيارت امام على عليه السلام ، زيارت عسكريّين، زيارت هاى امام زمان منقول در المزار الكبير: ص ۳۰۵ و ۵۷۰ و ۵۸۸، بحار الأنوار: ج ۱۰۰ ص ۳۴۷ ح ۳۴و ج ۹۴ ص ۳۶ ح ۲۳ وج ۵۳ ص ۹۵ ح ۱۰۹، مصباح المتهجد: ص ۸۲۱ ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج ۲ ص ۶۰۹ ح ۳۲۱۳. برخى از اين احاديث، اسنادى صحيح يا قوى دارند، مانند روايت كتاب من لايحضره الفقيه كه در آن به امامان عليهم السلام خطاب مى كنيم و از خداوند مى خواهيم كه در دولت امامان عدل، امكان عمل پيدا كنيم و همراه آنان به دنيا باز گرديم.

[۵۵]ر.ك: ص ۱۳ ح ۱۴۲۵ (مختصر بصائر الدرجات). همه راويان اين حديث، از اصحاب برجسته و مورد وثوق امامان عليهم السلام هستند. احاديث متعدّدى وجود دارند كه مضمون آنها مشابه اين حديث است و اوّلين رجعت كننده را امام حسين عليه السلام معرّفى كرده اند. در برخى از آنها مدّت باقى ماندن ايشان، چهل سال تعيين شده است (ر.ك: مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۸ و بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۶۳ ح ۵۴) .

[۵۶]مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۸ و بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۶۵ ح ۵۶ . برخى راويان اين حديث، مجهول اند.

[۵۷]الهداية الكبرى: ص ۳۶۲، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۷۷ - ۷۸. هر دو حديث، راويانى مجهول دارند.

[۵۸]ولى اعتبار آن را نمى پذيرند.

[۵۹]مانند مرحوم سيّد ابو الحسن رفيعى قزوينى در رسائل و مقالات فلسفى، «مسئله رجعت».

[۶۰]قسر، در مقابل «طبع» و مرادف با «جبر»، است و حركت قسرى، حركتى بر خلاف ميل را گويند و حركتى كه از خارج بر اجسام تحميل شود. محرّك اجسام، گاه ميل و طبع آنهاست و گاه عامل خارجى، كه شقّ دوم را حركت قسرى گويند (فرهنگ معارف اسلامى: ج ۳ ص ۱۴۷۹ برگرفته از شفا: ج ۱ ص ۱۰۹، الأسفار الأربعة: ج ۳ ص ۱۲۵).



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت