پیامبر(ص) و شکسته خواندن نماز در سفر

پرسش :

آیا پیامبر(ص) در سفر نماز خود را شکسته می خواند؟



پاسخ :

اهل سنّت و شيعه ، رواياتى نقل كرده اند كه بيانگر آن اند كه پيامبر خدا(ص) در سفر نمازهاى چهارركعتى را به قصر مى خوانده است . دو روايت زير ، از آن جمله اند. نخست ، از سلمان نقل شده كه مى گويد:

فُرِضَتِ الصَّلاةُ رَكعَتَينِ رَكعَتَينِ ، فَصَلّاها رَسولُ اللَّه(ص) بِمَكَّة حَتّى  قَدِمَ المَدينَةَ و صَلّاها بِالمَدينَةِ ما شاءَ اللَّهُ و زيدَ فى صَلاةِ الحَضَرِ رَكعَتَينِ وتُرِكَتِ الصَّلاةُ فىِ السَّفَرِ عَلى  حالِها.[۱]نماز به صورتِ دو ركعت دو ركعت واجب شد. پيامبر خدا(ص) در مكّه چنين نماز خواند تا آن كه به مدينه آمد و در مدينه، آن گونه كه خدا خواست ، نماز گزارد، به اين شكل كه به نماز در وطن ، دو ركعت افزود و نماز در سفر را به حال خود ، رها كرد.

حديث ديگر از امام باقر(ع) است كه فرمود:

قد سافَرَ رَسولُ اللَّهِ(ص) إلى  ذى خَشَبٍ و هِىَ مَسيرَةُ يومٍ مِنَ المَدينَةِ يَكونُ إلَيها بَريدانِ أربَعَةٌ و عِشرونَ ميلاً فَقَصَّرَ و أفطَرَ فَصارَت سُنَّةً. و قَدَ سَمّى  رَسولُ اللَّهِ(ص) قوماً صاموا حينَ أفطَرَ : العُصاةَ ، قالَ(ع) : فَهُمُ العُصاةُ إلى  يَومِ القِيامَةِ .[۲]پيامبر خدا(ص) به ذى خشب - كه يك روز تا مدينه فاصله داشت - سفر كرد. نماز خود را شكسته خواند و روزه اش را افطار كرد و اين، سنّت شد. پيامبر خدا(ص) گروهى را كه زمان افطار كردن خود ، روزه گرفته بودند ، «نافرمانان» ناميد. امام(ع) فرمود: آنان تا روز رستاخيز ، نافرمان اند.

بر اين اساس، تمام مذاهب ، در اين موضوع ، اتفاق نظر دارند كه در شريعت اسلامى، به قصر خواندن نماز مسافر، امرى مشروع است. جزيرى در كتاب خود در اين باره مى نويسد:

و قد أجمعت الاُمّة على مشروعية القصر.[۳]امّت بر مشروع بودن قصر [نماز مسافر]، اجماع دارند.

با اين حال ، ملاحظه كتب فقهى، گوياى آن است كه احكام و چگونگى نماز قصر، مورد اختلاف قرار گرفته است. اماميّه و حنفيّه ، قصر خواندن نمازهاى چهارركعتى را واجب تعيينى دانسته اند ؛ ليكن ديگر فرقه هاى اهل سنّت، قصر را تنها مجاز مى دانند، هر چند همينان ، خود، در افضليّت قصر يا اتمام، هم داستان نيستند.[۴]

نماز قصر در قرآن

قرآن كريم در سوره نساء به مسئله قصر نماز پرداخته ، چنين مى فرمايد:

(وَ إِذا ضَرَبتُم فِى الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفتِنَكُمُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنَّ الكافِرينَ كانُوا لَكُم عَدُوًّا مُبيناً؛[۵]و چون در زمين سفر مى كنيد، اگر بيم آن داشتيد كه كافران به شما زيان رسانند، بر شما گناهى نيست كه نماز را كوتاه كنيد. همانا كافران ، دشمن آشكار شمايند) .

هر چند به حكم ذيل آيه چنين به نظر مى رسد كه به قصر خواندن نماز، مربوط به سفرهاى جهادى است ، ليكن مراجعه به آراى تفسيرى و فتاواى فقهى، نشان مى دهد كه عالمان اسلامى، جز اندكى از آنان ، سفرهاى مختلف را مشمول اين حكم مى دانند.

قصر نماز، رخصت يا عزيمت؟

پرسشى كه به صورت جدّى در ميان صاحب نظران مذاهب اسلامى مطرح بوده و هست ، اين است كه : آيا حكم قصر نماز، صرفاً رخصت است - كه در اين صورت ، نمازگزار حق دارد در ايّام سفر، ميان شكسته يا تمام خواندن نماز، انتخاب كند - يا آن كه عزيمت است - كه ناگزير به رعايت قصر نماز باشد - ؟

منشأ اين پرسش ، تعبير (فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا) است كه از جهت لغوى بدين معناست كه شكسته خواندن نماز ، منعى ندارد و پيداست كه لازمه ممنوع نبودن قصر نماز، واجب بودن آن نيست. از سوى ديگر ، ملاحظه موارد كاربرد اين تعبير در قرآن كريم ، حاكى از آن است كه لااقل برخى موارد آن (آيه سعى ميان صفا و مروه) ، بى ترديد به معناى عزيمت است، هر چند از ديگر نمونه هاى قرآنى، رخصت و جواز فهميده مى شود. بر اين اساس، نمى توان از آيه قصر نماز، چيزى بيش از اصل تشريع قصر نماز مسافر را دريافت و بايد با مراجعه به سنّت نبوى، احكام و جزئيّات قصر نماز را شناخت.

در اين ميان، ملاحظه روايات نبوى موجود در منابع حديثى شيعى و اهل سنّت ، ترديدى را در اين كه حكم نماز قصر ، عزيمت و نه رخصت است ، باقى نمى نهد. احاديثى كه ما اندكى قبل تنها دو مورد آن را بازگو كرده ايم. در اين باره ، سخن دو تن از صحابه سرشناس نيز جالب توجّه است . ابن عبّاس مى گويد:

فرض اللَّه الصلاة على لسان نبيّكم فى الحضر أربعا و فى السفر ركعتين و فى الخوف ركعة.[۶]خداوند از زبان پيامبرتان، نماز را در وطن، چهار ركعت و در سفر ، دو ركعت و در حال هراس [از دشمن ]، يك ركعت واجب كرد.

همچنين از مورّق ، حكايت شده است كه:

سألت ابن عمر عن الصلاة فى السفر، فقال: ركعتين ركعتين، من خالف السنّة فقد كفر.[۷]از ابن عمر در باره نماز در سفر پرسيدم . گفت: دو ركعت دو ركعت. هر كس با سنّت مخالفت ورزد ، كافر است .

ادلّه معتقدان به رخصت

واقعيت ، اين است كه مستندات فقيهان اهل سنّت معتقد به رخصت، دچار ضعف فاحشى هستند. شافعى در كتاب الأمّ خود ، تعبير «ليس عليكم جناح أن تقصروا» را دليل عقيده خود قرار داده است ؛ سخنى كه ماوردى در كتاب الحاوى الكبير و فخر رازى در التفسير الكبير و ابن قدامه در المغنى ، همان را دنبال كرده اند. اين در حالتى است كه برخى كاربردهاى واژه مزبور در قرآن كريم ، يعنى آيه سعى ميان صفا و مروه - چنان كه پيش از اين گفتيم - ناتمام بودن استدلال امام شافعى و پيروانش را آشكار مى سازد.

دليل ديگر معتقدان به رخصت، حديث يعلى بن اميّه است كه در آن ، قصر نماز به منزله صدقه الهى دانسته شده است. استدلال گران با ضميمه كردن اين اصل كه : «پذيرش صدقه ، واجب نيست» چنين نتيجه گرفته اند كه قصر نماز، رخصتى بيش نيست. متن روايت يعلى بن اميّه چنين است:

سألت عمر بن الخطّاب قلت: (فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا) و قد أمن اللَّه الناس؟ فقال لى عُمَرُ : عجبتُ ممّا عجبتَ مِنهُ فَسَألتُ رسولَ اللَّهِ(ص) عَن ذلِكَ فَقالَ : صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللَّهُ بِها عَلَيكُم فَاقبَلوا صَدَقَتَهُ  .[۸]از عمر بن خطّاب در باره [آيه ] (اگر بيم آن داشتيد كه كافران به شما زيان رسانند، بر شما گناهى نيست كه نماز را كوتاه كنيد) پرسيدم و گفتم: بى ترديد ، خداوند به مردم امنيّت داده است. عمر گفت: از آنچه شگفت زده شده اى ، شگفت زده شده بودم ! در باره آن از پيامبر خدا(ص) پرسيدم . فرمود: «صدقه اى است كه خداوند به شما ارزانى كرده است . صدقه اش را بپذيريد» .

آنچه در اين استدلال از آن غفلت شده ، اين است كه صدقاتى كه دريافت آنها واجب نيست ، صدقات از دست مردم است كه ممكن است با عزّت نفس دريافت كننده، منافات پيدا كند. اين ، در حالى است كه دريافت صدقات الهى ، عين عزّت است. در نتيجه مبناى اين استدلال كه مقايسه صدقه مردم و خداست ، قياسى مع الفارق به شمار مى آيد.

شاهد اين سخن، تعبير موجود در متن حديث يعنى «فاقبلوا صدقته» است كه پيامبر خدا(ص) در پاسخ شگفت زدگى عمر كه : «چرا بايد در عصر امنيّت و عدم ترس از دشمن» همچنان نماز به قصر خوانده شود؟» ، پذيرش صدقه الهى را به عنوان يك تكليف، دليل آن دانسته است.

قصر نماز در مذهب اهل بيت عليهم السلام

بر اساس سنّت نبوى، امامان اهل بيت عليهم السلام بر قصر خواندن نماز در ايّام سفر تأكيد كرده و فقيهان شيعى، پيرو فرموده پيامبر(ص) و اهل بيت ايشان ، به اتّفاق ، به قصر نماز فتوا داده اند. زراره و محمّد بن مسلم از امام باقر(ع) چنين نقل كرده اند:

قُلنا لِأَبى جَعفَر(ع) : ما تَقولُ فِى الصَّلاةِ فى السَّفَر كَيفَ هِىَ و كَم هِى؟ فَقالَ : إنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ يَقولُ : (وَإِذَا ضَرَبتُم فِى الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَوةِ) فَصارَ التَّقصيرُ فِى السَّفَرِ واجِباً كَوُجوبِ التَّمامِ فِى الحَضَرِ، قالا : قُلنا : إنَّما قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ : (فَلَيسَ عَلَيكُم جُنَاحٌ) ولَم يَقُل : اِفعَلوا، فَكَيفَ أوجَبَ ذلِكَ كما أوجَبَ التَّمامَ فِى الحَضَرِ؟ فَقالَ(ع) : أو لَيسَ قَد قالَ اللَّهُ عزّ وجلّ فِى الصَّفا وَ المَروَةِ : (فَمَن حَجَّ البَيتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا)؟ ألا تَرونَ أنَّ الطَّوافَ بِهِما واجِبٌ مَفروضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عزّ وجلّ ذَكَرَهُ فِى كِتابِهِ و صَنَعَهُ نَبِيُّهُ(ص) و كَذلِكَ التَّقصيرُ فِى السَّفَرِ شَىٌ ء صَنَعَهُ النَّبِىُّ(ص) و ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعالى  ذِكرُهُ فِى كِتابِهِ  ؟[۹]به امام باقر(ع) گفتيم: در باره نماز در سفر چه مى گوييد؟ چگونه و چند ركعت است؟ فرمود: «خداوند عزّ وجلّ مى فرمايد: (و چون در زمين سفر مى كنيد، بر شما گناهى نيست كه نماز را كوتاه كنيد) . پس شكسته خواندن نماز در سفر ، واجب است ، همان گونه كه تمام خواندن آن در وطن، واجب است» . گفتيم: خداوند مى فرمايد: (بر شما گناهى نيست) و نفرمود: چنين كنيد. پس چگونه شكسته خواندن نماز را در سفر همانند تمام خواندن نماز در وطن ، واجب كرده است؟ فرمود: «مگر خداوند عزّ وجلّ در سعى ميان صفا و مروه نفرمود: (پس هر كس حج و عمره خانه خدا به جا آورد ، بر او گناهى نيست كه ميان آن دو ، سعى به جا آورد)؟ آيا نمى بينيد كه سعى ميان صفا و مروه واجب است؛ زيرا خداوند عزّ وجلّ در كتاب خود ، آن را ذكر فرموده و پيامبرش آن را انجام داده است؟ اين گونه، شكسته خواندن نماز در سفر ، كارى است كه پيامبر خدا(ص) انجام داده و خداوند در كتاب خود آن را بيان فرموده است  .

پايه گذار اتمام نماز در سفر

شواهد تاريخى ، گوياى آن اند كه خليفه سوم ، عثمان، پس از گذشت سال هاى آغازين خلافت خود، نخستين كسى بود كه به اتمام نماز در سفر اقدام كرد. شمارى از گزارش هاى تاريخى در اين باره به قرار زيرند :

در تاريخ الطبرى آمده است:

در اين سال (سال ۲۹) عثمان با مردم حج گزارد. او در منا چادر زد و آن ، نخستين چادرى بود كه عثمان در مِنا بر پا مى كرد. او نماز را در آن جا و در عرفه كامل خواند. واقدى به نقل از عمر بن صالح بن نافع ، از صالح وابسته توأمه مى گويد: از ابن عباس شنيدم كه مى گفت: نخستين بار كه مردم، آشكارا عليه عثمان سخن گفتند، زمانى بود كه وى پس از خواندن نماز دوركعتى در مِنا در دوران حكومتش، در سال ششم، نماز را به صورت چهارركعتى به جا آورد . در نتيجه بسيارى از صحابه بر او خرده گرفتند و نيز كسانى كه او را بسيار ملامت مى كردند ، تا آن كه على(ع) در جمع كسانى كه نزدش مى آمدند ، نزد وى آمد و گفت: نه اتّفاقى رخ داده و نه دين جديدى آمده است. هر آينه پيامبرت را ديدم كه [در مِنا ]نماز را دوركعتى مى خواند و سپس ابو بكر و عمر و خود تو در آغاز حكومتت. پس نمى دانم مرجع [كار تو ]چيست!؟ گفت: نظرى است كه بِدان رسيده ام  .[۱۰]

همچنين مسلم در كتاب خود از ابن عمر گزارش كرده است:

پيامبر خدا(ص) در مِنا دو ركعت نماز گزارد و پس از ايشان ، ابو بكر و پس از ابو بكر ، عمر و عثمان در آغاز خلافتش ، چنين كردند . پس از آن، عثمان نماز را چهارركعتى خواند. ابن عمر هر گاه با امام [به جماعت ]نماز مى گزارد ، چهارركعتى نماز مى خواند و هر گاه به تنهايى به نماز مى ايستاد ، دوركعتى مى خواند .[۱۱]

و نيز در كتاب المحلّى آمده:

از طريق سفيان بن عيينه از امام صادق(ع) از پدرش نقل است كه: عثمان در مِنا بيمار شد . على(ع) آمد و به ايشان گفته شد: براى مردم نماز بگزار. فرمود: «اگر مى خواهيد، همچون پيامبر خدا - يعنى دوركعتى - نماز مى گزارم». گفتند: نه، فقط نماز امير المؤمنين عثمان! او (على(ع)) نيز سر باز زد .[۱۲]

اكنون اين فقيهان اهل سنّت اند كه بايد از عهده پاسخ اين پرسش بر آيند كه : چگونه رفتار غير مستند خليفه سوم، بر قول و فعل پيامبر خدا و اهل بيت و اصحاب ايشان و نيز دو خليفه نخست ، رجحان يافته است؟!


[۱]مجمع الزوائد : ج ۲ ص ۳۶۰ .

[۲]كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۴۳۵ ح ۱۲۶۵.

[۳]الفقه على المذاهب الأربعة : ج ۱ ص ۶۰۸.

[۴]ر . ك : بداية المجتهد : ج ۱ ص ۱۳۴ .

[۵]نساء : آيه ۱۰۱ .

[۶]مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۵۴۷ ح ۲۲۹۳.

[۷]مجمع الزوائد: ج ۲ ص ۳۵۷ ح ۲۹۳۶.

[۸]مسند ابن حنبل: ج ۱ ص ۶۴ ح ۱۷۴ .

[۹]كتاب من لا يحضره الفقيه: ج ۱ ص ۴۳۴ ح ۱۲۶۵.

[۱۰]تاريخ الطبرى: ج ۴ ص ۲۶۷.

[۱۱]صحيح مسلم: ج ۱ ص ۴۸۲ ح ۱۷ .

[۱۲]المحلّى : ج ۴ ص ۲۷۰.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت