اعتبار حدیث کسا در پایان مفاتیح الجنان

پرسش :

آیا متن حدیث کسا در آخر مفاتیح الجنان معتبر است؟



پاسخ :

حديث كسا قطعى و غير قابل ترديد و بيانگر يكى از مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت پيامبر خدا(ع) ، يعنى ويژگى طهارت و عصمت آنهاست؛ ليكن در اين اواخر، متنى به عنوان «حديث كسا» ، در ميان شيعيان ، شايع گرديده كه پايه و اساسى ندارد. نخستين محدّث معروفى كه بى اساس بودن اين متن را اعلان كرده ، مرحوم محدّث قمى (صاحب مفاتيح الجنان) ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ است و شگفت انگيز، اين كه ايشان اجازه نمى داد كسى بر مفاتيح الجنان ، نكته اى بيفزايد و به انجام دهنده اين كار ، نفرين فرستاده است؛[۱]ولى با اين حال مى بينيم كه متن مذكور ، بدان افزوده شده است![۲]

دلايل سست بودن اين گزارش، فراوان است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

۱ . اين متن در هيچ يك از كتب معتبر فَريقَين (شيعه و اهل سنّت) وجود ندارد، حتّى كتاب هايى همچون بحار الأنواركه هدف آنها جمع آورى احاديث منسوب به اهل بيت عليهم السلام بوده است.

مرحوم محدّث قمى در كتاب منتهى الآمال ، پس از اين كه حديث كسا را علَى الاُصول از احاديث متواتر معرّفى مى كند ؛ امّا حديث كساى معروف را فقط مبتنى بر كتاب منتخب طُرَيحى مى داند و در باره آن مى نويسد:

اما حديث كسا كه در زمان ما شايع است، به اين كيفيت، در كتب معتبره معروفه و اصول حديث و مجامع مُتقنه محدّثان ديده نشده و مى توان گفت از خصايص كتاب منتخب[۳]است.[۴]

۲ . تا آن جا كه ما مى دانيم و همان طور كه محدّث قمى اشاره كرده، نخستين كتابى كه اين متن را (البتّه بدون ذكر هيچ سندى) نقل كرده است، كتاب المنتخب طُرَيحى است[۵]و اين، بدان معناست كه از صدر اسلام تا حدود هزار سال بعد، اين متن ، در منابع حديثى ديده نشده است.[۶]

۳ . شگفت انگيز ، اين كه اين متن بى سند، در حاشيه نسخه خطّى كتاب عوالم العلوم ، با سند مى شود(!) كه شرح آن چنين است:

رأيت بخطّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحرانى، عن الحسن بن زين الدين الشهيد الثانى، عن شيخه المقدّس الأردبيلى، عن شيخه علىّ بن عبد العالى الكركى، عن الشيخ على بن هلال الجزائرى، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّى، عن الشيخ على بن الخازن الحائرى، عن الشيخ ضياء الدّين على بن الشهيد الأوّل، عن أبيه، عن فخر المحقّقين، عن شيخه العلّامة الحلّى، عن شيخه المحقّق [الحلّى] ، عن شيخه ابن نما الحلّى، عن شيخه محمّد بن إدريس الحلّى، عن حمزة الطوسى صاحب ثاقب المناقب ، عن الشيخ الجليل محمّد ابن شهرآشوب، عن الطبَرسى صاحب الاحتجاج، عن شيخه الجليل الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسى، عن أبيه شيخ الطائفة [الطوسى] ، عن شيخه المفيد، عن شيخه ابن قولويه القمّى، عن شيخه الكلينى، عن على بن إبراهيم [عن أبيه إبراهيم] بن هاشم، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر البزنطى، عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفى، عن أبى بصير، عن أبان بن تغلب البكرى، عن جابر بن يزيد الجعفى، عن جابر بن عبد اللّه الأنصارى، عن فاطمة الزهراء بنت رسول اللّه(ع) ، قال : سمعت فاطمة أنّها قالت : دخل علىَّ أبى رسول اللّه ... .[۷]

چند نكته در باره سند اين متن

الف ـ تنها مستند سندِ ياد شده، گفته شيخ نور الدين عبد اللّه بَحرانى (مؤلّف عوالم العلوم و از علماى قرن دوازدهم هجرى) است كه بر فرض ثبوت، مى گويد: «به خطّ سيّد هاشم بحرانى ديدم...»؛ ولى صحّت تشخيص ايشان در اين كه آن خط، ضرورتا خطّ سيّد هاشم بحرانى بوده است، قابل اثبات نيست!

ب ـ سيّد هاشم بحرانى[۸]كه اين سند، منسوب به اوست، اين حديث را در كتاب هاى خود (غاية المرام و تفسير البرهان) نياورده است، با اين كه او در اين كتاب ها به جمع آورى احاديث، همّت داشته است، نه ارزيابى و تصحيح آنها؛ بلكه آنچه او در اين كتاب ها آورده، سنداً و متناً مخالف چيزى است كه اين خط به او نسبت مى دهد.

ج ـ بسيارى از محدّثان بزرگ شيعه، همچون: كلينى، طوسى، مفيد، طَبْرِسى و ابن شهرآشوب ـ كه در اين سلسله سند آمده اند ـ ، در كتب خود، حديث كسا را به گونه ديگرى آورده اند كه مخالف متن مورد بحث است .[۹]

د ـ سلسله سندى كه براى اين متن در حاشيه عوالم ذكر شده، به قدرى اشكال دارد كه اگر كسى اطّلاعى از علم رجال داشته باشد، نادرست بودن آن را آشكارا تشخيص مى دهد.[۱۰]

هـ ـ متن مورد بحث ، علاوه بر اين كه مخالف همه متن هاى معتبر است ، سستى هايى دارد كه بر اهل درنگ و دقّت ، پوشيده نيست.[۱۱]


[۱]خلاصة الأقوال ، ص ۱۰۰ ، الرقم ۴۸ ؛ الرجال لابن داود ، ص ۱۴۰ ، الرقم ۱۰۷۳ .

[۲]چنين گويد اين گنهكار روسياه ، عبّاس قمى : بعد از آن كه بِعَونِ اللّه تعالى كتاب مفاتيح الجنان را تأليف نمودم و در اقطار منتشر گشت ، به خاطرم رسيد كه در طبع دوم آن ، بر آن زياد كنم دعاى وداعى براى ماه رمضان و خطبه روز عيد فطر و زيارت جامعه ائمّة المؤمنين و دعاى «اللّهمَّ إنِّى زُرتُ هذَا الإْمامَ » ـ كه در عقب زيارات خوانده مى شود ـ و زيارات وداعى كه هر يك از ائمّه عليهم السلام را به آن وداع كنند و رقعه اى كه براى حاجت مى نويسند و دعايى كه در غيبت امام عصر ـ عجّل اللّه فرجه ـ بايد خوانده شود و آداب زيارت به نيابت ، به واسطه كثرت حاجت به اينها ؛ لكن ديدم هر گاه اين كار را كنم ، فتح بابى شود براى تصرّف در كتاب مفاتيح و بسا شود بعضى از فضولان ، بعد از اين ، در آن كتاب ، بعضى از ادعيه ديگر بيفزايند يا از آن كم كنند و به اسم مفاتيح الجنان در ميان مردم رواج دهند ، چنان كه در مفتاح الجنان مشاهده مى شود . لا جرم ، كتاب را به همان حال خود گذاشتم و اين هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتيح ، ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهّار و نفرين رسول خدا و ائمّه اطهار عليهم السلام واگذار و حواله نمودم كسى را كه در مفاتيح ، تصرّف كند (مفاتيح الجنان، خوش نويس : محمّدرضا افشارى ، ناشر : پيام آزادى : ص ۹۴۵ مقدّمه بخشِ «ملحقات مفاتيح الجنان» ) .

[۳]محقّق گران قدر ، حجّة الإسلام و المسلمين مرحوم على دوانى در ضمن شرح حال محدّث قمى در كتاب مفاخر اسلام چنين آورده است : پس از انتشار كتاب مفاتيح الجنان و استقبال مردم از آن و كمياب شدن آن ، مرحوم شيخ عبّاس قمى اطّلاع مى يابد كه شيخ ابراهيم كُتُبى ، از كتاب فروشان نجف اشرف ، دست اندر كار چاپ مفاتيح است تا از بازار گرم و پررونق آن بهره ببرد . به وى مى گويد : «تو كه مى خواستى در نجف، مفاتيح را چاپ كنى ، به من مى گفتى تا عربى آن را بدهم چاپ كنى» . شيخ ابراهيم مى گويد : «داده ام ميرزا احمد زنجانى كاتب بنويسد و گذشته است» . قدرى از آن را هم مى دهد و ايشان مى بيند .

محدّث قمى ، سپس به لبنان و شهر بعلبك مى رود تا تابستان را ـ كه هواى نجف بسيار گرم بوده ـ به خاطر تنگى نفس در آن جا باشد. پس از بازگشت ، مى بيند كتاب ، چاپ شده است و در آخر آن ، از زبان وى نوشته اند : «مطالبى را به كتاب افزودم و از جمله حديث كسا را آوردم، و از اوّل تا آخر آن را هم ديده ام»، بعد هم نوشته است : «عبّاس بن محمّدرضا القمّى»!

حاج شيخ عبّاس ، فوق العاده ناراحت مى شود و سخت به شيخ ابراهيم (بانى چاپ) و ميرزا احمد زنجانى (كاتب) ، اعتراض مى كند كه : اينها چيست كه از زبان من نوشته و چاپ كرده ايد؟ كِى من به شما گفته ام از اوّل تا آخر آن را خوانده ام؟ و چه حقّى داشتيد؟ ... من كه اينها را لازم نمى دانستم، متوجّه بوده ام . مثلاً حديث كسا را من در سندش ترديد دارم و به همين جهت در مفاتيح نياوردم . به ميرزا احمد زنجانى كاتب هم مى گويد : من اين همه به تو كمك كردم، دادم سفينة البحار را بنويسى و تو با اين كتاب من چنين كردى؟ ...

شيخ ابراهيم مى گويد : گذشته است . ما خرجى كرده ايم و كتاب ، چاپ شده است (مفاخر اسلام : ج ۱۱ ص ۲۸۱) .

[۴]رجال النجاشي ، ص ۳۵۳ ، الرقم ۹۴۷ .

[۵]مشيخه من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۶ ، ۱۲۷ ، ۱۳۰ .

[۶]المنتخب فى المراثى و الخُطب، اثر فخر الدين محمّد بن على نجفى (م ۱۰۸۵ ق) معروف به شيخ طُريحى، متولّد نجف است. مرحوم شيخ عبّاس قمى، در نقلى در باره اين كتاب، آورده است: «شيخ طريحى... در كتاب منتخب، مسامحات بسيارى نموده كه بر اهل بصيرت و اطّلاع، پوشيده نيست» (منتهى الآمال، شيخ عبّاس قمى، قم: هجرت، ۱۳۷۳ ش: ج ۱ ص ۸۷۳).

[۷]منتهى الآمال: ج ۱ ص ۸۲۰ (باب پنجم: ذيل عنوان «روانه كردن يزيد، اهل بيت را به مدينه»).

[۸]او سيّد هاشم بن اسماعيل كتكانى بحرانى (م ۱۱۰۷ ق) است كه در كتكان از نواحى بحرين به دنيا آمد . تراجم نويسان، شخصيت علمى و عملى او را ستوده اند . او از شيخ حر عاملى اجازه نقل حديث داشت . گفته شده: «او ۷۵ كتاب تأليف كرد؛ امّا نوشته هايش از غلو و سستى خالى نيست » (ر.ك: أعيان الشيعة : ج ۱۰ ص ۲۴۹ ، أمل الآمل : ج ۲ ص ۳۴۱ ، رياض العلماء : ج ۵ ص ۳۱۰ ، العلّامة السيّد هاشم البحرانى ، فارس تبريزيان) .

[۹]براى نمونه، ر .ك : الأمالى، طوسى : ص ۲۶۳ و ۳۶۸ ، الأمالى، صدوق : ص ۳۸۱ ـ ۳۸۲ ، مجمع البيان : ج ۸ ص ۵۵۹ . نيز ، براى مطالعه گسترده تر همه نقل ها ، ر.ك: همين دانش نامه : ج ۹ ص ۲۳۱ ـ ۲۴۷ و ۲۶۱ ـ ۳۰۱ .

[۱۰]در اين خصوص مطالب زير ، شايان توجّه اند :

اوّلاً : محقّق محترم كتاب عوالم العلوم ، در پانوشت كتاب در باره سند مزبور مى نويسد :

گفته اند : سيّد ماجد بحرانى كه در سند اين روايت آمده ، اگر پسر هاشم بن على باشد كه شرح حال او را صاحب الحدائق در كتاب لؤلؤة البحرين و شيخ نورى در خاتمة المستدرك آورده ، سيّد هاشم بحرانى ، از او نمى تواند روايت كند چه برسد به اين كه او از مشايخ سيّد هاشم باشد ، چرا كه سيّد ماجد در سال ۱۲۰۸ در گذشته ، و سيّد هاشم در حدود سال ۱۱۰۷ و با اين حساب ، ميان اين دو ، نزديك هشتاد سال فاصله است . و اگر منظور سيّد ماجد بن محمّد بحرانى باشد كه شيخ حر عاملى در بخش دوم كتاب أمل الآمل از او ياد كرده و گفته كه هم عصر او و شخصى دانشمند و جليل القدر بوده ، و در شيراز به امر قضاوت اشتغال داشته و سپس در اصفهان قاضى شده است ، بايد گفت : از اين شخص در زمره مشايخ و اسانيد اخبار ، يادى نشده است ؛ بلكه به دليل فاصله زمانى اين دو ، و هم طبقه نبودن ، ظاهرا وى از شيخ حسن بن زين العابدين (پسر شهيد ثانى و مؤلف كتاب معالم) هم روايت نكرده است (ر. ك: عوالم العلوم / فاطمة الزهراء عليهاالسلام : ج ۲ ص ۹۳۰ پانوشت دوم) .

ثانيا : يكى از محقّقان علم رجال ، در دست نوشتى كه از ايشان در اختيار است ، نگاشته است :

يك. اين حديث به شكل مزبور ، اوّلين مرتبه در حاشيه كتاب عوالم مرحوم سيّد هاشم بحرانى نقل شده است. اين جانب تصوير نسخه خطّى آن را ديدم و همان گونه كه مرحوم شهيد [آية اللّه محمّد على ]صدوقى نيز براى آقاى [آية اللّه جعفر] سبحانى نقل كرده است، به خطّ صاحب عوالم نيست و شخص مجهولى ، [آن را] بدون امضا اضافه كرده ؛ يعنى معلوم مى شود بعدها توسّط ديگران به آن [نسخه ]افزوده شده است.

دو. در سند اين حديث، «قاسم بن يحيى الجلّاء» است كه از چند جهت مورد خدشه است:

الف ـ نام وى در كتب حديثى و رجالى ذكر نشده است.

ب ـ احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى ، اين حديث را از او نقل مى كند ، در حالى كه از وى به عنوان مشايخ بزنطى نام برده نشده است.

ج ـ خود او ، اين حديث را از ابو بصير و او هم از ابان بن تغلب نقل مى كند كه چنين نقلى در منابع حديثى و رجالى مطلقا سابقه ندارد.

از مجموع قرائن فوق به دست مى آيد كه سند فوق، پايه و اساسى ندارد و غير قابل قبول است ، اگر چه اصل واقعه اصحاب كسا و نزول آيه تطهير در شأن اهل بيت عليهم السلام جزو مسلّمات است و شيعه و سنّى بِدان اتّفاق نظر دارند» .

[۱۱]گفتنى است كه اخيراً برخى ، براى اثبات اعتبار متن ياد شده، مطالبى نوشته اند كه سستى آنها نيز بر اهل فن پوشيده نيست.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت