ويژگى هاى كلّى توقيعات فقهى

پرسش :

ويژگى هاى كلّى توقيعات فقهى چیست؟



پاسخ :

شرح توقيعات فقهى و تبيين ويژگى هاى آنها به عنوان بخشى از توقيعات صادر شده از ناحيه ولىّ عصر(ع) ، بويژه با توجّه به پيوندى كه با برخى مسائل تاريخى و كلامى و اعتقادى شيعه دارد ، نيازمند بررسى جداگانه و مبسوط است ؛ امّا بيان اجمالى برخى ويژگى هاى كلّى اين بخش ، مى تواند تا اندازه اى جايگاه و ارزش آن را نشان دهد . در اين بررسى ، پنج نكته كلّى مورد توجّه قرار گرفته است :

۱. حجم و تنوّع

مجموع پرسش و پاسخ هايى كه در موضوعات احكام شرعى از ولىّ عصر(ع) باقى مانده و اينك در دسترس است ، ۷۵ مورد است و بجز چند مورد پرسش و پاسخ تكرارى ، بيشتر آنها در باره احكام مختلف شرعى است . اين اندازه پرسش به همراه توقيعات بيشترى كه در زمينه هاى ديگر ، مانند مسائل اعتقادى ، درخواست دعا و تقديم هدايا و وجوه شرعى بر جاى مانده ، در مقايسه با دوره امامت امام باقر(ع) و بويژه امام صادق(ع) ، حجم بالايى به شمار نمى رود ؛ امّا با توجّه به محدوديت شديد ارتباطات ، و اختلاف هاى شديد و انحراف هايى كه در امر امامت و غيبت ولىّ عصر(ع) پديد آمده بود ، قابل توجّه است .

به علّت دشوارى هايى كه به وسيله جعفر كذّاب و جريان طرفدار وى و نيز برخى مدّعيان دروغين ارتباط با امام(ع) ، بر جامعه شيعى ، بويژه بر وكلاى چهارگانه تحميل مى شد ، اين دوره را بايد يكى از مقاطع حسّاس و پُر افت و خيز جامعه شيعى به شمار آورد . شيخ طوسى با اشاره به كثرت توقيعات ، خاطرنشان مى كند كه تنها بخشى از آن را بازگو مى كند .[۱]اين امر ، وقتى جلوه بيشترى مى كند كه برخى شواهد ، نشان مى دهند عنايت ويژه اى از جمله از سوى نوّاب خاص در ارجاع دادن به فقهاى شيعه وجود داشته است تا در ميان شيعيان ، آمادگى بيشترى براى آغاز دوره غيبت كبرا پديد آيد .

برخى صاحب نظران ، نشانه هاى اين هدف را از دوره امام عسكرى(ع) دانسته اند ، چنان كه امام(ع) در توقيع معروف اسحاق بن يعقوب ، در دوره نايب دوم خود ، جناب محمّد بن عثمان عَمرى ، در باره رويدادهايى كه پيش مى آيند ، دستور به رجوع به راويان و در واقع ، فقها داده ، آنان را حجّت خود بر شيعيان معرّفى كرده است ؛[۲]امرى كه از گذشته تا كنون به عنوان يكى از ادلّه حجّيت اجتهاد و وجوب تقليد مورد توجّه فقهاى ما قرار داشته است و در پايان اين پژوهش به آن پرداخته خواهد شد .

نيز نايب سوم ، جناب حسين بن روح ، براى ارزيابى كتاب التأديب ، آن را نزد گروهى از فقها در قم فرستاد تا پس از بررسى نظر دهند كه چيزى از محتواى آن با نظر آنان ، مخالفت دارد يا نه[۳]و آنان ، همه كتاب ، جز يك مسئله آن را تأييد كردند. آية اللَّه شبيرى زنجانى نيز اين گمان را مطرح كرده است كه وكلاى خاص ، نمى توانسته اند در مسائلى كه طُرُق ظاهرى براى حلّ آن وجود دارد ، ارتباطى با شيعيان داشته باشند . ايشان ، احتمال مى دهد كه شايد به همين جهت ، سفيران چهارگانه هيچ يك مراجع علمى طايفه امامية نبوده اند و ارتباط شيعيان با آنان ، بيشتر براى حلّ معضلاتى بوده كه تنها از طريق غيبى حل مى شده است ،[۴]چنان كه برابر نقل جناب ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى ، در مقطعى كه دستِ كم ده سال به درازا كشيده ، يعنى در حوالى سال ۲۸۰ تا ۲۹۰ق ، يكباره توقيعات ، قطع شدند و به احتمال ، اين امر تا پايان عمر جناب محمّد بن عثمان عَمرى در سال ۳۰۵ق ، يعنى حدود ۲۵ سال ادامه يافته است .[۵]

با اين حال ، برخى شواهد نشان مى دهند از سراسر مناطق شيعه نشين ، پرسش هاى بسيارى صورت مى گرفته[۶]و طبعاً بخش عمده آن به دست ما نرسيده است . در گزارش محمّد بن احمد صفوانى در باره قاسم بن علا[۷]- كه در شهر «ران» (ميان مراغه و زنجان) ساكن بوده - ، آمده است كه در دوره نايب دوم و سوم ، دائماً توقيعات ولىّ عصر(ع) به او مى رسيده ، به گونه اى كه با قطع حدود دو ماهه آنها ، وى نگران شده ؛ امّا در همان زمان ، پيكِ عراق رسيده و مايه خوش حالى وى گرديده است .[۸]برخى گزارش هاى كتاب شناسى ، نشان از نگارش كتاب هايى در موضوع نامه ها و توقيعات امامان(ع) دارد كه به دست ما نرسيده اند . نمونه روشن آن ، كتاب رسائل الأئمّة عليهم السلام تأليف جناب كلينى است كه شامل توقيعات ولىّ عصر(ع) نيز بوده و تا زمان سيّد ابن طاووس در قرن هفتم وجود داشته و حتّى برخى از ظاهر سخن صدر المتألّهين برداشت كرده اند كه اين كتاب تا زمان وى ، يعنى قرن يازدهم ، وجود داشته است .[۹]گرچه بعيد مى نمايد كه به دست ايشان رسيده باشد ، امّا مطمئنّاً به دست علّامه مجلسى نرسيده است .

به هر حال ، چنان كه شيخ طوسى به نقل از ابو نصر هبة اللَّه در باره جناب محمّد بن عثمان عَمرى ، نايب دوم امام(ع) - كه بيش از چهل سال نيابت را بر عهده داشت - ، آورده ، وى توقيع ها را از ولىّ عصر(ع) در امر «دين و دنياى شيعيان» و در باره «آنچه مى پرسيدند» ، مى رسانده است .[۱۰]

۲. آميختگى با فضاى تقيّه

اهتمام جامعه شيعى به صورت عام و نايبان خاص به صورت ويژه در عدم دستيابى مخالفان و دشمنان به ولىّ عصر(ع) و پنهان ماندن وجود آن بزرگوار و لزوم حدّاقلى استفاده از ارتباطات غير مستقيم ، چنان كه اشاره شد ، دشوارى هاى بسيارى را پديد مى آورد .[۱۱]اين امر كه در پرسش و پاسخ هاى نوشتارى شدّت بيشترى دارد ، نه تنها در اصل ارتباطات ، دشوارى و محدوديت پديد مى آورد ؛ بلكه گاه سبب پاسخ هايى مى شد كه براى ديگران داراى ابهام يا عدم سازگارى با ادلّه ديگر باشد .

اين ، نكته اى است كه مورد توجّه برخى فقها قرار داشته است .[۱۲]تعبيرهاى كنايى در باره امام(ع) مانند «عالم» ، «فقيه» ، «غريم» ، «صاحب» ، «بعضى از فقها» ، «رجل» و «ناحيه» و عدم تصريح به نام يا عنوان امام(ع) ، برخاسته از همين واقعيت است . بجز فشارها و تخريب ها و مفسده جويى هايى كه از سوى برخى وكلا - كه كارشان به انحراف كشيده بود - و يا جريان هايى مانند جعفر كذّاب كه داعيه هاى ديگرى داشتند ، حاكمان وقت و جريان هاى وابسته به آنها ، شرايط بسيار سختى را پديد مى آوردند و اين ، به رغم نفوذ و اعتبارى بود كه برخى شيعيان يا خاندان هاى شيعى ، مانند خاندان نوبختى ، در جامعه آن روز و دستگاه حاكم داشتند ، چنان كه وقتى به جناب ابو سهل نوبختى - كه از جمله كسانى است كه شرافت ديدار با ولىّ عصر(ع) را در ساعت پايانى عمر امام عسكرى(ع) يافته و هنگام رحلت ايشان حضور داشته - ،[۱۳]گفتند : چگونه شد كه مقام وكالت پس از غيبت به جناب ابو القاسم حسين بن روح نوبختى رسيد ، نه تو ، گفت : آنان به انتخاب خود ، آگاه ترند ؛ امّا من مردى هستم كه با مخالفان ، سر و كار دارم و با آنان ، مناظره مى كنم و اگر جاى امام(ع) را همانند ابو القاسم مى دانستم و در شرايط دشوار قرار مى گرفتم ، شايد جاى ايشان را نشان مى دادم . ابو القاسم ، اگر امام زير دامن وى هم باشد و با قيچى ، قطعه قطعه شود ، دامانش را كنار نمى زند و ايشان را آشكار نمى كند .[۱۴]

جناب حسين بن روح ، چنان شرايط تقيّه را رعايت مى كرد كه نه تنها نزد موافق و مخالف ، شخصى مقبول بود ؛ بلكه نزد مقتدرُ باللَّه ، حاكم عبّاسى و مادر متوكّل نيز جايگاهى ويژه داشت و در مجلس وى ، حاضر مى شد . وى چنان بود كه وقتى يكى از مرتبطان با او از اظهار نظر تقيّه اى او در يكى از مجالس مناظره ، خنده اى بى جا كرد و احتمال مى رفت حقيقت نظر حسين بن روح ، آشكار شود ، بيرون از جلسه ، ضمن اعتراض شديد به آن شخص ، تأكيد كرد كه در صورت تكرار ، با او قطعِ رابطه خواهد كرد .[۱۵]نيز وقتى به او خبر رسيد كه يكى از خادمان خانه اش ، معاويه را لعن و ناسزا گفته ، دستور اخراج او را صادر كرد و به رغم اين كه مدّت ها آن خادم درخواست برگشت به كار داشت ، نپذيرفت و او مجبور شد جاى ديگرى مشغول شود .[۱۶]

در باره خود جناب حسين بن روح نيز نقل شده كه مدّتى پنهان بود و محمّد بن على شَلمغانى را - كه بعدها منحرف شد و به سبب عقايد الحادى به دست مقتدر كشته شد - ، براى رسيدگى به امور ، نصب كرد و او ، واسطه مردم با جناب حسين بن روح بود .[۱۷]در باره دشوارى ارتباط با سفير پيش از وى ، جناب محمّد بن عثمان عَمرى ، در دوره معتضد عبّاسى ، و بى نشانه بودن يكى از پيك ها براى رسيدن به حضور عَمرى ، اين تعبير آمده است :

لَأنّ الأمرَ كان حادّاً فى زمان المعتضد وَ السيف يقطر دماً كما يقال ، وَ كان سرّاً بين الخاص من أهل هذا الشأن.

زيرا در زمان معتضد ، شرايط ، سخت بود و از شمشير ، خون مى چكيد و كار جناب محمّد بن عثمان ، ميان خواصّ شيعه يك راز به شمار مى رفت.

و بعد اشاره شده است كه وقتى پيك ، چيزى را مى بُرد ، خبرى از واقع دريافت كننده نداشت و تنها به صورت شفاهى به او گفته مى شد مرسوله را كجا ببرد و تحويل دهد .[۱۸]شاهد روشن ديگر ، ملاحظه توقيعات متعدّدى است كه جناب كلينى - كه در دوره سفراى خاص مى زيسته - براى نشان دادن اصل ولادت ولىّ عصر(ع) نقل كرده است ؛ امّا در اين مجموعه كه حدود ۲۵ روايت است ، حتّى يك بار نيز نام يا لقب امام(ع) نيامده و بيشتر به صورت ضمير و گاه با تعبير «غَريم» ، «صاحب» و «رَجُل» به ايشان اشاره شده است .[۱۹]نيز به رغم اين كه وى مدّتى در بغداد ساكن بوده ، حتّى يك بار نيز از هيچ يك از سفيران خاص ، حديث يا توقيعى نقل نكرده است و گويا ارتباط مستقيمى با هيچ يك از آنان نداشته است . گفتنى است كه وى با سندى صحيح و بسيار معتبر و تنها با دو واسطه از امام هادى(ع) ثِقه بودن سفير اوّل و به نقل از امام عسكرى(ع) ثقه بودن سفير اوّل و دوم را روايت كرده است .[۲۰]

شرايط تقيّه آميز اين دوره كه طبعاً شدّت بيشترى داشت ، در ادامه شرايط سياسى و مذهبى دشوار و شبهِ حصرى بود كه از دوره امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) وجود داشت ، به گونه اى كه به نقل شيخ طوسى ، شيعيان زمانى كه مى خواستند واجبات مالى خود را به امام عسكرى(ع) برسانند ، براى عثمان بن سعيد - كه در ادامه ، سفير نخست شد - ، مى فرستادند و وى آن را در خيك روغن مى گذاشت و به دست امام(ع) مى رسانْد .[۲۱]

اينها و شواهد ديگر ، به خوبى نشان مى دهند كه پرسش ها و پاسخ هاى صادر شده از ولىّ عصر(ع) ، از جمله در مسائل فقهى ، با چه محدوديت هايى مواجه بوده است و طبعاً انتظار نمى رود پاسخ ها ، همه شفّاف و مطابق واقع باشند ؛ امّا با اين حال ، اين امر ، مانع اهتمام محدّثان و فقهاى ما به نقل و استناد به اين بخش از توقيع ها نبوده است و جز تعدادى از موارد كه برخى فقها ، آن را قابل استناد نديده اند ، بقيّه ، چنان كه خواهد آمد ، جزء مستندات فقهى قرار دارند ، در حالى كه برخى احاديث ديگر نيز در نگاه فقها ، با همين مشكل مواجه بوده اند و چنين نيست كه فقها بتوانند به همه احاديث ، با وجود ناسازگار بودن با نصوص يا اصول ديگر ، عمل كنند .

۳. اعتبار اسناد و محتوا

بررسى اسناد و محتواى توقيعات فقهى نشان مى دهد كه از نظر اعتبار و استناد فقهى ، به صورت كلّى ، در مجموع ، گر چه ميان اين توقيع ها و ساير احاديث فقهى كه محلّ استناد آنان است ، اجمالاً تفاوت وجود دارد ، امّا تمايز چشمگيرى بويژه از نظر اهتمام فقها ، وجود ندارد . اين توقيعات ، به تناسب موضوع ، در ابواب مختلف منابع حديث فقهى متأخّر مانند : وسائل الشيعة و جامع أحاديث الشيعة ، توزيع شده و در منابع فقه استدلالى نيز مورد توجّه و استناد قرار گرفته اند . البتّه همان گونه كه در ميان ساير احاديث فقهى ، شاهد برخى نقل هاى ضعيف هستيم و فقها از عمل به برخى احاديث ، روى گردان شده اند يا ضعف سندى آنها را با عمل فقهاى پيشين متنافى ديده اند ، اندكى از پرسش و پاسخ هاى موجود در توقيعات فقهى نيز با مفاد احاديث ديگر ، سازگارى ندارند و پاره اى از فقها از استناد به آنها خوددارى كرده يا آنها را نيازمند توجيه ديده اند ، با اين توجّه كه در اين خصوص - چنان كه خواهيد ديد - ميان فقها ، نگاه يكسانى وجود ندارد ، چنان كه در بخش احكام غير الزامى ، بر پايه قاعده تسامح ، همانند ديگر احاديث غير الزامى ، ضعف سندى را مانع استناد نديده اند .

از سوى ديگر ، مفاد بسيارى از پاسخ ها ، سازگار با احاديث ديگر و يا مانند آنهاست و اين خود ، موجب شده كه همه فقها در همه موارد ، به تكرار استناد به پاسخ هاى مشابه در اين توقيعات ، نيازى نبينند و به هر حال ، موارد استناد به توقيعات فقهى ، بسته به روش فقها ، يكسان نيست .

اين توقيعات در منابع پيشين ، عمدتاً در كتاب هاى معتبر : تهذيب الأحكام ، الغيبةى شيخ طوسى ، كتاب من لا يحضره الفقيه و كمال الدين شيخ صدوق ، همراه با اسناد آنها آمده است . بخشى نيز در كتاب الاحتجاج طَبرِسى ، بدون سند ، نقل شده است ؛ امّا طبرسى كه حدود يك قرن پس از شيخ طوسى كتاب خود را تدوين كرده ، دليل حذف اسناد اكثر احاديث را اين شمرده كه بر آنها ، اجماع وجود دارد يا موافق مدلول هاى عقول است يا در منابع تاريخى و كتاب هاى موافقان و مخالفان ، مشهور است .[۲۲]

اصل كتاب الاحتجاج نيز - چنان كه علّامه مجلسى نيز خاطرنشان كرده و آن را جزء منابع خود قرار داده - از كتاب هاى معروف و رايج به شمار مى رود و به گفته ايشان ، جناب سيّد ابن طاووس ، كتاب و نويسنده آن را ستايش كرده و بيشتر عالمان ، از آن نقل كرده اند .[۲۳]كتاب الاحتجاج ، در شمارِ مصادر وسائل الشيعة است و شيخ حرّ عاملى بر اعتبار منابع حديثى خود ، تأكيد كرده است .[۲۴]

از سوى ديگر ، حجم عمده توقيع ها مربوط به چهار مجموعه پرسشى است كه محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر حِميَرى داشته و ولىّ عصر(ع) پاسخ گفته است و طبرسى آنها را بدون سند و به صورت مُرسل نقل كرده است ؛ كارى كه در باره بيشتر احاديث اين كتاب - حتّى اگر در منابع اصلى ، داراى سند بوده اند - روا دانسته است ؛ امّا نكته مهم و قابل توجّه در باره دو مورد از اين چهار مجموعه ، اين است كه گرچه كار طبرسى موجب شده تا برخى فقها در استدلال به برخى از بخش هاى اين دو - كه شاهد ديگرى نداشته و قابل تسامح نبوده اند - ، با احتياط رفتار كرده ، همانند احاديث مشابه در ساير منابع ، بِدانها استناد قطعى نكنند ؛ ليكن شيخ طوسى ، اين دو توقيع را با سندى معتبر ، نقل كرده است . اين نكته مهم ، مورد توجّه شيخ حرّ عاملى بوده و در موارد نقل پاره هاى اين دو ، افزون بر نقل از طبرسى به صورت مُرسل ، به نقل شيخ طوسى نيز اشاره كرده و سند آن را يك جا در پايان كتاب آورده است .[۲۵]با اين توضيح و با توجّه به آنچه در باره اعتبار كلّى كتاب الاحتجاج گفتيم ، در باره دو توقيع مبسوط ديگر حِميَرى نيز كه تنها در اين كتاب آمده ، مى توان به اعتماد نسبى رسيد .

نكته قابل توجّه ديگر در اعتبار اين توقيعات ، اين است كه بسيارى از مضامين آنها در ساير احاديث نيز آمده و يا دست كم بر خلاف ادلّه و قواعد ديگر نيست . اين است كه در بسيارى موارد ، شاهديم كه فقهاى ما آنها را در رديف ساير ادلّه خود آورده اند و گاه نيز نيازى به ذكر آنها نديده اند ، چنان كه روش فقها اين است كه در مسائلى كه اجمالاً روشن است و حديث مخالف يا نظر مخالف نباشد ، نيازى به ذكر همه نصوص نمى بينند ، چه توقيع باشد و چه ساير احاديث .

به هر حال ، آنچه نكته اصلى در اعتبار اجمالى اين توقيعات است ، علاوه بر اعتبار اسنادى بخشى از آنها ، اعتماد عملى فقها به بيشتر آنهاست كه به رغم اين كه بخش كمترى از آنها در كتاب هاى چهارگانه اصلى آمده ، در منابع فقهى - چنان كه در ادامه نشان داده ايم - ، در حدّ قابل توجّهى آمده و مورد استدلال قرار گرفته اند .

۴. جايگاه دينى و فقهى سفيران چهارگانه

يكى از مسائل مهم در بحث ولادت ولىّ عصر(ع) و دوره غيبت صغرا و سپس آغاز دوره غيبت كبرا و نيز اعتبار و جايگاه توقيعات موجود ، بويژه توقيعات فقهى ، توجّه به شخصيت و جايگاه نايبان خاصّ امام(ع) است . اهمّيت اين امر در باره توقيعات فقهى ، اين است كه اين بزرگواران در دوره غيبت صغرا كه حدود هفتاد سال به درازا كشيد ، تنها كسانى بودند كه با امام(ع) ارتباط داشتند و مى توانستند رابط ميان شيعيان و امام(ع) باشند .

استناد به توقيعات در استدلال هاى فقهى ، بر پايه اين حقيقت است كه جامعه شيعى به صورت عام ، و عالمان و محدّثان و متكلّمان و فقيهان شيعه به صورت خاص ، به جلالت قدر و وكالت اين بزرگواران ، اعتماد كامل و اعتقاد راسخ داشته اند . خاستگاه اين اعتقاد و اعتماد ، ادلّه و شواهد بسيار و اطمينان بخشى از معجزات و غير معجزات است كه در منابع حديثى و تاريخى ما ، از جمله كتاب الغيبة ى شيخ طوسى و كمال الدين شيخ صدوق ، موجود است و پيشينه آن به دوره امام هادى(ع) و سپس امام عسكرى(ع) بر مى گردد كه جناب عثمان بن سعيد عَمرى و فرزندش محمّد بن عثمان عَمرى ، از نزديكان آن دو امام بزرگوار و كاملاً مورد اعتماد ايشان بوده اند ،[۲۶]چنان كه به نمونه اى از آن با سندى بسيار معتبر از جناب كلينى اشاره كرديم . شرح حال و جلالت قدر و منزلت اين بزرگواران در جاهاى ديگر ، از جمله منابع رجالى آمده است و نه تنها هيچ ترديدى در مراتب كاملِ وثاقت و جلالت آنان نيست ، بلكه مذهب اماميّه ، در ادامه تاريخ خود ، جملگى بر پايه اعتماد و اعتقاد به وكالت و حتّى نيابت آنان ، استقرار يافت .

امّا نكته قابل توجّه در باره وكلاى خاص ، اين است كه همان گونه كه آية اللَّه شبيرى زنجانى نگاشته است ، هيچ يك از آنان «جزو مراجع علمى طايفه اماميّه» مطرح نبوده اند[۲۷]و به رغم شخصيت شناخته شده و اعتمادآميزى كه داشته اند ، در شمارِ عالمان تراز اوّل به شمار نمى رفته اند .

مؤيّد اين امر ، گفته محقّق حلّى است كه در اشاره اى روشن به سفير دوم ، محمّد بن عثمان عَمرى - كه بيش از دو سومِ دوره غيبت صغرا وكالت داشته - ، از وى با تعبير «بعضِ فضلائنا ؛ برخى از فاضلان شيعه» ياد مى كند ، نه در حدّ معرّفى يك فقيه پيشين .[۲۸]همچنين در منابعى مانند الفهرست شيخ طوسى و رجال النجاشى - كه ويژه معرّفى صاحبان آثار و كتاب هاى شيعى است - ، نامى از سفيران خاص برده نشده و اثرى براى آنان ، گزارش نگرديده است .

اشاره كرديم كه حتّى جناب حسين بن روح ، كتاب التأديب را براى بررسى به قم فرستاد و به رغم اين كه ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى ، جايگاه علمى بالاترى داشت ، حسين بن روح ، سفير سوم معرّفى شد . آنچه در برخى نقل ها آمده ، تنها اين است كه جناب محمّد بن عثمان ، كتاب هايى در فقه داشته كه آنها را مستقيماً از امام عسكرى(ع) و امام زمان(ع) شنيده و يا از پدر خود ، عثمان بن سعيد ، از امام هادى(ع) ، از امام عسكرى(ع) نقل كرده است .[۲۹]آية اللَّه شبيرى زنجانى - چنان كه اشاره شد - ، احتمال مى دهد دليل آن در آن فضاى تقيّه آميز شديد ، اين بوده كه «چه بسا آن بزرگواران (وكلا) نمى خواسته اند در مسائلى كه طُرُق ظاهرى براى حلّ آن وجود دارد ، ارتباطى با شيعيان داشته باشند» .[۳۰]

بر اين نكته مى توان افزود كه صرف نظر از جايگاه اعتمادآميز و شناخته شده اى كه دو سفير اوّل و دوم در خانه امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) داشتند و شيعيان ، سال ها اينان را به همين وصف مى شناختند و طبعاً پذيرش بيشترى در ميان شيعه داشتند ، اگر سفراى خاصّ امام(ع) ، جزو فقهاى شناخته شده به شمار مى رفتند و مورد مراجعه مردم و داراى آثار فقهى و علمى بودند ، چه بسا زمينه اين اتّهام ، بيشتر فراهم مى شد كه آنان ، پاسخ ها را بر پايه اجتهاد و نظر خود صادر مى كنند ، نه نظر و فرموده امام(ع) ؛ اتّهامى كه شلمغانى ، پس از انحراف و گرفتار شدن ، وارد كرد و خود را نيز دخيل مى دانست ،[۳۱]چنان كه يكسانىِ دست خطّ توقيعات زمان جناب محمّد بن عثمان عَمرى با توقيعاتى كه در زمان پدرش جناب عثمان بن سعيد صادر مى شد ، مورد توجّه قرار گرفته و از نشانه هاى صدق وى به شمار رفته است .[۳۲]اين ، مانند نكته اى است كه به صورتى روشن در باره علّت «اُمّى» بودن پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ذكر شده است تا به معجزه بودن قرآن ، بيشتر و زودتر ايمان آورده شود .

۵ . اهتمام و استناد فقها

ملاحظه مباحث مربوط به هر يك از قسمت هاى توقيعات فقهى در منابع فقه استدلالى ، به روشنى نشان مى دهد كه فقهاى ما كه اعتبار ادلّه فقهى و امكان اعتماد به آنها را يك اصل در استدلال هاى فقهى به شمار مى آورند ، به اين توقيعات ، همانند ساير احاديث منابع حديثى معتبر ، اعتنا و اهتمام قابل توجّهى داشته اند . فقها حتّى به رغم اين كه بخشى از توقيعات فقهى ، جزء مسائل فرعى اند يا مشابه آنها در احاديث ديگر وجود دارد ، آنها را در بسيارى از منابع آورده و جزء مستندات ديدگاه هاى فقهى خود ، قرار داده اند . با اين حال ، در پاره اى از موارد نيز آنها را با ساير ادلّه ، سازگار نديده و در برخى موارد از نظر فقهى نتوانسته اند به آن عمل كنند . البتّه در اين موارد نيز نظر فقها يكسان نيست و برخى ، آنها را پذيرفته يا معناى سازگارى براى آنها ذكر كرده اند ؛ امّا نكته كلّى اين است كه فقهاى ما از گذشته تا به حال ، در باره توقيعات فقهى ، همانند ساير احاديث ، عمل كرده اند و ملاحظه مباحث آنان ، نه تنها تمايز عمده اى را در مجموع نشان نمى دهد ؛ بلكه شاهديم با احترام و اعتناى ويژه اى از آنها ياد شده است .

از سوى ديگر ، پيشينه اصل استناد به توقيعات فقهى ، هر چند به فقهاى متقدّم بر مى گردد ، امّا حجم آن در منابع فقهى متأخّر ، گسترش يافته است . اين امر ، از يك سو ناشى از گسترش نگارش آثار تفصيلى در فقه استدلالى در چند قرن اخير است و از سوى ديگر ، مى تواند ناشى از نگارش كتاب وسائل الشيعة در قرن يازدهم و اهتمامى دانست كه جناب شيخ حُرّ عاملى در اين كتابِ مرجع به تدوين احاديث فقهى بر پايه منابع معتبر ، از جمله منابع اين توقيعات داشته است .

در منابع فقهىِ پس از شيخ حرّ عاملى نيز مانند : كشف اللّثام ، اثر فقيه برجسته جناب محمّد بن حسن اصفهانى (م ۱۱۳۷ق) معروف به «فاضل هندى» ، الحدائق الناضرة ، اثر محدّث وارسته و فقيه اخبارى ، جناب شيخ يوسف بحرانى (م ۱۱۸۶ ق) ، معروف به «صاحب حدائق» و «محدّث بحرانى» ، مصابيح الظلام ، اثر فقيه سترگ ، جناب محمّدباقر بهبهانى(م ۱۲۰۵ق) معروف به «وحيد بهبهانى» ، مستند الشيعة ، نوشته محقّق نراقى (م ۱۲۴۵ق) و بويژه كتاب جواهر الكلام اثر پُرآوازه شيخ محمّدحسن نجفى (م ۱۲۴۵ ق) معروف به «صاحب جواهر» ، شاهد اين گسترش هستيم و بيشترين بهره را محدّث بحرانى برده كه با توجّه به مشرب حديثى خود ، به صورت كلّى ، اهتمام بيشترى به احاديث و ذكر آنها دارد .

در ميان فقهاى معاصر نيز اين روند ، ادامه يافته است ؛ هم در آثارى مانند مستمسك العروة الوثقى  ، مهذّب الأحكام و تفصيل الشريعة و نيز مجموعه آثار آية اللَّه خويى ، كه شامل ابواب مختلف فقه مى گردند و هم در كتاب هايى كه به برخى ابواب فقه ، مانند حج و نكاح ، اختصاص يافته اند و از ميان آنها مى توان به مباحث ارزنده آية اللَّه سيّد موسى شبيرى زنجانى - دام ظلّه - اشاره كرد .


[۱]الغيبة : ص ۲۸۵.

[۲]ر . ك : كمال الدين: ص ۴۸۴؛ الغيبة: ص ۲۹۱.

[۳]استاد معظّم ، آية اللَّه سيّد موسى شبيرى زنجانى - دام ظلّه - ، اشاره دارد كه معلوم نيست التأديب ، چه كتابى است و مؤلّف آن چه كسى است (جرعه اى از دريا: ج ۱ ص ۱۷۵)؛ ولى به نظر مى رسد كه اين كتاب ، همان التأديب ، نوشته محمّد بن احمد بن عبد اللَّه بن مهران ، معروف به «ابن خانبه» است كه از آن به نام «يومٌ و ليلة» نيز نام برده شده است و به نقل نجاشى ، وقتى گروهى از شيعيان ، در نامه اى از امام عسكرى(ع) درخواست نگارش يا ارسال كتابى كردند كه مبناى عمل آنان باشد ، ايشان ، كتابى را فرستاد و بعد با مقابله با كتاب «ابن خانبه» ، معلوم شد همان است (رجال النجاشى: ص ۹۱ و۳۴۶ ، فهرست كتب الشيعة و اُصولهم: ص ۶۳ - ۶۴) و همين مى توانسته زمينه بررسى جناب حسين بن روح را فراهم سازد. ابن خانبه ، از غلامان يونس بن عبد الرحمان بود و خود يونس نيز كتابى با عنوان يومٌ و ليلة داشته كه بر امام عسكرى(ع) عرضه شده و ايشان پس از ملاحظه ، همه آن را تأييد كرده است؛ كتابى كه به تأييد امام جواد(ع) نيز رسيده بوده است (ر.ك: وسائل الشيعة: ج ۱۸ ص ۷۲ - ۷۱ ، ح ۷۴ ، ۷۵ و ۸۰) .

[۴]جرعه اى از دريا: ج ۱ ص ۱۷۴ - ۱۷۳.

[۵]ر.ك: كمال الدين: ص ۹۳.

[۶]از جمله ر. ك: ج ۴ ص ۳۷۸ ح ۷۲۸ .

[۷]قاسم بن علا ، كسى است كه عمرى دراز كرده و با امام هادى(ع) و امام عسكرى(ع) ديدار داشته و وكيل ولىّ عصر(ع) در منطقه خود بوده است. وى افتخار ديدار با امام(ع) را يافته و روز رحلتش را از امام(ع) نشيده بود.

[۸]ر. ك: ج ۴ ص ۴۱۱ ح ۷۴۳ .

[۹]ر. ك: حياة الشيخ محمّد بن يعقوب الكلينى: ص ۲۹۷.

[۱۰]ر . ك : ج ۳ ص ۳۴۸ ح ۶۲۷.

[۱۱]براى آگاهى از تلاش حكومت براى دستيابى به ناحيه مقدّسه ، براى نمونه ر. ك: الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵ ، ح ۳۰ . نيز ، براى مواظبت زياد نايبان در پنهان داشتن مكان امام(ع) ، ر . ك : ج ۵ ص ۵۷ ح ۷۹۱ ، الكافى: ج ۱ ص ۳۳۳.

[۱۲]چنان كه استاد محترم ، آية اللَّه سيّد موسى شبيرى زنجانى ، در باره توجيه يكى از توقيع ها خاطرنشان كرده است كه : امام(ع) نمى خواسته جواب واقعى پرسش را بدهد و در جواب سؤالات مكتوب كه به دست افراد مختلف مى افتاده است ، خيلى احتياط مى شد ، كه يك وقت مشكلى براى اشخاص پيدا نشود. لذا ايشان در آن پاسخ ، تعبير صريح نكرده است و نمى خواسته جواب بدهد (ر.ك: كتاب النكاح: ج ۸ ص ۲۴۸۰).

[۱۳]ر.ك: ج ۳ ص ۳۲ ح ۴۹۵.

[۱۴]ر . ك : ج ۳ ص ۳۶۷ ح ۶۳۷ .

[۱۵]ر . ك : ج ۳ ص ۳۹۳ ح ۶۵۳.

[۱۶]ر . ك : ج ۳ ص ۳۹۱ ح ۶۵۱.

[۱۷]ر . ك : ج ۴ ص ۳۸۵ ح ۷۲۹.

[۱۸]ر . ك : الغيبة : ص ۲۹۵ - ۲۹۶.

[۱۹]ر.ك: الكافى: ج ۱ ص ۵۱۴ - ۵۲۵.

[۲۰]ر.ك: الكافى: ج ۱ ص ۳۲۹ - ۳۳۰.

[۲۱]الغيبة: ص ۳۵۴.

[۲۲]الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴.

[۲۳]بحار الأنوار: ج ۱ ص ۲۸.

[۲۴]وسائل الشيعة: ج ۳۰ ص ۱۹۱ و ۱۹۳.

[۲۵]ر.ك: وسائل الشيعة: ج ۳۰ ص ۱۴۳.

[۲۶]جناب عثمان بن سعيد از يازده سالگى در خدمت امام هادى(ع) بوده و طبعاً فرزندش محمّد را - كه بعداً بيش از چهل سال وكالت ولىّ عصر(ع) را بر عهده داشت - ، بايد خانه زاد آن بزرگواران و از نزديك ترين افراد به آنان شمرد.

[۲۷]جرعه اى از دريا: ج ۱ ص ۱۷۳.

[۲۸]المعتبر: ج ۲ ص ۶۲.

[۲۹]ر . ك : ج ۳ ص ۳۳۸ ح ۶۱۸ .

[۳۰]جرعه اى از دريا: ج ۱ ص ۱۷۳.

[۳۱]چنان كه به رغم اعتقاد و اعتماد عمومى جامعه شيعى ، بويژه عالمان و فقيهان به استناد توقيعات ولىّ عصر(ع) ، يكى از معاصران در باره يك توقيع كه وجود دو روايت در موضوع پرسش شده و نوعى ترديد اوّليه را مى رساند ، نظر داده است كه در اين توقيع و موارد مشابه ، جناب حسين بن روح در مواقعى كه به امام(ع) دسترس نداشته ، بر پايه احاديث موجود ، فتوا مى داده است(!) (ر.ك: بحار الأنوار: ج ۸۲ ص ۱۸۲ ، پانوشت مصحّح).

[۳۲]ر.ك: الغيبة: ص ۳۶۳.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت