برگرفته از کتاب زندگانی « حضرت امام علی النقی الهادی ( علیه السلام )
ولادت و دوران رشد امام عليه السّلام
امام على الهادى عليه السّلام شاخه اى برومند از شجره نبوّت و شاخسارى بالنده از درخت پرشاخ و برگ امامت است، كه خداوند به وسيله او و پدران بزرگوارش اسلام را عزّت بخشيد، و كلمه توحيد را برافراشت. پيش از آغاز سخن از برجستگيهاى شخصيّت والاى آن حضرت، به اصول ارزشمندى كه آن بزرگوار، فرعى از آنهاست، و بيان ولادت و دوران رشد آن حضرت، مىپردازيم.
پدر
اما پدرامام هادىعليه السّلام، اماممحمّد الجوادبن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السّلام، مىباشد، كه بالاترين نسب در اسلام است، و انسانيت در تمام زمانها نسبى بزرگتر و والاتر از اين نسب را كه جهان را با حقيقت اسلام و گوهر ايمان روشن كرده باشد سراغ ندارد. امام هادى عليه السّلام، شاخهاى از شجره اين خاندان است و پدرش امام جواد عليه السّلام، يكى از اعجوبه هاى دنيا با ويژگيها و برجستگيهاى شخصيش بوده است كه پس از وفات پدر بزرگوارش، زمام امور دينى و مرجعيّت عامّه اين امت را به دست گرفت، در حالى كه از عمر شريفش هفت سال و چندماه گذشته بود، و حكومت عباسى، اين فرصت را غنيمت شمرد، و يحيى بن اكثم را كه از بزرگترين دانشمندان عصر خود بود، براى آزمودن و مغلوب ساختن آن بزرگوار دعوت كرد، تا بدان وسيله مسأله اعلم بودن امام را كه از جمله عناصر اصلى در تفكر شيعه است، در هم شكند. به اين ترتيب يحيى به اين نيّت آمد و در حضور جمع كثيرى از دانشمندان و وزيران و بلندپايگان حكومت عباسى، از امام يك مسأله فقهى پرسيد، و امام عليه السّلام، چندين فرع براى آن مسأله بيان كرد. بطورى كه يحيى متحيّر شد و آثار ناتوانى در چهرهاش نقش بست و به توانمندى علمى فوق العاده كه در اختيار امام عليه السّلام بود، اعتراف كرد. اين رويداد و نظاير آن، نقل مجالس و محافل بغداد و جاهاى ديگر شد.
مادر
پيش از آن كه از حالات و مقامات بانوى بزرگوار، مادر امام على الهادى عليه السّلام صحبت كنيم، مايلم به مطلبى اشاره كنم كه چندين بار، آن را يادآور شدهايم، و آن اين است كه اسلام، به گونه مثبت، وحدت اجتماعى و اتّفاق كلمهاى را بنا نهاد و با تمام روشهايى كه به اختلاف منجر مىشد و رشتههاى وحدت را قطع مىكرد مبارزه نمود، و ائمه اهل بيت عليهم السّلام در پرتو همين جهتگيرى تابناك حركت كردند و تفاوتى بين سفيد و سياه قائل نشدند، و بر اين اساس، به ازدواج با كنيزان اقدام كردند، تا به هياهويى ويرانگر خاتمه دهند، و امام بزرگ زين العابدين و سيد الساجدين، على بن الحسين عليهما السّلام با كنيزى ازدواج كرد كه شهيد جاويد زيد، از او به دنيا آمد و امام محمد جواد عليه السّلام نيز كنيزى را به همسرى برگزيد و از او امام على الهادى عليه السّلام متولّد شد، كه اين كنيز را محمد بن فرج به هفتاد دينار براى آن حضرت، خريدارى كرده بود[۱].
امام جواد عليه السّلام، خود عهدهدار تربيت و تهذيب اخلاق آن بانو شد، و او در خانهاى استقرار يافت كه زنان آل على از- دختران رسول خدا (ص) كه نمونههاى بزرگى، پاكدامنى و پاكيزگى بودند- از اعضاى آن خانه بودند، و تحت تأثير هدايت و رفتار و سلوك آنها قرار گرفت، از اين رو، به اطاعت و عبادت خداوند متعال رو آورد و از جمله زنان عابد متهجّد و قاريان قرآن مجيد شد كه مورّخان بدان اشاره كردهاند[۲].
همين قدر در شخصيت اين بانو، بس كه يكى از بزرگان و سروران مسلمين و امامى از امامان اهل بيت عليهم السّلام را به دنيا آورد كه خداوند آنان را پناهگاه بندگان و كشتيهاى نجات قرار داده است.
نام مادر امام هادى
مورّخان و راويان درباره نام شريف اين بانو اختلاف نظر دارند، بعضى از آن اقوال به شرح زير است:
۱- سمانه مغربيّه[۳]معروف به بانو ام الفضل[۴].
۲- ماريه قبطيه[۵].
۳- يدش[۶].
۴- حويت[۷].
اقوال ديگرى نيز درباره نام اين بانو وجود دارد كه از ذكر آنها خوددارى كرديم، اما تحقيق در مورد نام مقدّس وى اهميت چندانى ندارد، چون هيچ گونه فايدهاى بر آن مترتب نيست.
مولود گرامى
دنيا به ولادت امام هادى عليه السّلام روشن شد، زنى در آن روزگار فرزندى را چون آن بزرگوار در علم و تقوا و پرهيزگارى نزاده بود. امام هادى عليه السّلام در محل بصريا[۸]از نواحى مدينه[۹]به دنيا آمد. و به حكم وراثت، جامع جميع خصلتهاى نيكو و بزرگى و بزرگوارى بود.
مراسم ولادت
امام جواد عليه السّلام مراسم شرعى را نسبت به مولود مسعود خويش اجرا فرمود؛ به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت و دستور داد كه در روز هفتم ولادت، مراسم ختنه به جا آوردند و سر كودك را تراشيدند و هموزن آن را نقره، به مستمندان صدقه دادند، و به گوسفند نرى او را عقيقه كردند، همان طورى كه رسم ديرينه امامان اهل بيت عليهم السلام بود و همه آنها اين مراسم را براى فرزندانشان به هنگام ولادت اجرا مىكردند.
سال ولادت
بيشتر مورّخان بر آنند كه امام هادى عليه السّلام در سال (۲۱۲ ه) به
دنيا آمده و بعضى گفتهاند كه در سال (۲۱۴ ه)[۱۰]متولد شده است. و در باره ماه و روزى كه آن بزرگوار تولّد يافته نيز اختلاف نظر به شرح زير وجود دارد:
۱- در روز بيست و هفتم ذيحجّه.[۱۱]
۲- در روز بيست و سوم ماه رجب.[۱۲]
۳- روز دوشنبه، سوم ماه رجب.[۱۳]
۴- و بعضى از مصادر همين قدر نوشتهاند كه در ماه رجب به دنيا آمده و لكن روز تولد را براى ما تعيين نكردهاند، و در بعضى از ادعيه نيز بصراحت چنين آمده است: «اللّهمّ إنّى أسألك بالمولودين فى رجب، محمد بن علىّ الثّانى و على بن محمّد المنتجب»[۱۴]و برخى از كتابها نيز، از روز و ماه تولّد آن حضرت چيزى ننوشتهاند و به همين قدر بسنده كردهاند كه آن بزرگوار در مدينه به دنيا آمده است.[۱۵]
نامگذارى
پدر بزرگوارش امام جواد عليه السّلام، نام آن حضرت را از باب تبرّك وتيمّن به نام دو جدّ بزرگوارش- جدّش امام امير المؤمنين عليه السّلام و جدّش امام على بن حسين زين العابدين و سيد السّاجدين عليهما السّلام- على ناميد، كه به حكم قوانين وراثت همانند آنها بود؛ زيرا در فصاحت و بلاغت نظير جدش امام امير المؤمنين عليه السلام، و در تقوا و عبادت و طاعت بمانند جدش امام زين العابدين عليه السّلام بود.
كنيه امام عليه السّلام
چيزى كه قابل توجه است، اين است كه در كنيه نهادن براى كودك نوعى از احترام نهفته است، و از چيزهايى است كه به رشد شخصيّت كودك و تكامل ذاتى او كمك مىكند، و ائمّه اطهار عليهم السّلام به اين موضوع توجه داشتهاند و براى فرزندانشان، در همان كودكى، كنيهاى انتخاب مىكردند، از امام امير المؤمنين عليه السّلام رسيده است كه فرمود:
«نحن الكرام و طفلنا فى المهد يكنّى* إنّا إذا قعد اللّئام على بساط العزّ قمنا»[۱۶]عربها به داشتن كنيه افتخار مىكردند كه در اين باره شاعر عرب مىگويد:
«أكنّيه حين أناديه لأكرمه* و لا ألقبه و السوأة اللقبا»[۱۷]امام جواد عليه السلام، به پسرش امام هادى عليه السّلام كنيه ابو الحسن داد و به اين كنيه دو جد بزرگوارش: امام موسى بن جعفر عليهما السلام، و امام رضا عليه السّلام، معروفند، اما راويان حديث با افزودن جهت مميّزه آنها را مشخص مىكنند، مىگويند: ابو الحسن اول، يعنى امام موسى بن جعفر عليهما السلام، و ابو الحسن دوّم يعنى امام رضا عليه السّلام، و ابو الحسن سوم، يعنى امام علىّ الهادى عليه السّلام.
القاب امام عليه السّلام
امّا القاب شريفى كه بيانگر بعضى از اوصاف اين امام بزرگ از ويژگيهاى برجسته و صفات والاى اوست، عبارتند از:
۱- ناصح: از آن رو اين لقب را دادهاند كه آن بزرگوار از خير خواهترين افراد براى امّت خويش بود.
۲- متوكّل: امام عليه السّلام، خود اين لقب را دوست نداشت و به يارانش مىفرمود كه او را به اين لقب نخوانند، به نظر من، از آن جهت اين لقب را خوش نداشت كه خليفه، جعفر متوكّل نيز به اين لقب بوده است و او از بدترين مخالفان و شريرترين دشمنان اهل بيت عليهم السلام بوده است.
۳- تقىّ: زيرا آن حضرت متقىترين شخص روزگار خود بود و دلش همواره به حق پيوسته بود، طاغوت زمان (متوكل) تلاش زيادى كرد تا اين كه امام عليه السّلام را به ميدانهاى لهو و لعب بكشاند ولى نتوانست، اين چيزى است كه اطرافيان خليفه بدان، اعتراف كردهاند.
۴- مرتضى: مشهورترين لقب امام عليه السّلام است.
۵- فقيه: چون امام، فقيهترين مردم زمان، و مرجع والاى فقها و دانشمندان بود.
۶- عالم: امام هادى عليه السّلام، داناترين مردم زمان بود، نه تنها در امور شرعى اسلامى بلكه در تمام علوم و معارف سر آمد بود.
۷- امين: آن بزرگوار امانتدار دين و دنيا بود.
۸- طيّب: كسى در آن زمان پاكيزهتر و بزرگوارتر از آن حضرت نبود.
۹- رشيد: زيرا آن حضرت، از تمام مردم كاملتر و هدايتيافتهتر بود.
۱۰- موضح: از آن جهت كه آن بزرگوار بيانگر احكام كتاب و سنّت بود.
۱۱- عسكرى: از آن رو به اين لقب ناميده شد كه در شهر سرّمنرأى مىزيست و آنجا را عسكر مىگفتند[۱۸].
۱۲- شهيد: از آن رو كه به دست دشمنان خدا شربت شهادت نوشيد.
۱۳- وفىّ: چون از باوفاترين مردم بوده است و وفاى به عهد از ويژگيها و خصوصيتهاى آن بزرگوار بوده است.
۱۴- خالص: چه او مبرّا از هر بدى و عيب بود.
سيماى امام
اما سيماى آن بزرگوار، همچون سيماى جدّش امام رضا و پدرش امام جواد عليهما السّلام بود، رنگ چهرهاش گندمگون بوده است[۱۹]راويان او را چنين توصيف كردهاند: داراى چشمانى سياه و فراخ، كفهاى نسبة درشت، بينى كشيده، دندانهاى فاصلهدار، چهرهاى دلگشا، خوشبو. و نظير جدّش امام ابو جعفر، باقر عليه السّلام، تناور بود، نه زياد كوتاه و نه خيلى بلند، شانههاى پهن و مفاصل درشت[۲۰]و اندامى ميانه داشت[۲۱]
حرز امام هادى
امام جواد عليه السّلام درباره فرزندش امام هادى عليه السّلام از آفات روزگار و دگرگونيهاى زمان بيمناك بود، و به خداى تعالى ملتجى بود تا او را از هر بدى نگهدارد و از تمام ناخوشيها حفظ كند و هر روز اين دعاى شريف را- كه در تمام مدّت توجه خاصّش به خدا و گسستن از غير خدا بود- زمزمه مىكرد، او را تعويذ مىكرد، در آن دعا كه پس از بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، چنين آمده است:
«لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم، اللّهمّ ربّ الملائكة و الرّوح، و النّبيّين و المرسلين، و قاهر من فى السّماوات و الأرضين، و خالق كلّ شيء و مالكه كف عنّى بأس أعدائنا، و من أراد بنا سوء من الجنّ و الإنس، فأعم أبصارهم و قلوبهم، و اجعل بيننا و بينهم حجابا و حرسا و مدفعا، إنّك ربّنا و لا حول و لا قوّة الّا باللّه عليه توكّلنا و إليه أنبنا، و هو العزيز الحكيم.
ربّنا و عافنا من شرّ كلّ سوء، و من شرّ كلّ دابّة أنت آخذ بناصيتها، و من شرّ ما سكن فى اللّيل و النّهار، و من شرّ كل سوء، و من شرّ كلّ ذى شرّ يا ربّ العالمين، و إله المرسلين، صلّ على محمّد و آله أجمعين، و خصّ محمّدا و آله بأتمّ ذلك، و لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلىّ العظيم، بسم اللّه و باللّه أو من و باللّه أعوذ، و باللّه أعتصم، و باللّه أستجير، و بعزّة اللّه و منعته أمتنع من شياطين الانس و الجنّ، و من رجلهم و خيلهم و ركضهم، و عطفهم و كيدهم و شرّهم و شرّ ما يأتون به تحت اللّيل و تحت النّهار من البعد و القرب، و من شرّ الحاضر و الغائب، و الشّاهد و الزّائر أحياء و امواتا ... و من شرّ العامّة و الخاصّة، و من شرّ نفسى و وسوستها، و من شرّ الدناهش و الحسّ و اللّمس، و اللّبس، و من عين الجنّ و الإنس.
و بالاسم الّذى اهتزّ له عرش بلقيس أعيد دينى و نفسى، و جميع ما تحوط به عنايتى من شرّ كلّ صورة و خيال أو بياض او سواد، أو تمثال او معاهد أو غير معاهد ممّن سكن الهواء و السّحاب و الظّلمات و النّور و الظلّ و الحرور و البرد، و البحور و السّهل و الوعور و الخراب، و العمران و الآكام و الآجام و المفاوض، و الكنائس و النّواويس
و الفلوات و الجبانات، من الصّادرين ممّن يبدو باللّيل و ينتشر بالنّهار، و بالعشىّ و الابكار، و الغدوّ و الآصال، و المريبين و الاسامرة و الأفاترة و الفراعنة، و الأبالسة، و من جنودهم و ازواجهم و عشائرهم، و قبائلهم، و من همزهم و لمزهم و نفئهم، و وقاعهم، و أخذهم، و سحرهم و ضربهم و عبثهم، و لمحهم، و احتيالهم و من شرّ كلّ ذى شرّ من السّحرة و الغيلان و أمّ الصّبيان و ما ولدوا ... و من شرّ كلّ ذى شرّ داخل و خارج، و عارض و متعرّض، و ساكن و متحرّك، و ضربان عرق، و صداع شقيقة و امّ ملدم و الحمّى، و المثلّثة و الرّبع و الغبّ، و النّافضة و الصّالبة و الدّاخلة و الخارجة، و من شرّ كلّ دابّة أنت آخذ بناصيتها، إنّك على صراط مستقيم، اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و سلّم كثيرا ...»
نبوغ زود رس
امام هادى عليه السّلام در آغاز كودكيش از چنان هوشيارى و نبوغى برخوردار بود كه هوش از سر مىربود، و عقول را حيران مىكرد. بيانى بسيار قوى و هوش فوق العاده و رسايى داشت كه راويان رويدادهاى زيادى از هوشيارى آن حضرت نقل كردهاند، از جمله مىگويند، وقتى كه معتصم نقشه شهادت امام جواد عليه السّلام را طرح كرد، فرمانى به عمر بن فرج داد و او را به مدينه فرستاد تا براى ابو الحسن امام هادى عليه السّلام كه آن روز از عمر شريفش شش سال و چند ماه گذشته بود، آموزگارى انتخاب كند، و تأكيد كرد كه آن معلّم به ناصبى بودن و گرايش نداشتن به اهل بيت عليهم السّلام معروف باشد تا كينه اهل بيت را به او القا كند. وقتى كه عمر به مدينه رسيد و با والى مدينه ملاقات كرد و هدفش را از آمدن به مدينه، به اطّلاع او رساند. والى و ديگران او را به نزد جنيدى راهنمايى كردند، و او نسبت به علويان كينه زيادى داشت عمر به دنبال او فرستاد و جريان را به او گفت و او پذيرفت. براى جنيدى ماهيانهاى تعيين كرد و به او دستور داد كه از آمدن شيعيان به نزد امام هادى و ارتباط با وى مانع شود، جنيدى به آموزش امام شروع كرد، جز اين كه از تيزهوشى امام، سرگردان مانده بود، روزى محمد بن جعفر، جنيدى را ديد و از او پرسيد:
«حال اين كودك- يعنى امام هادى- كه تو تربيت مىكنى چگونه است؟» جنيدى به او اعتراض كرد و گفت:
- «آيا تو مىگويى: اين كودك؟!! نمىگويى، اين پير! تو را به خدا سوگند مىدهم بگو، ببينم آيا در مدينه كسى را در علم و ادب آگاهتر از من سراغ دارى؟ ...»
- «نه ...»
- به خدا سوگند كه من سخنى در ادبيات مىگويم و تصوّر مىكنم كه تنها من به آن مطلب رسيدهام، آنگاه مىبينم كه وى- امام هادى (ع)- بابهايى از آن را مطرح مىكند و من از او استفاده مىكنم، اما مردم فكر مىكنند كه من معلّم او هستم، در حالى كه- به خدا سوگند- من از او چيز مىآموزم ...»
چند روزى گذشت، محمد بن جعفر بار ديگر، با جنيدى ملاقات كرد و از او پرسيد:
«حال آن كودك چگونه است؟» جنيدى، اعتراض كرد و گفت:
«اين حرف را مزن، به خدا سوگند كه او بهترين شخص روى زمين، و بالاترين مخلوقى است كه خداوند آفريده است. گاهى او مىخواهد وارد حجره شود، من به او مىگويم: تا سورهاى از قرآن را بخواند، در جواب من مىگويد:
كدام سوره قرآن را مىخواهى تا بخوانم؟ پس يكى از سورههاى طولانى را نام مىبرم كه هنوز به آنجا نرسيده است، او به خواندن سوره مبادرت مىكند، بطورى كه صحيحتر از قرائت او را نشنيدهام سوره را با صدايى دلگشاتر از مزامير داوود، قرائت مىكند و او قرآن را از اوّل تا به آخر از بردارد و تأويل و تنزيل قرآن را مىداند.
جنيدى افزود: اين كودك خردسال كه در مدينه ميان ديوارهاى سياه رشد يافته است از كجا اين همه علم فراوان را فراگرفته است، سبحان الله!! آنگاه، تيرگى دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام را از قلب خود زدود و به ولايت و دوستى ايشان گرايش يافت و معتقد به امامت شد .
طبيعى است كه اين رويداد هيچ علت ديگرى ندارد، جز آن عقيدهاى كه شيعه بدان معتقد است، مبنى بر اين كه خداوند ائمه اهل بيت عليهم السّلام را دانش و حكمت بخشيده و آن قدر به ايشان فضيلت داده است كه به هيچ كس از مردم جهان نداده است، در اين جهت تفاوتى ميان كوچك و بزرگ آنها نيست.
مظاهر شخصيّت امام عليه السّلام
صفات امام هادى عليه السّلام مشابه صفات پدران بزرگوارش بوده، آن صفاتى كه به سبب آن از ديگر مردمان ممتاز بودند، تمام عناصر بزرگى و كرامت در او بهم رسيده بود، و آن حضرت جامع فضايل و برجستگيها بود در عظمت او همين قدر بس كه يكى از ائمّه اهل بيت عليهم السّلام است كه خداوند، پليدى را از آنان دور ساخته و آنان را پاك و پاكيزه قرار داده است.
اينك به اختصار به برخى از آثار شخصيت آن بزرگوار اشاره مىكنيم:
امامت
امّا امامت، لطفى است از الطاف الهى نسبت به بندگانش كه خداوند جز به برگزيدگان از بندگانش مرحمت نمىكند به كسانى كه دل آنها را به ايمان آزموده و از تمام كاستيهاى ظلم و جور و بيهودهكاريها پاك و منزّه داشته است ما در همه تأليفات خويش درباره زندگانى ائمّه طاهرين عليهم السّلام، راجع به مسأله امامت صحبت كردهايم و در بعضى از تأليفات خود سخن بسيار گفتهايم و در بعضى به اختصار برگزار كردهايم و در اين كتاب نيز سخن كوتاه مىكنيم و تنها به بعضى از نكات مهم اشاره مىنماييم:
نياز به امامت
امامت يكى از شئون حيات اسلامى است، بىنيازى از آن ممكن نيست و بدون آن به راه راست نمىتوان رفت، نه از آن رو كه تنها محور زندگانى دينى است بلكه امامت محور حيات اقتصادى، سياسى و اجتماعى، و ضامن استقلال و آزادى امّت است و امنيّت و آسايش و آرامش را ارزانى مىدارد.
شايد يكى از عميقترين و ظريفترين علل نيازمندى جامعه به امامت، گسترش قواى روحى و نشر فضيلت و نيكى ميان مردم و مبارزه با خصلتهاى ناروا از قبيل خودخواهى، غرور، طمع، حسد و نظاير اينها از ديگر صفات ناروا و كج، باشد. زيرا كه تمام صفات خوب در جهان مبتنى بر ايمان به خداى تعالى است و تنها ايمان است كه جهان را از مصايب ويرانگر و بلاياى جنگها نگاه مىدارد، و او نيرومندترين و ارزشمندترين سلاح روى زمين است. ائمّه اطهار عليهم السّلام به صورت مثبت و فعّال به پديده ايمان اهميت مىدادند، اين بود كه پرچم ايمان را بلند كرده و به اهتزاز در آوردند و در راه خدا بسختى جهاد كردند، و در راه دعوت به خدا آثار درخشانى از خود به يادگار گذاشتند.
براستى نهج البلاغه، امير المؤمنين عليه السّلام مشتمل بر نسيمهايى از نفحات ايمان عميق به خداست؛ در نهج البلاغه دعوت به انديشه در آفرينش موجودات است كه خود موجب استوارى ايمان مىگردد، همان طورى كه بر آراستگى به اخلاق حسنه و صفات پسنديده دعوت مىكند و از صفات شرّ و ناپسندى كه باعث عقبماندگى و انحطاط است برحذر مىدارد. همچنين ما غذاى روحى ارزشمندى را در صحيفه سجاديه كه انجيل آل محمد صلى الله عليه و آله است مشاهده مىكنيم كه بحق منبع شادابى براى ايمان است، همان طورى كه در ساير دعاهاى وارده از ائمه عليهم السّلام اين غذاى روحى را مىيابيم كه باعث تابندگى و صفاى نفس و نجات آن از آفات نادانى و غرور مىگردد.
در كتاب احتجاج، دلايل مطمئنى را مشاهده مىكنيم كه ائمه اطهار بر توحيد و تعظيم خدا و در رد بر شبهاتى آوردهاند كه دشمنان اسلام و منكرين خدا آن شبهات را وارد كردهاند. امام هادى عليه السّلام، مبارزات پدرانش، ائمه طاهرين عليهم السّلام را در صحنههاى ايمان و دعوت، در زيارتنامه خود به نام «زيارت جامعه[۲۲]» ستوده است، از جمله:
«السّلام على الدّعاة إلى اللّه و الأدلّاء على مرضاة اللّه، و المستقرّين فى أمر اللّه، و التّامّين فى محبّة اللّه، و المخلصين فى توحيد اللّه، و المظهرين فى أمر اللّه ...»[۲۳]
اضافه مىكند و مىگويد:
«فعظّمتم جلاله- اى جلال اللّه- و أكبرتم شانه، و مجّدتم كرمه و أدمتم ذكره، و وكّدتم ميثاقه و أحكمتم عقد طاعته، و نصحتم له فى السّر و العلانية، و دعوتم إلى سبيله بالحكمة و الموعظة الحسنة و بذلتم أنفسكم فى مرضاته و صبرتم على ما أصابكم فى جنبه، و أقمتم الصّلاة، و آتيتم الزّكاة و أمرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم فى اللّه حقّ جهاده حتّى أعلنتم دعوته و بيّنتم فرائضه، و أقمتم حدوده و نشرتم شرايع احكامه و سننتم سنّته و صرتم فى ذالك منه إلى الرّضا، و سلّمتم له القضاء، و صدّقتم من رسله من مضى ...»[۲۴]
[۱]دلائل الإمامة: ص ۲۱۶.
[۲]عيون المعجزات.
[۳]تذكرة الخواص: ص ۳۹.
[۴]بحار الانوار: ۱۳/ ۱۲۶، الدر النّظيم.
[۵]بحر الأنساب: ص ۳۵.
[۶]مرآة الزّمان: ص ۹ برگ مصوّر: ص ۵۵۳.
[۷]تاريخ الائمة: ص ۱۶.
[۸]نام روستايى است كه از مدينه سه ميل فاصله دارد و امام موسى بن جعفر (ع) آن را ايجاد كرد.
[۹]الاتّحاف بحبّ الأشراف: ص ۶۷، جوهرة الكلام فى مدح السادة الاعلام: ص ۱۵۱.
[۱۰]اصول كافى: ۱/ ۴۹۷، ارشاد: ص ۳۶۸، اعيان الشّيعه: ۴/ ق ۲/ ۲۵۲.
[۱۱]الاتّحاف بحبّ الاشراف: ص ۶۷، جوهرة الكلام: ص ۱۵۱، مرآة الجنان: ۲/ ۱۵۹ تاريخ الخميس: ۲/ ۳۲۱.
[۱۲]اعيان الشّيعه: ۴/ ق ۲/ ۲۵۲.
[۱۳]تاريخ الخميس: ۲/ ۳۲۱، مرآة الجنان: ۲/ ۱۵۹.
[۱۴]يعنى: «بار خدايا به حق دو مولودى كه در ماه رجب قدم به دنيا نهادند: يكى محمد بن على دوم- امام باقر عليه السّلام- و ديگرى على بن محمد كه برگزيده است، يعنى امام هادى عليه السلام».
[۱۵]الاتّحاف بحبّ الأشراف: ص ۶۷.
[۱۶]يعنى، ما بزرگوارانيم و كودكان ما، در گهواره صاحب كنيه مىشوند. همانا ما- وقتى كه فرومايگان بر بساط عزّت نشينند- قيام مىكنيم.
[۱۷]يعنى، من او را وقت صدا زدن، به كنيه صدا مىزنم تا احترامش كرده باشم نه آن كه به لقب بخوانم و آن هم به لقب ناپسند!
[۱۸]عمدة الطّالب: ص ۱۸۸. در علل الشّرائع ص ۲۴۱، آمده است به محلهاى كه امام عليه السّلام ساكن بود عسكر مىگفتند، از اين رو به آن بزرگوار عسكرى گفتند.
[۱۹]نور الابصار: ص ۱۶۴، بحار الانوار: ۱۳/ ۱۲۷، جوهرة الكلام: ص ۱۵۱.
[۲۰]مآثر الكبراء فى تاريخ سامراء: ۳/ ۲۰.
[۲۱]جوهرة الكلام فى مدح السادة الاعلام: ص ۱۵۱.
[۲۲]اين زيارت را به دليل جامع بودن صفات ممتاز كه در تمام مشاهد مشرفه انبياء و اوصياء مىتوان خواند زيارت جامعه گفتهاند- م.
[۲۳]«درود بر شما دعوت كنندگان به سوى خدا و راهنمايان به طريق خشنودى خدا، و ثابت قدمان در اجراى فرمان خدا، و كاملان در محبت خدا، و خالص و مخلص در توحيد خدا و آشكار كنندگان فرمان خدا ...»
[۲۴]«پس شماييد كه خدا را به عظمت و شأن او را به بزرگى ياد كرديد و لطف و كرمش را به بزرگى ستوديد، و همواره به ياد خدا و هميشه بر سر پيمان او بوديد، و رشته طاعتش را محكم نموديد، و در پنهان و آشكار مردم را براى خدا دعوت كرديد و با برهان واين فرازهاى برجسته، نقش مبارزاتى را كه ائمه اطهار عليهم السّلام در برافراشتن كلمه توحيد و دفاع از ارزشهاى ايمان و اسلام ايفا كردند، تجسّم بخشيده است، براستى كه آن بزرگواران جانشان را در طبق اخلاص نهاده و قربانيانى را در راه خدا تقديم داشتند بىآن كه به جز خدا از كسى مزد و پاداشى بجويند.