عوامل شورش عليه عثمان

پرسش :

عوامل و زمینه های شورش برضد عثمان، چه بود؟



پاسخ :

عوامل شورش بر ضد عثمان را اینگونه می توان برشمرد:

مقرّب ساختن طُلَقا

هنگامى كه عثمان به خلافت مى رسد ، كسانِ خود و در حقيقت ، «حزب طُلَقا(آزادشدگان پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكّه)» را بسى مى نوازد و آنان را كه برخى شان (همانند : حَكَم و پسرانش مروان و حارث) مطرود پيامبر خدايند ، همرازان و كارگزاران خود بر مى گيرد .

در حكومتِ خليفه مسلمانان ، مروانِ مطرودِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، منشى ويژه خليفه است و حارث ، رياست بازار را به عهده دارد ـ يعنى سياست و اقتصاد را يك جا! ـ . معاويه در شام ، عبد اللّه بن عامر (جوانى ۲۵ ساله از بنى اميّه) در بصره ، عبد اللّه بن ابى سرح (با سابقه ارتداد) در مصر ، سعيد بن عاص در كوفه و اشعث بن قيس در آذربايجان ، همگى از بستگان عثمان اند كه به جاى صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و چهره هاى برجسته جامعه اسلامى ، حكم مى رانند .

اينان با پشتيبانى خليفه ، بر مردم سخت مى گيرند و فرياد مردم به جايى نمى رسد و چون صحابه بزرگ پيامبر خدا زبان به اعتراض مى گشايند ، سياسى مى شوند و عثمان ، برخوردى خشن و دور از انصاف را با آنان پيشه مى سازد : ابو ذر را به ربذه تبعيد مى كند و او در تنهايى و مظلوميّت ، زندگى را بدرود مى گويد ؛ عمّار بن ياسر ، حق مدار بزرگ ، را با آن پيشينه درخشان ، شخصا چنان مى زند كه به «فتق» دچار مى شود ؛ عبد اللّه بن مسعود را تبعيد كرده ، حقوقش را از بيت المال مى بُرد ؛ و ... .[۱]

ريخت و پاش از بيت المال

روش اقتصادى عثمان نيز بسى شگفت انگيز است . او با بيت المال ، چنان رفتار مى كند كه گويا «مِلك طِلق» اوست . گشاده دستى و بخشش او را بسيار گزارش كرده اند ، به طورى كه زشتى اين همه گشاده دستى ، از ديد محقّقان آگاه اهل سنّت نيز پنهان نمانده است .

او اموال بسيارى را به ابو سفيان ، حَكَم ، مروان و ديگران مى بخشد و در برابر اعتراض مردم ، هرگز تسليم نمى شود . و شگفت ، اين جاست كه گاه ، اين همه بخشندگى از بيت المال را «صله رحم» تلقّى مى كند!

وى با اين گونه كارها تضادّ طبقاتىِ شگفتى را در جامعه اسلامى پديد مى آورَد . اين رفتارها و اين نواختن هاى ظالمانه و بخشش هاى متضاد با فرهنگ دينى ، اندك اندك ، اعتراض مردم را مى گسترانَد ، تا بدان جا كه به شورشى همگانى و حركتى عمومى بر ضدّ عثمان تبديل مى شود .

برخورد با آموزه هاى دين

نكته مهمّى كه گاه از ديد محقّقانْ پنهان مانده و شايان بسى توجّه است ، تغيير و دگرسانى در دين و تحريف و دستكارى احكام الهى از سوى عثمان است كه در روزهاى شورش ، در شعارها و سخنان مخالفان خليفه به روشنى ديده مى شود .

گشاده دستى هاىِ خليفه در بيت المال ، بخشش هاى بى حساب وى و نيز به كار گمارى هاى بى معيار و به دور از سياست از يك سو و تلاش مورّخانى كه به جاى نگاهبانى از ميراث تاريخى ، نگهبان شخصيّت هاى تاريخى بوده و چهره ها را پرداخته و بر ساخته اند ، از سوى ديگر ، نگذاشته تا اين بُعد از ناهنجارى هاى خليفه ـ كه شايد بيشترين نقش را در خيزش مردم داشته است ـ نمايان شود . نمونه هايى را مى آوريم .

روايت شده كه به زيد بن ارقم گفته شد : چرا عثمان را تكفير كرديد؟ گفت :

به خاطر سه چيز : اموال را تنها بازيچه اغنيا قرار داد و به ديگران نداد ؛ آن دسته از اصحاب پيامبر خدا را كه در راه دينْ هجرت كرده بودند ، در جايگاه كسانى قرار داد كه با خدا و پيامبرش جنگيده بودند ؛ و به غير كتاب خدا عمل كرد .[۲]

عمّار ياسر كه در حق مدارى ، شهره آفاق بود و در خيزش بر ضدّ عثمان نقش مؤثّرى داشت ، در هنگامه صفّين ، خطبه اى خواند و در ضمن آن ، براى ترغيب مردمان بر ضدّ معاويه گفت :

اِنهَضوا مَعي عِبادَ اللّهِ إلى قَومٍ يَطلُبونَ ـ فيما يَزعُمونَ ـ بِدَمِ الظّالِمِ لِنَفسِهِ ، الحاكِمِ على عِبادِ اللّهِ بِغَيرِ ما في كِتابِ اللّهِ ، إنَّما قَتَلَهُ الصّالِحونَ المُنكِرونَ لِلعُدوانِ ، الآمِرونَ بِالإِحسانِ ، فَقالَ هؤُلاءِ الَّذينَ لا يُبالونَ إذا سَلُمَت دُنياهُم ولو دَرَسَ هذَا الدّينُ : لِمَ قَتَلتُموهُ ؟ فَقُلنا : لِأَحداثِهِ ...

اى بندگان خدا! با من به سوى گروهى برخيزيد كه ادّعاى خونخواهى كسى را دارند كه بر خود ستم كرد و حكمى جز آنچه كتاب خدا گفته بود ، بر بندگان خدا روا داشت . او را شايستگانى كشتند كه ستم را تاب نمى آوردند و به نيكى فرمان مى دادند . و حال ، اينانى كه چون دنيايشان به سلامت مانَد ، از كهنه شدن دينْ واهمه اى ندارند ، مى گويند : چرا او را كشتيد؟ مى گوييم : به خاطر بدعت هايش![۳]

در ميان اظهار نظرهاى صحابيان درباره رفتار عثمان ، تعبيرهايى چون : «دينتان را دگرگون كرد» ، «بدعت هايى آورد» ، «تو بدعت هايى آوردى كه مردم ، آنها را نمى شناسند» ، «خواست كه دينمان را دگرگون كند» ، «بدعت هايى آورد و با حُكمِ قرآنْ مخالفت كرد» ، «حكم قرآن را پشت سر انداخت» ، «كتاب خدا را دگرگون كردى»[۴]و ... فراوان است و اين تعبيرها به واقع ، نشانى از باور داشتن به تحريف دين ، دگرگونى احكام الهى و دگرسانى آموزه هاى محمّدى اند كه در حكومت عثمان اتّفاق افتاده است . چنين است كه مى بينيم تنى چند از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به آبادى ها نوشتند كه : «دين محمّد صلى الله عليه و آله تباه شد» .

به هر حال ، هنوز از روزگار حيات پيامبر خدا چندان نمى گذرد و مردمان نمى توانند بنگرند كه دين خدا دستْ خوش تحريف مى شود ، آموزه هاى الهى به سُخره گرفته مى شوند و حكم خدا دگرگون مى گردد . نمى توانند اين همه را بنگرند و دم فرو بندند .

مشاوران نابكار

مشاوران هر مدير ، در اداره و سامان بخشى امور و تحقّق عينى جريان ها نقشى بس تعيين كننده دارند . به واقع ، مشاوران اجرايى ، نقشى تكميلى (و البتّه بنيادى) در مديريّت مدير و پيشوايى رهبر جامعه به عهده دارند . بدين سان ، گزينش آنان از يك سو و گونه بهره گيرى مدير از آنها و چگونگى مشاورت آنان با مدير و حد و حدود فهم و نيز اخلاص آنان به مدير و ... از سوى ديگر ، بسى حسّاس است .

متأسّفانه عثمان در تمام اين موارد ، يكسر ناهنجار است و موضعى نااستوار دارد . از گزينش افراد ، سخن گفتيم . نزديكان عثمان ، نه وجهه اجتماعى دارند و نه چهره دينى . خليفه نيز عنصرى بى اراده و سست رأى در برابر آرا و اظهار نظرهاى مشاوران است . مشاوران او نيز نه از انديشه درست و نه از تعهّد دينى برخوردارند . در نتيجه آنچه مى گويند و به عثمان تحميل مى كنند ، در جهت هوس هاى خويش و رويارويى با مخالفان است ، نه براى صلاح امّت و خلافت و خليفه .

اطرافيان عثمان (بنى اميّه) ، نه با انصارْ پيوندى درست دارند و نه با مهاجرانْ كردارى صواب . در نتيجه عثمان را به سمتى سوق مى دهند كه نتيجه اش قتل وى است .

ابو سفيان ، پير سياست آنان ، كه كين ورزى اش با اسلامْ شهره آفاق است ، به عثمان مى گويد :

اين اِمارت ، امارتى جهانى و اين پادشاهى ، همان پادشاهى جاهلى است . پس بنى اميّه را بزرگان زمين قرار ده .[۵]

عثمان نيز چنين مى كند ؛ امّا آنان او را به كجا مى برند؟ بنگريد :

سررشته تمام كارهايى كه به نام عثمان انجام مى شود ، در دست مروان (داماد و كاتب عثمان) است ؛ جوانى كه از آداب اسلامى ، هيچ نمى داند و مطرود و تبعيدى پيامبر صلى الله عليه و آله است . زمانى كه او از تبعيد باز مى گردد و پاى به مدينه مى نهد ، بغض فروخورده چندين ساله خود را در سايه قدرتى كه خليفه مسلمانان بدو داده است ، بيرون مى ريزد . او به تحقير تمامى انصار و مهاجران مى پردازد و اين ، در تهييج آنان بر ضدّ عثمان ، مؤثّر مى شود .

خليفه ، عنصر چشم و گوش بسته اى مى نمايد كه در دست مروان ، همانند موم ، تغيير مى كند ؛ چه آن زمان كه رسما و در ملأ عام ، توبه مى كند و مروانْ او را به توبه شكنى وادار مى سازد ، و چه زمانى كه با عزل والى مصر موافقت مى كند و سپس به پيشنهاد مروان ، به قتل و تبعيد و شكنجه كردن انقلابيون مصر ، فرمان مى دهد .

مروان كه به واقع ، ديكته كننده سياست هاى عثمان است ، در كشاندن عثمان به افراطِ در رفتار ، بدان گونه تلاش مى كند كه نائله ، همسر عثمان ، مى گويد :

به خدا سوگند ، آنان او را مى كشند و او را گناهكار مى شمارند ... . و تو [ اى عثمان! ]از مروان ، فرمان مى برى و او تو را به هر كجا كه بخواهد ، مى كشاند .[۶]

مشاوران ديگر عثمان نيز از اين قبيل اند . عثمان ، آنان را جمع مى كند تا درباره نارضايتى مردم با آنها به رايزنى بپردازد . معاويه راه حل را يارى جستن عثمان از نيروى نظامى مى داند . عبد اللّه بن عامر نيز مى گويد :

بايد آنان را به جهادْ فرمان دهى تا از تو باز بمانند . [ بايد آنان را] در مرزها نگاه دارى تا در برابر تو خوار شوند و هَمّ و غمّشان جز [ حفظ جان] خود نباشد .

سعيد بن عاص نيز مى گويد كه عثمان بايد سرچشمه ها را بخشكاند و رهبران آنان را بكشد ... .[۷]در اين مورد ، معاويه پيشنهاد مى كند كه على عليه السلام ، طلحه ، زبير و ... كشته شوند . حال ، با وجود اين همه ذهن بيمار و انديشه فاسد و جهتگيرى ستمگرانه و شورش برانگيز ، چه نيازى به سؤال از علل شكل گيرى شورش است؟

در اين روز ، تنها كسى كه از سر سوز و به لحاظ حراست از هويّت جامعه اسلامى ، خالصانه به عثمان نصيحت مى كند و عثمان را از پيامدها بر حذر مى دارد ، على عليه السلام است ؛ كسى كه با آن همه ظلم روا شده به وى ، باز هم نمى خواهد كار بِدان جا بكشد ... و اى كاش كه گوش شنوايى باشد و عثمان ، به عهدهايى كه مى بندد و قول هايى كه مى دهد ، پايدار بمانَد!

امام على عليه السلام درباره موضع خود و چگونگى برخورد اطرافيان عثمان ، سخنانى نغز و بيدارگر دارد . از جمله :

وَاللّهِ ما زِلتُ أذُبُّ عَنهُ حَتّى إنّي لَأَستَحي ، ولكِنَّ مَروانَ ومُعاوِيَةَ وعَبدَ اللّهِ بنَ عامِرٍ وسَعيدَ بنَ العاصِ هُم صَنَعوا بِهِ ما تَرى . فَإِذا نَصَحتُهُ وأمَرتُهُ أن يُنَحِّيَهُمُ استَغَشَّني حَتّى جاءَ ما تَرى .  به خدا سوگند ، هماره از او دفاع كردم تا آن كه خجل شدم . مروان و معاويه و عبد اللّه بن عامر و سعيد بن عاص ، با او كارى كردند كه مى بينيد و چون او را نصيحت و امر كردم كه آنان را براند ، مرا به خيانتْ متّهم كرد ، تا [ اين كه ]آنچه مى بينيد ، پيش آمد .[۸]

اينها و جز اينها كه گفتيم ، عوامل خيزش بر ضدّ عثمان و زمينه هاى قيام بر ضدّ خلافت مركزى بود . مسعودى در مروج الذهب درباره دلايل اعتراضات بر ضدّ عثمان مى گويد :

در سال سى و پنجم [ هجرى] اعتراض ها نسبت به عثمانْ فراوان شد و رد و انكار كارهايش بالا گرفت ؛ همانند آنچه ميان او و عبد اللّه بن مسعود واقع شد و [ قبيله] هُذَيل به خاطر آن ، از عثمان كناره گرفتند و يا ضرب و شتم عمّار بن ياسر كه او را به فتق دچار كرد و بنى مخزوم را به كناره گيرى از عثمان وا داشت . و از اين جمله است كار وليد بن عقبه در مسجد كوفه و نيز كارهايى كه عثمان با ابو ذر كرد .[۹]

يعقوبى نيز دلايل را اين گونه مى شمرد :

پس از شش سال كه از خلافت عثمان گذشت ، مردم ، زبان به اعتراض بر ضدّ او گشودند و برخى افراد ، سخنانى درباره او به زبان آوردند و گفتند : نزديكان خود را بر ديگران مقدّم داشته و زمين هايى را در قُرُق خود كرده و خانه [ مجلّلى] ساخته و مزارع و اموالى را از مال خدا و مسلمانان براى خود برداشته و ابو ذر (صحابى پيامبر خدا) و عبد الرحمان بن حنبل را تبعيد كرده و حكم بن ابى عاص و عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح (دو رانده شده پيامبر خدا) را باز گردانده و خون هرمزان را هدر داده و قاتل او (عبيد اللّه بن عمر) را به قصاص او نكشته و وليد بن عقبه را به حكومت كوفه گمارده تا در نماز ، چنان كارى كند و با اين همه ، او را در پناه خود آورده و [ ناشيانه ]حكم رجم داده است .

و اين ، در مورد زنى از [ قبيله ]جُهَينه بود كه شش ماه پس از ورود به خانه شوهر ، فرزندى آورد و عثمان به رجم او فرمان داد و چون براى رجم ، بيرون برده شد ، على بن ابى طالب عليه السلام بر عثمان وارد شد و گفت : «خداوند عز و جل[ درباره فرزند] مى گويد :  وَ حَمْلُهُ وَ فِصَــلُهُ ثَلَـثُونَ شَهْرًا ؛[۱۰]و باردارى و از شير گرفتن او ، سى ماه است  و درباره شير دادن فرزند مى گويد :  حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ ؛[۱۱]دو سال كامل  . [ پس ، باردارى مى تواند شش ماه باشد]» . از اين رو عثمان در پى آن زن فرستاد ؛ امّا او را رجم شده و مرده يافتند . آن مرد نيز به فرزند خود ، اعتراف و اقرار كرد .[۱۲]طبرى نيز ضمن اشاره به بعضى نكات ، از ذكر بقيّه آنها صرف نظر كرده و گفته است :

ما بسيارى از عواملى را كه به دست قاتلان عثمان بهانه داد تا كشتن او را توجيه كنند ، بيان كرديم و از بسيارى ديگر ، به خاطر علّت هايى كه ما را به ترك نقل آنها بر انگيخت ، صرف نظر كرديم .[۱۳]

[۱]موارد ديگر را در همين كتاب بنگريد : ص ۹۹ (موجبات شورش بر عثمان) .

[۲]الشافى : ج ۴ ص ۲۹۱ .

[۳]وقعة صفّين : ص ۳۱۹ .

[۴]ر . ك : أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۳۳ ـ ۱۳۸ وتاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۷۶ و ج ۵ ص ۴۳ وشرح نهج البلاغة : ج ۹ ص ۳۶ و ج ۸ ص ۲۲ ووقعة صفّين : ص ۳۳۹ .

[۵]الأغانى : ج ۶ ص ۳۷۰ .

[۶]ر.ك : ص ۲۷۳ (شكستن توبه و پيمان) .

[۷]ر . ك : ص ۲۸۳ (خيانت خواصّ بدكردار) .

[۸]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۷۸ .

[۹]مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۵۰ .

[۱۰]احقاف ، آيه ۱۵ .

[۱۱]بقره ، آيه ۲۳۳ .

[۱۲]تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۷۳ .

[۱۳]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۶۵ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۲۸۶ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت