حدیث سلسلة الذهب

حدیث سلسلة الذهب

متن حدیث سلسلة الذهب
علت نامگذاری این حدیث، به حدیث سلسلة الذّهب [یعنی زنجیرۀ زرّین] این است که افراد حاضر در سند حدیث، همگی از معصومان‌اند؛ یعنی امام رضا(ع) از امام هفتم(ع) و او از امام ششم(ع) تا اینکه به امام علی علیه السلام می‌رسد و او از پیامبر(ص) و پیامبر از خدای تعالی نقل می‌کند.

امام رضا عليه السلام ، در سفر به خراسان ، در شهر نيشابور ، حديثى را به يادگار نهاد كه به حديث «سلسلة الذهب» مشهور شده است. امام رضا عليه السلام ، در كجاوه نشسته بود كه راويان حديث ، گِردش را گرفتند و از امام عليه السلام ، حديثى را به يادگار خواستند. امام عليه السلام ، سر از كجاوه بيرون آورد و پس از نام بردن از پدران بزرگوارش ، از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرد كه فرمود :
از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : از جبرئيل عليه السلام شنيدم كه فرمود : از خداوند عز و جلشنيدم كه فرمود :
لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصْنى ، فَمَن دَخَلَ حِصْنى أمِنَ مِنْ عَذابى . لا إله إلّا اللّه ، دژ من است و هر كس وارد دژ من شود ، از عذابم در امان است.  راويان حديث ، گفته اند : چون شتر به راه افتاد ، امام عليه السلام با صداى بلند به ما فرمود :
بِشُروطِها ، وَ أنا مِنْ شُروطِها . امّا اين ، شرط هايى دارد و من ، از شرط هاى آن هستم.

متن حدیث:

التوحيد عن إسحاق بن راهويه :

لَمّا وافى أبُو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنَيسابورَ وأرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المأمونِ ، اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ ، فَقالوا لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ! - وكانَ قَد قَعَدَ فِي العَمّاريَّةِ - فَأَطلَعَ رأسَهُ وقالَ :

سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَليٍّ يَقولُ : سَمِعتُ أبي عَليَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ : سَمِعتُ أبيَ الحُسَينَ بنَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَليَّ بنَ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله يَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقولُ : سَمِعتُ اللَّهَ Uيَقولُ : «لا إلهَ إلَّا اللَّهُ حِصني ؛ فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي» .

قالَ : فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا : «بِشُروطِها ، وأنا مِن شُروطِها».[۲]

التوحيد- به نقل از اسحاق بن راهويه - : چون امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست از آن جا به سوى مأمون [در مرو] خارج شود ، علماى حديث ، نزد ايشان گِرد آمدند و گفتند : اى پسر پيامبر خدا! از نزد ما مى‏روى و حديثى برايمان باز نمى‏گويى تا از شما بهره‏مند شويم؟!

امام رضا عليه السلام - كه در كجاوه نشسته بود - ، سرش را بيرون آورد و فرمود : «از پدرم ، موسى بن جعفر ، شنيدم كه مى‏فرمايد : از پدرم ، جعفر بن محمّد ، شنيدم كه مى‏فرمايد : از پدرم ، محمّد بن على ، شنيدم كه مى‏فرمايد : از پدرم ، على بن الحسين ، شنيدم كه مى‏فرمايد : از پدرم ، حسين بن على بن ابى طالب ، شنيدم كه مى‏فرمايد : از پدرم ، امير مؤمنان على بن ابى طالب ، شنيدم كه مى‏فرمايد : از پيامبر خدا شنيدم كه مى‏فرمايد : از جبرئيل شنيدم كه مى‏فرمايد : از خداوند - كه بزرگى‏اش بِشكوه باد - شنيدم كه مى‏فرمايد : "لا إله إلّا اللّه ، دژِ من است . هر كس به دژِ من وارد شود ، از عذابم در امان است"» .

شتر كه حركت كرد ، امام عليه السلام بر ما بانگ داد : «با شروط آن ، و من ، يكى از شروط آن هستم» .

الأمالي للطوسي عن عبد السلام بن صالح الهروي :

كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام لَمّا دَخَلَ نَيسابورَ وهُوَ راكِبٌ بَغلَةً شَهباءَ ، وقَد خَرَجَ عُلَماءُ نَيسابورَ في استِقبالِهِ ، فَلَمّا سارَ إلَى المَرتَعَةِ تَعَلَّقوا بِلِجامِ بَغلَتِهِ وقالوا : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، حَدِّثنا بِحَقِّ آبائِكَ الطّاهِرينَ! حَدِّثنا عَن آبائِكَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ .

فأَخرَجَ رأسَهُ مِنَ الهَودَجِ وعَلَيهِ مِطرَفُ خَزٍّ فَقالَ :

حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ ، عَن أبيهِ عَليِّ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ سَيِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، عَن أبيهِ أميرِ المُؤمِنينَ ، عَن رَسولِ اللَّه صلى اللّه عليه و آله قالَ : أخبَرَني جَبرَئيلُ الرّوحُ الأَمينُ عَنِ اللَّهِ - تَقَدَّسَت أسماؤُهُ وجَلَّ وَجهُهُ - قالَ : «إنّي أنا اللّهُ ، لا إلهَ إلّا أنا وَحدي ، عِبادي! فَاعبُدوني . وَليَعلَم مَن لَقِيَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ مُخلِصاً بِها أنَّهُ قَد دَخَلَ حِصني ؛ ومَن دَخَلَ حِصني أمِنَ عَذابي» .

قالوا : يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ، وما إخلاصُ الشَّهادَةِ للَّهِ؟

قالَ : طاعَةُ اللَّهِ ورَسولِهِ ، ووَلايَةُ أهلِ بَيتِهِ عليهمالسلام .[۳]

الأمالى ، طوسى‏- به نقل از عبد السلام بن صالح هروى - : هنگامى كه امام رضا عليه السلام وارد نيشابور شد ، من همراه ايشان بودم . امام عليه السلام بر استرى خاكسترى‏رنگ ، سوار بود . علماى نيشابور به استقبال او آمدند . چون به سوى مرتع حركت كرد ، آنان ، لگام استرش را گرفتند و گفتند : اى فرزند پيامبر خدا! تو را به حقّ پدران پاكت ، از پدرانت - كه درودهاى خدا بر همگى ايشان باد - برايمان حديثى بگو .

امام رضا عليه السلام در حالى كه ردايى از خز با حاشيه نگارين بر تن داشت ، سرش را از كجاوه بيرون آورد و فرمود : «پدرم موسى بن جعفر ، از پدرش جعفربن محمّد ، از پدرش محمّد بن على ، از پدرش على بن حسين ، از پدرش حسين ، سَرور جوانان اهل بهشت ، از پدرش امير مؤمنان ، برايم حديث كرد كه پيامبر خدا فرمود : جبرئيل روح الأمين ، از جانب خداوند - كه نام‏هايش مقدّس و رويش بِشكوه است - به من خبر داد كه فرمود : "منم خداوند . معبودى جز من نيست كه يگانه‏ام . پس اى بندگان من! مرا بپرستيد . آن كه با گواهى دادن از سرِ صدق و اخلاص به اين كه معبودى جز من نيست ، ديدارم كند ، هر آينه ، به دژِ من در آمده است و آن كه به دژِ من در آيد ، از عذابم در امان است"» .

گفتند : اى فرزند پيامبر خدا! گواهى خالص دادن براى خدا چيست؟

فرمود : «اطاعت كردن از خدا و پيامبر او و ولايت اهل بيتش عليهم السلام » .

حکمت نامه رضویجلد دوم ص ۲۱۲


​​[۲]التوحيد : ص ۲۵ ح ۲۳ ، معاني الأخبار : ص ۳۷۱ ح ۱ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۳۵ ح ۴ ، ثواب الأعمال : ص ۲۱ ح ۱ ، بشارة المصطفى : ص ۲۶۹ ، بحار الأنوار : ج ۳ ص ۷ ح ۱۶ .

[۳]الأمالي للطوسي : ص ۵۸۹ ح ۱۲۲۰ ، التوحيد : ص ۲۴ ح ۲۲ ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۱ كلاهما نحوه ، تنبيه الخواطر : ج ۲ ص ۷۵ ، بحار الأنوار : ج ۲۷ ص ۱۳۴ ح ۱۳۰ .