جزيره خضراء

پرسش :

ماجرای جزيره خضراء چیست و آیا قابل قبول است؟



پاسخ :

يكى از موضوعات و مسائلى كه براى شيعيان و پيروان امام زنده غايب مطرح بوده ، مسئله محلّ سكونت و زندگى ايشان است. مى توان گفت طرح «جزيره خضراء» ، پاسخى به اين كنجكاوى هاست.

جزيره خضراء، منطقه اى است در جنوب اسپانيا نزديك تنگه جبل الطارق كه نامش در تواريخ اندلس و مغرب آمده است و در منابع كهن ، از آن به «باب الأندلس» ياد شده است.

جزيره خضراء به عنوان محلّ سكونت و اقامت صاحب الأمر ، از دوره صفويه در ادبيات شيعيان مطرح شده است. از اين داستان ، دو گزارش در منابع حديثى و اعتقادىِ شيعه آمده است:

۱. واقعه اى كه براى زين الدين على بن فاضل مازندرانى در يازدهم شوّال ۶۹۱ ق ، اتفاق افتاده و او آن را در نجف در پانزدهم شعبان ۶۹۹ ق ، براى فضل بن يحيى طيبى نقل كرده است و البته فضل بن يحيى ، پيش از اين تاريخ ، آن را از طريق دو نفر ديگر به نام هاى شمس الدين نجيح حلّى و جلال الدين عبد الدين حوام حلّى شنيده بوده است. فضل بن يحيى ، پس از استماع ، اين واقعه را كتابت مى كند و رساله اى مى شود كه مورد توجّه عالمان شيعه قرار مى گيرد.

خلاصه داستان چنين است: زين العابدين با يكى از استادان حنفى مذهبش به مصر سفر مى كنند و از آن جا عازم سرزمين اندلس و جزائر آن مى شوند. در ضمن سفر ، نام «جزائر الرافضة» را از مردمان آن جا مى شنود و تصميم مى گيرد كه به آن جا سفر كند. پس از سه روز سفر ، به جزيره هايى مى رسد با برج ها و دژهاى محكم. مردمان آن جا را شيعه و معتقد مى يابد. از آنها مى پرسد : رزق و روزىِ شما از كجا مى آيد؟ مى گويند : از جزيره خضراء در بحر ابيض كه محلّ سكونت فرزندان امام زمان است و از آن جا تا به اين جا ، چهار ماه طول سفر است. علاقه مند مى شود كه بدان جا سفر كند. با كاروانى كه ارزاق را براى شيعيان آن منطقه مى آورد ، به جزيره خضراء سفر مى كند. آن جا را سرسبز و زيبا مى بيند . در آن جا شخصى را به نام سيّد شمس الدين محمّد عالم ، زيارت مى كند كه خود را نائب خاص امام زمان عليه السلام معرفى مى كند . گفتگوها و پرسش و پاسخ هايى ميان او و سيّد شمس الدين صورت مى گيرد. اطرافيان سيّد شمس الدين ، او را از نوادگان امام زمان عليه السلام معرفى مى كنند و در ادامه داستان ، پاره اى از پرسش ها و پاسخ ها نقل شده اند .[۱]

متن اصلى اين رساله ، به زبان عربى بوده است و ترجمه آن را به فارسى ، شيخ آقا بزرگ به محقّق كركى (م ۹۴۰ ق)[۲]و برخى نيز به مير شمس الدين محمّد بن اسداللَّه شوشترى نسبت داده اند.[۳]

۲. داستان ديگر را محدّث نورى در جنة المأوى آورده است كه كمال الدين احمد بن محمّد بن يحيى انبارى به سال ۵۴۳ ق ، مشابه واقعه پيشين برايش اتفاق مى افتد . محدّث نورى ، اين داستان را از كتاب التعازى شريف زاهد محمّد بن على علوى و الصراط المستقيم بياضى (م ۸۷۷ ق)[۴]و نيز از طريق سيّد نعمت اللَّه جزايرى در الأنوار النعمانية از على بن فتح اللَّه كاشانى و او از شريف زاهد علوى ، نقل كرده است. خلاصه داستان طبق نقل محدّث نورى چنين است:

احمد بن محمّد بن يحيى انبارى مى گويد: شبى در خانه وزير عون الدين يحيى بن هبيره بوديم و گروهى ديگر نيز ميهمان بودند. در آن جمع ، شخص ناشناسى بود كه وزير ، او را بسيار تكريم مى كرد. در پايان گفتگوها وزير به مذمّت شيعيان پرداخت. وقتى سخن به اين جا مى رسد ، شخص ناشناس مى گويد: مى خواهم داستانى را تعريف كنم. با گروهى از شهر خود به نام «باهيه» ، عازم سفر دريا شديم . به جزايرى رسيديم كه ناخدا نيز اطّلاعى از آن نداشت . پرس و جو كرديم گفتند نام جزيره، «مباركه» و سلطان آن ، «طاهر» نام دارد . از محلّ حكومت وى پرسيديم ، گفتند : مكانى به نام «زاهره» است كه با اين جا ده شبانه روز راه خشكى و بيست و پنج شبانه روز راه دريا فاصله دارد و مردمان آن مسلمان اند.

از نائب سلطان در اين شهر پرسيديم ، مردى صالح را معرفى كردند . نزد او رفتيم . او خواست از يهوديان و مسيحيان گروه جزيه بگيرد و برخى ديگر را خوارج معرفى كرد كه اموالشان محترم نيست. از وى خواستيم ما را به سلطان معرفى كند. او نيز چنين كرد . به سمت زاهره حركت كرديم . آن جا را شهرى زيبا و خوش آب و هوا يافتيم . نزد طاهر رفتيم . او خود را فرزند امام زمان عليه السلام معرفى كرد . پس از زاهره ، شهرى ديگر بود به نام «راقيه» كه سلطانش قاسم پسر امام زمان عليه السلام بود و پس از آن ، شهرى ديگر به نام «صافيه» كه سلطانش ابراهيم پسر امام زمان عليه السلام بود و پس از آن، دو شهر ديگر به نام هاى «ظلوم» و «عناطيس» كه حاكمانش عبدالرحمان و هاشم پسران امام زمان عليه السلام بودند . در اين پنج شهر ، جز شيعه زندگى نمى كرد. يك سال در آن جا اقامت كرديم . وزير وقتى داستان را شنيد، همه ما را تهديد كرد كه اين داستان را بر زبان نياوريم.[۵]

در دوره معاصر و هم زمان با پيروزى انقلاب اسلامى ، مسئله جزيره خضراء مجدداً با نگارش كتابى با عنوان مثلّث برمودا فى «بحار الأنوار» الشيخ المجلسى، دراسة مفصلة لظاهرة مثلّث برمودا و الصحون الطائره و بحث خاص حول الإمام المهدى ، به بحث گزارده شد كه محلّ گفتگوهاى علمى و دينى قرار گرفت. اين كتاب ، به فارسى ترجمه شد و نقدهايى به فارسى و عربى بر اين كتاب نوشته شد.

تحليل و نقد

تا اين جا گزارشى اجمالى از منابع و مصادر اين داستان را آورديم. اينك در مقام تحليل و نقد آن بايد گفت :

۱. اتصال اين داستان ها از قرن يازدهم به قرن ششم و هفتم كه زمان وقوع ادعايى آن است، قابل اثبات نيست. نقل ها به صورت وِجاده[۶]هستند و از اعتبار لازم برخوردار نيستند.

۲. شكل و لحن قصه پردازى حاكم بر داستان، گونه اى قصه گويى را به ذهن متبادر مى كند كه با فرهنگ حديثى ما بيگانه است.

۳. جزيره مورد بحث در اين گزارش ها، از جمله چيزهايى است كه حتى در دوره هاى اخير و با گسترش امكانات جستجو و كاوش، اثرى از آن ديده نمى شود. در حالى كه در صورت موجود بودن مى بايد قابل تجربه حسى باشد.

۴. هيچ اثر اعتقادى بر اين مطالب بار نمى شود؛ زيرا مكان زندگى امام عليه السلام و خانواده ايشان، موضوعى تاريخى است و عقيدتى محسوب نمى شود.

موضوعات عقيدتى به سبب اهميتى كه دارند، نيازمند ادلّه معتبر براى اثبات هستند و به گفته برخى حتى مشمول ادله حجيت خبر واحد نيز نمى شوند. از اين رو، استنتاج مباحث عقيدتى از اين داستان ها ممكن نيست .


[۱]بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۱۵۹ - ۱۷۴ .

[۲]الذريعة إلى تصانيف الشيعة : ج ۴ ص ۹۳ .

[۳]برخى از محقّقان چنين نسبتى را مطابق واقع نمى دانند ؛ چون از محقّق كركى ، تأليف يا ترجمه اى به فارسى گزارش نشده است (مقاله «حكايت جزيره خضرا»، رسول جعفريان پاورقى ۵ ) .

[۴]مشكلْ آن است كه زاهد علوى ، معاصر ابو الفرج نعمانى (م ۳۵۶ ق) و ابو الفضل شيبانى (م ۳۸۵ ق) است و چه طور داستان دو قرن بعد را آورده است؟!

[۵]جنّة المأوى (چاپ شده در بحار الأنوار: ج ۵۳) : ص ۲۱۳ - ۲۲۰ (حكايت دوم).

[۶]يعنى به صورت نقل از روى نسخه هاى منسوب به محدّثانِ گذشته، بدون روايت معتبر و سلسله راويان و اجازه روايت.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت