درمان هاى عملى برای غلبه بر نگرانی

پرسش :

براساس سفارشهای پیشوایان دین، چه راه های عملی برای غلبه بر نگرانی ها وجود دارد؟



پاسخ :

اقداماتى كه بر اساس آموزه هاى اسلامى ، در كاهش نگرانى ها و از بين بردن غم و غصه هاى بيهوده ، نقش دارند ، بر می شمریم، هر چند ، چگونگىِ رابطه برخى از اين امور با درمان نگرانى ها براى ما روشن نيست:

اشتغال به كار

از نظر روان شناسان ، اشتغال به كار ، يكى از بهترين داروهاى مسكّنى است كه تاكنون براى بيماران اعصابْ شناخته شده است .

جان كوپر بويز در كتاب فنّ فراموش كردن ناملايمات مى نويسد : «وقتى كسى در كار خود غرق مى شود ، نوعى راحتى و يك آرامش دقيق درونى و يك نوع رخوتِ شادى آور ، اعصاب او را تسكين مى بخشد» .[۱]

شايان ذكر است كه قرن ها پيش از آن كه روانشناسان ، باتجربه به اين واقعيت دست يابند ، در منابع اسلامى اين مطلب به روشنى بيان شده است .

برپايه احاديث اسلامى ، نقشِ كار در تأمين آرامش روانى ، تا اندازه اى است كه سستى و كوتاهى در كار ، نگرانى آفرين ، و از دست دادن فرصت ، موجب غم و غصّه است .[۲]

البته از نظر اسلام ، اشتغال به هر كارى ، موجب زدودن غم و پديد آمدن شادى نيست ؛ بلكه تنها كارهاى مفيد و سازنده مى تواند آرامش آور باشد .

اجتناب از كارهاى ناروا

پيش تر گذشت كه انواع كارهاى زشت و ناروا ، به دليل اين كه با فطرت و سرشت آدمى سازگار نيستند ، موجب اضطراب و نگرانى روانى مى شوند . بنا بر اين ، به منظور درمان نگرانى ها در كنار اشتغال به كارهاى مفيد و سازنده ، اجتناب از كارهاى ناروا نيز ضرورى است كه در نصوص اسلامى از آن به عنوان «تقوا» ياد مى شود . قرآن كريم تأكيد مى فرمايد كه(وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً) ؛[۳]يعنى در زندگى افراد باتقوا ، بن بست وجود ندارد و خداوند سبحان ، همه گره هاى كور زندگى انسان هاى باتقوا را باز مى كند و نگرانى هاى آنان را برطرف مى نمايد :

مَنِ اتَّقَى اللَّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ لَهُ مِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً ، ومِن كُلِّ ضيقٍ مَخرَجاً .[۴]

هر كس تقواى الهى پيشه كند ، خداوند براى او از هر غمى گشايشى و در هر تنگنا راه برون رفتى قرار مى دهد .

انجام دادن انواع كارهاى نيكو

كارهاى نيكو ، به عكس كارهاى زشت و ناروا ، به دليل اين كه با فطرت انسان هماهنگ اند ، نه تنها فشارهاى روانىِ غم و غصّه را كاهش مى دهند و در مواردى ، از بين مى برند ، بلكه موجب شادى و آرامش و آسايش روحى مى گردند . توضيح اين مطلب ، ضمن تبيين عوامل شادى خواهد آمد .

هر چند ، انواع كارهاى نيكو مى توانند در زدودن نگرانى ها ، مؤثّر باشند ؛ ليكن شمارى از كارهاى نيك ، نقش بيشترى در غم زدايى دارند كه روايات مربوط به آنها به تفصيل در بند چهارم از فصل پنجم كتاب آمده است .[۵]در اين جا تنها به سه مورد بسيار مهم و مجرّب آن ، اشاره مى كنيم :

الف - گره گشايى و غم زدايى

يكى از آنها عبارت است از گره گشايى از گرفتارى هاى اهل ايمان و غم زدايى از غم زدگان .[۶]در روايتى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل شده كه فرمود :

مَن أجرَى اللَّهُ عَلى  يَدِهِ فَرَجاً لِمُسلِمٍ ، فَرَّجَ اللَّهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .[۷]

هر كه خداوند به دست او گشايشى را براى مسلمانى جارى گردانَد ، غصّه هاى دنيا و آخرت را از او مى زدايد .

ب - توسّل به اهل بيت عليهم السلام

يكى ديگر از اقدامات نيكويى كه در گشايش گره هاى پيچيده زندگى و زدودن غصّه ها بسيار مؤثّر است ، بهره گيرى از توسّل به خاندان رسالت است ؛ زيرا خداوند سبحان ، آنان را واسطه فيض خود قرار داده است . چنان كه در زيارت جامعه كبيره - كه از امام هادى(ع) نقل شده - ، خطاب به اهل بيت عليهم السلام مى گوييم :

بِكُم يُنَفِّسُ الهَمَّ وَيَكشِفُ الضُرَّ .[۸]

به وسيله شما خداوند اندوه را مى گشايد و سختى را برطرف مى كند .در فراز ديگرى از اين زيارت مى خوانيم :

بِكُم أخرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ ، وفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الكُروبِ .[۹]

و به وسيله شما خداوند ما را از خوارى بيرون آورد و شدّت غم ها را از ما برداشت .

همچنين در زيارت امام حسين(ع) - كه از امام صادق(ع) روايت شده - آمده است :

بِكُم يَكشِفُ اللَّهُ الكَربَ .[۱۰]

به وسيله شما خداوند ، غم را مى گشايد .

اين روايات و روايات مشابه ، به خوبى نشان مى دهند كه در نظام آفرينش ، اولياى الهى ، واسطه فيض الهى هستند ، و همگان مى توانند با بهره گيرى از توسّل به آنان ، از عنايت خاصّه الهى در زدودن نگرانى هاى زندگى بهره مند شوند .

در ميان ارادتمندان اهل بيت عليهم السلام ، كم نيستند كسانى كه اين واقعيت را تجربه كرده اند و از گرفتارى هاى بزرگ و نگرانى هاى جانكاه ، رهايى يافته اند كه براى نمونه ، يكى از آنها را در اين جا مى آوريم :

شفا يافتن بيمار سرطانى با توسّل به امام رضا(ع)

در ديدارى كه با آقاى دكتر محمّد اسماعيل اكبرى[۱۱]در ايّام حج داشتم ، خاطره اى را از شفاى بيمارى سرطانى با توسّل به امام رضا(ع) نقل كرد . من از ايشان خواستم كه آنها را مكتوب نمايد و اينك متن نوشته ايشان :

... اگر چه در طول دوره سى و چند ساله طبابت خود ، موارد عديده اى ديده ام كه بيمار ، خارج از عرف علم پزشكى بهبود يافته است ، امّا دو موردى را كه مستندات علمى كافى داشت ، بيان مى كنم و از اين كه اين مستندات ، به موقع ضبط و ثبت نشده اند ، متأسفم !

در زمستان سال ۱۳۵۶ ش ، بنده دستيار رشته جرّاحى بودم . يك روز صبح كه با اتومبيل شخصى وارد بيمارستان «فيض» اصفهان مى شدم ، در دهانه درب ورودى ، پيرمردى را ديدم كه با خانم جوانى مضطرب ايستاده است . نگهبان با تندى ، او را از مسير دور كرد تا بنده وارد شوم . پس از پارك كردن ماشين ، به سوى او آمدم و متوجّه شدم كه دخترش بيمار است . بيمار را به داخل بخش هدايت كردم تا معاينه شود . معلوم شد خانمى است حدود سى ساله داراى دو فرزند كه دچار تومور بدخيمى در مثانه بوده . يك بار تحت عمل جراحى قرار گرفته ؛ ولى بهبود نيافته است و امروز با عود تومور در ديواره شكم به صورت گل كلمى[۱۲]مراجعه كرده كه اصلاً پذيرش نشده است . اين بيمارى ، موجب مطلّقه شدن ايشان از سوى همسرش شده است ، و پدر سالمندش از او و فرزندانش نگهدارى مى كرد .

بيمار را با كمك آقاى دكتر سيّد مهدى ابطحى - كه دستيار اورولوژى بود - معاينه كرديم و معلوم شد كه واقعاً نمى توان اقدام جراحى ديگرى براى بيمار انجام داد . پيرمرد وقتى اين نظر ما را شنيد ، گريه كرد و مستأصل پرسيد : من چه كنم؟ نهايتاً گفت : اگر مى توانستم به مشهد بروم ، دخترم خوب مى شد ! اقدامات لازم براى سفر ايشان و دخترشان به مشهد مقدس انجام شد و به او قول دادم كه پس از بازگشت از مشهد براى او وقت راديوتراپى بگيرم ؛ شايد ان شاء اللَّه نتيجه بخش باشد . لازم به ذكر است كه در آن سال ها ، امكانات شيمى درمانى و حتى راديوگرافى براى معاينه سرطان ، كمتر از امروز بود ؛ امّا در تكنيك هاى جرّاحى ، تفاوت هاى محسوسى وجود ندارد .

مدتى بعد (شايد دو هفته) روزى در بخش جرّاحى همان بيمارستان ، پيرمرد را ديدم كه به دنبال بنده مى گردد . از او حال دخترش را پرسيدم . گفت : بحمداللَّه بهتر است ! زخمش خوب شده است . بيمار را معاينه كردم . در كمال ناباورى ، اثرى از توده زخمى داخل شكاف جرّاحىِ روى شكم نبود و در معاينه هم توده ديگرى به دست نمى خورد . از آقاى دكتر ابطحى خواهش كردم و بيمار را معاينه كرد . او هم جز تعجّب ، نكته اى به زبان نياورد . در بررسى هاى راديولوژيك بعدى هم نكته مرضىِ واضحى پيدا نكرديم .

براى ما يقين بود كه قلب پاك پيرمرد و درماندگى خانواده، كار خودش را كرده است و مولايمان امام رضا(ع) گوشه چشمى به بيمار داشته است .

ج - غنيمت شمردنِ زمان حال

يكى از آموزه هاى علمىِ بسيار مهم براى درمان نگرانى هاى زندگى ، غنيمت شمردن حال است . توضيح مطلب ، اين كه دوران زندگى ، به سه قسمت تقسيم مى شود : گذشته ، حال و آينده . غصّه ها ، دل مشغولى ها و نگرانى هاىِ انسان ، عمدتاً يا به دليل افسوس بر گذشته اى است كه دست يافتنى نيستند ، و يا بر آينده اى است كه تحقّق آن روشن و قطعى نيست . خطر اين است كه غمِ گذشته اى كه قابل دستيابى نيست و غصّه آينده نامعلوم ، موجب كدورت و آشفتگى روانى حال گردد ، و امكان بهره بردارى و لذّت بردن از زمان حال را كه قطعى و قابل دستيابى است ، از انسان سلب نمايد . در روايتى از امام على(ع) نقل شده كه فرمود :

ماضى يَومِكَ فائتٌ ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ .[۱۳]

گذشته روز تو رفته است و آينده اش محلّ ترديد است و زمان حالْ مغتنم است .

ايشان در حديث ديگرى مى فرمايد :

خُذ بِالثِّقَةِ فِى العَمَلِ ، وإيّاكَ وَالِاغتِرارَ بِالأَمَلِ ، ولا تُدخِل عَلَيكَ اليَومَ هَمَّ غَدٍ ، يَكفِى اليَومَ هَمُّهُ ، وغَداً إذا حَلَّ لَتَشغُلُهُ ، إنَّكَ إن حَمَلتَ عَلَى اليَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ فى حُزنِكَ وتَعَبِكَ ، وتَكَلَّفتَ أن تَجمَعَ فى يَومِكَ ما يَكفيكَ أيّاماً ، فَعَظُمَ الحُزنُ وزادَ الشُّغلُ ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ .[۱۴]

كار را استوار بنيان بگذار و فريب آرزو را نخور و غم فردا را امروز به خود راه مده كه غم امروز براى خود كافى است و چون فردا شود ، بدان خواهى پرداخت ؛ چرا كه اگر امروز غصه فردا را هم به دوش بكشى ، اندوه و رنج خود را افزوده اى و رنج چندين روز را در يك روز بر خود تحميل كرده اى . در نتيجه ، اندوهت گران و دل مشغولى ات بسيار و زحمتت فراوان و عملت به خاطر آرزويت ، سست خواهد بود .

اين ره نمود به قدرى مهم و كارساز است كه پس از چهارده قرن ، ديل كارنگى ، فصل اوّل بخش نخست كتاب خود را به شرح اين دستور العمل (دم ، غنيمت است) اختصاص داده است . نكته قابل توجه اين كه در مقدّمه اين كتاب نوشته : «خواهش مى كنم ۳۴ صفحه اوّل اين كتاب را به دقّت بخوانيد ، اگر در آن هنگام ، حس كرديد كه نيروى جديدى براى جلوگيرى از نگرانى در شما توليد نشده است ، آن وقت آن را پاره كرده و در آتش بيندازيد و خاكسترش را هم بر باد دهيد ؛ زيرا آن به كار شما نمى خورد!»[۱۵]وى در اين فصل ، ضمن ارائه نمونه هايى از كسانى كه با به كارگيرى اين روش ، بر نگرانى هاى زندگى غلبه كرده اند ، نكات بسيار سودمندى را در تبيين آن بيان مى كند كه به دليل اهميت موضوع ، بخشى از آن را در اين جا مى آوريم:

از جمله مطالب اين فصل، نظرياتى است كه دكتر سر ويليام آسلر ،[۱۶]ضمن سخنرانى اى خطاب به دانشجويان دانشگاه ايراد كرده است:

«در مراحل زندگى ، درِ آهنينى به روى گذشته ... آن ديروزى كه ديگر وجود ندارد ، ببنديد و همين طور پرده اى فولادين به روى آينده ، فردايى كه نيامده است ، بكشيد . آن وقت با اطمينان خاطر ، امروز را بگذرانيد . گذشته را به حال خود گذاريد تا در مرگ و نيستى مدفون گردد . آن ديروزى را كه براى اشخاص احمق ، راهنمايى به طرف فنا و مرگ بوده است ، به دور افكنيد .

چون بار مشكلات آينده بر سختى هاى گذشته فزونى يافت و به اضافه مسائل حاضر ، بر دوش كسى قرار گرفت ، با خود شكست و محروميت و رنج همراه مى آورد و در نتيجه ، قوى ترين اشخاص را نيز خورد مى كند .

آينده را با همان نيرويى كه گذشته را از خود به دور افكنديد ، از خويشتن دور كنيد . آينده همين امروز است . فردايى وجود ندارد . روز رستگارى ، غير از امروز نيست . همه كسانى كه براى آينده نگران اند ، بى جهت نيروى خود را از بين مى برند و براى خويشتن گرفتارى هاى فكرى و ناراحتى هاى عصبى به وجود مى آورند .

پس پرده اى بين اين دو هيولاى عظيم ، يعنى گذشته و آينده بكشيد و امروز را از فردا جدا سازيد» .

آيا منظور دكتر آسلر اين بود كه هيچ قدمى براى آينده خود نبايد برداريم؟ خير ! حتّى چنين خيالى هم نبايد كرد ؛ بلكه عقيده اش اين است كه بهترين وسيله تهيه مقدماتى براى آينده ، اين است كه كار امروز را همين امروز آن هم به طور شايسته و دلپسند انجام دهيم ؛ زيرا اين يگانه راهى است كه خوش بختى ما را در آينده نيز تأمين مى كند .

سرويليام آسلر در پايان سخنرانى خود ، دانشجويان را تشويق كرد كه هر روز صبح ، خود را با اين دعايى كه هر روز عيسى مسيح مى خواند ، آغاز كنند : «خدايا ، فقط نان امروز ما را بده» .

متوجّه باشيد كه در اين دعا فقط از نان كفاف امروز صحبت به ميان آمده و از نان شب مانده ديروز شكايتى نشده است و نمى گويد خداوندا ! امسال خشك سالى شده و محصول گندم خوب نيست و يك قحطى و گرانى در ادامه خواهد داشت . در پاييز چگونه نان خود را به دست آوريم ؟ اى خداى من ! تكليف زندگانى ام در آن موقع چه خواهد شد ؟ بلكه فقط نان امروز را بخواهيم ؛ براى اين كه آن مقدار نانى است كه در امروز مى توانيم بخوريم ...

ما پيوسته ميان دو ابديّت و دو فصل مشترك آنها زندگى مى كنيم . هر چه كوشش كنيم و هر چه غم بخوريم ، غير ممكن است كه بتوانيم حتّى براى يك ثانيه در يكى از اين دو ابديّت زندگى نماييم . پس بايد ارزش همين نقطه برخورد يعنى «حال» را دانست و فقط در فكر استفاده از آن بود . هر چه در اين راه كوشش كنيم ، جز درهم شكستن فكر و جسم خود نتيجه اى نخواهيم گرفت . پس چرا راضى به آن زمانى نشويم كه مى توانيم در آن زندگانى نماييم !

لوئى استيونسون مى گويد : «هر كس مى تواند بار خود را به هر سنگينى كه باشد تا شب بكشد . هر شخص قادر است كار خود را به هر سختى و مشقّتى هم كه باشد براى يك روز انجام دهد . هر موجودى مى تواند زندگى را با لذّت و شوق صبر و حوصله و عشق و پاكى از يك طلوع تا غروب آفتاب سپرى كند . معنى و حقيقت زندگى هم جز اين نيست .

آرى . اين همان چيزى است كه زندگى از ما مى طلبد . بانو شى دز ، ساكن ميشيگان ، پيش از اين كه دريابد چگونه تا غروب آفتاب زندگانى كند ، به قدرى نااميد شده بود كه قصد خودكشى داشت . بانوى ياد شده ، اين طور برايم تعريف كرد :

«در سال ۱۹۳۷ م ، شوهرم را از دست دادم و گرفتار نگرانى و اندوه شدم و از آن طرف ، فقر و بى چيزى به من روى آورد . نامه اى به ارباب پيشين خود نوشتم و با كمك او دوباره شغل سابقم را - كه فروش كتاب در مدارس روستايى و قصبات بود - به دست آوردم . دو سال قبل ، هنگامى كه شوهرم مريض شد ، اتومبيل خود را فروختم و با هر زحمتى بود ، از گوشه هر خرجى بريدم تا توانستم پول كمى براى كرايه يك اتومبيل كار كرده تهيه و كار كتاب فروشى را دوباره آغاز كنم .

فكر مى كردم كه مسافرت در جاده هاى خارج شهر ، غم و اندوه مرا تسكين خواهد داد ؛ ليكن تنهايى ، بيش از آنچه مى پنداشتم و طاقت داشتم مرا مى آزرد و حس مى كردم كه تحمّل اين ، ديگر مافوق قدرت و توان من است . مردم بعضى از نواحى ، درآمد خوبى نداشتند و حتّى كرايه اتومبيل هم با آن كه خيلى ناچيز بود ، عايدم نمى شد . در بهار سال ۱۹۳۷ م كه در استان مپسورى مشغول كار بودم ، وضع بد مدارس و بدى جاده ها و تنهايى ، دست به هم داده ، طورى به من حمله آور شدند كه يك روز تصميم به خودكشى گرفتم . هيچ روزنه اميدى ديده نمى شد و براى ادامه حيات ، بهانه اى در ميان نبود . هر روز صبح از ترك كردن بستر و پى كار و زندگى رفتن وحشت مى كردم . از همه چيز مى ترسيدم و بيم آن داشتم كه نتوانم كرايه اتومبيل را در موقع معيّن بپردازم و يا اجاره اتاقم عقب بيفتد . مى ترسيدم نتوانم لقمه نانى براى رفع گرسنگى به دست بياورم و با اين حال كه روز به روز بدتر مى شدم ، قادر به پيدا كردن دكتر و دوا نشوم .

فقط يگانه چيزى كه مرا از مبادرت به خودكشى باز مى داشت ، علاقه اى بود كه خواهرم از كودكى به من داشت . مى دانستم كه از مرگم سخت متأثّر خواهد شد و بدتر از همه ، مخارج كفن و دفن از چه راه فراهم مى گرديد؟!

در اين موقع بود كه مقاله اى توجّهم را جلب كرد و از نگرانى و تشويش نجاتم داد و در جاده هموار زندگانى به طرف خوش بختى هدايتم كرد .

من هرگز يك جمله از آن مقاله را از ياد نمى برم و هنوز هم اصل آن را با خود دارم . نوشته بود : «هر روز براى مرد عاقل ، آغاز زندگى تازه اى است» . من اين جمله را از روزنامه كنده و در شيشه جلوى اتومبيل چسباندم تا پيوسته در نظرم باشد . كم كم دريافتم كه زندگى كردن براى يك روز ، آن قدرها هم سخت نيست . اين هنر را آموختم كه گذشته را از ياد ببرم و براى آينده نيز نگران نشوم و هر روز صبح با خود بگويم : امروز زندگانى تازه اى آغاز مى شود . با اين شيوه توانستم بر ترس از تنهايى و احتياج و نگرانى ، پيروز شوم . امروز با حرارت و شوق فراوان ، به خوشى زندگى مى كنم و در كار خود موفّق هستم و مطمئنم كه پيش آمدهاى زندگانى ، هرگز ترس نگرانى را بر من چيره نخواهد كرد . از آينده ، باكى ندارم و مى دانم كه مى توانم در هر موقع براى يك روز راحت زندگى كنم ؛ زيرا هر روز براى مرد عاقل ، آغاز زندگى نوى است .

مى پنداريد اين شعر مربوط به كيست؟

«خوش بخت كسى است كه امروز را روز خود دانست و با خيال راحت فرياد زد: اى فردا ! هر چه از دستت بر مى آيد ، كوتاهى نكن ؛ زيرا امروز را گذراندم» .

اين كلمات كه سى سال قبل از تولّد مسيح از دهان «هوراس» شاعر معروف رومى خارج شده است ، هنوز تازگى دارد .

يكى از زيان آورترين تمايلاتى كه من در طبيعت بشر ديده ام ، ناراضى بودن از زمان حال و چشم داشت به آينده مجهول است . به جاى اين كه از گل هاى زيبايى كه در كنار پنجره اتاقمان روييده است ، لذّت ببريم ، در عالم رؤيا به گلستان سحرآميزى كه در كرانه افق است ، چشم دوخته ايم .

چرا ما تا اين اندازه بى خبريم ؟!

ليكوك در اين باره مى گويد : دوران كوتاه حيات ، چه قدر شگفت انگيز است . بچّه مى گويد : وقتى كه بزرگ شدم ... ! پسر جوان ، آرزوى دوران بلوغ را دارد . چون به آن مرحله رسيد ، از ازدواج صحبت مى كند . باز هم معلوم نيست كه چه چيز در عقب است . از اين به بعد سير افكارش تغيير مى كند : به گوشه نشينى ميل پيدا مى كند و چون وارد آن مرحله شد ، به عقب برمى گردد و با حسرت ، راهى را كه پيموده است مى نگرد . چنين به نظرش مى آيد كه باد سرد زمستان ، بر آرزوهاى او وزيده است . چه عمرى كه بى حاصل گذشت !

ما چه قدر دير متوجّه مى شويم كه زندگانى يعنى همان دقايق و ساعاتى كه هر روز آرزوى گذشتن آن را داشته ايم ... .[۱۷]پنج قرن پيش از تولّد مسيح ، فيلسوف يونانى «هراكليوس» به شاگردانش مى گفت : «هر چيزى قابل تغيير است ، جز قانون ابدى . شما نمى توانيد بر آب رودخانه دوبار قدم گذاريد ؛ زيرا آب رودخانه مثل زندگانى كسى كه در آن قدم مى گذارد ، هر آن ، در گذر است زندگى ، همين امروز است . چرا زيبايى هاى امروز را با فكر مشكلات آينده اى كه در ابهام و تغييرات پى در پى مستور است و هيچ كس از آن اطلاعى ندارد ، زشت و بدنما كنيم؟» .

رومى هاى قديم مى گفتند : از امروز استفاده كن و آن را از دست مده . آرى امروز را بگير و تا آن جا كه ممكن است از آن استفاده كن .

لاول توماس هم چنين عقيده اى دارد ؛ چون اخيراً شبى را در مزرعه اش به روز آوردم و ديدم جملات زير را از «زبور» داوود در قاب قشنگى گذاشته و به ديوار اتاق كارش آويزان كرده است تا همه موقع آن را ببيند : «امروز روزى است كه خدا آفريده است . ما از آن لذّت خواهيم برد و به خوشى خواهيم گذراند» .

جان روسكين نيز در روى قطعه سنگ صافى كلمه «امروز» را حك كرده و روى ميز تحريرش گذاشته بود . اگر چه من مثل او قطعه سنگى روى ميزم نيست ، ولى در عوض ، يكى از اشعار مؤثّر نمايش نامه نويس نامى هند «كاليداسا» را نوشته ام و روى آيينه ام چسبانده ام تا هر روز صبح كه ريشم را مى تراشم ، به آن نگاه كنم و براى هميشه در خاطرم نقش ببندد» .[۱۸]

خلاصه سخن اين كه در الگوى اسلامىِ درمانىِ نگرانى ها ، عناصر عملى و رفتارى نيز نقش مهمّى دارند. اشتغال به كار ، پرهيز از كارهاى ناروا ، انجام دادن انواع كارهاى شايسته بويژه گره گشايى از كار ديگران ، توسّل به أهل بيت عليهم السلام ، و غنيمت شمردن فرصت حال ، موجب كاهش فشار روانى و اضطراب مى گردند.

[۱]ر . ك : آيين زندگى : ص ۶۷ . براى توضيح بيشتر در اين زمينه ، ر . ك : بخش ششم ، فصل ششم (چگونه نگرانى را از ذهن خود بيرون كنيم) .

[۲]ر . ك : ص ۱۸۵ (آسيب هاى عملى / فرصت سوزى) .

[۳]طلاق : آيه ۲ .

[۴]ر.ك: ص ۲۵۰ ح ۲۹۳ .

[۵]ر . ك : ص ۲۴۹ (درمان عملى و عبادى) .

[۶]ر . ك : ص ۲۵۱ (گره گشايى از غم زده) .

[۷]ر . ك : ص ۲۵۲ ح ۲۹۹ .

[۸]الكافى ، ج ۴ ص ۴۷۷ ح ۲ .

[۹]ر.ك: ص ۲۵۶ ح ۳۰۸ .

[۱۰]ر.ك: ص ۲۵۴ ح ۳۰۲.

[۱۱]متولد ۱۳۲۹ ش ، فوق تخصص جرّاحى غدد سرطانى ، فوق تخصّص جرّاحى قفسه صدرى ، و معاون وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكى در سالهاى ۱۳۸۰ - ۱۳۸۴ .

[۱۲]Vegetation.

[۱۳]ر . ك : ص ۲۵۶ ح ۳۰۹ .

[۱۴]ر . ك : ص ۲۰۲ ح ۱۹۲ .

[۱۵]آيين زندگى : ص ۱۴ .

[۱۶]Sir William osler .

[۱۷]در زمان كودكى ، كآخر نديدم

خوب تر زآن دوره دور ديگرى راداشتم هر روز در هر حال تا شب

انتظار حال و روز بهترى راشنبه فكر جمعه آينده بودم

هفته را مى خواستم كآسان شود طى يعنى آن شش روز گردد شش دقيقه

بگذرد چون برق و آيد جمعه از پى گر شبى مى گفت با من مادر من :

«ميهمان داريم ما فردا به خانه»من همى گفتم به دل از شوق فردا :

«كاش زود امشب برافتد از ميانه»در جوانى كز پى دلدار بودم

گر شبى را وعده مى داد آن شكر لب روزها مى خواستم تند از پى هم

بگذرد تا زودتر پيش آيد آن شب گر قرار اين بود با ياران كه روزى

در سفر آريم روى از بهر گردش روزها مى خواستم يك لحظه گردد

طى شود زود و رسد آن روز دلكش در زمستان جمله مى گفتم كه يا رب

همچو يخ افسرد جان من ز سرمازودتر ايكاش مى شد اين سه مه طى

تا ز نو سرما بدل گردد به گرمافصل تابستان همى كردم شكايت

كز هواى گرم تابستان به تابم كاش يابد زودتر اين فصل پايان

تا هواى بهترى را باز يابم فصل فصل و ماه ماه و هفته هفته

طى شد و بگذشت يك عمرم به باطل از غم عمرى كه بى حاصل گذشته

مى خورم اكنون دريغ امّا چه حاصل؟!من كه خود مى خواستم تا برق آسا

روزهاى عمر گردد زودتر طى حاليا زين غم كه عمرم زود طى شد

دست حسرت مى زنم بر سر پياپى خود همين اكنون كه مى گويم به حسرت:

«از چه بايد زود عمر من سر آيد؟»باز مى خواهم كه زود اين روزها هم

بگذرد تا روزگارى بهتر آيد! ديوان ابوالقاسم حالت : ص ۳۸۲ - ۳۸۳ .

[۱۸]آيين زندگى : ص ۱۶ - ۲۵ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت