تبيين توبه انبيا و اوصيا(ع)

تبيين توبه انبيا و اوصيا(ع)

استغفار زیاد انبیا و اوصیا از یک طرف و عصمت آنان از سوی دیگر مورد بررسی قرار گرفته است.

در باره توبه و استغفار پيامبران و اولياى خدا آيات قرآنى[۱]و روايات متعددى[۲]وجود دارد. آنان در عمل نيز زياد استغفار مى كردند. از طرفى، به باور پيروان اهل بيت عليهم السلام، آنان معصومند و هيچ گناهى از آنان سر نزده است. پس چه نيازى به توبه دارند ؟ آنان اگر معصومند، گناه نمى كنند كه نياز به توبه داشته باشند و اگر گناه كنند، ديگر معصوم نيستند. همچنين كثرت استغفار آنان پرسش برانگيز شده است و بايد ديد كه آنان از چه چيزى و براى چه استغفار مى كردند.

اين پرسش ها از دير زمانى مطرح بوده و يك نمونه آن را على بن محمّد بن الجهم در مجلس مأمون از امام رضا(ع) مى پرسد. وى با آوردن آياتى از قرآن كه در نگاه نخست دلالت بر لغزش يا گناه برخى انبيا، همچون آدم(ع)، يونس(ع)، داوود(ع) و حضرت محمد صلى الله عليه و آله دارد اين پرسش را مطرح مى كند كه اين آيات را چگونه با عصمت انبيا جمع مى كنيد. امام(ع) نيز به تفصيل هر يك از آيات را توضيح مى دهند و معلوم مى شود كه هيچ يك از آنها به معناى متعارف گناه نبوده و آن بزرگواران معصوم از همه اين گناهان متوهم هستند.[۳]

از طرفى در قرآن كريم براى توبه كنندگان مقامات بلندى همچون محبوب خدا شدن در نظر گرفته شده است. خداوند متعال كسانى را كه زياد توبه مى كنند دوست دارد.[۴]پيامبرانى را كه زياد توبه و انابه داشتند به نيكى مى ستايد.[۵]اگر توبه تنها از گناه باشد، كثرت توبه نشانه كثرت گناه است و اين با شأن پيامبران سازگار نيست. بنا بر اين، توبه اينان بايد معناى ديگرى داشته باشد.

در تفسير توبه و استغفار معصومان، غير از آن دسته كسانى كه با اصل عصمت مخالفت دارند يا عصمت را محدود در نظر مى گيرند،[۶]در ميان كسانى كه عصمت از هر گناهى را در هر دوره اى براى انبيا و اوصيا لازم مى دانند ديدگاه هاى متفاوتى ارائه شده است كه در دوازده گونه قابل دسته بندى است. اين تبيين ها از سوى علماى فريقين بيان شده است.[۷]اما همه آن ها پذيرفتنى نيستند:

  1. توبه آموزشى

اين آيات و روايات در مقام تعليم به پيروان است و از اين رو به معصومان نسبت داده شده است كه سختى كار قيامت و لزوم توبه را بيش از پيش براى مردم نشان دهد. شيخ طبرسى مى گويد امر به استغفار پيامبر براى اين است كه سنت شود و امت ياد بگيرد و عمل كند.[۸]ثعلبى نيشابورى نيز همين نظر را دارد.[۹]

اما با توجه به كثرت روايات استغفار معصومان[۱۰]و آيات متعدد قرآن، نيز كثرت استغفار آنان،[۱۱]نمى توان اين سخن را، دست كم به صورت مطلق و كلى، پذيرفت. افزون بر اين بخشى از عبارات اين سخنان، به ويژه ادعيه آنها، به گونه اى است كه توجيه آن ها در راستاى تعليم و تهى بودن از حقيقت، سخت دشوار است. به عنوان نمونه اين دعاى زيبا را از امام سجاد(ع) در باب توبه ببينيد:

أتوبُ إلَيكَ فى مَقامى هذا تَوبَةَ نادِمٍ عَلى ما فَرَطَ مِنهُ، مُشفِقٍ مِمَّا اجتَمَعَ عَلَيهِ، خالِصِ الحَياءِ مِمّا وَقَعَ فيهِ، عالِمٍ بِأَنَّ العَفوَ عَنِ الذَّنبِ العَظيمِ لا يَتَعاظَمُكَ، وأَنَّ التَّجاوُزَ عَنِ الإِثمِ الجَليلِ لا يَستَصعِبُكَ، وأَنَّ احتِمالَ الجِناياتِ الفاحِشَةِ لا يَتَكَأَّدُكَ، وأَنَّ أحَبَّ عِبادِكَ إلَيكَ مَن تَرَكَ الاِستِكبارَ عَلَيكَ، وجانَبَ الإِصرارَ، ولَزِمَ الاِستِغفارَ، وأَ نَا أبرَأُ إلَيكَ مِن أن أستَكبِرَ، وأَعوذُ بِكَ مِن أن اُصِرَّ، وأَستَغفِرُكَ لِما قَصَّرتُ فيهِ، وأَستَعينُ بِكَ عَلى ما عَجَزتُ عَنهُ.[۱۲]

در اين جايگاهى كه هستم به درگاه تو توبه مى كنم ؛ توبه كسى كه از افراط در گناه پشيمان شده و از آن بار گران معاصى كه برگردن دارد ترسان است و از ورطه اى كه در آن افتاده سخت شرمنده است. مى داند كه تو عفو كردن از گناهان بزرگ را بزرگ نمى شمارى و گذشتن از خطاى بزرگ براى تو دشوار نيست و تحمل خطاهاى زشت ما بر تو گران نمى آيد و محبوب ترين بندگان تو بنده اى است كه در برابر تو گردنكشى فرو نهد و از اصرار بر گناه دورى جويد و همواره از تو آمرزش خواهد.

[خدايا،] از گردنكشى در برابر تو بيزارى مى جويم و از اصرار در گناه به تو پناه مى آورم و از هر قصور كه ورزيده ام آمرزش مى خواهم و در هر چه فرومانم از تو يارى مى طلبم.

در اين عبارات امام سجاد(ع) افزون بر تصريح بر توبه در پيشگاه حضرت حق جل و علا، محبوب ترين مردم را نزد خداوند كسى مى داند كه با ترك استكبار به توبه روى آورد و استغفار پيشه كند و از اينكه خودش چنين نباشد تبرى مى جويد.

افزون بر اين، تعليمى بودن توبه معصومان با دستور صريح خداوند به شخص پيامبر صلى الله عليه و آله در سوره مؤمن[۱۳]و به عموم مؤمنان در سوره نور[۱۴]و جمع هر دو در سوره محمد صلى الله عليه و آله[۱۵]سازگار نيست ؛ زيرا وظيفه هر يك را جداگانه و به طور مجتمع ذكر كرده است و اگر تنها وظيفه امت بود، چنين كارى وجهى نداشت. البته مى توان گفت كه هر يك به دليلى لازم است. استغفار پيامبر صلى الله عليه و آله براى سنت سازى است و استغفار امت واقعى است. اما اين وجه حتى اگر درست باشد، تنها استغفار را بيان مى كند و از تبيين توبه هاى خاص آنها كه در تنهايى ايشان اتفاق مى افتاد، ناتوان است.

۲. توبه تشريفاتى

توبه از باب خشوع و خضوع است و كارى است كه تنها براى احترام به حضرت حق جل و علا و اظهار كوچكى و تواضع صورت مى گيرد. از بيان آلوسى در توضيح استغفار پيامبر صلى الله عليه و آله چنين چيزى استشمام مى شود.[۱۶]

اين نظريه نيز نادرست است ؛ زيرا اين همه سوز و گداز معصومان در دعاهايشان را نمى توان صرفاً كارى تشريفاتى به حساب آورد. يعنى معصومان عليهم السلام در پى نمايش و انجام كارهاى تصنعى و تشريفاتى نبوده اند. آنان همه زندگى خود را با حقيقت گذرانده اند و جز به حقيقت سخنى نگفته اند. تعارف بى محتوا را حتى نسبت به افراد عادى جايز نمى دانستند، چه رسد به خداى متعال. به عبارت ديگر تواضع در برابر حضرت حق امرى حقيقى و از سر ديدن حقيقت كوچكى خود است. و اين جز با حقيقى بودن توبه و استغفار محقق نمى شود.

۳. استغفار براى حفظ عصمت

استغفار به معناى طلب پرده پوشى است. پرده پوشى همواره براى پوشاندن گناه نيست، بلكه گاه براى پوشاندن از زشتى هاى محتمل است. معصومان از خداوند مى خواهند كه زشتى هاى هواى نفس را بر آنان بپوشاند. نتيجه اين پوشاندن عصمت مى شود. به عبارت ديگر آنان طلب پيشگيرى از زشتى مى كنند. فخر رازى اين تفسير از استغفار را مى پسندد و آن را بر ديگر بيان ها ترجيح مى دهد[۱۷]. قرطبى نيز اين احتمال را مى آورد.[۱۸]

اما اين بيان نيز كامل نيست ؛زيرا اگر بپذيريم كه مى تواند توضيحى براى استغفار باشد، اما اصل توبه را توضيح نمى دهد. چرا معصومان توبه مى كنند و از چه چيزى بازمى گردند ؟ اين پرسشى است كه با اين بيان فخر رازى پاسخ نمى گيرد. مى توان در تكميل سخن او گفت كه بازگشت نيز از زشتى هاى هواى نفس است. اما چنين زشتى اى در آنان وجود ندارد كه اين بخواهند از آن به سوى خدا بازگردند. اگر كمى توضيح را تغيير دهيم شايد بتوان آن را به بيان هاى بعدى بازگرداند.

۴. استغفار براى امت

استغفار آن حضرت براى خويش نبوده است بلكه براى امت بوده است. به گفته طبرسى استغفار پيامبر صلى الله عليه و آله براى امتش نوعى كرامت براى آن هاست كه فردى بزرگ همچون پيامبر شفاعتشان را كند.[۱۹]قرطبى نيز اين احتمال را مطرح مى كند.[۲۰]

ليكن اين سخن نيز درست نيست ؛ زيرا اين وجه تنها برخى موارد استغفار را توضيح مى دهد، اما نمى تواند پاسخگوى آيات، روايات و دعاهايى باشد كه از عصيان و ذنب پيامبران و اولياى خدا ياد مى كند.[۲۱]افزون بر اين بايد توجه داشت كه قرآن كريم در موارد عديده و به تفكيك به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داده كه براى خودش و نيز براى امت استغفار كند. در يك آيه نيز هر دو را با هم آورده است كه دلالت بر اين دارد كه استغفار پيامبر صلى الله عليه و آله براى خودش موضوعيت دارد و تكليفى مستقل از استغفار براى مؤنان است. در سوره محمد چنين مى خوانيم:

«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَكُمْ.[۲۲]

پس بدان كه معبودى جز «اللّه » نيست و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن! و خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى داند».

فخر رازى نيز با استناد به همين دليل اين تبيين را نمى پذيرد.[۲۳]

۵. توبه از گناه به گمان كفار

چون كفار پيامبر صلى الله عليه و آله را گناهكار مى دانستند در اينكه ادّعاى رسالت نموده، خداوند متعال رفع آن حالت را به منزله استغفار دانسته و در قرآن فرموده است:

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَمنبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَ الإِبْكَرِ.[۲۴]

صبر پيشه كن كه وعده خداوند حق است و براى گناهت استغفار كن، و پروردگارت را در شامگاه و بامداد با حمد تقديس كن.»

همچنين مى خوانيم:

«إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا * وَ يَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا.[۲۵]

ما براى تو فتح آشكارى فراهم كرديم ؛ تا خداوند آثار و تبعات كارهاى گذشته و آينده ات را بزدايد، و نعمتش را بر تو تمام نمايد و تو را به راه راست هدايت كند. و پيروزى شكست ناپذيرى برايت رقم بزند.»

در اين آيه تعبير «ذنب» به كار رفته كه معمولاً آن را به گناه ترجمه مى كنند. اما اين ترجمه دقيق نيست و ذنب به معناى هر كارى است كه تبعات و پيامد نامطلوبى داشته باشد. به گفته علامه طباطبايى در الميزان «ذنب» در آيه شريفه، به معناى گناه، يعنى مخالفت با تكليف مولوى الهى نيست. «ذنب» در لغت، عبارت از عملى است كه آثار و تبعات بدى دارد. «مغفرت» هم در لغت عبارت از پرده افكنى بر روى هر چيز است. بر اين اساس، اگر فرد بى گناهى كارى كرده باشد كه در نظر گروهى ديگر بايد مجازات شود يا غرامت بپردازد، ذنب به كار مى رود. به همين دليل است كه تمام كارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله در چشم مشركان نامطلوب و سزاوار مجازات بود. اين كارها را ذنب مى گويند، هر چند به خودى خود آن كار خوب باشد.[۲۶]

اين نظريه تنها يك قسم توبه پيامبر صلى الله عليه و آله را در برمى گيرد و شامل توبه هاى ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله، نيز توبه معصومان ديگر نمى شود.[۲۷]افزون بر اينكه نمى تواند توضيح دهنده ادله ديگرى باشد كه از عصيان و لغزش پيامبران ياد مى كند.

۶. توبه از ترك اولى

توبه معصومان از گناه نيست، بلكه از ترك اولى، يعنى از عملى است كه واجب نبوده، اما شايسته مقام نبوت و امامت نيز نبوده است. سيد مرتضى رحمه الله و شيخ طوسى و شيخ طبرسى و گروهى ديگر از علما در باره عصيان آدم(ع) مى گويند كه عصيان يعنى مخالفت با فرمان فرمان دهنده. فرمان ها دو گونه اند: واجب و مستحب. مخالفت با فرمان مى تواند مخالفت با امرى مستحب باشد.[۲۸]شبيه همين تبيين را ابن خمير، از علماى قرن هفتم، در داستان داود(ع) و داستان سليمان(ع) دارد.[۲۹]خواجه نصير طوسى، به تبع عرفا، سه نوع توبه برمى شمرد: «توبه عام، همه بندگان را، توبه خاص، معصومان را و توبه اخص، اهل سلوك را». توبه عام را از گناه مى داند و توبه خاص را از ترك اولى.[۳۰]

اين سخن را شايد بتوان براى برخى پيامبران پذيرفت،[۳۱]اما براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام پذيرفته نيست ؛ زيرا نمى توان با توجه به رواياتى كه توبه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در هر روز صد بار دانسته يا رواياتى كه توبه امام كاظم(ع) را پنج هزار بار در روز اعلام كرده، گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله در هر روز صد بار و امام كاظم(ع) پنج هزار بار ترك اولى داشته و يا از يك ترك اولى، اين مقدار توبه مى كردند.[۳۲]شايد به همين دليل است كه خواجه نصير نيز مرتبه اى ديگر براى توبه قائل است كه اخص است و خود او توبه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را از اين قسم مى داند.[۳۳]

۷. توبه به دليل ترس از رها شدن

معصومان نگران بودند كه خدا آنها را رها كند و به همين دليل استغفار مى كردند ؛ زيرا همواره اين احتمال وجود دارد كه انسان با تقوا و درست كار نيز دچار لغزش شود. كافى است كه نگهدارى خدا پايان پذيرد. از اين رو معصومان كه در حفظ و حراست الهى هستند، بايد مراقب باشند كه مبادا دچار فريب و مكر و غرور گردند و عنايت الهى را از دست دهند و به خود رها شوند. به اين دليل توبه و استغفار مى كردند كه مبادا چنين وضعى پيش بيايد. علامه فضل اللّه  استغفار پيامبر صلى الله عليه و آله را نه از سر گناه، كه به دليل نگرانى از ارتكاب گناه در آينده به خاطر نقص بشرى و احياناً از دست دادن عنايت الهى مى داند. گويا استغفار حاكى است از طلب رضوان كه هديه اى الهى است.[۳۴]

البته اصل اين ادعا كه معصومان نگران بودند كه مبادا خدا آن ها را به خود وانهد، ادعاى درستى است. به همين دليل است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بسيار اين دعا را مى خواندند: «اللّهُمَّ ولا تَكِلنى إلى نَفسى طَرفَةَ عَينٍ أبَدا».[۳۵]اما اين بيش از آنكه شبيه توبه يا استغفار باشد، كارى است كه به استعاذه (پناه بردن) شباهت دارد. نمى توان با اين ادعا همه توبه ها و استغفارهاى معصومان را تبيين كرد.

۸. توبه شكر

استغفار براى اظهار عبوديت و نيازمندى و شكر بر نعمت حق تعالى است. حالات خوش اظهار نيازمندى در معصومان فراوان بوده است و استغفار، شكر آن حالات است. يك نمونه آن در داستان حضرت داود(ع) است كه پس از آزمايشى كه خداوند از او مى كند، استغفار و انابه او ذكر شده است:

«وَ ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعًا وَ أَنَابَ».[۳۶]

و داوود دانست كه ما او را آزمايش كرده ايم. پس، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد».

مرحوم سيد مرتضى اين استغفار داوود را از نوع استغفار شكر و اظهار عبوديت و رجوع و انقطاع الى اللّه  مى داند.[۳۷]وى مشابه همين توضيح را در داستان حضرت سليمان و افتادن جسدى روى تختش و در داستان حضرت يونس(ع) و ذكر يونسيه در دل ماهى آورده است.[۳۸]

اما بايد توجه داشت كه شكر يك حقيقت متفاوت با توبه و استغفار است. مى توان در مقام شكر، استغفار هم كرد. اما نمى توان گفت هر استغفار و توبه اى شكر است. برفرض در پى شكر و سپاس، پوزش خواهى نيز وجود داشته باشد، اما پوزش خواهى حقيقتى است و شكر حقيقتى ديگر. در هر حال اين سخن توجيه قانع كننده اى براى همه توبه ها و استغفارهاى معصومان نيست.

۹. توبه از غفلت

معصومان مى بايست دائم الذكر باشند، اما گاهى اوقات غفلت از ذكر پيدا مى كرده اند. لذا اين غفلت را گناه ناميده و از آن غفلت ها استغفار مى كرده اند. به عبارت بهتر، آنان مى بايست دائم الذكر و همواره در حال عبادت باشند. اما در حالات خواب و خوراك از عبادات برتر غافلند. به همين دليل استغفار مى كنند.[۳۹]خواجه نصير طوسى توبه اخص را از دو چيز مى داند: «يكى از التفات سالك به غير مطلوب...».[۴۰]

اين بيان دو معنا مى تواند داشته باشد. اگر مقصود از «ذكر»، ياد خدا باشد، اين وجه درست نيست ؛ زيرا نسبت دادن غفلت به اين بزرگانى كه مستغرق در ياد خدا هستند و هيچ لحظه اى از عمرشان را بدون ياد و ذكر خدا نمى گذرانند، درست نيست. آنان حتى در حالات زندگى اجتماعى و اشتغال به امور دنيا، در ذكر خدا هستند. اما اگر مقصود ذكر زبانى باشد، آنگاه اين وجه به توبه براى فاصله با ساحت قدس ربوبى[۴۱]باز مى گردد و وجهى متفاوت نيست.

۱۰. توبه به سبب خوف

معصومان با ديدن عظمت و جلال خدا دچار خوفى شديد مى شوند كه آنان را به توبه و استغفار وامى دارد.

اين سخن تبيين كننده توبه و استغفار نيست، مگر به جهت برخى لوازم خوف. يعنى لازمه ديدن عظمت خدا و مستولى شدن خوف بر انسان اين است كه كوچكى و ضعف هاى خود را دليلى بر استغفار و پوزش خواهى قرار دهد. دراين صورت اين سخن به بيان دوازدهم بازمى گردد.

۱۱. توبه از واردات نفسانى

معصومان نيز داراى وارداتى نفسانى از قبيل ملال، حديث نفس و خيالاتى هستند كه عارض بر دل هاى صاف آن هامى شود و موجب تشويش مى گردد. براى بازيابى آرامش و طمأنينه نيازمند توبه و بازگشت به سوى خدا هستند.

اين واردات قدرى ابهام دارد. معصومان به طور قطع وارداتى شيطانى ندارند. ساير واردات نيز اگر از چيزى از قبيل الهامات رحمانى يا زمزمه فرشتگان باشد، نياز به توبه ندارد، مگر به دليل بازداشتن آن ها از استغراق نسبت به حضرت حق. در اين صورت اين وجه به بيان دوازدهم بازمى گردد. اگر مقصود از واردات چيزهايى پايين تر باشد، شبيه خيالات و اوهامى كه به مردمان عادى دست مى دهد، اين از ساحت معصومان به دور است.

۱۲. توبه از كاستى هاى بشرى و مراتب بندگى در قياس با مراتب بالاتر

توبه معصومان از هر كارى است كه انسان انجام مى دهد ؛ زيرا هيچ كار بشرى در خور ساحت ربوبى نيست. براين اساس، انسان به دليل ضعف و نقص و فقر انسانى و فاصله اى كه به طور طبيعى با حضرت حق دارد، نمى تواند حضرت حق را آن گونه كه در واقع هست بشناسد و حق معرفت او را به جاى آورد، چنان كه نمى تواند حق عبادت و بندگى او را به جاى آورد. از اين روست كه پيامبر صلى الله عليه و آله خداى را چنين مى خواند:«سبحانك ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك».[۴۲]بنا بر اين، خود را در مقام قصور مى ديدند. درست ترين عبادت و صحيح ترين معرفت در اين مقام آن است كه همراه با چنين اعترافى باشد و اين اعتراف در واقع پوزش خواهى نسبت به ساحت ربوبى است كه آن را استغفار مى ناميم. در اين استغفار نوعى بازگشت نيز وجود دارد. بازگشت از نقص به كمال مطلق، بازگشت از فقر خود به غناى الهى، بازگشت از ضعف بشرى به قوت الهى و[۴۳]... و اين حقيقت توبه است.

بنا بر اين آن ها نيز هر چه تلاش كنند، قصور و كاستى در طاعت دارند و اين نوعى عصيان به حساب مى آيد[۴۴]كه نيازمند توبه مى شود.[۴۵]پوزش خواهى از قصور

نيز امرى پسنديده است. چنان كه اگر كسى به دليل شكستگى پايش مجبور به دراز كردن آن جلو ديگران باشد، پسنديده است كه از اين كار پوزش خواهى كند. به گفته سعدى شيرازى:

بنده همان به كه ز تقصير خويش

عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه به جا آورد

اين بدان معنا نيست كه خداوند متعال با انسان ها با عدالت و سختگيرى رفتار مى كند. خداوند در قرآن كريم وعده هاى متعددى بر بخشايش همه گناهان و نا اميد نشدن مردم داده است.[۴۶]خداوند رحمت به بندگان را بر خود لازم كرده است[۴۷]و به عدالت رفتار نمى كند. گفتنى است كه خداوند هيچ جايى در قرآن خود را به عدالت توصيف نكرده و به جاى آن گفته است كه ظلم نمى كند. معناى اين سخن اين است كه خداوند كارى برتر از عدالت مى كند و آن رحمت و تفضل بر بندگان است.

اين معنا از توبه ضمن آن كه در شأن معصومان است، با رواياتى كه از استغفار پيامبر صلى الله عليه و آله پس از هر جلسه اى حكايت مى كند سازگار است.[۴۸]بر اساس اين سخن، توبه، گونه اى بازگشت به خدا و قرب به اوست و قرب خداوند، لازم نيست از سطح و لايه اى پست، يعنى سطح غير معصومان، صورت گيرد، بلكه مى تواند از مرتبه اى بالا كه ويژه معصومان است، به مرتبه اى بالاتر صورت پذيرد و اين با توجه به مسير كمال تا بى نهايت گشوده معصومان مى تواند نامحدود باشد و معصوم با عمل صالح و نيز بازگشت مكرر به خداوند و عبور از طبيعت به ملكوت، هر روز صدها درجه قرب به خدا را پشت سر نهد.[۴۹]خواجه نصير طوسى توبه اخص را از دو چيز مى داند كه دومى آن «از عود به مرتبه اى كه از آن مرتبه ترقى بايد كرد به التفات بدان مرتبه بر وجه رضا به اقامت در آنچه اين جمله ايشان را گناه باشد و به اين سبب گفته اند: «حسنات الابرار سيئات المقربين» و ايشان را از آن گناه به توبه و استغفار و ترك اصرار و ندامت بر فوات گذشته و تضرع به حضرت آفريدگار تعالى و تقدس پاك بايد باشد».[۵۰]غزالى پس از برشمردن مراتب مختلف آدميان، براى آنان كه هميشه در ذكر پروردگارند و غفلت ندارند نيز مقامات متفاوتى تصوير مى كند و هر يكى از آن درجات و مقامات را با نسبت به ديگرى كه برتر از آن است، ناقص مى داند و قناعت كردن به درجه نقصان را عين خسران و توبه از آن را واجب مى شمارد. «از آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: «من اندر هر روز هفتاد بار توبه كنم و استغفار كنم». اين بوده باشد كه كار مهتر صلى الله عليه و آله اندر دوام در ترقى و زيادت بود و به هر قدمگاه گذشته توبه كردى و استغفار كردى».[۵۱]اين به مثال، چونان كسى است كه تجارت كرده و ۱۰۰ سكه به دست آورده است. بعد مى بيند كه مى توانست ۲۰۰ سكه به دست آورد. از كارش پشيمان و نادم است كه چرا ۲۰۰ سكه را كسب نكرده است.

از طرفى توبه، يكى از عبادات بزرگ است. خداوند در قرآن مجيد، مؤنان راستين را چنين توصيف مى كند:

«الصَّبِرِينَ وَالصَّدِقِينَ وَالْقَنِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ»[۵۲]؛

آنان شكيبايند و راست گو ؛ همواره اطاعت پيشه اند و انفاق گر و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند.

و در جاى ديگر چنين مى فرمايد:

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ * ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَلهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَبْلَ ذَ لِكَ مُحْسِنِينَ * كَانُواْ قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[۵۳]؛

به يقين، پرهيزگاران در باغ هاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند، و آنچه پروردگارشان به آن ها بخشيده دريافت مى دارند، زيرا پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند ! آن ها كمى از شب را مى خوابيدند، و در سحرگاهان استغفار مى كردند».

بنا بر اين آيات، قرآن مجيد توبه و استغفار را عمل بهترين مؤنان و شب زنده داران و متقيان معرفى كرده است. آرى، اگر به حقيقت توبه نظر كنيم، آن را زيباترين جلوه خضوع و خشوع و اظهار تذلل و زارى و اعتراف به قصور و تقصير بنده اى بى نهايت كوچك، در برابر آفريدگارى بى نهايت بزرگ مى يابيم. از اين رو، شايسته است كه اولياى الهى، بهتر و بيشتر از همگان، اين دعوت الهى را لبيك گويند و در تمام حالات خود، بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به اين وسيله به فيض قرب الهى نائل شوند.

اين تبيين ضمن توضيح توبه معصومان، حقيقت توبه همه بندگان خدا را نيز بهتر بيان مى كند. امام خمينى در شرح اين مسئله توضيحى نسبتاً جامع دارد. براى حسن ختام اين بيان سخن ايشان را مى آوريم:

اولياى خدا، همواره انقطاع به سوى خدا دارند ؛ ولى به جهت مأموريت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم كثرات، توجه به حضرت حق مى كنند و همين نزد آنان كدورت محسوب شده و براى زدودنش، استغفار مى كنند. امام سجاد عليه السلام است كه مناجات هايش را شما مى بينيد و مى بينيد چطور از معاصى مى ترسد... از گناه خودشان گريه مى كردند تا صبح، از پيغمبر گرفته تا امام عصر (عج)، همه از گناه مى ترسيدند. گناه آن ها، غير از اين است كه من و شما داريم ؛ آن ها يك عظمتى را ادراك مى كردند كه توجه به كثرت، نزد آن ها از گناهان كبيره است...آنان در مقابل عظمت خدا، وقتى كه خودشان را حساب مى كنند، مى بينند كه هيچ نيستند و هيچ ندارند. واقع مطلب، همين است ؛...

و از اين كه حضور در مقابل حق تعالى دارند و مع ذلك دارند مردم را دعوت مى كنند، از همين، كدورت حاصل مى شده.[۵۴]


[۱]. ر . ك : بقره : ۱۲۸ ، اعراف : ۱۴۳ ، مؤن : ۵۵ .

[۲]. ر . ك : ميزان الحكمة با ترجمه فارسى : ج ۸ ص ۴۷۲ ح ۱۵۲۴۹ و ۱۵۲۵۰ .

[۳]. عيون أخبار الرضا(ع) : ج ۱ ص ۱۹۱ ـ ۱۹۵ .

[۴]. « إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّ بِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ خداوند توبه كاران و پاكان را دوست دارد . » بقره : آيه ۲۲۲ .

[۵]. خداوند حضرت سليمان(ع) و حضرت ايوب(ع) را چنين ستوده است : « وَ وَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَـنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ؛ به داوود سليمان را داديم ، و چه خوب بنده اى بود او ، او توبه كار بود » ص ، ۳۰ و « إِنَّا وَجَدْنَـهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ؛ ما او را شكيبا يافتيم چه خوب بنده اى است او! او توبه كار است . »(ص ، ۴۴) . أوّاب ، صيغه مبالغه از ريشه أ و ب ، به معناى بنده اى كه بسيار به سوى خداوند باز مى گردد . دو واژه أوّاب و تَوّاب كاربرد نزديكى دارند و در بسيارى موارد در كنار هم به كار رفته اند .

[۶]. مانند كسانى كه عصمت را تنها بعد از نبوت لازم مى دانند . به عنوان نمونه در باره داستان حضرت آدم(ع)گفته اند كه آن عصيان در حالى كه در بهشت بود اتفاق افتاد و در آن زمان نبى نبود . گروهى ديگر عصمت از گناه كبيره را لازم مى دانند ، نه از گناه صغيره ر . ك : بحار الأنوار : ج ۱۱ ص ۱۹۸ .

[۷]. اكثر مفسران شيعه و سنى و نيز برخى عالمان اخلاق به اين موضوع پرداخته اند . براى ديدن نمونه اى ازبيان آن ها ر . ك : خواجه نصيرالدين طوسى ، اوصاف الاشراف : ص ۱۷ ، طبرسى در مجمع البيان فى تفسير القرآن : ج ۹ ص ۱۵۵ ، فخر رازى در مفاتيح الغيب : ج ۲۸ ص ۵۲ ، آلوسى در روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم : ج ۱۳ ص ۲۱۱ ، علامه طباطبايى در الميزان فى تفسير القرآن : ج ۴ ص ۲۴۵ و مجلسى در مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول : ج ۱۲ ص ۱۵۴ ـ ۱۵۵ كه بيشترين موارد را آورده است و خودش نيز مورد آخر را ترجيح داده است .

[۸]. و إنَّما خوطِبَ بِذلِكَ لِتَستَنَّ اُمَّتُهُ بِسُنَّتِهِ ؛ به چنين چيزى خطاب شده است تا امتش به سنّت ايشانپرورش يابند مجمع البيان : ج ۹ ص ۱۵۵ .

[۹]. الكشف و البيان عن تفسير القرآن : ج ۹ ص ۳۴ .

[۱۰]. صدها روايت در اين باب وجود دارد كه بيش از حد تواتر است .

[۱۱]. مثلاً در پاره اى روايات چنين مى خوانيم : «إبراهيمُ بنُ أبِى البِلادِ قالَ: قالَ أبُو الحَسَنِ(ع) : إنّى أستَغفِرُ اللّه  فى كُلِّ يَومٍ خَمسَةَ آلافِ مَرَّةٍ . امام كاظم(ع) مى گويند : روزانه ۵ هزار بار استغفار مى كنم» الزهد ، نوشته حسين بن سعيد كوفى اهوازى ص ۷۴ ؛ بحار الأنوار : ج ۹۳ ص ۲۸۲ وج ۴۸ ص ۱۱۹ و وسائل الشيعه : ج ۱۱ ص ۳۶۹ . روشن است كه تمام اين كار نمى تواند در پيش چشم مردم واقع شود و دست كم بخشى از آن در خلوت است . بنا بر اين ، نمى تواند جنبه آموزشى داشته باشد .

[۱۲]. الصحيفة السجّاديّة : ص ۵۳ الدعاء ۱۲ . المصباح للكفعمى : ۵۰۵ .

[۱۳]. « فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَ الاْءِبْكَـرِ ؛ صبر پيشه كن . وعده خداوند حق است . براى گناهت استفغار كن ، پروردگارت را در شامگاه و بامداد با حمد تسبيح كن »المؤن : ۵۵ .

[۱۴]. « وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ اى مؤمنان ، همگى به درگاه خداند توبه كنيد تا رستگار شويد » نور : ۳۱ .

[۱۵]. «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ ؛ براى گناه خود و مردان و زنان مؤمن ، استغفار كن»محمد : ۱۹ .

[۱۶]. «و جعل الاستغفار كناية عمّا يلزمه من التواضع و هضم النفس و الاعتراف بالتقصير ؛ استغفار را كنايه ازچيزهايى كه لازمه آن است قرار داد؛ مانند تواضع ، شكستن نفس ، و اعتراف به تقصير» . البته در ادامه ، توبه پيامبر صلى الله عليه و آله را از باب ترك اولى مى داند روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم : ج ۱۳ ص ۲۱۱ .

[۱۷]. مفاتيح الغيب : ج ۲۸ ص ۵۲ .

[۱۸]. الجامع لأحكام القرآن : ج ۱۶ ص ۲۴۲ .

[۱۹]. مجمع البيان : ج ۹ ص ۱۵۵ .

[۲۰]. الجامع لأحكام القرآن : ج ۱۶ ص ۲۴۲ .

[۲۱]. در مقدمه اين باب تفاوت توبه و استغفار بيان شده است .

[۲۲]. محمد : ۱۹ .

[۲۳]. وى اين بيان را به عنوان يك احتمال مى آورد و رد مى كند . عين عبارتش اين است : «و هو بعيد لإفرادالمؤنين و المؤنات بالذكر» مفاتيح الغيب : ج ۲۸ ص ۵۲ .

[۲۴]. المؤن : ۵۵ .

[۲۵]. الفتح : ۱ ـ ۳ .

[۲۶]. علامه طباطبايى در اين بحث توضيح مفصلى در باره ذنب پيشين و ذنب پسين حضرت دارند كهخواندنى است : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱۸ ص ۲۵۳ ـ ۲۷۱ .

[۲۷]. ذكر آن در اينجا به اين دليل است كه مفسران ديگر آن را ضمن توضيح توبه انبيا آورده بودند . از باب نمونه ، ر . ك : روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم : ج ۱۳ ص ۲۱۱ .

[۲۸]. تنزيه الانبياء : ص ۹ و التبيان فى تفسير القرآن : ج ۷ ص ۲۱۸ و مجمع البيان : ج ۷ ص ۵۵ .

[۲۹]. فهو أنّه لمّا علم أنّ الخصمين ملكان و أنّه المقصود بالمثال و أنّه فتن أى اختبر و امتحن ببعض المباحات ، فعوتب إذ لم يصبر فيها صبر المؤرين حتّى قال ما قال و فعل ما فعل «وَ خَرَّ راكِعاً» يعنى ساجدا ، فإنّ الرّكوع و السّجود يسمّى كلّ واحد منهما باسم الثّانى ، «وَ أَنابَ» : أى تاب من ذلك ظاهرا و باطنا ، فأخبر تعالى أنّه غفر له ذلك أى درأ عنه الطّلب فيما رأى هو أنّه ذنب فى حقّه بترك الأولى كما تقدّم؛ او وقتى متوجه شد كه آن دو دشمن ، دو فرشته بودند ، و منظور، مثال و نماد است، و فهميد كه اين كار براى فتنه يعنى آزمون و امتحان، كارى مباح است، و از اين جهت كه صبر شايسته را نكرده و گفته آنچه را كه گفته ، و كرده آنچه را كه كرده ، توبيخ شده ، «وَ خَرَّ راكِعاً» يعنى ، به سجده افتاد چون ركوع و سجود ، هر كدام با نام ديگرى به كار برده مى شوند . «وَ أَنابَ» يعنى ، در ظاهر و باطن از آن كار توبه كرد . و خداوند خبر داده كه از آن كار وى گذشت كرده است. يعنى از مؤاخذه گناهى كه كرده و ترك اولى بوده ـ همان گونه كه توضيحش گذشت ـ چشم پوشى كرده است تنزيه الأنبياء : ص ۴۷ و ۵۴ . آلوسى نيز شبيه همين توضيح را دارد (روح المعانى : ج ۱۳ ص ۲۱۱) . ۱ . اوصاف الاشراف : ص ۲۶ .

[۳۰]. او چنين مى گويد : «امّا توبه خاص كه از ترك اولى باشد . . .» اوصاف الاشراف : ص ۲۹ عرفا توبه را ازحيث درجات ، با اندك تفاوتى در تعريف ، به سه دسته تقسيم كرده اند : توبه عام / عوام ؛ توبه خاص / خواص ؛ و توبه خاصِ خاص . توبه عوام ، توبه از گناه از طريق استغفار زبانى و ندامت در دل است . توبه خواص را توبه از صواب نيز گفته اند و آن بازگشت از طاعات خود است ، به اين معنى كه سالك طاعات خود را ناقص ببيند و از آن عذرخواهى كند . استغفار انبيا به همين معناست ، همانگونه كه خدا در قرآن به رسول اكرم فرموده است : «استَغْفِر لِذَنبِكَ؛ براى گناه خود استغفار كن» غافر : ۵۵ ؛ محمد : ۱۹۰ و اين استغفار براى ادا نكردن حق خداوند به طور كامل بوده است . ر . ك : موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ، تهانوى : ج ۱ ص ۵۲۵ ؛ شرح الأسماء الحسنى ، سبزوارى : ص ۱۱۹ ؛ شرح التعرف لمذهب التصوف ، مستملى : ج ۳ ص ۱۲۰۹ ـ ۱۲۱۰ ؛ اللمع فى التصوف ، ابونصر سراج : ص ۴۴ ؛ كشف المحجوب ، هجويرى ، ص : ۳۸۳ .

[۳۱]. براى نمونه مى توان به روايتى اشاره كرد كه نوح(ع) سگى را زشت منظر يافت و اين موضوع را به زبان آورد . سگ اعتراض كرد و نوح(ع)روى آورد بنفس خود و ملامت مى كرد نفس خود را به اين و سال ها بر خود نوحه مى كرد تا آنكه ندا كرد او را خداى تعالى كه تا كى نوحه مى كنى يا نوح؟ به درستى كه قبول كردم توبه تو را به نقل از كاشف الأستار ـ ترجمه جامع الأخبار ـ ، ص : ۱۶۹ .

[۳۲]. اين موضوع عقلاً محال نيست ، اما وقوعش پذيرفتنى نيست .

[۳۳]. اوصاف الاشراف : ص ۲۶ .

[۳۴]. تفسير من وحى القرآن : ج ۲۱ ص ۶۷ .

[۳۵]. تفسير القمى : ج ۲ ص ۷۵ .

[۳۶]. ص : ۲۴ .

[۳۷]. بل على سبيل الانقطاع إلى اللّه  تعالى و الخضوع له و التذلل و العبادة و السجود و قد يفعله الناس كثيرا عند النعم التى تتجدّد عليهم و تنزل و تؤول و تردّ إليهم شكرا لمولاها و كذلك قد يسبحون و يستغفرون اللّه  تعالى تعظيما و شكرا و عبادة و أمّا قوله تعالى: «وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ» فالإنابة هى الرجوع و لمّا كان(ع)بما فعله راجعا إلى اللّه  تعالى و منقطعا إليه قيل فيه إنّه أناب كما يقال فى التائب الراجع إلى التوبة و الندم إنه منيب؛بلكه بر اساس انقطاع به خداوند متعال وخضوع به پيشگاه او وخاكسارى وبندگى و به سجده افتادن براى او است كه مردمان بسيارى هنگام زياد شدن نعمت براى آنها و فرود آمدن و داده شدن به آنها به خاطر شكرگزارى انجام مى دهند. و همينطور تسبيح مى كنند و استغفار مى كنند به پيشگاه خداوند به منظور تعظيم و شكرگزارى و عبادت اما اين فرموده «به سجده افتاد و انابه كرد» انابه يعنى بازگشت . وقتى داود(ع) با كارى كه كرد به خداوند متعال بازگشت ، و منقطع شد به درگاه او ، گفته مى شود : انابه كرد ؛ همان گونه درباره توبه كارى كه به توبه و پشيمانى بازگشته ، گفته مى شود : منيب = انابه كننده تنزيه الانبياء : ص ۹۰ .

[۳۸]. همان ، ص ۹۶ وص ۱۰۰ .

[۳۹]. عبارت ابن عاشور چنين است : «و ما يستغفر منه النبى ء صلى الله عليه و آله ليس من السيئات لعصمته منها ، و إنّما هو استغفار من الغفلات و نحوها؛ از چيزهايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست آمرزش مى كند ، گناه نيستند ، چون پيامبر معصوم از گناه است . استغفار او ، استغفار از غفلت ها و امثال آن است» بعد از اين عبارت توضيح بيشترى نيز آورده است (التحرير و التنوير : ج ۲۶ ص ۸۹) .

[۴۰]. اوصاف الاشراف ، ص ۲۹ .

[۴۱]. ر . ك : ادامه بحث سخن دوازدهم .

[۴۲]. بحار الأنوار : ج ۶۸ ص ۲۳ .

[۴۳]. تقريباً تمام فقرات مناجات اميرالمؤنين(ع) در مسجد كوفه اشاره به چنين وضعى دارد . از باب نمونه : «. . . مَولايَ يا مَولايَ أنتَ القَوِيُّ وأَنَا الضَّعيفُ ، وهَل يَرحَمُ الضَّعيفَ إلاَّ القَوِيُّ . مَولايَ يا مَولايَ أنتَ الغَنِيُّ وأَنَا الفَقيرُ ، وهَل يَرحَمُ الفَقيرَ إلاَّ الغَنِيُّ ، . . .؛ سرورم ، سرورم! تو توانايى من ناتوان . و به ناتوان جز توانا رحم مى كند . سرورم ، سرورم ، تو بى نيازى و من بينوا . و مگر به بينوا ، جز بى نياز رحم مى كند؟» المزار الكبير : ص ۱۷۴ .

[۴۴]. عصيان به معناى عدم تبعيت است كه مى تواند به تقصير يا قصور ، به عمد يا به خطا باشد و در اينجا بهقصور طبيعت انسانى باز مى گردد ، نه به تقصير يا عمد ؛ ر . ك : التحقيق فى كلمات القرآن الكريم ، مقاييس اللغة ، العين ولسان العرب ذيل ماده «عصى» .

[۴۵]. برخى فقرات بخش افزوده دعاى عرفه امام حسين(ع) به خوبى گوياى اين تحليل است : «يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ إلهى أنَا الفَقيرُ فى غِنايَ فَكَيفَ لا أكونُ فَقيراً فى فَقرى ، إلهى أنَا الجاهِلُ فى عِلمى فَكَيفَ لا أكونُ جَهولاً فى جَهلى ، إلهى إنَّ اختِلافَ تَدبيرِكَ و سُرعَةَ طَواءِ مَقاديرِكَ مَنَعا عِبادَكَ العارِفينَ بِكَ عَنِ السُّكونِ إلى عَطاءٍ وَاليَأْسِ مِنكَ فى بَلاءٍ ، إلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤمى و مِنكَ ما يَليقُ بِكَرَمِكَ . . . إلهى إن ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضلِكَ و لَكَ المِنَّةُ عَلَيَّ ، و إن ظَهَرَتِ المَساوى مِنّي فَبِعَدلِكَ و لَكَ الحُجَّةُ عَلَيَّ ؛ پروردگارا ، معبودا ، من در عين دارا بودن تهيدستم ، پس در تهيدستى چگونه تهيدست نباشم . معبودا ، من با داشتن علم نادانم ، پس در نادانى چگونه نادان نباشم؟ معبودا ، پياپى آمدن تدبيرت و شتاب تحول تقديرت مانع شدند كه بندگان خداشناس تو به عطايى جز عطاى تو راضى باشند ، و مانع از نااميدى مهربان شدند . معبودا ، از من به اندازه پستى من سر مى زند ، و از تو بر اساس شايسته كرمت ... معبودا ، اگر از من خوبى هايى سر بزند به فضل تو است و منت تو بر من است . و اگر كارهاى بد از من سربزند ، بسته به دادگرى تو است . تو بر من حجّت دارى.» در اين فقرات غناى انسان عين فقر و علم او عين جهل برشمرده شده و گفته شده هر چه از ماست سزاوار ملامت است مِنّى ما يَليقُ بِلُؤمى و اگر خوبى هست از فضل و كرم خداست . البته استناد اين فقره از دعا به امام حسين(ع) قطعى نيست ؛ با صرف نظر از استناد به آن بزرگوار ، مى توان گفت كه اين فقرات گوياى چنين حال رجوعى است كه آن را توبه مى ناميم .

[۴۶]. «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّه  إِنَّ اللّه  يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ» ؛ بگو : اى بندگان من كه با خويش گزافكارى كرده ايد ! از بخشايش خداوند نااميد نباشيد كه خداوند همه گناهان را مى آمرزد ؛ بى گمان اوست كه آمرزنده بخشاينده است الزمر : ۵۳ .

[۴۷]. «وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ ؛ و چون مؤنان به آيات ما ، نزد تو آيند بگو : درود بر شما ! پروردگارتان رحمت را بر خويش مقرّر داشته است : چنانچه هر يك از شما از سر نادانى كار بدى انجام دهد ، آنگاه از پس آن توبه كند و به راه آيد ، چنين است كه خداوند آمرزنده اى بخشاينده است الأنعام : ۵۴ .

[۴۸]. از باب نمونه : «وقالَ ابو الحسن الرضا(ع) : كانَ رَسولُ اللّه  صلى الله عليه و آله لا يَقومُ مِن مَجْلِسٍ وإن خَفَّ حَتّى يَستَغفِرَ اللّه  خَمساً وعِشرينَ مَرَّةً ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله از مجلسى هر چند كوتاه بر نمى خاست مگر اين كه بيست و پنج بار استغفار مى كرد» . عدّة الداعى : ص ۲۶۵ .

[۴۹]. ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۴ ص ۲۴۵ و كشف الغمّه : ج ۳ ص ۴۲ ـ ۴۴ .

[۵۰]. اوصاف الاشراف ، ص : ۲۹ .

[۵۱]. كيمياى سعادت : ج ۲ ص ۶۵۱ . اين تبيين در بين عرفا رواج دارد . آنان توبه اخص يا خاص الخاص را رجوع از خلق به حق يا از خود به حق و به معناى نسبت ندادن منفعت و مضرت به خلق است . همچنين در اين مرحله فرد از ديدن احوال و مقامات خود نيز توبه مى كند . گفته اند كه استغفار پيامبر اكرم از اين نوع بود ، زيرا ايشان هر دم در ترقى بود و وقتى به مقام بالاترى مى رسيد ، از مقام فروتر استغفار و از ديدن آن توبه مى فرمود . ر . ك : موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم ، تهانوى : ج ۱ ص ۵۲۵ ؛ شرح الأسماء الحسنى ، سبزوارى ، ص : ۱۱۹ ؛ شرح التعرف لمذهب التصوف ، مستملى : ج ۳ ص ۱۲۰۹ ـ ۱۲۱۰ ؛ اللمع فى التصوف ، ابونصر سراج ، ص ۴۴ ؛ كشف المحجوب ، هجويرى : ص ۳۸۳ .

[۵۲]. آل عمران : ۱۷ .

[۵۳]. الذاريات : ۱۵ ـ ۱۸ .

[۵۴]. صحيفه امام : ج ۲۰ ص ۲۶۸ و ۲۶۹ .