تاريخ : پنج شنبه 1395/9/4 تاریخ ایجاد:
کد خبر: 54872
جایگاه سنت در کلام مرحوم آية اللّه‏ موسوى اردبيلى

جایگاه سنت در کلام مرحوم آية اللّه‏ موسوى اردبيلى

به مناسبت رحلت آية اللّه‏ سيدعبدالكريم موسوى اردبيلى، مصاحبه ای که در آستانه برگزاری کنگره ثقة الاسلام کلینی با ایشان انجام گرفته است باز نشر می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

زمان مصاحبه  : ۱۳۸۹

مصاحبه با آية اللّه العظمى سيّد عبد الكريم موسوى اردبيلى[۱]

جايگاه تاريخ حديثى مرحوم كلينى و كتاب «الكافى» چگونه است؟

كار بسيار مهم و لازمى را شروع كرده ايد . اى كاش اين كار ، پيش از اينها انجام مى شد ! ولى حالا هم خيلى دير نشده است . براى تحقيق علمى ، هيچ گاه دير نيست ؛ هر وقت شروع شود ، خوب است . برنامه هايى هم كه در نظر گرفته ايد ، لازم ، مفيد و سودمندند . اين كار ، هم به دست اهلش و هم در محل خوبى انجام مى شود .

قرآن ، احتياج به شرح دارد و چه خوب گفته اند آنها كه گفته اند سنّت بايد در كنار قرآن باشد . اگر سنّت در كنار قرآن نباشد ، قرآن ، به تنهايى كفايت نمى كند . موارد زيادى داريم كه آنچه مى تواند قرآن را خوب شرح دهد ، سنّت است ؛ از زبان پيغمبر صلى الله عليه و آله يا از زبان ائمّه عليهم السلام . لذا تصميمى كه بعد از وفات پيامبر اكرم گرفته شد براى عدم كتابت احاديث ـ از ترس اين كه با قرآن ، مخلوط شود يا از ترس بالا گرفتن مخالفت هاى سياسى و ... ـ خيلى زود ، نادرستى خود را نشان داد ؛ چون قرآن ، به شدّت ، نيازمند يك سنّت معتبر بود .
فقط اشتباهى كه شده و عمدى نبوده ، انتخاب بنده است . يك آدم بى بضاعت را انتخاب كرديد . البته ردّ گفتگو هم خلاف ادب بود .

بنا داشتم در اين موضوع ، مطالعه كنم ؛ چون كمى پير شده ام و نكته ها از يادم مى روند ؛ امّا يكى دو مطلب براى تذكّر لازم است . يكى اهميت سنّت در اسلام است . مدرك معتبر ، همان قرآن است و معتبرتر از آن نداريم . در قرآن ، از اكثر موضوعات سخن رفته است . بعضى يك بار ، بعضى دو بار و بعضى بيشتر . مثلاً داستان حضرت موسى ، زياد آمده يا خلقت بشر ، در شش سوره آمده كه يكى از آن موارد ، سوره اسراء است . من آن موقع ، حدس زدم كه شجره منهيه ـ كه در سوره بقره اشاره شده ـ ، با شجره ملعونه ـ كه در سوره اسراء آمده ـ ، متفاوت است .

روايتى از امام صادق عليه السلام هست كه اين شجره ملعونه ، شجره منهيه نيست . شجره منهيه و شجره ملعونه ، از هم جدا هستند؛ چون پيغمبر ، از شجره ملعونه نمى خورد ، ولى از منهيه مى خورد؛ چون نهى مختصرى شده است . من دنبال اين روايت رفتم ، ولى نديدم . مؤيّد هم پيدا نكردم . كسى هم از مفسّران (تا آن جا كه من ديده ام) ، اين را نگفته است .

منظورم اين است كه قرآن ، اكثر موضوعات را به اجمال برگزار كرده است ، مثل موضوع ربا و ارث . اگر بخواهيم تشبيه بكنيم ، مى توانيم بگوييم كه قرآن ، مثل قانون اساسى است كه اُمّهات مسائل و اجمالى از مطلب را مى گويد و سنّت ، مثل قانون عادى است كه تفصيل مطالب را در خود دارد و به جزئيات و فروع هم مى پردازد .

مثلاً در قرآن ، گفته شده :« أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَواْ ».[۲]در همين آيه ، «اَحَلَّ» و «حَرَّمَ» و «ربا» و ... همه بحث دارند و تفصيل داده نشده اند ؛ چون رباى قرضى داريم و رباى معاملاتى داريم و شرايط اينها هم با هم فرق دارد و قرآن در اين باره ، ساكت است .

مثال ديگر ، آيات ارث است كه فقط كليات را بيان كرده اند . در عوض ، آن همه روايت در ارث داريم كه توضيح مى دهند در فروع و جزئيات ، چه كار بايد بكنيم و حتّى اگر تواتر لفظى و معنوى هم نداشته باشند ، اجمالاً با ظواهر آيات ، مخالف نيستند . مثلاً قرآن با صراحت مى گويد :« فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم »؛[۳]امّا حديث است كه بر نحوه محاسبه و تقسيمش دلالت مى كند . تفصيل ارث دختر هم همين طور است .

مثال ديگر ، داستان حضرت موسى عليه السلام است كه بارها در جاهاى مختلف قرآن آمده ، امّا باز هم چيزهاى نگفته ، زياد دارد . بعضى ها جواب داده اند كه قرآن ، كتاب تاريخ نيست و قصد خداوند ، گفتن تاريخ نبوده است ؛ امّا اين جواب ، اصلاً كافى نيست . دقّت در همين آيات داستان موسى ، وقتى همه را از اوّل تا آخر نگاه مى كنيم ، نشان مى دهند كه شارحْ لازم دارند .

بنا بر اين ، قرآن با همه عظمتش ، به مفسّر و شارح احتياج دارد و اين شارح و مفسّر بايد مورد اعتماد باشد .

عقل ، ممكن است مفسّر و شارح باشد ؛ امّا همه عقل ها يك جور نيستند . هر كس يك جور تفسير مى كند و البته از مراد واقعى هم خبر نمى دهد . مثلاً مى گويد به قراين عقلى ، بايد اين طور باشد . در اكثر موارد ، اين تفسير ، مورد قبول همه نيست و اختلاف است كه ظاهر ، مراد است يا باطن و آن وقت بايد از جاهاى ديگر ، قرينه بياوريم .

قرآن ، احتياج به شرح دارد و چه خوب گفته اند آنها كه گفته اند سنّت بايد در كنار قرآن باشد . اگر سنّت در كنار قرآن نباشد ، قرآن ، به تنهايى كفايت نمى كند . موارد زيادى داريم كه آنچه مى تواند قرآن را خوب شرح دهد ، سنّت است ؛ از زبان پيغمبر صلى الله عليه و آله يا از زبان ائمّه عليهم السلام . لذا تصميمى كه بعد از وفات پيامبر اكرم گرفته شد براى عدم كتابت احاديث ـ از ترس اين كه با قرآن ، مخلوط شود يا از ترس بالا گرفتن مخالفت هاى سياسى و ... ـ خيلى زود ، نادرستى خود را نشان داد ؛ چون قرآن ، به شدّت ، نيازمند يك سنّت معتبر بود .

يك سنّت معتبر مى تواند قرآن را تفسير كند ؛ امّا كدام سنّت؟ از زبان چه اشخاصى؟ در ميان آنها ، ملعون ، وضّاع ، ممدوح و ... هست . براى تشخيص اين موارد ، كتاب هايى در رجال و درايه نوشته شده است و البته هر فرقه اى، رجال فرقه ديگر را ذم و قدح كرده است ؛ امّا در مكتب تشيّع ، براى رفع اين اشكالات ، تلاش هاى زيادى شده و به نتيجه مطلوب هم رسيده ايم ، به اين معنا كه غير امامى هم اگر مورد وثوق است و دروغ نمى گويد ، حديثش را استفاده مى كنيم . اين ، امّا كافى نيست و هنوز هم جاى تلاش علمى هست .

علماى شيعه ، تلاش كرده اند كه روايات مجاهيل و موضوعات را از ديگر روايات ، جدا كنند . يك گروهى از روايات را به نام اسرائيليات و يك گروه را به عنوان موضوع ، كنار گذاشتند . ما چهار جلد الكافى را بررسى كرديم ، مرآة العقول مجلسى را ديديم و سندها را هم بررسى كرديم و ديديم كه تعدادى روايتِ عالى السَّنَد در الكافى هست كه اشكال دارند و به نظر مى رسد ـ همان طور كه ظاهرا از مرحوم نايينى هم نقل شده است ـ ، اينها را با اَسنادش وارد حديث ما كرده اند .

حجة الاسلام والمسلمين مهريزى : «بايد در گزارش از كار دوستان ، خدمتتان عرض كنم كه بخشى از مشكلات «الكافى» ، با تتبّع در نسخه هاى خطّى كتاب ، حل شد ، چه در حوزه اَسناد و چه در حوزه متن . مثلاً روايت هفده هزار آيه بودن قرآن ، نسخه «هفت هزار آيه» هم دارد كه از اعتبار خيلى خوبى برخوردار است . در اين تتبّع جديد ، از آن موارد اِشكالى كه فرموديد و معضلات محتوايى بود، هر چه باقى ماند ، با تعليقه هاى كوچكى اشاره كرديم كه اين روايت ، مثلاً با اصول و مسلّمات ما سازگار نيست ... .»

گفته اند تأليف الكافى، بيست سال طول كشيده است . كلينى ، شاگردانش را معيّن كرده است . آقاى خويى ، در كتاب رجالش ، ۳۶ استاد براى كلينى نوشته و شانزده شاگرد از اكابر و اعاظم برايش معيّن كرده است . من اينها را به بركت ديدار شما ، نگاه كردم . در عين حال ، الكافى ، به تنقيح و احيا نياز دارد ؛ چون اين احاديث اند كه قرآن را براى ما معنا مى كنند . ما هنوز درست نمى دانيم : «افق اعلى» و «سدرة المنتهى» كه در سوره نجم آمده اند ، دقيقا به چه معنا هستند ؟ كجا هستند ؟ مفسّران هم تفسير لفظ به لفظ كرده اند . كار شما در احياى آثار حديث شيعه ، اين اميد را مى دهد كه ما يك گام به فهم آيات ، نزديك تر شده ايم كه خودش غنيمت بزرگى است .

يك مسئله ديگر ، اين است كه درباره احاديث ، زياد كار شده و آثارى كه به دست ما رسيده ، به ما خيلى كمك كرده است ؛ امّا در نوع كارهاى انجام شده ، نظريات درباره افراد ضعيف و مجهول ، متناقض است و گاهى مستندش هم معلوم نيست . مثلاً به روايات سكونى ، دسته اى از بزرگان ، عمل مى كنند و يك عده اى عمل نمى كنند كه درست نيست . يعنى كارهايى انجام شده ؛ امّا طورى نبوده كه همه جوانب را در نظر داشته باشند . از جمله اين كه يك عقيده درباره يك حكم دينى يا درباره قرآن و وحى ، يا در باره حديث و پيغمبر اكرم و ... در روزگار آنها ، روشن نبوده يا مورد نياز نبوده يا محلّ ابتلا و پرسش و بحث نبوده يا فهم از آن ، مثل امروز ، كامل نبوده است ، مثل بحث قديم يا حادث بودن قرآن و اختلاف اشعرى ها و معتزلى ها كه امروز ، مى فهميم و آن روز ، مبهم بوده است يا اين بحث امروزى كه : مَثَل پيغمبر در قضيه وحى ، مَثَل طوطى است يا زنبور ؟ قرآن ، متنى تاريخى است يا نه ؟

پس گذشتگان ما يك بحث و شبهه هايى داشته اند و خيلى مسائل برايشان مبهم بوده كه امروز نيست و امروز هم يك جور ديگر ، شبهه هايى مطرح است كه آيندگان پاسخش را مى دانند و ما هنوز در حال بحثيم . پس ممكن است شبهه امروز ما ، در روزگار گذشته ، اصلاً مطرح نبوده يا به اين قوّت امروز نبوده است و يا ممكن است شبهه ديروز را ما الآن به درستى نفهميم .

يك شبهه اى به ذهن من مى آيد و آن ، اين است : سنّت ، تمام تلاشش اين است كه روشن كند امام ، اين را گفته يا نگفته و ما بايد بفهميم كه نسبت آن به امام ، چه قدر درست است . اين ، جهت صدور است . در جهت صدور بعضى روايات مى گويند صدور اين روايت ، از روى تقيّه است . اين ، دردى را درمان نمى كند ؛ چون براى شناختن اين كه امام ، اين را تقيّتا گفته يا نه ، بايد بدانيد كه : اين شخصى كه امام ، اين رأى را براى او داده ، چه كسى بوده است ؟ آن شخص ، معاصر امام بوده يا نه؟ آيا شخصى بود كه پشت سرش صحبت بوده يا نه؟ خيلى چيزها را بايد بدانيد تا بتوانيد حمل بر تقيّه كنيد . صِرف اين كه چيزى به ذهن نمى آيد ، نمى شود گفت كه اين تقيّه است .

همچنين بايد يك دوره رجال عامّه را ببيند و راويان عامه را بشناسد و بعد ، رأى امام را ببيند . بعد از جهت صدور ، بحث از اين است كه آيا وقتى كه امام صحبت مى كند ، همه حرف هايش تعبّد است . امام ، اصلاً حرف عادى مى زند يا نه؟ اين حرف عادى امام است و براى يك ظرف خاص و مورد خاص است و جزء دين نيست يا حكم الهى است و جزء دين است ؟ اين دو تا با هم فرق مى كند . آن وقت ما با روايات چه كار بكنيم؟ همه را يك جور ببينيم؟ آيا همه حرف هاى پيغمبر و امام ، يكنواخت و يكدست است ؟ داستان تلقيح نخل هاى مدينه و سخن پيغمبر اكرم (أنتُم أعلمُ بِدُنياكُم) را مى گوييد عامّه نقل كرده اند ؛ امّا در روايات خاصّه آمده است كه پيغمبر فرمود : «إنّى اُقضى بينكم بالبيّنات ...» .

يك فقيهى قرائنى را ديده و روايتى را يك جور فهميده و مقبول هم قرار گرفته و معمولٌ بِه هم هست و اكابر به آن ، عمل مى كنند ؛ امّا شما قرائنى پيدا مى كنيد كه اين روايت ، مربوط به آن مورد و آن ظرف است و اصلاً راجع به پيغمبر است و راجع به ائمّه ديگر نيست . حالا شما چه كار بايد بكنيد ؟ روايات ما ، چرا اين طور منقطع و محصور شده اند ؟ اصحاب ائمّه ، اينها را از هم تفكيك مى كردند و سؤال مى كردند و قرائنش هم در برخى روايات هست كه مثلاً از امام مى پرسد : اين مطلبى كه مى فرماييد ، از خود شماست يا حكم الهى است ؟ يعنى مى دانستند كه بعضى مطالب امام ، صحبت عادى اوست و بعضى ديگر ، حكم خداست ؛ امّا الآن اگر اين ترديد را در مورد يك روايتْ پيش بكشيم ، نمى گويند فلانى ضدّ ولايت است ؟ اين ، حرفى است كه من در دلم نگه داشته ام و مى ترسم بميرم و همين طور در دلم بماند .

من نمى گويم شما دنبال اين كار برويد ؛ چون اين كار ، خالى از خطر نيست! امّا يك روزى افرادى اين را بحث خواهند كرد . مرحوم كلينى ، با تمام تعاريفى كه نجاشى و شيخ طوسى از او كرده اند و بزرگ نمايى هم نكرده اند و شايد كمتر از واقع هم گفته باشند ، راجع به اين موضوع ، چيزى نگفته است ، در حالى كه در همان منقولات او ، آن جا كه پرسش و پاسخ معصوم و راوى به ميان مى آيد ، قرائنى بر اين مطلب هست . حالا اگر ما بخواهيم از اين منظر ، سنّت را نگاه بكنيم ، چه كار بايد بكنيم ؟ روش درست ، چيست ؟ من نمى دانم . شايد شما بدانيد .

حجة الاسلام والمسلمين مهريزى : «اهل سنّت ، درباره افعال پيامبر صلى الله عليه و آله ، پژوهش هايى داشته و كتاب هايى منتشر كرده اند . مانند كتاب سليمان اشعرى كه احكام را به ده نوع تقسيم كرده (عادى ، شرعى ، فقهى ، انفصالى ، بيانى و ...) و فقط سه قسم از آنها را حجّت مى داند ؛ ولى در حوزه اقوال ، اين كار را نكردند ، مگر در همان حديث «انتم اعلم بدنياكم» . من خودم اين بحث را به صورت كم رنگ در بعضى از نوشته هاى علماى دوره معاصر ، تحت عنوان روايات تبليغى و ولايى ديده ام . آقاى بروجردى هم اين بحث را دارد . آقاى منتظرى در «نهاية الاُصول» در يك پاراگراف ، با نام «نكتة لطيفة» اشاره مى كند كه «از همه آنچه از پيامبر و ائمه در حوزه دينْ صادر شده ، تعبير به حُكم اللّه نمى شود» و رد مى شود و البته مطلب ايشان ، اخص از فرمايش شماست . مرحوم امام خمينى ، در كتاب «بدايع الدرر فى قاعدة نفى الضرر» مى گويد كه هر جا كه «حَكَمَ» ، «أمَرَ» و «قَضى» در روايت باشد ، اينها تبيين حكم اللّه نيست و نمى شود به عنوان حكم دائمى از آن استفاده كرد . آقاى صدر هم مشابه آن را در «اقتصادنا» دارد و ده نمونه هم مى آورد ؛ امّا عمدتا به خاطر ترسى كه شما فرموديد و لغزنده بودنش ، كسى جرئت نمى كند روى آن فكر كند و براى ارائه راه حل ، دقيق تر وارد بحث بشود . شايد اين براى خيلى ها دغدغه ذهنى هست ؛ ولى به خاطر همين ملاحظات ، دست به قلم نمى برند و به گفتار نمى آورند و مطلب ، مبهم باقى مى ماند . بر همين اساس ، گاهى علّامه مجلسى يا صدوق ، روايت را بر يك موضوع خاص ، حمل مى كنند . مثلاً صدوق و مجلسى ، در مورد روايات طبّى مى گويند كه بخشى از اين روايات ، مربوط به آب و هواى مكّه و مدينه است و بخشى مربوط به مزاج آدم هاى خاص است . شايد از جمع اينها بشود يك تئورى ارائه داد ؛ امّا به خاطر همين دغدغه ها كسى جرئت نمى كند .»

حجة الاسلام و المسلمين رحمان ستايش : «مسئله ديگر ، روشى است كه فقها با احاديث برخورد مى كنند ؛ روشى كه يك حديث را به صورت تك و موردى مى بينند ؛ در حالى كه سنّت ، يك مجموعه است و طبيعتا اينها مى توانند با هم تعاملى داشته و شاهد بر هم باشند . مثلاً اگر كسى ، قتلى را انجام داده و براى حكم ، پيش امام رفته اند ، شايد آن قتل ، يك خصوصياتى داشته كه امام ، آن طور حكم كرده است ؛ امّا اگر مكرّر شد يا در زمان امام ديگر هم يك چنين واقعه اى اتّفاق افتاد و اين حكم صادر شد و اخبارش هم با اصولى كه خودشان گفتند ، سازگارى داشت ، خُب اين جا يك حكم دائمى است و موردى نيست . بسيارى از فقها اين روش را دارند و يك حديث را فقط به صورت خاص نگاه مى كنند و مجموعه اى نگاه نمى كنند كه يكى از آفاتش اين است . مسئله ديگر ، مسئله كلامى است كه : انتظار از امام چيست؟ آيا امام بايد طبيعيات را هم بگويد؟»

گاهى اين مشكل در احكام است . مثلاً زن بدون اجازه مرد ، بيرون نرود . شايد موقعيت زن در آن روزگار ، طورى بوده كه در امان نبوده است يا بحث اين كه زن بدون اجازه شوهر نمى تواند حج برود .

حجة الاسلام و المسلمين رحمان ستايش : «اگر به روايات به شكل مقاصد الشريعه نگاه شود ، خودشان در واقع ، شاهد بر هم مى شوند .»

من به كسى نگفتم ، امّا در همين مورد ، با وجود روايات زيادى كه هست ، باز هم شك داشتم و فتوا ندادم .

حجة الاسلام و المسلمين مهريزى : «به نظر من ، با اين كه قرآن ، مهم ترين منبع دين ماست ، ولى حديث ، بيشترين كار علمى را لازم دارد ؛ ولى در عمل ، مهم ترين كار ، روى قرآن شده است . واقعا موضوع صدور حديث ، بحث فقه الحديثى كه شما فرموديد و موارد مهم ديگر ، روى زمين مانده است . اهل سنّت در اين موضوعات ، سى ـ چهل سال بيشتر از ما گام برداشته اند . شما در موقعيتى هستيد كه مى توانيد در شكستن بعضى از اينها مؤثّر باشيد . خيلى از مراجع و بزرگان كه تك تك نزدشان مى رويم ، همين دغدغه ها را دارند . آية اللّه سبحانى در جلسه اى كه در دار الحديث ، در خدمتشان بوديم همين بحث نقد محتوايى روايات را مطرح كردند و گفتند كه روايات را غير از سند ، روى دلالتشان هم بايد بررسى كرد ؛ امّا مثال را از اهل سنّت آوردند . يك كسى گفت : آيا در شيعه مثال پيدا نمى شود كه حديث از مخالف مى آوريد ؟ ايشان گفت : مى خواهيد شهريه ما را قطع كنند ؟!»

شيعه ، دو بار براى حفظ حديث و سنّت ، خيز برداشت كه اصول اوّليه و جوامع مهمّ حديثى ما ، ثمره آن دو حركت اند . خيلى جاى اميدوارى هست كه خيز سوم ، حركت و اقدام براى برداشتن همين موانع و رسيدن به روش ها و اصول و قواعد تازه تر و كامل ترى براى فهم و نقد حديث باشد . بنده از زحمات همه آقايان تشكّر مى كنم و اميدوارم شما باعث برداشتن قدم هاى نو و تأثيرگذار در حوزه حديث بشويد .


[۱]اين مصاحبه ، توسط حجج الاسلام آقايان : مهدى مهريزى ، حسن پويا ، محمّد مرادى ، محمدكاظم رحمان ستايش ، محمّدحسين درايتى ، سيّد مجتبى صحفى و هادى ربّانى ، انجام شده است .

[۲]سوره بقره ، آيه ۲۷۵ .

[۳]سوره نساء ، آيه ۱۲ .

خبرگزاری فارس :
خبرگزاری ایکنا :
خبرگزاری ایرنا :