تشییع و تدفین حضرت فاطمه(س)

تشییع و تدفین حضرت فاطمه(س)

شرکت کنندگان در تشییع جنازه و خاکسپاری حضرت فاطمه(س) ذکر شده است.

پس از انتشار خبر شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع)، مردم مدينه براى حضور در تشييع آمدند. ابوذر خبرداد كه مراسم دفن ايشان به تأخير افتاده است[۱]. از جمله، عايشه به منزل امير المؤمنين(ع) آمد كه اسماء (همسر ابوبكر و نديمه حضرت فاطمه(ع)) مانع او شد.[۲]

به طور طبيعى حاكمان تازه كار نيز در پى استفاده سياسى خود از حضور در مراسم تشييع بودند. ولى حضرت فاطمه(ع) وصيت كرده بود كه برنامه كفن و دفن ايشان در شب و بدون حضور اغيار انجام شود؛[۳]از اين رو، امير مؤمنان(ع)، حاكم وقت، همراهان او و حتى مردمان عادى را از زمان و مكان دفن آن حضرت آگاه نساخت و پيكر ايشان را شبانه دفن كرد.

در وصيت حضرت زهرا(ع) خطاب به امير المؤمنين(ع) آمده است:

إذا انا متّ فادفنى ليلاً ولا تؤذننّ رجلين ذكرتهما.[۴]

وقتى از دنيا رفتم، مرا شبانه دفن كن و به آن دو فردى كه يادآورى كردم، اطلاع مده.

امير المؤمنين(ع) با كمك اسماء يا سلمى، همسر معصوم و مظلوم خود فاطمه(ع) را غسل داد[۵]و بر پيكر نحيفش نماز خواند[۶]. افزون بر حضرت حسن(ع) و حضرت حسين(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار نيز در نماز گزاردن بر حضرت زهرا(ع)حاضر بودند.[۷]از نام برخى ديگر از افراد، همچون عباس ـ عموى پيامبر(ص) ـ فضل بن عباس، عقيل، زبير و بُريدَه نيز ياد شده است.[۸]

پيكر حضرت را در تابوت پوشيده اى كه به خواست او ساخته شده بود، قرار دادند[۹]و امير مؤمنان آن را در خاك نهاد و بر بالين او سخنانى حزين خطاب به پيامبر(ص) گفت:

السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّه  عَنّى وعَنِ ابنَتِكَ النّازِلَةِ فى جِوارِكَ وَ السَّريعَةِ اللَّحاقِ بِكَ. قَلَّ يا رَسولَ اللّه  عَن صَفِيَّتِكَ صَبرى ورَقَّ عَنها تَجَلُّدى.... فَلَقَدِ استُرجِعَتِ الوَديعَةُ واُخِذَتِ الرَّهينَةُ، أمّا حُزنى فَسَرمَدٌ وأَمّا لَيلى فَمُسَهَّدٌ، إلى أن يَختارَ اللّه  لى دارَكَ الَّتى أنتَ بِها مُقيمٌ و سَتُنَبِّئُكَ ابنَتُكَ بِتَضافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضمِها فَأَحفِهَا السُّؤالَ وَ استَخبِرهَا الحالَ. هذا و لَم يَطُلِ العَهدُ و لَم يَخلُ مِنكَ الذِّكرُ.[۱۰]

سلام بر تو اى رسول خدا، از طرف من و از طرف دخترت كه هم اكنون در جوارت آرميده و شتابان به شما رسيده است! اى پيامبر خدا، با از دست دادن فاطمه(ع) بردباريم كم شده، و توان خويشتن دارى ندارم.... پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسيد. از اين پس، اندوه من جاودانه و شبم بيدار باش است، تا آن روز كه خدا خانه اى را كه تو در آن اقامت كرده اى، براى من هم برگزيند. به زودى دخترت تو را خبر خواهد داد كه امّت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمه بپرس و خبر احوال اندوهناك ما را از او بگير. اين در حالى است كه هنوز روزگارى سپرى نشده و ياد تو فراموش نگشته است.


[۱]. ر . ك : ص ۶۴۳ ح ۴۴۹ .

[۲]. ر . ك : ص ۶۵۱ ح ۴۶۰ و تاريخ الإسلام : ج ۳ ص ۴۸ و الكامل فى التاريخ : ج ۵ ص ۵۲۴ .

[۳]. ر . ك : ص ۶۲۹ ح ۴۳۵ .

[۴]. ر . ك : ص ۶۲۸ ح ۴۳۶ .

[۵]. ر . ك : ص ۶۴۷ (وصيت هاى فاطمه عليهاالسلام به اسماء بنت عميس) و تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۴۷۳ ـ ۴۷۴ .

[۶]. ر . ك : ص ۵۲۹ ح ۳۸۹ .

[۷]. ر . ك : ص ۶۴۳ ح ۴۴۹ و رجال الكشى : ج ۱ ص ۳۳ ـ ۳۴ .

[۸]. ر . ك : ص ۶۴۳ ح ۴۴۹ و أعلام الورى : ج ۱ ص ۳۰۰ ، كتاب سليم بن قيس : ص ۳۹۳ .

[۹]. ر . ك : ص ۶۵۱ ح ۴۶۰ و ص ۶۵۳ ح ۴۶۱ .

[۱۰]. نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۰ ، همچنين ر . ك : الكافى : ج ۱ ص ۴۵۸ ـ ۴۵۹ و همين كتاب: ص۷۰۲ ح۴۸۵ .