سخنى در باره شهادت حضرت فاطمه(س)

سخنى در باره شهادت حضرت فاطمه(س)

چگونگی شهادت حضرت فاطمه(س) و تاریخ آن و محل دفن توضیح داده شده است.

شهادت دخت گرامى پيامبر(ص)، تنها يادگار ايشان حضرت فاطمه(ع) در مدت كوتاهى پس از رحلت پيامبر(ص)، در شهر مدينه و در جوار حرم و بيت نبوى، اين پرسش را به ذهن مى آورد كه چرا اين حادثه تلخ رخ داد؟ چه عواملى سبب شدند آن حضرت پاى به ميدان نهد و مخالفانش با هجوم به مهبط وحى و ايجاد هياهو و درگيرى سبب، مجروح شدن آن حضرت و در نهايت شهادت او شده، اين هزينه گزاف را متحمل شوند؟ علل و عوامل سياسى، اجتماعى و فرهنگى كه در پديد آمدن آن حوادث نقش داشتند كدام اند؟ پاسخ گفتن بدين پرسش ها و تحليل چرايى و چگونگى شهادت حضرت فاطمه(ع)نيازمند بازخوانى حوادث تاريخى پس از رحلت پيامبر(ص) است. امام كاظم(ع) مى فرمايد:

إنَّ فاطِمَةَ(ع) صِدّيقَةٌ شَهيدَةٌ. [۱]

به راستى فاطمه(ع) صدّيقه و شهيد است.

روايت صحيح السند ياد شده با گزارش هاى فراوان حديثى و تاريخى، به صراحت شهادت حضرت فاطمه(ع) دختر گرامى رسول خدا(ص) را بيان كرده اند.

روشن است كه ايشان در سن جوانى، در شادابى و سلامتى كامل بوده و هيچ گزارشى از بيمارى پيشين آن حضرت در دست نيست به گونه اى كه اخبار غيبى پيامبر اكرم(ص) به رحلت ايشان، براى همگان غير منتظره بوده است.[۲]

ارتحال پيامبر اكرم(ص) در اواخر ماه صفر[۳]، يا اوائل ماه ربيع الأوّل[۴]سال يازدهم هجرى اتفاق افتاد. مسلمانان براى نخستين بار با خلأ رهبرى روبه رو شده و بر آينده خود انديشناك بودند. زيرا پيامبر اكرم(ص) افزون بر منصب پيامبرى، رهبرى و حكومت دنيايى مردمان را نيز بر عهده داشت و اين منصب مورد توجه بسيارى از كسانى بود كه در پى جايگزين ساختن خود، يا دوستانشان در آن بودند.

اقدام عجولانه و نادرست انصار در تشكيل جلسه اى در سقيفه بنى ساعده و پيش دستى كردن براى گرفتن قدرت و حكومت، با دخالت گروهى از مهاجران و افراد پرنفوذ آنان كه از تيره هاى پايين قريش بودند، ناكام ماند. اين امر سبب نشد استمرار حكومت اسلامى مطابق با طراحى پيامبر(ص) پيش رود، بلكه غوغاسالاران مطابق با نقشه اى از پيش طراحى شده، قدرت را در اختيار گرفتند و اميرالمؤمنين(ع) را از منصب الهى و حكومتى خويش دور ساختند.

تنش هاى پديد آمده در اين دوران بسى تلخ و عبرت آموز هستند. وقايعى كه عصبيت هاى جاهلى را شعله ور كردند و حمله به خانه امير المؤمنين(ع) و حضرت زهرا(ع) را در پى داشتند. خانه اى كه مهبط وحى بود و در كنار خانه پيامبر(ص) و مسجد النبى، جايگاه رفت و آمد فرشتگان الهى بود.

رخداد هجوم به اين خانه و خانواده، در متون حديثى و تاريخى به اجمال يا تفصيل مورد اشاره قرار گرفته است. روشن است كه سانسور حكومتى، يا خود سانسورى گزارشگران حديث و تاريخ در درازناى زمانه، در باره وقايع ناسازگار با مذاق حاكمان و حكومت، امرى طبيعى و عادى محسوب مى شود. از اين رو، نمى توان با دقت و تفصيل، جزئيات اين وقايع را در مصادر شيعه و سنى رديابى كرد و به گونه گزارش هاى فقهى، همه ظرافت هاى مورد نياز آن را از دل متون حديثى و تاريخى بيرون كشيد و ترسيم كرد.

اجمال ماجرا آن است كه در آغازين روزهاى پس از رحلت پيامبر(ص)، امير مؤمنان(ع) به امور مربوط به كفن و دفن پيامبر(ص) مشغول بود تا بتواند مراسمى در خور آن شخصيت اعلاى انسانيت برگزار كند.

در اين فاصله، برخى سياسيون قريش قدرت را از انصار ربودند و با فعاليت هاى اجتماعى، فرهنگى و تبليغاتى سعى در تثبيت حاكميت نوپديد خود داشتند.

اكثريت قريب به اتفاق مردم، در اين حوادث ساكت و تنها نظاره گر رويدادها بودند. خواص و افراد تأثيرگذار نيز يا از طبقه حاكم حمايت مى كردند، يا عملكردى منفعلانه داشتند. امير المؤمنين(ع) نيز بى پشتيبان بود و تنها گروه اندكى از مؤمنان ناب، اما كم نفوذ و غير تأثيرگذار، همانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار از ايشان حمايت مى كردند.

جايگاه حضرت فاطمه زهرا(ع) در اين ميان بسيار ويژه و بى بديل مى نمود؛ وجاهتى كه به عنوان دختر پيامبر(ص) دارا بود؛ شخصيتى كه از ناحيه توصيف هاى والاى پيامبر(ص) همچون «سيّدة نساء العالمين»[۵]به دست آورده بود؛ بزرگوارى، كرامت و معرفت والايى كه در دوره كوتاه زندگى خود به جامعه و مردم نشان داده بود و...، بديشان جايگاهى ويژه مى بخشيد كه احتمال تأثيرگذارى بر پيشگيرى انحراف خلافت را محتمل مى ساخت. او تنها فرد بازمانده از نسل پيامبر(ص) بود كه در جامعه حضور داشت. حركت و سكون، فعل و ترك، كنش و واكنش، اخلاق و رفتار، سخن و سكوت و خلاصه هر قول و فعلى از او يادآور پيامبر(ص) و جايگاه ويژه او نزد پيامبر(ص) بود.

گزارش صحيح البخارى و صحيح مسلم درباره اثرگذارى حضرت فاطمه(ع) بر وجاهت بيرونى امير المؤمنين(ع) قابل توجه و تنبه برانگيز است. بخارى درباره علل بيعت كردن امام(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه(ع) نوشته است:

... و كانَ لِعَلِىٍّ مِنَ النّاسِ وَجهٌ حَياةَ فاطِمَةَ،[۶]

على [عليه السلام] در دوره زندگى [كوتاه] حضرت فاطمه(ع) در جامعه وجاهت و اعتبارى داشت.

اين مضمون با تفضيل بيشترى در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است؛ او مى نويسد: پس از شهادت حضرت فاطمه(ع)، مردم از اميرالمؤمنين(ع) رويگردان شدند.[۷]

برخى مخالفانِ حكومت همچون افراد يادشده پيشين، يا افرادى همچون زبير، نيز با اتكا به اين وجاهت به خانه حضرت فاطمه(ع) پناهنده شدند.[۸]

از اين رو در دوره كوتاه زندگى ايشان پس از رحلت پيامبر(ص)، حضرتش پاى به ميدان دفاع از ولايت اميرالمؤمنين(ع) به عنوان جانشين منصوب پيامبر(ص) و مبارزه با جريان انحراف گذاشت.

نهاد حكومت، مخالفت حضرت فاطمه(ع) را تضعيف كننده مشروعيت سياسى و اجتماعى و مانعى بر سر راه حكومت نوپديد مى دانستند، زيرا به تشخيص آنان، يكى از مانع هاى مهم حضرت فاطمه زهرا(ع) بود و آنان براى تثبيت حاكميت خويش و استمرار آن راهى جز حذف شخص او نداشتند؛ چون مى دانستند اين وضعيت زمينه رويارويى حكومت و حضرت فاطمه(ع) را پديد مى آورد. حمله و هجوم به خانه فاطمه(ع) ـ كه چندين بار انجام شده[۹]ـ در اين دوره رخ داد و در نهايت به شهادت حضرت فاطمه(ع)انجاميد.

احتجاج و بحث حضرت زهرا(ع) با مهاجمان و شكايت از بى وفائى مردم و بد رفتارى آنان با اهل بيت عليهم السلام در منابع تاريخى گزارش شده است.[۱۰]

تهديد به آتش زدن خانه با عبارت «واللّه  لاَُحرِقَنَّ عَلَيكم أو لَتَخرُجنَّ إلى البَيعة»[۱۱]، يا عبارت «والذى نفس عمر بيده تخرجن او لاحرقنها على من فيها»،[۱۲]نيز در منابع گوناگون تاريخى گزارش شده است.

دستور به آتش زدن نيز با عبارت «أضرِموا عليهم البيتَ نارا»[۱۳]گزارش شده است. به نقل سيد مرتضى رحمه الله از امام صادق(ع) كه فرمود: «واللّه  ما بايع علىّ(ع) حتّى رأى الدخان قد دخل عليه بيته؛ به خدا قسم، على(ع) بيعت نكرد مگر وقتى كه ديد دود وارد خانه اش شده است»[۱۴]؛ يعنى تهديد به آتش زدن خانه، به مرحله عمل رسيده بود.

فشار بر حضرت زهرا(ع) ميان ديوار و در[۱۵]و سقط شدن جنين چند ماهه او به نام محسن[۱۶]، لگد زدن به حضرت زهرا(ع)[۱۷]ضربه زدن با غلاف شمشير به حضرت و زدن تازيانه بر ايشان[۱۸]و شكسته شدن استخوان پهلو در اين حمله[۱۹]، از جمله گزارش هايى هستند كه در منابع حديثى و تاريخى بدانها اشاره شده است. خليفه اول، در پايان عمر خود از توسل به زور و هجوم به خانه حضرت فاطمه(ع) و گشودن آن اظهار پشيمانى كرده است:

إنى لا آسى على شى ء من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت أنّى تركتهنّ.... فأما الثلاث اللاّتى وددت أنّى تركتهنّ فوددت أنى لم أكشف بيت فاطمة عن شى ء وإن كانوا قد غلّقوه على الحرب و وددت إنّى لم أكن حرقت الفجاءة السُّلَمِى وأنّى كنت قتلته سريحاً أو خليته نجيحاً ووددت أنّى يوم سقيفة بنى ساعدة كنت قذفت الامر فى عنق أحد الرجلين عمر وأبا عبيدة فكان أحدهما أميراً وكنتُ وزيراً[۲۰].

من بر چيزى از كارهاى دنيا تأسّف نمى خورم جز سه كارى كه اى كاش آنها را ترك مى كردم و انجام نمى دادم... آن سه كارى كه دوست داشتم انجام ندهم عبارت اند از: (۱) اى كاش به خانه فاطمه(ع) كارى نداشتم و آن را نمى گشودم، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند. (۲) اى كاش «فجائه سلمى» را به آسانى مى كشتم، يا آزادش مى كردم، ولى او را با آتش نمى سوزاندم. (۳) و اى كاش در روز سقيفه، كار [خلافت] را بر عهده يكى از آن دو نفر، عمر و ابوعبيده، مى گذاشتم تا يكى از آنها امير باشد و من وزير باشم.

با وجود اين همه جراحت و آزار و اذيت، تلاش و فعاليت حضرت فاطمه(ع) براى جلوگيرى از انحراف در جامعه اسلامى ادامه داشت. امير مؤمنان(ع)، شبانه حضرت زهرا(ع) را بر مركب سوار مى كرد و همراه فرزندان خويش، براى يارى خواستن نزد مهاجران و انصار مى رفت، ولى با پاسخ سرد و منفى آنان روبه رو مى شد.[۲۱]

سخنرانى شايسته حضرت زهرا(ع) در مسجد نبوى و احتجاج با خليفه درباره فدك كه هديه و بخشش پيامبر خدا(ص) يا ارثيه ايشان بود نيز از جمله فعاليت هاى حضرت فاطمه(ع) در اين دوره است كه در منابع حديثى و تاريخى بدان توجه شده است.[۲۲]

پس از اين وقايع و بر اثر صدمات وارد شده بر حضرت زهرا(ع) در هجوم به خانه ايشان، وى به شدت مجروح و بيمار شد. در اين دوران سراغ مزارهاى شهيدان در ناحيه اُحد مى رفت و بر دورى پيامبر(ص) و حوادث پديد آمده پس از ايشان مى گريست[۲۳]. بنابر روايت صحيح هشام بن سالم از امام صادق(ع)، حضرت فاطمه(ع) هفته اى دوبار، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زيارت مزار شهيدان مى رفت و در مدت كوتاه زندگى پس از پيامبر(ص)، هيچ گاه خندان ديده نشد.[۲۴]

آنگاه كه بيمارى حضرت شدت گرفت و در بستر افتاد، مردم و از جمله خليفه اول و دوم درخواست ملاقات با ايشان را داشتند. حضرت با زنان مدينه ملاقات كرد و سخن گفت[۲۵]ولى درخواست آن دو را نپذيرفت.[۲۶]با وساطت اميرالمؤمنين(ع)، حضرت زهرا(ع) با ملاقات با آنان موافقت كرد، ولى ناراحتى و خشم خود را از عملكرد آنان، با رفتار[۲۷]و سخن خويش نشان داد.[۲۸]

براى اعلان اعتراض به وضعيت پديد آمده پس از رحلت رسول خدا(ص)، حضرت فاطمه(ع) وصيت كرد او را شبانه به خاك بسپارند[۲۹]و هيچ يك از كسانى را كه به ايشان ستم كردند، در تشييع و نماز بر ايشان باخبر نسازند[۳۰]. امير مومنان(ع) به اين وصيت حضرت فاطمه(ع) عمل كرد و او را شبانه و مخفيانه و به دور از حضور اغيار دفن كرد.[۳۱]

تاريخ شهادت

حضرت فاطمه زهرا(ع) سرانجام پس از ۷۵ يا ۹۵[۳۲]روز رنج و درد و محنت، با تنى رنجور و صدمه ديده از حوادث پديدآمده، به سوى ملكوت اعلا پر كشيد و با شهادت او، امير مؤمنان(ع) از داشتن يار غمخوار و همراه خويش محروم شد.

در روايت معتبرى از كتاب الكافى، مدت حيات حضرت زهرا(ع) پس از پيامبر(ص) ۷۵ روز دانسته شده است[۳۳]كه با احتساب روز ۲۸ صفر، به عنوان روز رحلت پيامبر(ص)، روز شهادت حضرت فاطمه(ع) سيزدهم جمادى الاولى سال يازدهم[۳۴]هجرى خواهد بود.[۳۵]

قول ديگر كه در نزد عالمان شيعه شهرت نسبى دارد، روز سوم جمادى الآخره، به عنوان روز شهادت ايشان است[۳۶]. اقوال ديگرى نيز درباره روز شهادت حضرت نقل شده كه اعتبار چندانى ندارند.[۳۷]

البته اين احتمال هم مطرح شده است كه مدت زندگى ۷۵ روزه حضرت زهرا(ع) پس از پيامبر(ص)، تغيير و تصحيف ۹۵ روز باشد؛ زيرا «خمس و سبعون» در نگارش شبيه به «خمس و تسعون» است و احتمال تصحيف يكى به ديگرى به ويژه در نگارش بدون نقطه، وجود دارد.

اگر مراد از ۹۵ روز، سه ماه و پنج روز باشد جمع ميان قول به ۹۵ روز و سوم جمادى الآخره پديد مى آيد.

رسم آن است كه به پاس قدردانى و بزرگداشت مقام آن سرور بانوان جهان، دو مراسم بزرگداشت با عنوان فاطميه اول و فاطميه دوم برپا مى شود تا ياد و خاطره جانفشانى اولين شهيد دفاع از ولايت علوى بيشتر مطرح شده و نسيم روح نواز فضائل فاطمى جامعه را بيشتر عطرآگين سازد.

پس از شهادت

پس از انتشار خبر شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع)، مردم مدينه براى حضور در تشييع آمدند. ابوذر خبرداد كه مراسم دفن ايشان به تأخير افتاده است[۳۸]. از جمله، عايشه به منزل امير المؤمنين(ع) آمد كه اسماء (همسر ابوبكر و نديمه حضرت فاطمه(ع)) مانع او شد.[۳۹]

به طور طبيعى حاكمان تازه كار نيز در پى استفاده سياسى خود از حضور در مراسم تشييع بودند. ولى حضرت فاطمه(ع) وصيت كرده بود كه برنامه كفن و دفن ايشان در شب و بدون حضور اغيار انجام شود؛[۴۰]از اين رو، امير مؤمنان(ع)، حاكم وقت، همراهان او و حتى مردمان عادى را از زمان و مكان دفن آن حضرت آگاه نساخت و پيكر ايشان را شبانه دفن كرد.

در وصيت حضرت زهرا(ع) خطاب به امير المؤمنين(ع) آمده است:

إذا انا متّ فادفنى ليلاً ولا تؤذننّ رجلين ذكرتهما. [۴۱]

وقتى از دنيا رفتم، مرا شبانه دفن كن و به آن دو فردى كه يادآورى كردم، اطلاع مده.

امير المؤمنين(ع) با كمك اسماء يا سلمى، همسر معصوم و مظلوم خود فاطمه(ع) را غسل داد[۴۲]و بر پيكر نحيفش نماز خواند[۴۳]. افزون بر حضرت حسن(ع) و حضرت حسين(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار نيز در نماز گزاردن بر حضرت زهرا(ع)حاضر بودند.[۴۴]از نام برخى ديگر از افراد، همچون عباس ـ عموى پيامبر(ص) ـ فضل بن عباس، عقيل، زبير و بُريدَه نيز ياد شده است.[۴۵]

پيكر حضرت را در تابوت پوشيده اى كه به خواست او ساخته شده بود، قرار دادند[۴۶]و امير مؤمنان آن را در خاك نهاد و بر بالين او سخنانى حزين خطاب به پيامبر(ص) گفت:

السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّه  عَنّى وعَنِ ابنَتِكَ النّازِلَةِ فى جِوارِكَ وَ السَّريعَةِ اللَّحاقِ بِكَ. قَلَّ يا رَسولَ اللّه  عَن صَفِيَّتِكَ صَبرى ورَقَّ عَنها تَجَلُّدى.... فَلَقَدِ استُرجِعَتِ الوَديعَةُ واُخِذَتِ الرَّهينَةُ، أمّا حُزنى فَسَرمَدٌ وأَمّا لَيلى فَمُسَهَّدٌ، إلى أن يَختارَ اللّه  لى دارَكَ الَّتى أنتَ بِها مُقيمٌ و سَتُنَبِّئُكَ ابنَتُكَ بِتَضافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضمِها فَأَحفِهَا السُّؤالَ وَ استَخبِرهَا الحالَ. هذا و لَم يَطُلِ العَهدُ و لَم يَخلُ مِنكَ الذِّكرُ.[۴۷]

سلام بر تو اى رسول خدا، از طرف من و از طرف دخترت كه هم اكنون در جوارت آرميده و شتابان به شما رسيده است! اى پيامبر خدا، با از دست دادن فاطمه(ع) بردباريم كم شده، و توان خويشتن دارى ندارم.... پس امانتى كه به من سپرده بودى برگردانده شد و به صاحبش رسيد. از اين پس، اندوه من جاودانه و شبم بيدار باش است، تا آن روز كه خدا خانه اى را كه تو در آن اقامت كرده اى، براى من هم برگزيند. به زودى دخترت تو را خبر خواهد داد كه امّت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمه بپرس و خبر احوال اندوهناك ما را از او بگير. اين در حالى است كه هنوز روزگارى سپرى نشده و ياد تو فراموش نگشته است.

محل دفن

در منابع كهن، از سه محل دفن براى حضرت ياد شده است: خانه خويش، روضة النبى و بقيع. قول مشهورترِ حديثى و تاريخى، آن است كه حضرت در خانه خود، در جوار خانه پيامبر(ص) دفن شده است. در منابع كهن، اين قول شهرت فراوانى دارد و عالمان شيعه و سنى آن را گزارش كرده اند.

ثقة الاسلام كلينى[۴۸]شيخ صدوق[۴۹]و شيخ مفيد[۵۰]اين روايات را با سند معتبر و حتى صحيح نقل كرده و آن را پذيرفته اند. شيخ صدوق[۵۱]و سيّد بن طاووس[۵۲]نيز به صراحت اين قول را صحيح شمرده اند.

قرينه هاى ديگرى نيز مؤيد اين نظريه هستند: سخن امير المؤمنين(ع) پس از دفن حضرت فاطمه(ع) با عبارت «ابنتك النازلة فى جوارك» مى تواند به اين قرب و نزديكى اشاره داشته باشد.[۵۳]

وصيت حضرت فاطمه(ع) به پنهان بودن مراسم كفن و دفن نيز اقتضا مى كرد كه اين مراسم در مكانى خصوصى و به دور از چشم اغيار انجام شود. روشن است كه مدفن پيامبر(ص) يا بقيع، مكانى عمومى بودند كه امكان پنهان سازى مراسم در آنها نبود.

از قرينه هاى ديگر، وصيت امام حسن(ع) به امام حسين(ع) در لحظه هاى قبل از شهادت است كه فرمود:

اذا انا متّ فهَّيئنى ثم وجّهنى الى رسول اللّه (ص) لاحدث به عهدا ثمّ اصرفنى الى امّى(ع) ثمّ ردّنى فادفنّى بالبقيع. [۵۴]

وقتى من از دنيا رفتم، مرا تجهيز كن، سپس به سوى رسول خدا(ص) روانه ساز، تا با او عهدى كنم، آن گاه مرا به سمت مادرم(ع) ببر، سپس مرا بازگردان و در بقيع دفنم كن.

اين سخن نشان مى دهد كه مدفن حضرت فاطمه(ع) در بقيع نيست و مى تواند اشاره به خانه حضرت فاطمه(ع) باشد.

گزارش هايى درباره دفن حضرت زهرا(ع) در روضة النبى(ص) (ناحيه اى از مسجد النبى ميان منبر و خانه پيامبر(ص)) يا در بقيع هم وجود دارد كه اعتبار لازم را ندارند و نمى توانند مدعاى خود را در مقابل روايات معتبرى كه دال بر دفن حضرت در خانه خود هستند به اثبات رسانند.[۵۵]


[۱]. ر . ك : ص ۶۷۸ ح ۴۷۳ .

[۲]. صحيح مسلم : ج ۷ ص ۱۴۲ و ۱۴۳ ، سنن ابن ماجة : ج ۱ ص ۵۱۸ .

[۳]. الإرشاد : ج ۱ ص ۱۸۹ ، مصباح المتهجّد : ص ۷۹۰ ، تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۳ .

[۴]. تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۲۷ ، الكافى : ج ۱ ص ۴۳۹ ، إثبات الوصيّة : ص ۱۰۶ .

[۵]. ر . ك : ص ۱۲۰ سيّدة نساء العالمين .

[۶]. ر . ك : ص ۵۲۸ ح ۳۸۹ .

[۷]. شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۴۶ .

[۸]. الأمالى ، مفيد : ص ۴۹ ، شرح نهج البلاغة ، ابن أبى الحديد : ج ۲ ص ۵۶ .

[۹]. ر . ك : موسوعة التاريخ الإسلامى : ج ۴ ص ۱۰۸ ـ ۱۳۰ .

[۱۰]. ر . ك : ص ۵۱۱ ح ۳۷۵ .

[۱۱]. تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۴۴۳ .

[۱۲]. ر . ك : ص ۵۱۰ ح ۳۷۵ . شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۲۰ ص ۱۴۷ .

[۱۳]. الأمالى ، مفيد : ص ۴۹ .

[۱۴]. الشافى : ج ۳ ص ۲۴۱ .

[۱۵]. ر . ك : ص ۶۸۳ ح ۴۷۹ و معانى الأخبار : ص ۲۰۶ در گزارش شيخ صدوق .

[۱۶]. ر . ك : ص ۶۷۹ ح ۴۷۴ .

[۱۷]. الاختصاص : ص ۱۸۵ . ۹ . ر . ك : ص ۶۷۹ ح ۴۷۴ .

[۱۸]. ر . ك : ص ۶۷۹ و ۶۸۱ ح ۴۷۴ و ۴۷۵ و تفسير العيّاشى : ج ۲ ص ۳۰۷ ـ ۳۰۸ .

[۱۹]. ر . ك : الإقبال : ج ۳ ص ۱۶۶ .

[۲۰]. تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۶۱۹ ، المعجم الكبير : ج ۱ ص ۶۲ ، الإمامة والسياسة : ج ۱ ص ۲۴ .

[۲۱]. الاحتجاج : ج ۱ ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸ ، شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۱۱ ص ۱۴ .

[۲۲]. ر . ك : ص۵۳۱ (فصل چهارم : استدلال فاطمه عليهاالسلام در باره فدك نزد ابو بكر) براى آشنايى با ساير منابعر . ك : دانش نامه فاطمى : ج ۱ ص ۲۹۲ ح ۳۱۶ .

[۲۳]. ر . ك : ص ۵۹۹ ح ۴۱۱ .

[۲۴]. ر . ك : ص ۳۲۱ ح ۲۴۱ .

[۲۵]. ر . ك : ص ۵۲۱ ح ۳۸۴ .

[۲۶]. ر . ك : ص ۶۲۱ ح ۴۳۰ .

[۲۷]. ر . ك : ص ۶۲۱ ح ۴۳۰ .

[۲۸]. ر . ك : ص ۶۱۷ ح ۴۲۸ .

[۲۹]. ر . ك : ص ۶۲۹ ح ۴۳۶ .

[۳۰]. الأمالى، صدوق : ص۷۵۵ ح ۱۰۱۸ ، روضة الواعظين : ص ۱۵۱ .

[۳۱]. ر . ك : مسند ابن حنبل : ج ۶ ص ۴۶۱ و ۴۶۲ ، المعجم الكبير : ج ۲۲ ص ۳۹۸ ، الطبقات الكبرى : ج ۸ ص ۲۷ ؛علل الشرائع : ص ۱۸۸ ح ۱ ، دلائل الإمامة : ص ۱۳۶ ، الاختصاص : ص ۱۸۵ ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۳ ص ۱۳۹ ، كتاب سُليم بن قيس : ص ۳۹۳ ، بحار الأنوار : ج ۴۲ ص ۱۷۲ .

[۳۲]. مصباح المتهجّد : ص۷۹۲ ، المصباح ، كفعمى : ص ۵۱۱ .

[۳۳]. ر . ك : ص ۳۲۱ ح ۲۴۱ .

[۳۴]. مصباح المتهجّد : ص ۷۹۳ ، المصباح ، كفعمى : ص ۵۱۱ ، دلائل الإمامة : ص۱۳۴ .

[۳۵]. اگر مراد از ۷۵ روز، دو ماه و نيم باشد، روز سيزدهم جمادى الاولى روز شهادت حضرت زهرا عليهاالسلامخواهد بود، ولى اگر دقيقا ۷۵ روز مراد باشد، با توجه به كامل بودن يا نبودن ماه هاى قمرى، محتمل است كه روز شهادت، چهاردهم يا پانزدهم جمادى الاولى باشد زيرا وجود سه ماه متوالى سى روزه يعنى صفر، ربيع الأوّل و ربيع الآخر بسيار نادر است. مطابق با تقويم هاى تطبيقى، كه ماه هاى صفر و ربيع الاول را ۲۹ روزه نشان مى دهند، ۷۵ روز بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مطابق با ۱۵ جمادى الاولى خواهد بود. (ر ك: برنامه هاى رايانه اى، همچون ابوثمامه و باد صبا)

[۳۶]. مصباح المتهجّد : ص ۷۹۳، المصباح ، كفعمى : ص ۵۱۱ ، الإقبال : ج ۳ ص ۱۶۰ و ۱۶۱ ، دلائل الإمامة : ص ۱۳۴ .

[۳۷]. ر . ك : دانش نامه فاطمى : ج ۱ ص ۳۴۷ و بازپژوهى تاريخ ولادت و شهادت معصومان عليهم السلام : ص ۱۷۰ ـ ۱۷۲ .

[۳۸]. ر . ك : ص ۶۴۳ ح ۴۴۹ .

[۳۹]. ر . ك : ص ۶۵۱ ح ۴۶۰ و تاريخ الإسلام : ج ۳ ص ۴۸ و الكامل فى التاريخ : ج ۵ ص ۵۲۴ .

[۴۰]. ر . ك : ص ۶۲۹ ح ۴۳۵ .

[۴۱]. ر . ك : ص ۶۲۸ ح ۴۳۶ .

[۴۲]. ر . ك : ص ۶۴۷ (وصيت هاى فاطمه عليهاالسلام به اسماء بنت عميس) و تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۴۷۳ ـ ۴۷۴ .

[۴۳]. ر . ك : ص ۵۲۹ ح ۳۸۹ .

[۴۴]. ر . ك : ص ۶۴۳ ح ۴۴۹ و رجال الكشى : ج ۱ ص ۳۳ ـ ۳۴ .

[۴۵]. ر . ك : ص ۶۴۳ ح ۴۴۹ و أعلام الورى : ج ۱ ص ۳۰۰ ، كتاب سليم بن قيس : ص ۳۹۳ .

[۴۶]. ر . ك : ص ۶۵۱ ح ۴۶۰ و ص ۶۵۳ ح ۴۶۱ .

[۴۷]. نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۰ ، همچنين ر . ك : الكافى : ج ۱ ص ۴۵۸ ـ ۴۵۹ و همين كتاب: ص۷۰۲ ح۴۸۵ .

[۴۸]. الكافى : ج ۱ ص ۴۶۱ ح ۹ به نقل از امام رضا عليه السلام .

[۴۹]. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۲۹۲ و ج ۲ ص ۵۷۲ ، معانى الأخبار : ص ۲۶۸ .

[۵۰]. الأمالى ، صدوق : ص ۲۸۱ .

[۵۱]. ر . ك : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۲ ص ۵۷۲ .

[۵۲]. ر . ك : الإقبال : ج ۳ ص ۱۶۳ .

[۵۳]. ر . ك : نهج البلاغه : خطبه ۲۰۲ .

[۵۴]. الكافى : ج ۱ ص ۳۰۰ ح ۱ .

[۵۵]. ر . ك: دانش نامه فاطمى : ج ۱ ص ۳۶۵ ـ ۳۷۳ .