عبد اللّه بن عمر

پرسش :

عبد اللّه بن عمر کیست؟



پاسخ :

عبد اللّه ، دو سال بعد از بعثت ، متولّد شد . او در كودكى همراه با پدرش ، در مكّه اسلام آورد و پيش از پدرش يا همراه او به مدينه هجرت كرد . در نبرد بدر و اُحُد ، به دليل خردسالى شركت نكرد و از جنگ خندق به بعد ، همراه سپاه اسلام بود . از او احاديث بسيارى در كتب اهل سنّت نقل شده است . 
 چون عمر ، در آستانه مرگ قرار گرفت ، براى عضويت فرزند او عبد اللّه در شورا با وى رايزنى كردند . عمر مخالفت كرد و گفت : او شايستگى خلافت را ندارد . او حتّى توان آن كه زنش را طلاق گويد نيز ندارد . 
 در برخى گزارش ها آمده است كه عبد اللّه ، به دستور عمر ، عضو شورا شد ، به اين شرط كه حقّ انتخاب شدن نداشته باشد . 
 او به هنگام حكومت عثمان ، از مسائل سياسى دورى گزيده بود و در جريان هاى سياسى شركت نمى جست و در ايام خلافت امام على عليه السلام نيز به زاويه انزوا خزيد و از مسائل سياسى و اجتماعى ، كناره گيرى كرد . 
 در جنگ هاى روزگار حاكميت على عليه السلام نيز عبداللّه بن عمر، سياست اجتماعى اش را بر اين استوار داشته بود كه كنار بماند و مى گفت : 
 من با مردم مدينه ام ؛ چرا كه فردى از آنان هستم . آنان در بيعتْ وارد شدند ، من هم وارد شدم و از آنان جدا نخواهم شد . اگر قيام كنند، به پا مى خيزم، و اگر بنشينند، مى نشينم. 
 روشن بود كه اين ديدگاه عبد اللّه بن عمر ، از سرِ تأمّل و چونان جريانى در سرتاسر زندگانى او نبود . او در روزگار خلفاى پيشين ، چنين نكرده بود ، چنان كه در روزگار حاكمان پس از على عليه السلام نيز چنين نكرد . او با معاويه و يزيد (كه تعداد زيادى از چهره هاى برجسته امّت و اصحاب ، از جمله حسين بن على عليهما السلام با او بيعت نكردند) بيعت كرد . او با عبدالملك نيز بيعت كرد . 
 هنگامى كه محمّد بن حنفيه از بيعت با عبدالملك تن زد و بيعتش را بر بيعت همه مردم ، مشروط ساخت ، عبد اللّه بن عمر با عبدالملك بيعت كرد و محمّد را نيز بر بيعت ، تشويق كرد . 
 شگفتا كه عبد اللّه ، شبانه براى بيعت با عبدالملك ، به سوى حجّاج بن يوسف رفت تا دست در دست او نهد و يك شب ، بدون امام و پيشوا نمانَد ؛ چون از پيامبر خدا روايت كرده بود كه : «اگر كسى بميرد و پيشوايى نداشته باشد ، بر مرگ جاهلى مرده است» . حجّاج ، آن حاكم جبّار ، متكبّر و ستم پيشه هم كه مى دانست اين همه ، از سرِ ترس ، زبونى و بيچارگى است ، تحقيرش نمود و پايش را از رخت خواب دراز كرد ، تا عبد اللّه ، دست بر پايش نهد و بيعت كند ! 
 او در روزگار حكومت على عليه السلام ، در جنگ ، با وى همراهى نكرد . البته در نيروهاى مقابل نيز قرار نگرفت و به گفته امام ، از كسانى بود كه : 
  دست از يارى حق كشيدند و باطل را نيز يارى ندادند .  
 برخى از اسناد تاريخى ، نشان دهنده آن است كه او در فرجام زندگى ، بر سهل انگارى خود و يارى نكردن على عليه السلام ، عميقاً تأسّف مى خورد و مى گفت : 
  بر هيچ چيز تأسّف نمى خورم ، جز آن كه به همراه على ، با گروه طغيانگر نجنگيدم .  
 البته برخى از منابع ، مراد از «فئة باغية» در كلام وى را خوارج يا حَجّاج يا ابن زبير دانسته اند كه با توجه به قيد : «مع علىّ» در نصّى كه بدان اشاره شد ، جايى براى احتمالات ديگر نيست . 
 او مى گفت : هركس مرا به نماز فراخواند ، از او پيروى مى كنم ، از هر گروه كه باشد و از كسى كه مرا به جنگ بخواند ، پيروى نمى كنم . 
 در حاكميت و اطاعت از حاكم نيز او به «قانون غلبه» باور داشت و مى گفت : حق ، با كسى است كه پيروز شود و بر مردم ، تسلّط يابد و چيره گردد . 
 چنين بود كه چون على عليه السلام در بيعت بر آزادى و اختيار مردم ، تأكيد مى كرد و مى گفت : «با اجبار ، هيچ كس را بر اطاعت از خويش وادار نمى كنم» ، عبد اللّه ، از پيروى او تن زد ؛ امّا از بيعت با يزيد بن معاويه ، نه . 
 او خيزش مردمان مدينه را پس از علنى شدن فسق ، فجور و هرزگى يزيد (پس از قتل اباعبد اللّه عليه السلام ) ، «غَدْر (پيمان شكنى)» ناميد و خانواده خود را از اين كار ، باز داشت . 
 با اين كه از عبد اللّه ، روايات بسيارى نقل شده و بلكه از جمله محدّثان بزرگ اهل سنّت است ؛ امّا او سستْ عنصرى تُنُك مايه ، تنگ نظر و مقدّس مآب بود ، از جريان هاى سياسى و اجتماعى ، تحليلى استوار نداشت و سستْ عنصرى و دنيادوستى و مادى گرايى اش او را بر موضع زشت و ناهنجارش يارى مى رساند . عبد اللّه به سال ۷۴ هجرى و در ۸۴ سالگى درگذشت . 



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت