شيعيان و عبّاسيان

پرسش :

شیعیان در زمان عباسیان، در چه موقعیتی بودند؟



پاسخ :

با شهادت امام يازدهم و آغاز دوران غيبت ، شيعيان با شرايط جديدى مواجه شدند. در كنار عدم حضور امام و ظهور مدّعيان امامت و نيابت ، مشكلات و گرفتارى هاى ايجاد شده از سوى حكومت عبّاسى ، شرايط را دشوار مى نمود .

مشكل اساسى شيعيان، تلاش حكومت براى يافتن جانشين امام يازدهم و نيز دستيابى به وكيلان امام دوازدهم بود كه عرصه را براى فعّاليت آنان ، تنگ تر و آنان را وادار به رعايت شديد تقيّه مى كرد. گزارش هايى وجود دارند كه جاسوسان حكومت براى دستگيرى وكيلان امام ، فعّاليت پنهانى داشتند و امام(ع) با آگاهى از اين امر ، گاه ضمن صدور نامه اى به وكيلان خود ، آنان را از دريافت وجوهات از مردم بر حذر مى داشت.[۱]همچنين در موردى ديگر ، امام(ع) در نامه اى به يكى از وكيلان ، شيعيان را از زيارت كاظمين پرهيز داد ؛ زيرا عاملان حكومتى در صدد دستگيرى شيعيان بر آمده بودند.[۲]

بدين ترتيب ، وكيلان و بزرگان شيعه نه تنها براى حفظ جان خود و شيعيان ناچار به رعايت تقيّه بودند ، بلكه براى پنهان داشتن وجود فرزندى براى امام عسكرى(ع) نيز مى بايست كوشش مى كردند. اقدامات حكومت عبّاسى براى يافتن اين فرزند از زمانى شروع شد كه امام عسكرى(ع) در بستر بيمارى بود. طبيبان و نگهبانان دربارى به خانه امام(ع) رفت و آمد داشتند و عاملان حكومتى ، مراقب همه چيز و همه كس بودند. پس از شهادت امام(ع) به دستور خليفه ، معتمد ، خانه ايشان به دقّت بررسى شد تا يقين كردند كه فرزندى از امام به جا نمانده است؛[۳]امّا آمدن گروهى از شيعيان قم به سامرّا - كه از شهادت امام عسكرى(ع) اطلاع نداشتند - سبب  شد خليفه (معتمد) بار ديگر به جستجو براى يافتن فرزند امام و بازرسى مجدّد خانه ايشان دستور دهد كه اين بار نيز براى او نتيجه اى نداشت .[۴]

به دنبال اين وقايع و در جهت رعايت تقيّه ، عثمان بن سعيد عمرى (نايب نخستين امام دوازدهم) شهر سامرّا را به مقصد بغداد ترك كرد و از اين پس ، نايبان امام(ع) در اين شهر به فعّاليت خود ادامه دادند ؛ زيرا هم از دربار خلافت - كه تا اواخر خلافت معتمد در سامرّا بود - دور بودند و هم در شهر بزرگى مانند بغداد كمتر مورد توجّه قرار مى گرفتند.

از اين پس تا پايان حكومت معتمد ، با توجّه به تلاش هاى نايبان و وكيلان امام و نيز به سبب گرفتارى هاى داخلى حكومت عبّاسى ، مشكلات شيعيان كمتر بود. با اين حال ، در توقيعات امام(ع) و سخنان نايبان ، ايشان بر اصل تقيّه و حتّى پرهيز از بردن نام امام در محافل عمومى تأكيد مى شد.[۵]

با آغاز خلافت معتضد (۲۷۹-۲۸۹ق) ، وضعيت شيعيان دگرگون و دشوارتر شد. او مردى خشن و بى رحم بود و دوره حكومتش را دوره سركوب و تعقيب شيعيان دانسته اند و به تعبير شيخ طوسى ، از شمشير او خون مى چكيد .[۶]عاملان عبّاسى ، شيعيان را تحت نظر داشتند و محلّات و محافل آنها را به دقّت بازرسى مى كردند. در سال ۲۸۲ هجرى به دستور خليفه (معتضد) ، مراقبت هاى شديدى بر شيعيان كوفه اعمال شد ؛ زيرا خبر رسيده بود كه علويان طبرستان ، كمك هاى مالى براى شيعيان و علويان كوفه ارسال كرده اند.[۷]همچنين جاسوسان حكومتى ، با آگاهى از برنامه قيام علويان در كوفه، رهبر آنان را دستگير كرده ، پس از شكنجه بسيار به قتل رساندند.[۸]

ظاهراً در اين دوره، على رغم رعايت تقيّه و تلاش هاى پنهانى شيعيان، حكومت نسبت به وجود فرزندى براى امام يازدهم مشكوك شده بود ، چنان كه به دستور معتضد ، جمعى از شيعيان و وكيلان امام را دستگير و زندانى كردند. او همچنين گروهى از سربازان خاصّ خود را مأمور كرد تا به سامرّا رفته ، خانه سابق امام يازدهم را بازرسى كنند و هر كس را در آن جا يافتند ، به قتل برسانند.[۹]

يكى از مشكلات شيعيان در اين دوره كه موجبات سختگيرى هاى بيشتر حكومت را فراهم مى ساخت ، رويدادهاى سياسى و به طور خاص ، قيام ها بودند كه از سوى فرقه هاى ديگر منسوب به شيعه برپا مى شدند و ناخواسته حكومت را به كلّ جامعه شيعه بدگمان مى كردند. از اين موارد به طور خاص مى توان به قرمطيان - كه شاخه اى از اسماعيليّه به شمار مى رفتند - اشاره كرد كه حركت هاى تندروانه اى در كوفه و عراق آغاز كرده بودند و به تدريج ، دامنه آن به بحرين و سوريه نيز كشيده شد و اگر چه اقدامات آنان بر خلاف رويّه معمول سياسى شيعه بود ، ولى گرفتارى هايى را براى شيعيان به همراه داشت. از اين رو لازم بود تا موضع شيعيان در باره اين فرقه ها و اقداماتشان روشن و اظهار گردد. شايد بيزارى امام مهدى(ع) در يكى از توقيعات خود از ابو الخطّاب و اصحاب و پيروان و عقايد او و نيز بيزارى از همنشينى با آنان ، اشاره به همين افراطگرايى مذهبى باشد.[۱۰]علماى شيعه نيز در همين جهت در حركتى علمى ، به تأليف كتاب هايى در ردّ عقايد غاليان و اسماعيليان و قرامطه پرداخته اند .[۱۱]با اين حال ، مشكلات شيعيان از اين بابت پايان نيافت و در دوره خلافت مقتدر عبّاسى نيز كه به گونه اى دوره رشد فعّاليت هاى سياسى شيعيان و نفوذ آنان در دستگاه حكومتى بود، ادامه يافت و گرفتارى هايى را براى شيعيان رقم زد. در خلافت مقتدر، يادآور شديم كه دوران طولانى خلافت او به سبب ضعف خليفه گرى اش ، دوران قدرت گرفتن گروه هاى متفاوت در بدنه حاكميت عبّاسى بود ، به گونه اى كه گاه ، خاندان بنى فرات - كه شيعه بودند - قدرتى افزون مى يافتند و گاه ، مخالفان آنها كه مخالف شيعه بودند ، در بدنه اجرايى ، نفوذ بيشترى مى يافتند. تلاش هاى حسين بن روح نوبختى - نايب سوم امام - در رعايت تقيّه و پرهيز از ايجاد حساسيت در حكومت و عدم تحريك عاملان دولتى عليه شيعه ، كارساز نشد ، چنان كه خود او به اتّهام همكارى با قرمطيان ، دستگير و براى مدّتى زندانى شد. هم زمان ، ابو الحسن بن فرات كوفى ، وزير شيعى مقتدر و فرزندش ، پس از سه دوره وزارت ، به همين اتّهام ، گرفتار شدند و به قتل رسيدند.[۱۲]اگر چه دستگيرى و قتل اين افراد ، بيشتر به سبب شيعه بودن و نفوذ سياسى آنان در حكومت بود ، ولى بهانه لازم براى اين كار را فعّاليت هاى افراطى قرمطيان فراهم كرد.

شيعيان در شهرهاى اسلامى ، در موقعيت هاى شغلى مختلف فعّاليت داشتند. بجز مشاغل عمومى مانند : تجارت، داد و ستد، كارهاى توليدى و خدماتى، شمارى از شيعيان در امور فرهنگى مانند معلّمى و مؤدّبى (معلّمان خصوصى اميرزادگان و بزرگان زادگان) و ورّاقى (كتاب فروشى) خدمت مى كردند. اين نكته نيز حائز اهمّيت است كه برخى از آنان توانسته بودند به دستگاه ادارى حكومت عبّاسى نيز وارد و در مشاغل سازمانى و اجرايى ، مشغول به كار شوند. اين امر در دوره غيبت صغرا و به سبب نفوذ بيشتر رجال شيعى در حكومت عبّاسى ، نمود بيشترى دارد. در اين دوره ، تنى چند از بزرگان شيعه كه پيش تر در امور ديوانى خدمت مى كردند ، ارتقاى مقام يافته و تا منصب وزارت پيش رفتند. دست كم ، دو تن از خاندان بنى فرات براى مدّتى منصب وزارت را به دست گرفتند. اين امر ، خود ، زمينه حضور و فعّاليت بيشتر شيعيان در دربار عبّاسى را مهيّا مى نمود. با غور در دربار عبّاسى عهد غيبت صغرا، مى توان به نام شمارى از كاتبان، منشيان و ديوان سالاران شيعى دست يافت.[۱۳]

نكته قابل توجّه ديگر ، در اين زمينه ، پديد آمدن گرايش هاى محض سياسى در بين برخى خاندان هاى متنفّذ شيعى در عصر غيبت صغرا بود كه سبب مى شد شيعه بيشتر به عنوان يك حزب يا گروه سياسى خودنمايى كند و اين ، لزوم برخورد جدّى تر و عميق تر با شيعيان را به دولت مردان و صاحب منصبان اهل سنّت يادآورى مى كرد. ظهور خاندان هايى مانند بنى حمدان و بريديان و در نهايت ، آل بويه و تلاش هاى آنان براى دستيابى به مقامات بالا مثل امير الاُمرايى و تشكيل امارت هاى مستقل و سلطه يافتن بر جايگاه خلافت ، شاهد اين مطلب است . اين اقدامات اگر چه تا حدّى و دست كم براى مدّتى ، اوضاع مساعدترى براى شيعه به وجود آورد ، ولى پس از آن ، جامعه شيعه با گرفتارى ها و دشوارى دو چندان ناشى از واكنش حاكمان سنّى مذهب مواجه گرديد كه نمونه بارز آن را در ظهور دولت هاى سلجوقى در ايران و عراق و ايّوبى در مصر و اقدامات وسيع ضدّ شيعى آنان مى توان مشاهده كرد.


[۱]الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵.

[۲]الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵ ، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۶۷.

[۳]الكافى: ج ۱ ص ۵۰۵ ، كمال الدين : ص ۴۳ .

[۴]الغيبة ، طوسى : ص ۲۴۸ .

[۵]كمال الدين: ص ۴۸۲ .

[۶]الغيبة، طوسى: ص ۲۹۶ .

[۷]مروج الذهب: ج ۴ ص ۲۶۶.

[۸]مروج الذهب : ج ۴ ص ۶۸۳ ، الكافى: ج ۱ ص ۵۲۵.

[۹]الغيبة ، طوسى: ص ۲۴۸.

[۱۰]كمال الدين: ص ۴۸۵.

[۱۱]ر.ك: الفهرست ، طوسى: ص ۱۹۸.

[۱۲]مروج الذهب: ج ۴ ص ۳۰۴ .

[۱۳]ر. ك: اوضاع سياسى، اجتماعى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرا ، حسين زاده : ص ۱۸۳ - ۱۸۶.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت