بررسی ديدگاه‌‌های رجالی اهل سنت درباره جابر جعفی - صفحه 186

عبد الله انصاري ۱ روايت کرده است. او که خود شيعه بود، از برخي مشايخ نامدار سني نيز کسب علم نموده و از آنان روايت مي‌کند؛ افرادي چون مجاهد بن جَبر، عطاء بن ابي رَباح، طاووس بن کَيسان، قاسم بن محمد بن ابي بکر، سالم بن عبدالله بن عمر و عامر بن شَراحيل شَعبي ۲ . جابر جعفي شاگردان قابل توجهي نيز از اهل تسنن داشت ۳ که از مهم‌ترين آنان مي‌توان به سُفيان ثَوري ۴ ، شُعبَة بن حَجّاج ۵ ، سُفيان بن عُيَينَه ۶ ، شَريک بن عبد الله نخعي ۷ ، ابو خَيثَمَه زُهير بن معاويه جعفي ۸ و ابو حنيفه ۹ اشاره کرد.
او اهل کوفه بود ۱۰ و به احتمال فراوان در سراسر عمر به جز مدت هيجده سال (بين سال‌هاي 94 تا 114ق) ۱۱ که براي کسب علم از امام باقر عليه السلام در مدينه اقامت نمود، ۱۲ در کوفه مي‌زيست ۱۳ . ۱۴
روايات جابر به روشني نشان مي‌دهد که وي شيعه امامي بوده و علاقه فراواني به اهل بيت عليهم السلام داشته ۱۵ و از خلفاي بني اميه تبري جسته است ۱۶ . بعضي از معاصرانش نيز به شيعه بودن وي تصريح

1.. طريق صدوق به جابر بن عبد الله انصاري به واسطه جابر جعفي است: از علي بن احمد بن موسي، از محمد بن ابي عبد الله كوفي، از محمد بن اسماعيل برمكي، از جعفر بن احمد، از عبدالله بن فضل، از مفضل بن عمر، از جابر بن يزيد جعفي، از جابر بن عبد الله انصاري، ر.ک: من لا يحضره الفقيه، ج ۴، ‌ص ۴۴۵؛ براي نمونه‌هايي از روايات وي از جابربن عبد الله ر.ک: امالي صدوق، ‌ص۱۲۴، ۱۲۵، کمال الدين، ‌ص ۲۵۳، ۲۵۴، ۳۹۴؛ کفاية الاثر، ‌ص۶۶، ۶۷؛ در مورد جابر بن عبد الله انصاري ر.ک: « جابر بن عبد الله انصاري»، ‌ص۱۷۷ـ ۱۸۱.

2.. براي فهرست مشايخ جابر ر.ک: الجرح والتعديل، ج ۲، ‌ص ۴۹۷؛ تهذيب الکمال، ج ۴، ‌ص ۴۶۶.

3.. براي فهرست راويان احاديث وي ر.ک: رجال النجاشي، ‌ص ۱۲۸؛ تهذيب الکمال، ج ۴، ‌ص ۴۶۶، ۴۶۷؛ جامع الرواة، ج ۱، ‌ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶.

4.. در مورد وي ر.ک: تهذيب الکمال، ج ۱۱، ‌ص ۱۵۴ ـ ۱۶۹؛ سفيان حدود پنجاه حديث از جابر نقل کرده است (الکامل في ضعفاء الرجال، ج۲، ‌ص ۱۱۹، ۱۲۰).

5.. در مورد وي ر.ک: تهذيب الکمال، ج ۱۲، ‌ص ۴۷۹ ـ ۴۹۵.

6.. در مورد وي ر.ک: همان، ج ۱۱، ‌ص ۱۷۷ ـ ۱۹۶. Tradition and Survival…, ۱, pp. ۳۷۲ ـ ۳۷۳.

7.. در مورد وي ر.ک: تهذيب الکمال، ج ۱۲، ‌ص ۴۶۲ ـ ۴۷۵؛ الکني والالقاب، ج ۳، ‌ص ۲۴۶، ۲۴۷.

8.. در مورد وي ر.ک: تهذيب الکمال، ج ۹، ‌ص ۴۲۰ ـ ۴۲۵؛ زهير، کتابي از احاديث جابر گرد آورد. اين کتاب را احمد بن حنبل ديده و از آن استنساخ کرده است. ر.ک: المجروحين، ج‌۱، ‌ص ۲۰۹.

9.. ابو حنيفه، ‌ص۶۶؛ الامام الصادق والمذاهب الاربعه، ج ۱، ‌ص۳۴۱؛ براي روايت ابوحنيفه از جابر، ر.ک: مسند الامام ابي حنيفة، ‌ص ۶۷، ۸۹.

10.. المجروحين، ج ۱، ‌ص ۲۰۸.

11.. از آن‌جا که دوران شاگردي وي در عصر امامت امام عليه السلام (۹۴ ـ ۱۱۴ق) بوده، او بايد بين سال هاي ۹۴ تا ۹۶ ه. ق به مدينه رفته باشد، ر.ک: الکافي، ج ۱، ‌ص ۴۷۲؛ رجال الکشي، ص۱۹۲، ۱۹۳؛ امالي الطوسي، ‌ص ۲۹۶.

12.. از زندگي او تا پيش از ورودش به مدينه و درک محضر امام باقر عليه السلام اطلاعات چنداني در دست نيست؛ «جابر بن يزيد جعفي»، ‌ص۱۸۱.

13.. امالي طوسي، ‌ص ۲۹۶؛ اين‌که گفته‌اند او بيش تر در حجاز مي‌زيست، صحيح به نظر نمي‌رسد، زيرا او کوفي بود و بنا بر اين گزارش، فقط سال در مدينه اقامت گزيد و سپس به کوفه بازگشت. ابن سعد گزارش نموده که در زمان امارت خالد بن عبد الله قسري بر کوفه، هر گاه عيسي بن مسيب بجلي قاضي اين شهر بر مسند قضا قرار مي‌گرفت، جابر جعفي نيز در کنار او مي‌نشست. اين گزارش حاکي از اقامت وي در کوفه است. (ر.ک: الطبقات الکبري، ج ۶، ‌ص ۳۴۶؛ رجال الکشي، ‌ص ۱۹۲؛ علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، ج ۱، ‌ص۵۱۱).

14.. از آن‌جا که جابر در زمان امامت امام ششم عليه السلام در کوفه مقيم بوده، احتمالاً براي شنيدن حديث از آن حضرت، برخي اوقات (مثلاً ايام حج) به مدينه مسافرت مي‌کرده است؛ (چهارده نور پاک، ج ۸، ص ۱۰۵۵).

15.. براي نمونه ر.ک: جعفر بن محمد حضرمي، اصل در: الاصول ستة عشر، ‌ص ۶۰ ـ ۶۵؛ المحاسن، ج ۱، ‌ص ۱۶۸، ۱۷۱؛ بصائر الدرجات، ‌ص ۶۹، ۹۵، ۱۱۰؛ مناقب الامام امير المؤمنين عليه السلام، ج ۲، ‌ص ۱۰۷، ۲۸۷؛ صفات الشيعة، ‌ص ۱۳، ۱۴، علل الشرايع، ج ۱، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷؛ امالي المفيد، ص ۷۴، ۲۱۷؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۱۴، ص ۱۷۰، ج۴۲ ، ص۲۴۲؛ عامه و خاصه رواياتي از او درباب وجوب صلوات بر پيامبر و خاندانش در هر نماز واجب نقل کرده‌اند (شعار اصحاب الحديث، ‌ص ۱۰۸؛ التمهيد، ج ۱۶، ‌ص ۱۹۵؛ الخلاف، ج۱، ‌ص ۳۷۳) او از راويان حديثي است که اعتقاد به ولايت امام علي عليه السلام را شرط قبولي اعمال مي‌داند (الطرائف، ص ۱۵۶،۱۵۷).

16.. براي نمونه ر.ک: تفسير العياشي، ج۲، ‌ص۵۰، ۸۴؛ الغيبة نعماني، ص۱۳۱؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۸۴ ـ ۳۹۱؛ بحار الانوار، ج۲۹، ‌ص۴۶ ـ ۶۳؛ از او روايتي در مورد لعن بر بني‌اميه پس از هر نماز واجب نقل شده است؛ تهذيب الاحکام، ج ۲، ‌ص۱۰۹، ۳۲۱.

صفحه از 210