درنگي در كتاب « الكليني وتأويلاته الباطنية » - صفحه 458

بررسى و ارزيابى معيارهاى دكتر خالدى

پس از اين سير كوتاه در كتاب دكتر خالدى، نوبت به بررسى و ارزيابى معيارهاى مؤلّف، در نقد روايات كتاب مى رسد. گفتيم كه دو معيار اصلى ، نزد اوست: «متن قرآن» و «فهم سلف». در اين جا بايد نوع تلقّى مؤلّف را درباره اين دو معيار ، ارزيابى كرد.

بررسى معيار قرآن

معيار نخست نزد دكتر خالدى براى درك صحّت و سُقم مضامين روايات الكافى ، «متن قرآن» است. اين معيار ، در جاى خود ، غير قابل انكار است ؛ همان گونه كه خودِ كلينى در مقدمه كتابش براى علاج احاديث متعارض، آن را ارائه كرده و در ديگر منابع روايى نيز به طور متواتر ، از آن با عنوان «روايات عرض» ياد شده است. ۱ آنچه در اين جا اهميت دارد، بررسى تلقّى مؤلّف از اين معيار است كه عبارت اند از:
يك. قرآن به تنهايى، حجّت و قيّم بر خلق است. هيچ كس غير از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به تمام معانى و معارف قرآن، آگاه نيست. وى درباره مناظره امام صادق عليه السلام كه مى فرمايد: «چون قرآن، حمّال ذو وجوه است، به تنهايى ، حجّت بر خلق نيست؛ چون هر كس براى اثبات باورهايش به آن استناد مى كند، پس بايد مفسِّر و قيّمى باشد كه تمام معارف قرآن را بداند و قرآن را به درستى تفسير كند»، ۲ مى نويسد:
زعمه أنّ القرآن لا يصلح أن يكون حُجّةً بنفسه، لأنّه يحتمل عدّةَ معانٍ، فهو حَمّال أوجه، يحتجّ به المُرجئ والقدرىّ والزنديق. وهذا كلام مردود، فالقرآن حجّة و قد جعله اللّه حجّة و بيانا و تبيانا و دليلاً قاطعا و برهانا ساطعا . رغم أنّه حمّال أوجه، و رغم أنّ كلّ واحد يحتجّ به إلّا أنّه لا يشهد إلّا لمن كان كلامه صحيحا و هو يُسقط و يَدحَضُ الآراءَ الباطلة... و زعمه أنّ علىّ بن أبى طالب كان الصحابىّ الوحيد الذى يعلم كلّ معانى القرآن... لأنّ اللّه َ خَصَّه بذلك من بين كُلِّ الصحابة... وخَصَّه رسول اللّه وحدَهُ بذلك فى جلساتٍ خلوية خاصّة لم يشاركهما فيها أحَدٌ من الصحابة. و هذا زعم باطل و كلام مردود. عَليٌّ نفسُه يتبرّأ منه و لم يصحّ عنه كلام يَدَّعي فيه هذا الادعاء. ۳
اين تفكّر از دكتر خالدى، رسوبات نظريه «حسبنا كتاب اللّه » است كه بدون ترديد ، در مقام ثبوت و اثبات ، با چالش هاى جدى اى روبه روست. گويى دكتر خالدى نيز متوجّه اين چالش ها هست ، هر چند نمى خواهد به آن اعتراف كند؛ چون: اولاً، از نظر خود خالدى ـ كه تنها فهم سلف را از قرآن، حجّت و آن را معيار صحّت و سقم ساير ديدگاه ها مى داند ـ ، نبايد قرآن ، به تنهايى حجّت باشد . ثانيا، اختلاف سلف درباره مفاهيم قرآن ـ با آن كه از نظر خالدى ، جمعى از آنان، «راسخان در علم» هستند ۴ ـ بويژه در اختلاف هاى تضادى، اين ادعا را به طور صريح تر ابطال مى كند (كه نمونه هاى آن را خواهيد ديد). ثالثا، وى در مواردى ، به اختلاف فهم مفسّران اهل سنّت از آيات اعتراف مى كند ، با آن كه اگر قرآن ، به تنهايى حجّت باشد ، اين اختلاف ها بى معناست. مانند سخن او كه درباره معناى آيه شريفه «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»۵ كه مى نويسد :
و قد اختلف المفسّرون كثيرا فى تفسير هذه الآية و تحديد المقصودين بها و ما عادَت عليه الضمائر فيها... . ۶
باز در مورد آيه «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَا اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ»۷ مى گويد :
و قد اختلف المفسّرون فى الراسخين فى العلم هل يعلمون تأويل المتشابه أم لا. ۸
از اين موارد، در كتاب خالدى ، فراوان يافت مى شوند كه به طور صريح و يا غير صريح، به اختلاف مفسّران اعتراف مى كند. ۹
رابعا، اگر اين مبنا لا اقل در محكمات و نصوص قرآن قابل قبول باشد، دكتر خالدى ، در مواردى فراوان ، آن را نقض كرده است. مانند انكار وى نسبت به احتجاج زهراى مرضيه عليهاالسلام ۱۰ كه در ردّ ادعاى ابوبكر كه مى گفت: «پيامبران خدا، چيزى را به ارث نمى گذارند»، به آيه «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ»۱۱ تمسك كرد و فرمود: «آيا خداوند، آيه اى كه در خصوص شما [در مورد ارث بردن از يكديگر] فرو فرستاده و پدرم را از آن خارج كرده است؟» ۱۲ و مانند نقض وى نسبت به ظاهر آيه «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِيمَ ... قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى»۱۳ كه امامت ابوبكر ، عمر و عثمان را جزو مصاديق «من ذرّيّتى» مى داند ، در حالى كه آيه ، سخن از نصب مقام امامت ابراهيم و ذرّيه او از ناحيه خداست ؛ ولى هيچ كدام از آنان ، منصوب از ناحيه خدا نبوده اند و يا انكار وى نسبت به دلالت آيه «أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَا أَن يُهْدَى»۱۴ كه در آن، بين دو طيف تقابل كرده است؛ آنان كه بدون واسطه به حقّ ، هدايت مى كنند و آنان كه با واسطه ، پس از هدايت شدن ديگران را هدايت مى نمايند ؛ امّا خالدى، اين تقابل را بين خداوند ـ كه هدايت به حق مى كند ـ ، و بت هاى مشركان ـ كه هيچ گاه كسى را هدايت نمى كنند ـ قرار داده است. ۱۵
به هر حال، قرآن بدون شك، «حمّال ذو وجوه» است و هر كس براى تأييد نظر خود، به آن استناد مى كند. بنا بر اين، براى درك درست معناى قرآن و مسدود ساختن هر نوع برداشت انحرافى، نياز به مفسّرانى واقعى است كه به تمام تعاليم وحى آگاه باشند. اين مفسّران، جز اهل بيت عليهم السلام ، كسى ديگر نيست.
از ديدگاه شيعه، تفسير اهل بيت از قرآن، همانند تفسير پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه شامل تمام معارف تنزيل، تأويل، ظاهر و باطن قرآن مى شود، با تزلزل و ترديد همراه نيست، و با وهم و خطا، و هوا و هوس، مشوب نيست . اين نوع تلقّى از تفسير اهل بيت، از مصادر و مدارك فريقين ، قابل اثبات است. يكى از حكمت هاى وجود چنين مفسّرانى در بين امّت، پايان دادن به نزاع ها و نيز برداشت هاى ناروا از قرآن است تا هر كس نتواند با استناد به قرآن، رأى يا مذهب خود را تأييد كند، يا از سر جهل، از قرآن ، تفسير نادرست ارائه دهد. اگر دكتر خالدى مى خواهد ديدگاه هاى شيعى و يا روايات آنان را نقد كند، شيوه پژوهشِ درست و منصفانه ، اين بود كه اين مبنا و ادلّه شيعه را درباره آن ، نقّادى نمايد .
اكنون ببينيم ادلّه شيعه ، در اين باره چيست. ادلّه شيعه، به دو دسته كلّى قرآنى و روايى، تقسيم مى شود:

1.الكافى ، ج ۱ ، ص ۸ .

2.همان ، ص ۱۶۹ .

3.الكلينى وتأويلاته الباطنية ، ص ۵۰ و ۵۱ .

4.همان ، ص ۱۱۲ .

5.سوره هود ، آيه ۱۷ .

6.الكلينى وتأويلاته الباطنية ، ص ۷۴ .

7.سوره آل عمران ، آيه ۷ .

8.. الكلينى وتأويلاته الباطنية ، ۱۱۰ .

9.البته اگر به تفاسير اهل سنّت رجوع كنيم، كمّيت اين اختلاف را بسيار فراوان خواهيم ديد. مانند اختلاف آنان درباره معناى «اُولوا الأمر» در آيه ۵۹ سوره نساء، «اهل الذكر» در آيه ۴۳ سوره نحل، اختلاف درباره معناى «قوم موعود» در آيه ۵۴ سوره مائده و نظير آن در آيه ۵۵ سوره نور و... . اختلاف در معناى اين آيات و نظاير آن ، جزئى نيست ؛ بلكه اختلاف ها، جدى و در مواردى، تضادّى است كه غير قابل جمع است .

10.الكلينى وتأويلاته الباطنية ، ۲۸۴ ـ ۲۸۶ .

11.سوره نمل ، آيه ۱۶ .

12.بلاغات النساء ، ص ۲۹ .

13.سوره بقره ، آيه ۱۲۴ .

14.سوره يونس ، آيه ۳۵ .

15.الكلينى وتأويلاته الباطنية ، ص ۹۴ .

صفحه از 512