زندگانى حضرت عبدالعظيم الحسنی علیه السلام

زندگانى حضرت عبدالعظيم الحسنی علیه السلام

برگرفته از مقاله : مقام علمى و فضيلت زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السلام

آيت اللّه سيّدعبدالجواد علم الهدى

ولادت

حضرت عبدالعظيم كه نزد مردم به «شاه عبدالعظيم» مشهور است، از سادات بزرگوار حسنى است. با اين كه در بزرگى مقامشان ترديدى وجود ندارد، ولى تاريخ ولادت او به طور دقيق، مشخّص نيست. آنچه مسلّم است، وى در زمان امام جواد، امام هادى و امام حسن عسكرى عليهم السلام مى زيسته است. او مورد احترام امامان عصر خود و از جهت بزرگىِ مقام، در طول زمان مورد ستايش عالِمان اَنساب و تذكره نويسان بوده است. از حالات وى كاملاً آشكار است كه از همان زمان كه در مدينه مى زيسته، مورد علاقه شيعيان و دوستان اهل بيت بوده است.

براى پى بردن به شخصيّت حضرت عبدالعظيم، به خاندانش نظرى مى افكنيم؛ چراكه غالبا خانواده يك فرد، نشان دهنده مرتبت اصالت و ساختار شخصيّتى اوست.

خاندان

نَسَب حضرت عبدالعظيم، چنين است:

ابوالقاسم، عبدالعظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب.[۱]

چنان كه پيداست، حضرت عبدالعظيم از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام است. گذشته از امام حسن عليه السلام كه مقامش براى همگان آشكار است، ديگر آباى حضرت عبدالعظيم نيز افرادى با سابقه درخشان اند كه براى آشنايى، مختصرى از زندگانى شان را بيان مى كنيم:

عبداللّه، پدر حضرت عبدالعظيم

عبداللّه در شكم مادر بود كه پدرش به فرمان منصور دوانيقى، در مدينه دستگير و به همراه گروهى از سادات حسنى به زندان عراق فرستاده شد.

عبداللّه هرگز روى پدر را نديد و با تربيت و مراقبت جدّش رشد نمود و بعدها صاحب نُه فرزند به نام هاى عبدالعظيم، احمد، قاسم، حسن، محمّد، ابراهيم، زيد، على اكبر و على اصغر شد. وى در اثر فشار ظلم بنى عباس، متوارى بود و به همين جهت، محلّ دفنش نامعلوم است.

على، جدّ حضرت عبدالعظيم

او از زاهدان و مجاهدان در راه حق بود. در سال ۱۴۴ قمرى به فرمان طاغوت زمان، منصور دوانيقى، به همراه نوزده نفر از عموزادگانش (سادات حسنى) به جُرم حقگويى، در مدينه دستگير شد. گويند هنگامى كه اين افراد، در مقابل حرم شريف پيامبر صلى الله عليه و آله در بند بودند، امام صادق عليه السلام ، در حالى كه اشك از صورت مباركش جارى بود، از حرم بيرون آمد و فرمود: «فرزندان مهاجر و انصار! آيا رسول اللّه سفارش

كرده بود كه درباره فرزندانش اين چنين ستم روا داريد؟!» و سپس به منزل رفت و از غصّه چند روز بيمار بود.

مسعودى (م ۳۴۶ ق)، مورّخ معروف مى نويسد:

سادات بنى الحسن، همگى در زندان منصور دوانيقى به شهادت رسيدند. [بدين ترتيب كه] او دستور داد سقف زندان را بر روى آنها خراب كنند.[۲]

حسن، جدّ دوم حضرت عبدالعظيم

كنيه اش ابومحمّد و از ياران امام باقر، امام صادق و امام كاظم عليهم السلام بوده است. در زمان حيات، اوّلين پسرش، على را در زندان هاى منصور دوانيقى از دست داد. او دختر خود، سيّده نفيسه[۳]را -كه فردى عابد، زاهد و حافظ قرآن بود- به ازدواج اسحاق، فرزند امام صادق عليه السلام درآورد.

خطيب بغدادى (م ۴۶۳ ق) در تاريخ بغداد از او چنين مى نويسد: منصور دوانيقى، حسن بن زيد (جدّ دوم حضرت عبدالعظيم) را احضار كرد و سرِ بُريده پسرعمويش، ابراهيم بن عبداللّه را نزد او گذارد و پرسيد: «آيا اين سر را مى شناسى؟». او پاسخ داد: «آرى، مى شناسم» و شعرى خواند:

فَتىً كانَ يَحميهِ مِن الضَيْمِ سَيفُهُوَ يُنْجيهِ مِنْ دارِ الْهَوانِ اجْتنابُها

جوانى كه شمشيرش او را از ستم حفظ مى كردو دورى كردنش از دنيا او را نجات مى داد

سپس با صداى بلند گريست. منصور ناراحت شد و دستور داد كه او را در بغداد حبس و اموالش را غصب كنند. حبس وى، تا آخر حكومت منصور ادامه يافت، تا آن كه پس از منصور، به فرمان مهدى عباسى آزاد شد و سرانجام در سفرى كه به حج داشت، در منزلى به نام «حاجِر» وفات يافت و همان جا به خاك سپرده شد.[۴]

زيد، جدّ سوم حضرت عبدالعظيم

كنيه اش ابوحسين، پسر بزرگ امام حسن مجتبى عليه السلام و از اصحاب امام حسين عليه السلام بود كه احاديثى از معصومان عليه السلام از طريق عبداللّه بن عبّاس و جابر بن عبداللّه انصارى روايت كرده است.

وى متولّى صدقات پيامبر اكرم در مدينه بود و به همين جهت، نتوانست با امام حسين عليه السلام از مدينه هجرت كند. او پس از واقعه كربلا از جمله اصحاب خاصّ امام سجّاد و امام باقر عليهماالسلام شمرده مى شد و سرانجام در سال ۱۲۰ قمرى در سنّ نود سالگى، دعوت حق را پاسخ گفت و در شهر مدينه در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.[۵]

هجرت به رى

در بيان علّت هجرت حضرت عبدالعظيم از حجاز و عراق به رى مى توان گفت كه شرايط موجود در آن زمان و خفقان ايجادشده توسط هيئت حاكم بر بغداد، اجازه نمى داده است كه فرد بافضيلتى چون حضرت عبدالعظيم، معارف الهى و مكتب

اهل بيت عليهم السلام را در حجاز و عراق گسترش دهد. نيز طبق آنچه از تواريخ مختلف (از جمله تاريخ دمشق و تاريخ بغداد) به دست مى آيد، حضرت عبدالعظيم در زمان حكومت ستمگرانه متوكّل عباسى، تحت تعقيب بوده است. صاحب بن عَبّاد[۶](م ۳۸۵ ق) در رساله اش مى نويسد:

جناب ابوالقاسم، عبدالعظيم بن عبداللّه... در زمان حكومت متوكّل عباسى به خاطر تحت تعقيب بودن، از عراق بيرون رفت و مخفيانه وارد رى شد و در محلّى به نام «سَكَّةُ المَوالى» در منزل يكى از شيعيان اقامت گزيد. شبانه روز عبادت مى كرد و گاهى به زيارت قبر جناب حمزه، فرزند امام كاظم عليه السلام مى رفت. پس از مدّتى، خبر ورود او به رى، بين شيعيان پخش شد. دوستان به زيارت وى مشرّف مى شدند و معارف و احكام الهى را از زبان او مى شنيدند.

خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از رحلت حضرت عبدالعظيم در رؤيا

صاحب بن عبّاد مى نويسد:

شبِ قبل از رحلت حضرت عبدالعظيم، شخصى از شيعيان وى، در خواب به محضر پيامبر اكرم شرفياب شد و از پيامبر شنيد كه «مردى از فرزندان من از محلّه سَكّة المَوالى بر شانه مؤمنان حمل و در باغ عبدالجبّار بن عبدالوهّاب، كنار درخت سيب، دفن خواهد شد». او پس از بيدار شدن به سراغ عبدالجبّار رفت تا باغ را خريدارى نمايد؛ امّا

عبدالجبّار، باغ را نفروخت و [پس از اطّلاع يافتن از رؤياى آن شخص، به او] چنين گفت كه: «من نيز در خواب، همين ديدار را با رسول خدا داشته ام و همين گفتار را شنيده ام». صاحب باغ به اين سعادت نايل آمد كه بعد از دفن شدن حضرت عبدالعظيم در آن باغ، مكان قبر و تمام باغ را در راه خدا وقف نمود.[۷]

وفات

تاريخ وفات حضرت عبدالعظيم روشن نيست؛ امّا از روايتى[۸]كه در بيان فضيلت زيارتش از امام هادى عليه السلام نقل شده است، آشكار مى شود كه وفات او قبل از شهادت امام هادى عليه السلام (۲۵۴ ق)، يعنى: در آغاز دهه ششم از قرن سوم هجرى و در زمان خلافت «المعتز» بوده است.[۹]


[۱]معجم رجال الحديث، ج ۱۰، ص ۴۶، شماره ۶۵۸۰؛ رجال النجاشى، ص ۲۴۷.

[۲]مُروج الذهب، ج ۳، ص ۳۲۹.

زندانى كه جدّ حضرت عبدالعظيم در آن محبوس بوده، در كوفه در كنار فرات قرار دارد. مسعودى، در ادامه مى نويسد:

در زمان ما (كه سال ۳۳۲ قمرى است ،) اين مكان، زيارتگاه دوستانِ اهل بيت است.

[۳]هم اكنون، قبر مطهّر سيّده نفيسه، در شهر قاهره (پايتخت مصر)، زيارتگاه شيعيان و پيروان ساير فرقه هاى اسلامى است.

[۴]تاريخ بغداد، ج ۷، ص ۳۲۱.

[۵]تهذيب التهذيب، ج ۳، ص ۳۵۴، حرف الزاى، شماره ۲۲۱۷.

[۶]ابوالقاسم اسماعيل بن عَبّاد، مشهور به «صاحب بن عبّاد»، اديب، دانشمند و از نوادر و بزرگان روزگار خود بود. او وزارت مؤيّدالدوله فخرالدوله ديلمى (آل بويه) را به عهده داشت. گويند كه او نخستين كسى است كه به «صاحب» ملقّب شده است. اوّلين رساله اى كه در احوال حضرت عبدالعظيم نوشته شده، از اوست. مدفن او در اصفهان، زيارتگاه مردم است.

[۷]روضات الجنّات، ج ۴، ص ۲۱۱؛ قاموس الرجال، ج ۶، ص ۱۹۱؛ رجال النجاشى، ص ۲۴۸.

[۸]كامل الزيارات، ص ۵۳۷، باب ۱۰۷ (فضل زيارة قبر عبدالعظيم بن عبداللّه بن الحسنى بالرّى)، حديث ۱.

[۹]مؤلّف كتاب جنّة النعيم و العيش السليم، در همين كتاب، وفات حضرت عبدالعظيم را اوايل سال ۲۵۰ قمرى دانسته است. نيز در كتاب الذريعه (ج ۷، ص ۱۹۰) ذيل عنوان «خُطب أميرالمؤمنين عليه السلام »، تاريخ وفات وى، نيمه شوّال سال ۲۵۲ قمرى ذكر شده است.