[ مقدّمه مؤلّف ]
بسم الله الرّحمن الرّحيم
روائح روح افزاى حمدى كه مشام مقدّسان ملأ اعلى را سرگرم عطسه تسبيح سازد ، مروحه جنبان محفل قدس ذى الجلال تواند بود كه به نفحه حيات بخش « وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى » ، ۱ خجسته پيكر انسانى را در تباشير صبح ايجاد از گرانْ خواب عدم ، بيدار ساخت ، و جواهرْ ثنايى ۲ بى قياس كه با ظهور سَناى اشعّه لَمَعاتش مهر درخشان به خيال اقتباس ، از خواب افول برخيزد ، نثار بارگاه مالكُ المُلكى را سزاست كه در حَنادس ۳ شب هاى شُبَهات ، به جهت اهتداى سالكان طرايق عرفان ، ذرّات وجود را به انوار باهرات « سَنُرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ » ، ۴ مشعله دار ظهور آيات وحدانيت خويش گردانيد و كُنه ذات بى چون را از نظر دوربينان مناظر عاليه ايقان و ساكنان غُرَف رفيعه عرفان ، محجوب ساخت . جايى كه عرش المعرفه حاملان عرش معرفت ۵ ، اعتراف به عجز و حسور ۶ باشد ، آلودگان معموره امكان را چه جاى خيال عرفان ؟ و در فضايى كه اوج همّت بلندپروازان هواى عرفان در وصول شُرَف قصر شَرَف اقرار به قصور باشد ، محبوسان مَطموره خاك را كجا هواى ادراك : «لَهُ العُلُوّ الأْعلى فَوْقَ كُلِّ عالٍ والْجَلاَلُ الأْمْجَدُ فَوقَ كُلِّ جلالٍ»؟ ۷
و ثواقب ۸ صلوات متّصلات و تسليمات متتاليات كه از حياى صفاى خلوصشان شاهد عالم آراى صبح صادق ، مجال جلوه جلال ، جز در ۹ جِلباب اختفا نيابد ، جمره مجمره روضه مطهّر و ضريح مقدّسِ برگزيده اى را رواست كه گم گشتگان خيفاى ۱۰ تيهاى ۱۱ ضلالت و شيدايان بَيداى بى منتهاى جهالت ، به اقتباس آثار شريعتش مَهبط تجلّيات انوار طور سيناى حقيقت و يقين گرديده اند . طليعه طلوع آفتاب رسالتش ، يد بيضاى موسوى و مبشّر مقدم فيروزىْ اثرش نفس جان بخش عيسوى . رفيعْ قدرى كه منشور نبوّتش به طُغراى غَرّاى « وَ مَآ أَرْسَلْنَاكَ إِلَا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ » ، ۱۲ موشّح و مُحلّاست ۱۳ و بلند مرتبه اى كه بر قامت عزّتش ، خلعت : «لَوْ لاكَ لَما خلقت الأفلاك» ، ۱۴ زيبا و رساست ـ عَلَيهْ وَآلِهِ مِنَ الصَّلَواتِ أعمّها و أَبْهاها و من التسليمات ۱۵ أتمّها و أسناها ـ .
و شوارق انوار تحيّات منتجبات كه ابصار ارباب بصائر را خيره و مبهور سازد . شمع شبستان قدس آل اطهار و عترت اخيار ، او تواند بود كه نور تولّايشان در قلوب اصحاب يقين ك «الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَة» ، ۱۶ لامع و درخشان ، و رياحين ايمان در حدائق صدور ارباب عرفان ، به نسيم مودّتشان شكفته و خندان است . آيت علوّ قدرشان « تَنَزَّلُ الْمَلَئِكَةُ وَ الرُّوحُ »۱۷ و شِراع سفينه نجات محبّانشان ، «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتى كَمَثلِ سَفينَةِ نُوحٍ» . ۱۸ سيّما شهاب ثاقبْ سماى ابّهت و بها و مفتاح حصينِ منيع «أَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلىّ بابُها» . ۱۹ برق تيغش ظلمت زداى وجود تيره دلان كفر و جحود ، خاك درگهش نور جبهه روشن ضميران « سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ » ، ۲۰ عنوان صحيفه كرامتش كريمه « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ »۲۱ و بَرات نجات دوستانش مصدوقه «اَللّهُمّ والِ مَنْ والاهُ» ، ۲۲ كاسِر رايات ۲۳ اَكاسره طغيان و غوايت ، و هادم قصر رفعت قياصره كفر و ضلالت ، أعنى أَسَد اللّه ِ الغالِب وَ شهابهُ ۲۴ الثّاقب على بن أبى طالب ـ عليه و عليهم صلوات اللّه ـ ما تلألأ السّماءُ بِالثَواقِب ولعنة اللّه ِ عَلَى أَعْدآئِهِمُ وَ مُبْغِضيهِمْ ما تباغَضَتِ المَحاسِنُ وَالمثالِبُ .
امّا بعد ۲۵ ، چون به موجب تقدير قدير خبير ، احياى موات موادّ قابله افراد انسان ، منوط به جريان اَنهار و جداول سلسبيل متابعت سبيل حق و يقين و تسنيم تسليم و انقياد پيشوايان و هُدات طرايق دين مبين است و نضارات ۲۶
رياض صُدور و طراوت حدائق قلوب اربابِ ايمان و اصحاب عرفان ، موقوف به تتابع رَشَحات كلمات آبدار و هُبوب رياح مبشّرات انفاس عيسوىْ انتسابِ خطباى منابر ارشاد و هدايت ـ اَعنى اهل بيت عصمت و طهارت ـ است و از جمله كنوز مشتمله بر صنوف جواهرْ معارف و دُرَرِ آبدار حِكَم كه بنا بر قُصور ، هم در زواياى كتب اخبار ، مخفى و مستور مانده ، وصيّتى است كه از بحر موّاج علوم و حقايق و كشّاف معضلاتِ اسرار و دقايق ، جعفر بن محمّد الصادق ـ صلوات اللّه و سلامه عليه ما نَطَقَ ناطِقٌ ـ ، به جهت اهتداى خواصّ اصحاب و خازنان اسرار و ساير متمسّكان عروة الوثقاى متابعت حق و يقين ، سِمَتِ ظهور يافته و امر به محافظت و تعاهد آن فرموده ، و متتبّعان اوامر و نواهى آن حضرت ، نظر و تأمّل در آن را سادسِ فرايض و در مرتبه رواتب مى شمرده اند و بسيارى از سالكان طُرُق سَداد و متعطّشان رَحيق رَشاد ، از ادراك حقايق و اطّلاع بر رموز و دقايق آن ، بنا بر عدم قدرت بر فهم كلام عرب محرومند ، حقيرِ قليلُ البضاعه ، علاء الدين محمّد بن ابو تراب گلستانه ـ عفى اللّه تعالى عن جرائهما يوم الدين وحشرهما تحت لواء الأئمّة الطّاهرين ـ ، خواست كه جواهرِ اسرار آن را به قدر فهم ناقص و ذهن قاصر ، به عبارتى فارسى قريب به اَفهام ، در سِلك تحرير ، منتظم سازد تا باشد كه به بركت هدايت و آبروى جمعى كه درگاه بارگاه ۲۷ جلال سبحانى ، راه عرض و قبول حاجات و رتبه اِسعاف مآرِب و مرادات يافته اند ، نامه اعمال خود را از سياه رويى جرائم آثام و عظائم سيّئات ، مصفّا سازد و از اخبار اهل بيت طاهرين ، آنچه در هر مقامْ مناسبت تامّ داشته باشد ، به جهت تأييد مطالب مندرجه در مطاوى آن و اشتمال بر زوايد فوايد ، ايراد نمايد تا فايده آن ، اتم و نفع آن ، اعظم باشد . و از آنچه بعضى از مترجمين رعايت مى نمايند از تطبيق ميانه جميع اجزاى كلامين در ترتيب و زياده و نقصان ، در بسيارى از مواضع ، عدول نمود تا كلام از حِليه ارتباط ، عارى و عاطل نماند و آن را به منهج اليقين ، موسوم ساخت .
اميد به كَرَم بى منتهاى سبحانى ، آن كه به تأييد اخلاص نيّت و تصفيه عزيمت از اَغراض باطله در تأليف اين مختصر و ساير اعمال ، منّت گذارد و به هر حرفى ، حسنات مضاعفات در نامه عمل اين حقير سياه نامه ، ثبت ۲۸ سازد و اين بضاعت مُزجات را شَرَف قبول ، كرامت فرمايد . و متوقّع از كرائم اخلاق ناظران در اين رساله آن كه از جاده عيب جويى و مسلك اعتساف ، انحراف نموده ، در اصلاح خلل و سؤال مغفرت خطا و زَلَل كوشند و اعتراف به قصور را عذر تقصير شمارند . وَ مِنَ اللّه ِ أرْجُو العِصْمَةَ وَالتَّأييد ، إنَّهُ هُوَ الوَلىُّ الحَميدُ .
1.. سوره حجر ، آيه ۲۹ .
2.. ب : «ثناى» .
3.. حنادس: جمع حندسه، به معناى ظلمت، تاريكى.
4.. سوره فصّلت ، آيه ۵۸ .
5.. ب : + «را» .
6.. حسور: سستى، ضعف.
7.. اشاره است به صحيفه سجّاديه دعاى ۴۶ .
8.. الف : «كواكب» .
9.. ب : - «در» .
10.. خيف: وادى.
11.. تيه: رونده حيران و سرگردان.
12.. سوره انبياء ، آيه ۱۰۶ .
13.. ب : «مطرّاست» .
14.. تأويل الآيات ، ج ۱ ، ص ۴۳۷ ، ح ۱ ؛ بحار الأنوار ، ج ۱۵ ، ص ۲۸ ، ح ۴۸ .
15.. ب : - « تسليمات » .
16.. اقتباس از : سوره نور ، آيه ۳۵ .
17.. سوره قدر، آيه ۴ .
18.. عيون اخبار الرضا ، ج ۱ ، ص ۳۰ ، ح ۱۰ ؛ بحار الأنوار ، ج ۲۳ ، ص ۱۲۴ ، ح ۵ .
19.. عيون اخبار الرضا ، ج ۱ ، ص ۷۱ و ۷۲ ، ح ۲۹۸ ؛بحار الأنوار ، ج ۱۰ ، ص ۱۲۰ ، ح ۱ .
20.. سوره فتح، آيه ۲۹ .
21.. سوره فتح، آيه ۲۹ .
22.. الكافى ، ج ۱ ، ص ۲۹۴ و ۲۹۵ ، ح ۳ .
23.. الف : «رايت» .
24.. ب : «شهاب» .
25.. الف : - «اما بعد» .
26.. نضارات: سر سبز.
27.. الف : - «بارگاه» .
28.. ج و ب : «مثبت» .