189
مَنهَجُ اليقين

مَنهَجُ اليقين
188

[ اخبارى كه در جواز غنا وارد شده ]

[ الف: روايات دالّ بر جواز غنا در قرائت قرآن ]

و امّا اخبارى كه به حَسب ظاهر ، معارض احاديث حرمت غناست ، از آن جمله ، بعضى مخصوص قرائت قرآن است و بعضى ، مطلق است .
امّا آنچه مخصوص به قرائت قرآن است ، يكى حديثى است كه كلينى رحمه الله روايت كرده از ابو بصير كه گفت : به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام گفتم كه : هر گاه قرآن مى خوانم و آواز خود را بلند مى كنم ، شيطان ، نزد من مى آيد و مى گويد كه : تو خودنمايى مى كنى به قرائت قرآن پيش ِ اهلت و پيش مردم . حضرت فرمود كه : يا ابا محمّد ! قرآن بخوان ، خواندنى ميانه دو خواندن . به اهلت بشنوان و ترجيع كن به قرآن ، آواز خود را ؛ زيرا كه خداى تعالى ، دوست مى دارد آواز خوب را كه ترجيع كنند در آن ، ترجيع كردنى . ۱
و اين حديث از حيثيت دلالت ، اقوى از باقىِ اخبارى است كه غناشنوندگان ، به آنها مستند مى شوند و جمعى از ايشان مى گويند كه : ما طريقه اخبارييّن داريم و به اين حديث و آنچه مؤيّد اين باشد ، ما را جايز است عمل كردن ؛ زيرا كه در بعضى روايات ، وارد شده كه : هر گاه دو حديث متعارض به شما رسد ، به هر كدام كه خواهيد ، از باب تسليم ، عمل مى توانيد كرد . ۲ و مى گويند كه ملاحظه سند احاديث چهار كتاب ۳ نمى بايد كرد ؛ زيرا كه آنچه در آنها هست ، همگى به تحقيق ، قولِ معصوم است ، هر چند بعضى از باب تقيّه وارد شده باشد . و چون اين مختصر ، گنجايش تحقيق اين مسئله [ را ]كما ينبغى ندارد ، در صحّت و فساد اين طريقه ، سخن نمى گوييم و بيانِ حرمت غنا ، بنا بر اين مسلك و طريقه مشهور ميانه علما مى كنيم تا كسى را شبهه اى باقى نماند .
امّا جواب از اين حديث و غير آن ، بنا بر مسلك مشهور ، پس مى گوييم به لفظ «الصَّوت الحسن» كه در اين حديث واقع شده كه خداى تعالى دوست مى دارد كه در آن ، ترجيع متحقّق شود يا مطلقِ آواز خوش خواهد بود ، چون ظاهر لفظ ، عموم است ، خواه قرآن تلاوت كنند ، و خواه شعر و غير آن خوانند ، يا مخصوص قرائت قرآن است به قرينه آن كه سؤال از خصوص قرائت قرآن شده و بر هر تقدير ، ترجيعى كه رخصت يا امر به آن واقع شده ، مطلقِ ترجيع است ، خواه با اَطراب جمع شود و به سر حدّ غنا رسد ، و خواه نرسد ، يا مخصوص به ترجيع ضعيفى است كه به اين سرحد نرسد ، چنانچه ظاهر تنوين «وَ يَرجِّعُ فِيهِ تَرْجِيعا» و امر به «قرأت ما بين القرأتين» است ، نه هر نوع ترجيعى و هر قِسم رفعِ صوت و قرائتى . اگر مراد ، قسم اوّل باشد كه هر نوع خواندن به آواز خوش با هر قِسمى از ترجيع محبوب الهى باشد ، يعنى واجب يا سنّت باشد ، پس غنا مطلقا مأمورٌ بِه خواهد بود و تركش ، مكروه يا حرام ، و اين ، مخالف اجماع علما ، بلكه مخالفِ ضرورت است و قطع نظر از اجماع ، مخالف احاديثى است كه از حيثيت سند ، از اين قوى تر و در كثرت ، در مرتبه تواتر است و مع هذا ، مخالفت با مذهب عامّه دارند و اين حديث ، موافق مذهب جمعى از ايشان است . پس احتمال تقيّه در آنها ، مفقود و در اين حديث ، موجود است و به چنين حديثى عمل [ كردن ] ، جايز نيست .
و اگر مراد، قِسم دوم باشد، يعنى مطلقِ آواز خوش ، خواه در قرآن و خواه غير قرآن ، امّا ترجيعش به سر حدّ غنا نرسد ، پس دلالت بر جواز غِنا نخواهد داشت ، موافق آنچه ظاهرتر است در معنى غنا ، چنانچه مذكور شد . بلى ! منافات دارد به حَسَب ظاهر با قول كسى كه هر ترجيعى را غنا داند ، خواه با اطراب جمع شود ، و خواه نشود . و چنين كسى ، اگر در مقام تعريف غنا ، اكتفا به ذكر ترجيع . بنا بر آن كرده كه غالبا ترجيع و اطراب با يكديگر مى باشند و غرض ، تحديد حقيقى نيست ـ چنانچه قبل از اين مذكور شد ـ ، جواب او مثل جواب سابق خواهد بود ، و اگر مرادش ظاهرِ كلام است ، حديث را بنا بر آن كه صلاحيت معارضه ندارد و چنانچه گذشت ، طرح خواهد نمود .
و اگر مراد ، قِسم سوم باشد ، يعنى هر نوع از ترجيع . امّا در خصوصِ قرائت قرآن ، پس با وجود مخالفت اجماع ، مخالفت با عمومات احاديث سابقه دارد و مخصّص آن احاديث از جهت سند ، نمى تواند شد ، بلكه مخالفت با ظاهرِ قرآن دارد ؛ زيرا كه با احاديث سابقه كه در تفسير آيات وارد شده و صحيح و معتبر در ميان آنها بسيار است ، ثابت شد كه در چند موضع ، نهى از غنا ، عموما واقع شده و تخصيص قرآن به خبرِ واحد بر تقديرى كه جايز باشد به چنين حديثى با وجود مخالفت عمومات و مخالفت دو حديث خاص ـ چنانچه مذكور مى شود ـ ،و مخالفت اجماع ، جايز نيست .
و اگر مراد ، قِسم چهارم باشد ، جواب ، مثل قِسم دويّم خواهد بود .
و در حديث مخصوص به قرائت قرآن كه ذكر كرديم ، آن است كه كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود : بخوانيد قرآن را به اَلحان عرب و آوازهاى ايشان ، و پرهيز نماييد از لحن هاى اهل فسق و اهل كبائر ؛ زيرا كه بعد از من ، جماعتى خواهند آمد كه ترجيع مى كنند قرآن را از بابتِ ترجيع نوحه و رَهبانيت ، و قرائت ايشان از چنبر گردن ايشان نمى گذرد و دل هاى ايشان ، مقلوب و برگردانده است و همچنين ، دل هاى جمعى كه حال اين جماعت ، ايشان را خوش مى آيد .
و عامّه نيز مضمون اين حديث را از حُذَيفه روايت نموده اند كه او از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده و على بن ابراهيم رحمه الله در تفسير [ خود ] ، از ابن عبّاس روايت كرده كه گفت : با حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در سال حجّة الوداع ۴ ، حج كرديم . پس آن حضرت ، حلقه در خانه را گرفت و رو به ما كرد و فرمود كه : آيا خبر ندهم شما را به علاماتى كه قبل از قيامت ، ظاهر مى شود ؟ و نزديك ترينِ مردمان در آن وقت به آن حضرت ، سلمان بود . گفت : بلى ، يا رسول اللّه ! پس فرمود كه : به درستى كه از جمله اشراط قيامت ۵ ، ضايع كردن نمازهاست و پيروى كردنِ شهوت ها و ميل كردن به هواها و خواهش ها ، و چيزهاى ديگر ذكر فرمود .
بعد از آن فرمود كه : در آن وقت ، جماعتى خواهند بود كه قرآن را نه از براى رضاى الهى ياد مى گيرند و قرآن را مَزامير قرار مى دهند . و مزمار ، ناى را مى گويند .
و فرمود كه : جماعتى خواهند بود كه علم از براى غير خدا ياد مى گيرند و اولاد زِنا بسيار خواهد شد و قرآن را به غنا خواهند خواند . ۶
و اين دو حديث ، اگر چه جميع رواتشان ثقه و صحيح المذهب نيستند ، امّا حديث مذكور نيز چنين است ؛ زيرا كه ابوبصير ـ كه راوى اين حديث است ـ ، ظاهر آن است كه يحيى بن ابى القاسم ، است به قرينه على بن ابى حمزه كه از او روايت كرده ، و يحيى ، اگر چه ثوثيق دارد ، امّا مذمّت به تخليط هم دارد و واقفى است . و على بن ابى حمزه ، با فساد مذهب ، مذمّت بسيار دارد . و از على بن الحسن بن فضّال ، روايت كرده اند كه گفت : على بن ابى حمزه ، كذّاب و متّهم است . و گفت : او كذّاب و ملعون است و من ، از او احاديثِ بسيار شنيده و اخذ كرده ام ۷
، امّا جايز نمى دانم كه يك حديث از او روايت كنم . ۸
و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود : بعد از موت على بن ابى حمزه ، در قبر از او سؤال كردند . چون به نام من رسيد ، توقّف كرد . پس ضربتى بر سرش زدند كه قبرش پُر از آتش شد . ۹
و از حضرت امام موسى[ كاظم ] عليه السلام روايت كرده اند كه به على بن ابى حمزه گفت : تو و اصحابت ، مثل خرهاييد . ۱۰
و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود : آيا دروغ گويىِ او بر شما ظاهر نشده ؟ و نه او روايت كرده كه : «سرِ مهدى را به پيش عيسى بن موسى عبّاسى ۱۱ خواهند برد و او صاحب سفيانى است»؟ ۱۲
و روايت كرده اند كه : او از همه كس ، عداوتش نسبت به حضرت امام رضا عليه السلام زياده بود و سبب آن كه واقفى شد ، آن بود كه سى هزار دينار از مال حضرت امام موسى[ كاظم ] عليه السلام پيش او بود و از براى طمع در آن مال ، انكار موتِ آن حضرت و امامت حضرت امام رضا عليه السلام كرد . ۱۳
پس به حديثى كه راوى اش چنين مردى باشد و از احاديث كه عموما دلالت بر حرمت غنا كند و دو حديث مخصوص به حرمت غنا ، در قرآنْ آن همه معارضات داشته باشد و مخالف قرآن و اجماع بوده باشد ، بنا بر ظاهرش ، چنانچه تجويزكنندگان غنا فهيمده اند ، عملْ جايز نخواهد بود . پس چاره به غيرِ طرح يا تأويل در چنين حديثى نخواهد بود .
ديگر از جمله احاديثى كه به آن مستند مى شوند در اباحت غنا ، آن است كه كلينى رحمه الله از حضرت ابى الحسن عليه السلام روايت كرده كه فرمود : على بن الحسين عليهماالسلام قرآن مى خواند و بسيار بود كه كسى از پيش آن حضرت مى گذشت و از خوبىِ آواز او ، بيهوش مى شد و اگر امام از حُسن صوت خود ، قدرى ظاهر سازد ، مردم ، تاب آن نمى آرند . راوى مى گويد كه من گفتم كه : حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله آيا نماز با مردمان نمى كرد و آواز خود را به قرآن ، بلند نمى ساخت؟ فرمود كه : حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله از اخلاق خود ، به قدرى بر دوش مردم مى گذاشت كه طاقت آن ، داشته باشند . ۱۴
و بعضى ، لفظ حديث را شايد به وجهى ديگر فهمند ؛ امّا آنچه مذكور شد ، ظاهرتر است . و كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده : هر چيز ، زيورى دارد و زيور قرآن ، آوازِ خوب است . ۱۵
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : حضرت على بن الحسين عليهماالسلام آوازش بهترينِ آوازها بود در قرائت قرآن ، و سقّايان كه مى گذشتند ، بر درِ خانه آن حضرت مى ايستادند و قرائت او را گوش مى كردند . و حضرت امام محمّد باقر عليه السلام خوش آوازترينِ مردم بود . ۱۶
و اين سه حديث ـ چنانچه ظاهر است ـ ، مخصوص قرائت قرآن است و دلالتِ صريح بر غنا ندارد ؛ زيرا كه خوبىِ آواز ، چنانچه از راه ترجيع مى باشد ، از راه جوهر آواز و نسق خاص در قرائت مى باشد ، و بسيار است كه آواز خوب بى ترجيع كه قرآن خوانند ، بسيار خوش تر مى آيد از آوازهاى مشتمل بر ترجيع . و بُعدى ندارد كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و حضرات ائمّه معصومين عليهم السلام توانند قرآن را از راه اعجاز ، به نحوى قرائت مى كرده اند كه با آن كه بر ترجيع نباشد ، بسيار خوش آيد ، بلكه كسى تابِ شنيدن نداشته باشد .
و بر تقديرى كه اين وجه بعيد باشد از براى دفع تناقض و رفع تعارض ميانه اخبار ، بر اين وجه حمل مى بايد كرد ؛ زيرا كه احاديث سابقه ، موافق قرآن و موافق اجماع و مخالف تقيّه ، و اكثر و اقوى ، مِن حيث السند است و اين احاديث ، با عدم صراحت ، مخصّص آنها نمى تواند بود . و بر تقدير آن كه قابليت تخصيص داشته باشد ، نفعى به حال غناشنوندگان در شنيدن اشعار و اذكار كه به انواع نغمات ، مى خوانند و مى شنوند ، نمى كند ، با آن كه حديث اوّل و سوم از اين سه حديث ، راوى هر دو ، سهل بن زياد است و ضعفِ حال او مشهور است و علماى رجال ذكر كرده اند كه او ، فاسد المذهب و فاسد الروايه و در نهايتِ ضعف بود و احمد بن محمّد بن عيسى ، او را از قم ، اخراج فرمود و شهادت مى داد به آن كه او دروغ گو و غالى است و اظهارِ بيزارى از او مى كرد و مردم را نهى مى كرد از شنيدن حديث از او و روايت كردن احاديثِ او . و ذكر كرده اند كه او بر مجاهيل ، اعتماد مى نمود و مراسيل ، روايت مى كرد . ۱۷
و حديث اوّل را سهل بن زياد ، از محمّد بن الحسن بن شمّون ، روايت كرده و علماى رجال ، ذكر كرده اند كه او ، ضعيف بود و فاسد المذهب و غالى و واقفى ، و احاديثى كه روايت كرده و كتبى كه تصنيف كرده ، نگاه به آنها نمى بايد كرد . ۱۸
و محمّد بن الحسن بن شمّون ، از على بن محمّد نوفلى روايت كرده ، و او مجهول است .
و حديث سوم ، با وجود آن كه به سهل بن زياد ضعيف است ، مرسل هم هست .
و حديث دوم ، يكى از رواتش على بن معبد است ـ و او مجهول است ـ ، و ديگرى ، عبد اللّه بن القاسم است و او ، كذّاب و غالى و متروك الحديث است و بعضى ، دو شخص موسوم به عبد اللّه بن القاسم ذكر كرده اند ، هر دو كذّاب و غالى و ضعيف . ۱۹ و احاديثى كه رواتش چنين مردم باشند ، با وجود مخالفت قرآن و اجماع و موافقت مذهب عامّه ، ظاهرا كه بر نقيض مطلب ، دلالتشان بيش از مدّعاست .

1.. الكافى ، ج ۲، ص ۶۱۶، ح ۱۳ .

2.. همان، ج ۱، ص ۶۶، ح ۷ .

3.. منظور از «چهار كتاب» ، كتب اربعه شيعه است .

4.. الف : «حجّ الوداع» .

5.. ب و ج : «ساعت» .

6.. تفسير القمّى ، ج ۲ ، ص ۳۰۳ و ۳۰۴ .

7.. الف : «نموده ام» .

8.. اختيار معرفة الرجال ، ج ۲ ، ص ۷۰۵ ، ش ۷۵۵ و ۷۵۶ .

9.. همان و ص ۷۴۲ ، ش ۸۳۳ .

10.. همان ، ص ۷۰۵ ، ش ۷۵۴ و ۷۵۷ .

11.. ب : - «عبّاسى» .

12.. همان ، ص ۷۰۷ ، ش ۷۶۰ .

13.. همان ، ص ۷۰۶ ، ش ۷۵۹ .

14.. الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۱۵ ، ح ۴ .

15.. همان ، ح ۸ .

16.. همان ، ص ۶۱۶ ، ح ۱۱ .

17.. خلاصة الأقوال ، ص ۳۵۷ .

18.. همان ، ص ۳۹۶ .

19.. رجال النجاشى ، ص ۲۶۶ ، ش ۵۹۳ و ۵۹۴ ؛ خلاصة الأقوال ، ص ۳۷۲ و ۳۷۳ .

  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 282496
صفحه از 527
پرینت  ارسال به