267
مَنهَجُ اليقين

[ مواردى كه سخن گفتن بايسته است ]

و از جمله افراد كلامِ متضمّن فضائل و موجب وصول به مرتب عاليه ، ذكر الهى است و بعضى اخبار در آن باب ، عن قريب ، مذكور مى شود .

[ امر به معروف و نهى از منكر ]

ديگر ، امر به معروف و نهى از منكر است در جايى كه شرايط آن ، موجود باشد و آن ، موافق مشهور ، چهار چيز است :
يكى آن كه شخصى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند ، داند كه معروف ، كدام است و منكر ، چيست.
ديگر ، آن كه علامت ترك و پشيمانى از شخصى كه ترك معروف و ارتكاب منكر مى كند ، ظاهر نباشد ؛ بلكه بر فعل قبيح خود ، اصرار داشته باشد.
ديگر ، تجويز تأثير است ؛ يعنى احتمال آن رود كه به امر و نهى ، دست از فعل خود بدارد.
ديگر ، آن كه در اين امر و نهى ، ضررى به آن شخصى كه امر و نهى مى كند يا به ديگرى از مسلمانان نرسد . در جايى كه اين شرايط متحقّق نباشد ، انكار قلبى كه عبارت از بغض فى اللّه است و اقلّ مراتب امر به معروف و نهى از منكر است ، ساقط نمى شود . و بعضى احاديث در اين باب ، إن شاءاللّه تعالى ، مذكور مى شود .
و ميانه علما ، خلاف است در آن كه امر به معروف و نهى از منكر ، واجب عينى است يا واجب كفايى ؛ يعنى هر گاه جمعى ببينند كه مردى مرتكب معصيتى است (مثل شُرب خمر) و بعضى از ايشانْ مشغول شوند به آن كه او را از آن معصيت ، باز دارند ، به گفته هر يك از ايشان ، آن مرد ترك نمايد ، آيا بر ديگران لازم است كه با او در نهى ، موافقت نمايند و تا مشخّص نشود كه آن مرد ، ترك آن معصيت كرده ، به جايى نروند يا لازم نيست؟ و در آن خلاف ۱ نيست كه اگر به گفته يك كس ترك نكند ، بر ديگران لازم است اعانت و موافقت نمودن ، و همچنين شكّى نيست در آن كه هرگاه همگى ترك نهى از آن معصيت نمايند ، همه معاقب خواهند بود .
و احاديث در باب امر به معروف و نهى از منكر ، بسيار است . از آن جمله ، روايت كرده است محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه : خداى ، دشمن مى دارد ضعيفى را كه دين نداشته باشد. پس از آن حضرت پرسيدند كه : كدام است مؤمنى كه دين ندارد؟ فرمود : آن كه نهى از منكر نمى كند . ۲
و از آن حضرت ، روايت كرده كه مردى از قبيله خثعم به خدمت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : يا رسول اللّه ! افضل اعمال اسلام ، كدام است؟ فرمود : ايمان به خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ . گفت : بعد از آن ، چه چيز افضل است؟ فرمود : صِله رحِم. گفت : بعد از آن؟ فرمود : امر به معروف و نهى از منكر. گفت : كدام يك از اعمال ، دشمن تر است نزد خداى تعالى ؟ فرمود : شرك به خداى تعالى . گفت : بعد از آن ؟ فرمود : قطعِ رحِم. گفت : بعد از آن؟ فرمود : امر به منكر و نهى از معروف . ۳
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ دو فرشته را فرستاد از براى آن كه شهرى را سرنگون كنند. چون به آن شهر رسيدند ، مردى را ديدند كه دعا و تضرّع به جناب اقدس الهى مى كند. يكى از آن دو مَلَك به آن ديگرى گفت كه : مى بينى اين مرد را كه دعا مى كند؟ آن مَلَك گفت كه : خداى تعالى ، امرى مقرّر فرموده و من ، آنچه فرموده ، به جاى مى آورم. مَلَك اوّل گفت : من تا به سوى خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ مراجعت نكنم ، كارى نمى كنم. پس مراجعت نموده ، گفت : خداوندا ! به آن شهر كه فرموده بودى ، رفتيم و فلان بنده تو را ديديم كه دعا و تضرّع به سوى تو مى كرد. خطاب رسيد كه : برو و آنچه امر شده ، به تقديم رسان ؛ زيرا كه اين بنده ، مردى است كه هرگز روى او به جهت غضب بر كسى كه مخالفت من كند ، سرخ نشده . ۴
و از اين حديث ، ظاهر مى شود كه يك بنده ، اگر بندگى را چنانچه خواسته اند ، به جا آورد ، به دعاى او شهر از عذاب ، نجات مى يابند .
و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه : خداى تعالى به حضرت شعيبِ پيغمبر عليه السلام وحى فرمود كه : من از قوم تو ، صدهزار كس را عذاب مى كنم ؛ چهل هزار ۵ از بَدان ايشان را و شصت هزار از خوبان [ را ] . حضرت شعيب عليه السلام گفت : خداوندا ! بَدان به بدى خود ، مستوجب عذاب هستند ، خوبان را از چه جهتْ عذاب مى كنى؟ خداى تعالى به او وحى فرمود كه : از براى آن كه ايشان ، با اهل معاصى ، مُداهنه و سازگارى مى كنند و به جهت غضب من ، بر بَدان غضب نمى كنند . ۶
ديگر از جمله افراد مذكوره كلام ، كلامى است كه متضمّن نصرت مظلومى يا اعانت مؤمنى بوده باشد و احاديث در اين باب ، بعضى گذشت و بعضى مى آيد ، إن شاء اللّه تعالى !

1.. ج : «خلافى» .

2.. الكافى ، ج ۵ ، ص ۵۹ ، ح ۱۵ .

3.. همان ، ص ۵۸ ، ح ۹ .

4.. همان ، ج ۵ ، ص ۵۸ ، ح ۸ .

5.. ب : + «نفر» .

6.. الكافى ، ج ۵ ، ص ۵۶ ، ح ۱ .


مَنهَجُ اليقين
266

[ فضيلت سخن گفتن در موضعِ سخن ]

و امّا سخن گفتن و فضيلت آن در موضع خودش ، پس اخبار در آن باب ، وارد شده و از آن جمله ، شيخ طبرسى رحمه الله در كتاب احتجاج ، از سيّد السّاجدين عليه السلام روايت كرده كه شخصى از آن حضرت پرسيد كه : سخن گفتن و سكوت ، كدام افضل است؟ فرمود : هر يك از اين دو چيز ، آفتى چند دارد. پس هرگاه كه از آفات ۱ سالم باشند ، سخن گفتن ، افضل است از سكوت. گفتند : چگونه افضل است ، يابن رسول اللّه ؟ فرمود : از براى آن كه خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ انبيا و اوصيا عليهم السلام را به سكوت ، مبعوث نساخته ؛ بلكه ايشان را به جهت كلام و تبليغ احكام به خلق فرستاده و مردمان ، مستحقّ جنّت به سكوت نشده اند و ولايت الهى ، به سكوتْ حاصل نشده و خلاصى از جهنّم ، به سكوت نشده ؛ بلكه اينها همه به كلام حاصل شده و من ، قمر را با شمس نسنجم. به درستى كه تو وصف مى كنى فضل و خوبى سكوت را به سخنى كه در اين باب مى گويى و نمى توانى كه فضل كلام را به سكوت ، وصف كنى . ۲
و ظاهر ، آن است كه مراد حضرت عليه السلام نه آن است كه سكوت ، مطلقا مدخليّتى ۳ در رفتن بهشت و خلاصى از جهنّم ندارد ، بلكه غرض آن است كه ۴ اصل و عمده در اين معانى ، كلام است ؛ زيرا كه اصل ايمان ، تكلّم به كلمه شهادت است. ديگر ، اقامت صلوات و رسانيدن احكام الهى و هدايت نمودن جهّال و امر به معروف و نهى از منكر و ذكر الهى در جميع احوال و امثال اين امور ، و به اين معنى اشارت فرموده به آن كه سكوت را قمر ناميده .

1.. الف و ب : «آفت» .

2.. الإحتجاج ، ج ۲ ، ص ۴۵ .

3.. ج : «مدخليت» .

4.. ب : - «سكوت ، مطلقا مدخليّتى در رفتن بهشت و خلاصى از جهنّم ندارد ، بلكه غرض آن است كه» .

  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 285723
صفحه از 527
پرینت  ارسال به